بخش ۵
سخنرانیها در دفتر پژوهش ح. م. ای
انتخابات ریاست جمهوری
صحبتهای آقای دیوانی فرد از نظر توصیف فرایند دموکراتیک و انتخابات درست است و لازم هم بود که مطرح شود چون در این مسائل تازه کار هستیم. در صحبت ایشان اشارهای بود که باید روشنگری کرد و بحث کرد و بدون روشنگری مردم آشنا نمیشوند و روشنگری هم از آسمان نمیآید و با همین چیزها پیدا میشود. یکی از همان مراحل فرایند آموزشی که مورد نظر ایشان است ورزیدن دموکراسی است. دموکراسی را روی کتاب نمیشود فرا گرفت و باید عمل کرد و یکی از مهمترین موارد برای ورزیدن و عمل کردن دموکراسی، انتخابات است. به همان ترتیب که در کار آموزشی ما از جاهای پائین شروع میکنیم و دسترسی کمی به منابع داریم و به طور ناقص انجام میگیرد تا بعدا” کاملتر شود، ورزیدن دموکراسی هم محدودیتهای خودش را دارد. از جاهایی خیلی پائین زیر فشارهای زیاد با محدودیتهای فراوان اندک اندک این ورزیدن انجام میگیرد و عده بیشتری میپیوندند و فضای فعالیتشان بیشتر میشود. یک باره هیچ جامعهای دموکراتیک نشده است. در بزرگترین دمکراسیهای امروز دنیا یعنی کاملترین آنها صد و پنجاه سال پیش فقط ده درصد مردم حق رای داشتند و آن هم مردان صاحبان املاک و درآمدهای معین بودند. آن وقت میشد بگوئیم این چه دموکراسی است که ۱۰ درصد مردم میتوانند رای بدهند و مسخره است و بازی است. ولی از ۱۰ درصد شروع شد و بیشتر و بیشتر شد تا حالا به ۱۰۰ در صد رسیده است و از جمله خانمها را شامل شده است. همه جا اینطور بوده، جاهایی اصلا” دموکراتیک نبوده و اندک اندک این کارها انجام گرفته است.
گذار از دیکتاتوری یا جامعه بسته به دموکراسی یعنی جامعه باز یا تدریجی است یا ناگهانی. اگر تدریجی باشد از دیکتاتوری شروع میشود و در شرایط بسیار نامناسب و حتی بدتر از آنچه در جمهوری اسلامی هست ــ چون بهر حال اسباب و ظواهر دموکراتیک و انتخابات و مجلس را قبول کردهاند که البته باطنش همان است که فرمودند ـ ولی یک جاهایی هیچ کدام از اینها نیست ولی سیر دموکراسی در آنجاها شروع میشود و تدریجی است و اگر افراد بنشینند و باز بگویند که اینها حقه بازی است و فایدهاش چیست و ولایت فقیه است و ببینید چه اختیاراتی دارد و چه کارها میتواند بکند، یا سلطان قدر قدرت است چه سودی دارد. حالا اختیارات ولایت فقیه به اصطلاح در قانون آمده است. در سلطنتهای مطلقهای که دمکراتیک شدند اصلا” قانون هم نداشتند. ولی از پائینها شروع کردند و به تدریج به دموکراسیهای امروزی رسیدند.
یا گذار به دمکراسی ناگهانی است یعنی کودتا میشود، انقلاب میشود، یک ارتش خارجی میآید. آمریکا میگوید دیکتاتوری را برداشتیم و دموکراسی را گذاشتیم. ایران باید یکی از این دو را انتخاب کند. آیا دنبال کودتا یا انقلاب هستیم؟ با انقلاب ممکن است دموکراسی نشود و همیشه هم دموکراسیهایی که بعد از انقلاب برقرار شدهاند غیر از آمریکا بسیار ناقص و ناپایدار بودهاند. امریکا هم واقعا” انقلاب نبود و جنگ آزادیبخش بود و استثنایی است. اگر ما دنبال راه حل ناگهانی نیستیم که اصلا” در اختیار ما هم نیست ناگزیریم به راه حل تدریجی قناعت کنیم و خرسند باشیم. راه حل تدریجی هم یعنی همینهایی که شمردند. همان حقه بازیها و فشارها، همه اینها وجود خواهد داشت ولی چاره نیست یعنی کم کم این شرایط تغییر میکند.
برسیم به همین انتخابات. میگویند این مناظرهها اهمیت ندارد و این حرفها را همه میدانستند. نه، همه نمیدانستند. بعد هم مطلبی که ۵ یا ۱۰سال پیش اتفاق افتاده امروز کسی یادش نیست. اگر الان این مسایل از طرف خود نظام ـ و لطفش در همین است ـ در تلویزیون پخش میشود و همه مردم میبینند معنیاش این است که سخن مردم گفته میشود. حالا خود حکومت، خود رژیم میگوید وقتی که مردم بتوانند کاندیداها را مجبور کنند سخنانی بگویند که نزدیک به نظر مردم باشد این یک مرحله در پیشرفت دموکراسی است و ما هم دنبال همین هستیم. بلی به مردم اجازه اینکه بروند پای تلویزیون نمیدهند ولی حرفهای بخشهای مختلف مردم را از زبان مقامات رژیم در تلویزیون گفته میشود. یا فرض کنید که تظاهرات میشود در خیابانها، اینها را نمیشود گفت که ما از آمریکا تقلید کردیم و در آمریکا تظاهرات میکنند پس جمهوری اسلامی هم خواست تقلید کند و بگوید ما خوب هستیم و مثل شما هستیم. نه این تحمیل شده است.
یکی از دوستان گفتند این زنگ تفریح رژیم است؛ نه مکافات رژیم است. کدام رژیم دیکتاتوری در دنیا میخواهد کار به اینجاها بکشد که هر روز در خیابانها بین طرفداران کاندیداهای مختلف کتک کاری شود. هر روز پته رژیم روی آب بیفتد. چون در واقع رژیم است که آبرویش میرود. کدام رژیم دیکتاتوری میخواهد این مطالب از زبان خود کارگزاران رژیم گفته شود؟ اینها بازی نیست، زنگ تفریح نیست و ما باید این اتفاقات را استقبال کنیم. اگر مثلا” دو سال پیش که موضوع انتخابات نبود یکی از این مناظرات در تلویزیون میشد آیا الان در این بحث میگفتیم بازی است؟ همه خوشحال بودیم و میگفتیم ببینید کار به کجا کشیده. حالا در انتخابات شده، اشکالش چیست؟ بگذارید در انتخابات بشود. آنچه در ایران میگذرد تقلید از آمریکا و غیره نیست در طبیعت جامعهای است که جامعه متحرکی است و به این وضع تن نداده است. در این سی سال عوض شده است و میخواهد شرایط را تغییر دهد و نمیخواهد انقلاب کلاسیک کند. به ده زبان گفته است من نمیدانم بعد از انقلاب چه میشود و نمیخواهم خود را در چاله و چاه بیندازم. همین طور میکوشم به تدریج وزنه خود را سنگین کنم و اینها را مجبور به امتیاز دادن کنم و مواضع را بگیرم. خوب ما چکار میتوانیم بکنیم در این شرایط بکنیم؟ هی به مردم بگوئیم بروید در خانه بمانید و تحریم کنید و کاری نداشته باشید و این زنگ تفریح و بازی است و به شما مربوط نیست؟ شما خیال میکنید اگر وزن مردم زیاد نشده بود در این انتخابات، اگر کاندیداهایی حرف مردم را نمیزدند که آنها را به سمت خودشان جلب کنند اصلا” مناظره لازم میبود؟ مگر قبلا” مناظره میشد؟ کی در انتخابات ج.ا از این صحبتها شده و مناظره کردهاند و یقه همدیگر را گرفتهاند؟ مجبور شدهاند این کار را بکنند، کی مجبورشان کرده؟ من و شما که مجبورشان نکردهایم. هر اعلامیهای که داده باشیم، چه تحریم کرده باشیم چه شرکت کرده باشیم، یا رای مخدوش و رای سفید بریزیم و همه اینها پیشنهاد شده است و مردم گوش ندادهاند. و رفتند رای دادند.
اینجا میرسیم به موضوع محاصره مدنی که سوء تفاهم شده بود. منظور از محاصره مدنی همین کارهایی است که شده یعنی مردم خواستهایشان را بیشتر و بیشتر به میان بکشند و افراد بیشتری را در رژیم متعهد کنند ـ حالا زبانی هم که شده ـ چون بعد از انتخابات ممکن است هیچ کدام از این حرفها راعمل نکنند. این یعنی محاصره مدنی. محاصره مدنی معنایش این نیست که مردم بروند به این رای بدهند و به آن رای ندهند. این است که درخواستها مطرح بشود.
موضوع دیگر اختیارات رئیس جمهوری است در برابر خامنهای. درست است خامنهای تمام اختیاراتی که شمردند دارد ولی خامنهای هر چه بخواهد در ایران نمیشود. آیا در دوره پادشاهی مخصوصا” در اواخر هر چه پادشاه میخواست میشد؟ ابدا. برای اینکه دستگاه حکومتی مکانیسم و طبیعت خودش را داشت و فرمانهای پادشاه شنیده میشد اما به صورتهای گوناگون عمل میشد یا اصلا” عمل نمیشد. آن یک نفر هم فرصت و توانایی فیزیکی و فکری آن را نداشت که تمام موارد را پیگیری کند. گزارشی میدادند و گزارشها هم طوری بود که او شاد شود. میخواستند خود را عزیز کنند. خامنهای هم آدمی نیست که آن توانایی ذهنی را داشته باشد یا در مسایل اشراف داشته باشد. خیال نکنید هرچه خامنهای میخواهد میشود. در مسایل عمومی البته میروند از او میپرسند. ولی او اعتباری ندارد و فقیه هم نیست. مجبور است بین جناحهای مختلف بازی کند و الا مگر میشود به آدم قدر قدرتی مثل خامنهای این جور در انتخابات توهین کنند و این جور اختیاراتش را زیر سوال ببرند، خواستار تغییر قانون اساسی بشوند که ولایت فقیه از بین برود. آن مقدار اختیاری که شمردند روی کاغذ ممکن است باشد ولی در عمل ندارد. رئیس جمهوری هم مترسک نیست. درست است اختیاراتش محدود است ولی شخصیت آدمها و موقعیتشان در جامعه فرق دارد. مسلما” احمدینژاد را با هیچ کدام از روسای جمهوری قبلی حتی رجایی نمیشود مقایسه کرد. از این جزئیات فعلا” میگذریم برای ما الان مهم نیست که کی انتخاب میشود. چنانکه در اعلامیه حزب گفتیم موضوع اصلی این است که این انتخابات یک فرصت درجه یک دست مردم داده دست و مردم هم به صورت درجه یک دارند از آن استفاده میکنند و این را ما باید دنبالش برویم.
در صحبتهای بعضی دوستان به نظر میرسد اصلا” مردمی در کار نیستند. باید ببینیم منابع آگاهی و قضاوتمان در بیرون چیست. اگر در فضای بیرون نشستهایم و در جلسات خودمان و یا با چند همفکر صحبت میکنیم بله همین حرفهاست، من هم الان در لوس آنجلس هستم. حتا کسانی میدانند اشتباه میکنند که به مردم میگویند تحریم کنید ولی در مجلس خصوصی به امثال من میگویند ما مجبوریم و فضای شهر طوری است که نمیتوانیم طور دیگر حرف بزنیم. من حقیقتا” به این نتیجه رسیدهام که ما بکلی از این فضای ایرانی خارج بیرون بیائیم. الان وقتی است که دقیقا” گوشهایمان را بچسبانیم به آنچه در ایران میگذرد. این حرفهایی که در بیرون زده میشود از روی تعصبات و پیش داوریها و ناآگاهی ماست. وضع ایران تفاوت دارد با انچه که ما فکر میکنیم. ما ده درصد وقتمان حداکثر در امور ایران میگذرد و از آنها صد در صد میگذرد. بسیاری از مسایلی که برای آنها مهم است ما اصلا” حس نمیکنیم. بعد هم این آگاهی تازهای که در جامعه پیدا شده است و این تغییر نسلی که پیدا شده است. ما با این نسل تماسی نداریم و اینها آدمهای دیگری هستند و این حرفهای ما را نمیفهمند. اینها را همه باید در نظر بگیریم. هیچ اشکالی ندارد که ما مدتی از ایرانیها در ایران یاد بگیریم و در صدد این نباشیم که به آنها رهنمود بدهیم. آنها الان مسایل را بهتر از ما میدانند و بهتر میفهمند و هیچ اشکالی ندارد که ما خود را به نقطه نظرهای آنها نزدیک کنیم
نکته اخر این است که ما میخواهیم با شمردن مشکلات رژیم و محدودیتها و اشاره به قانون اساسی بگوئیم که اوضاع طوری است که هیچ کاریش نمیشود کرد یا اینکه در صدد یافتن راه حل باشیم؟ وظیفه حزب سیاسی آنست که اولی را بشناسد و به دومی بپردازد. اگر ما فقط به اولی بپردازیم و از دومی غافل شویم دیگر حزب سیاسی نیستیم. حداکثر یک مفسر تکراری هستیم. ما این مشکلاتی را که ج.ا دارد تا حدودی که ممکن بوده فهمیدهایم و در جریانش هستیم. قانون اساسی مشروطیت در یک دورههایی فقط یک کاغذ بود. خیلیها هم آن را نخوانده بودند. برای اولین بار مثلا” در پائیز سال ۵۷ مقامات درجه یک دولتی رفتند قانون اساسی را خواندند. ج.ا هم همین طور است. قانون اساسی کاغذ است. این شرایط اجتماعی است که موقعیت قانون اساسی را تعیین میکند. نیروهای موثر در جامعه ایرانی الان طوری رفتار کردهاند که قانون اساسی زیر سایه آنهاست. زمانهائی جامعه ایرانی ساکت بود و صداش در نمیآمد. آن قدر آدم کشته بودند چه در بیرون و چه در درون که هیچ کس جرئت صحبت نداشت. امروز این طور نیست. امروز همه دارند سرو صدا میکنند و به حرکت افتادهاند و شما این حرکت و سر و صداها را بی اثر ندانید. این حرکتها و سرو صداها در استفادهای که خامنهای میتواند از اختیارات خود در قانون اساسی بکند موثر است. اگر ما فقط روی این تاکید کنیم که این مشکلات در این قانون اساسی هست پس فایده ندارد و زنگ تفریح است و برویم خانههایمان و تحریم کنیم، خوب همین اوضاع ادامه پیدا میکند. نگاه کنید ببینید مردم چه میخواهند و خامنهای چه میخواهد. خامنهای همینها را که ما میشنویم میخواهد. مردم سخنانی بکلی مخالف آن را میخواهند. برویم سراغ مردم.