مواقع اشرار
از اول خاك «زيدون» تا اين نقطه كه قرارگاه اردو است، تمام در قلمرو قواي هواداران خزعل و خزعل بود. برادر ميرعبدالله پدرزن خزعل بر اين عدّه رياست داشت. حسينخان بهمهاي نيز در «قلعه اعلي» و سالار ارفع بختياري در ميان بهبهان و رامهرمز بودند. امير مجاهد رياست کل قشون را داشت و سيار بود.
ولي بعد از ورود لشكر جنوب، قدمبهقدم با جنگهاي شديد عقب نشستهاند، و برادر ميرعبدالله كشته شد. فعلاً هم مسافت بين من و قواي دشمن زياده از چند فرسخ نيست.
خزعليان و ساير معاهدين كميتة «قيام سعادت»، تصور ورود مرا بهاين نقطه نكرده بودند، و اصلاً باور نداشتند كه در اثر تجربيات يكصدوپنجاه سالة دورة قاجاريه، براي رئيسالوزرا همت و مجالي باشد كه بر خوشگذرانيهاي تهران پشت پا زده و با اين مشقّت خود را بهصحنة كارزار برساند.
چنانكه مكرر گفتهام، گزارشات دورة قاجاريه و رخوتي كه بهتبعيت سلاطين، در ادارة مردم پيدا شده بود، در هيچ عهدي نظير ندارد. دولت ايران قبل از من اسمي بلامسمي بود. حتي از حيث نفرات قشوني هم مركز، همواره تحتالشعاع و مقهور ملوكالطوايف و فرمانفرمايان عشاير محسوب ميشد. خوانين اطراف كمترين خراجي نداده، بلكه همهساله مبالغ هنگفتي بهعنوان حراست راهها و عدم تجاوز بهشهرها، خود را دستي بگير قلمداد ميكردند. همين خزعل و والي پشتكوه و خوانين بختياري، و همين ايلات جنوب و غرب كه امروز نقشة خود را براي تزلزل من طرحريزي كرده و بهنام «قيام سعادت»، بهشرارت و فساد و كندن ريشة مملكت مشغولاند، ساليان دراز است كه حق حاكميت خود را نسبت بهدولت ايران محفوظ داشته، اكنون كه مرا در مقابل خود ميبينند جز بهكار بردن تمام قوا و دفاع از مالكيت مطلقة خود چارهاي ندارند. آيا تقصير زمامداران يكصدوپنجاه سالة اخير چه نوع خذلاني درپي خواهد داشت؟ آنها تمام اوقات را بهشقاوت و سفاكي و بياعتباري گذرانيده و از اثر بياعتباري خود ايالتي مثل خوزستان را فراموش كرده و اجازه دادهاند چهارنفر خودسر بي هنر، عنوان تجزيه و تفكيك آن را در دماغ خود بپرورانند، تا جايي كه شروع بهتجهيزات مسلح نموده و بر ضد مركزيت مملكت قيام و اقدام نمايند.
شاه در پاريس نشسته و بهلهوولعب مشغول است و بهتصور اينكه كوچكترين و يا بزرگترين صدمهاي را بهمن متوجه سازند، اجازه ميدهد كه خزعل و خزعليان برضد مركزيت مملكت قيام مسلح نمايند. در كوچكترين سلولهاي دماغي خود خطور نميدهد، كه اگر اين قيام عاقبت بهمنفعت اشرار خاتمه يابد، ديگر مركزي وجود نخواهد داشت كه او زمامداري آن را براي خود مسجل ديده باشد. مگر نميبيند كه خارجيها تا چهاندازه مرا تعقيب كرده و چه اولتيماتومها و نتهايي است كه پيدرپي و گاهوبيگاه حضوراً و غياباً و كتباً و شفاهاً بهبدرقة مسافرت من ايثار مينمايند؟
مگر خوزستانيان امروزه، با داشتن وطنفروشان مستقلي، مثل خزعل، خود را مطيع اوامر و رعيت شاه ميدانند كه او در تحريك باطني آنها خود را دلخوش كرده و از زواياي قهوهخانههاي پاريس، سيم تحريك و آشوب را بهجانب آنها امتداد داده است؟ از اين تحريك و القاي فساد چه فايده و حظي خواهد برد؟ چه لذتي بهاو عايد خواهد شد كه ببيند قشون ايران با رعاياي ايران دست بهگريبان گشته، خون يكديگر را جاري و آرزوي خارجيان را اقناع ميكنند؟
مگر تصور كرده است كه كميتة قيام، همين قدر كه مقاولهنامه و يا قسمنامة خود را بهپاريس نزد شاه فرستاد و عمليات خود را فرع اجازة او قرار داد، حقيقتاً بعد از فتح و بعد از تخريب اساس مملكت، باز در تجزية ايالات و تحكيم امارات و استقلال موقعيت خود از او اجازه خواهند خواست كه هركدام بساط پادشاهي خود را در يك گوشه از مملكت بگسترند؟
خزعل خود را فعلاً «اميرخوزستان» معرفي ميكند. جرايد بينالنهرين و امارات جزيرهٌالعرب نيز بشاشت قلب و خرمي چهرة خود را به او اهدا ميكنند. سياستمداران حقيقي نيز باطناً باد درآستين آنها انداخته و كلاه گوشة آنان را بهمواعيد آتيه خود برق مصنوعي ميدهند!
آيا در تمام اين مواعيد فريبنده، و در اعماق هر يك از اين وعدووعيدها كمترين روزنة نوري هم براي شاه بازگذاردهاند ؟
مسافرتهاي شاه بهاروپا، غالباً از راه بينالنهرين و بالاخص از راه محمّره بوده است و در ايابوذهاب، مختصر وجهي از طرف خزعل بهايشان تقديم ميشد. تقديم اين وجوه حسيات مودتآميزي را فيمابين توليد كرده و اجازة انعقاد كميتة قيام نيز مربوط بههمين حسيات است.
چون اتومبيلها در بوشهر مانده بودند و طي مسافات بعيده با اسب تأخيري بيهنگام بود، تلگراف كردم اتومبيلها را بهوسيلة كشتي به«هنديجان» بياورند، كه از آنجا به«دهملا» آمده ما را بهاهواز برسانند.
دبير اعظم رئيس تحريرات من، تلگرافات و راپرتهاي واصله را از نظرم گذرانيد. از جمله تلگرافي از خزعل بود كه پس از وصل تلگرافي كه از ديلم بهاو مخابره كرده بودم و اميدوار شدن از عفو من، مخابره كرده و عين آن بهقرار زير است:
تلگراف خزعل
مقام منيع حضرت اشرف اعظم آقاي رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا دامت عظمته
«زيارت تلگراف مبارك كه مبني بر اظهار مرحمت نسبت بهاين فدوي واقعي بود، بردرجات استظهار و اميدواريم افزوده، با كمال اميدواري مراحم مبذوله را عرض شكرگزاري تقديم، و بقاي آن وجود مبارك را براي سرپرستي ايران و ايرانيان از خداوند خواستارم.
فدوي را به«هنديجان» احضار فرموده بوديد. هر چند علت مزاج و ضعف قوه كه چندي است شدت كرده مانع وصول اين نعمت بوده، معذلك از فرط اشتياق بهشرفيابي حضور مبارك با نهايت آرزومندي بهزيارت، هر صوب را امر و مقرر فرمايند بهقصد زيارت حضور مبارك حركت ميكنم. اميدوارم بهمساعدت بخت و اقبال هر چه زودتر بهشرف حضور مبارك نائل گردم. براي هدايت راه، يكي از فدويزادگان را بهحضور مبارك ميفرستم، كه براي تعيين شرفيابي از بندگان حضرت اشرف عالي اخذ دستورات بنمايد.»
فدوي – خزعل
در جواب بهاو نوشتم:
تلگراف شما را در «لنگير» قرارگاه اردو، ديدم. چون من بهطرف «دهملا» حركت ميكنم، بهطوريكه درخواست كردهايد، يكي از پسرهاي خود را به«دهملا» نزد من بفرستيد.
لنگير – قرارگاه اردو
دهم قوس
تلگرافات تهران
دو تلگراف ذيل را هم وزير خارجه مخابره نموده بود:
«حضور مبارك حضرت اشرف آقاي رئيسالوزرا دامت عظمته
پس از وصول دو مراسلة اخير سفارت در شب پنجشنبه، همان ساعت صورت آن را بهاركان حرب كل فرستادم، حضور مبارك مخابره شود، و صبح روز بعد هم بر حسب مسؤوليّت مشتركه و اينكه آقاي ذكاءالملك سمت كفالت رياست وزرا را دارند، بهمنزل ايشان رفته مراسلات را ارائه و چنين اظهار عقيده نمودم:
بهتر است كه اين مسأله مابين دو نفر مكتوم مانده تا نظريات حضرت اشرف برسد. ايشان صلاح ديدند ساير آقايان وزرا هم مطلع شوند. تلفن شد. آمدند و تصميم گرفتند كه وزارت خارجه جوابي حاضر نمايد. عصري منزل بنده بيايند كه آن مراسله جوابيه را ديده بهعرض برسد. اگر تصويب فرموديد با اطلاع مجلس يا بدون اطلاع مجلس بهسفارت نوشته شود. وزارت خارجه مراسله را خيلي ساده فقط پرتست بهمسأله قرارداد با شيخ و اينكه معلوم ميشود مخالفت او كه يك نفر نوكر و تبعة ايران است با دولت، بهاتكاي چنان قراردادي بوده كه مخالف قانون بينالملل و هر اصولي است. ولي آقايان چنان صلاح ديدند، كه نسبت بهساير مسائل و مداخلات سفارت در كارهاي شيخ اسم برده شود. در صورتيكه عقيده بنده و وزارت خارجه اين بود كه اصلاً نبايد مذاكرات شفاهي و وساطت آنها را كه خالي روي كاغذ بردهاند، متعرض جواب شده و تصديق نماييم كه مذاكراتي در بين بوده، بههر حال مراسلة جوابيه بهعرض رسيده است. البته تصديق ميفرمايند كه بنده با مسؤوليّت مشتركه، يك مسؤوليّت شخصي هم نسبت بهمصالح خود كه مربوط بهامور وزرا نيست، دارم. بهاين لحاظ عقيدهام اين شدكه با مذاكرات ديپلماسي، سفارت را حاضر بهاسترداد اين مراسلات نموده. از اين نقطهنظر ملاقاتي با سفارت نموده، مذاكراتي شد كه بهوزارت خارجه لندن و سر پرسي لرن اطلاع بدهند. خلاصة مذاكرات اين بود كه ارسال اين مراسلات و انتشار آن در مجلس و مواقع عامه يك تنفر عمومي را تجديد خواهد نمود كه سه سال قبل روزافزون بود و سرپرسي لرن در مدت اقامت خود در تهران، با مساعدت رئيسالوزرا موفق بهبازگشت آن شده، و مناسبات حسنه تاحدي مستقر گرديده بود. در اينصورت چون دولت ايران نميخواهد در اين حسن روابط خللي وارد آمده، تنفر عمومي تجديد شود و اهالي ايران دولت انگليس را دولت جابري تصور كنند، نه فقط برخلاف مناسبات آنها، بلكه برخلاف حقوقي كه در تمام دنيا جاري است بشناسند. البته مذاكرات خيلي مفصلتر بود، لهذا خاطر نشان مينمايد صلاح اين است كه اين مراسله را عيناً بهسفارت مسترد داشته، وگمان ميكنم نسبت بهعمل خوزستان هم در صورتيكه شيخ تسليم قطعي خود را ابراز نمايد، جواب داده شود، بهقسمي كه دولت با هر رعيت و نوكر مطيع خود رفتار مينمايد.
قرار شد كه تلگرافاتي بهلندن و لرن نموده موافقت آنها را با اين اظهاراتي كه ابلاغ خواهد نمود بهاسترداد اين مراسلات جلب كند. عقيدة بنده اين است اگر بهاين ترتيب موفق شويم، مشكلات و كشمكشها تخفيف حاصل نمايد.
چنان استنباط كردم كه خودشان هم ملتفت سوء اثر فرستادن چنين مراسلهاي بهدولت ايران شده باشند. زيرا ميگفت تعليماتي رسيده كه مراسلة راجع بهقرارداد با شيخ را، قونسول بوشهر بهآقاي رئيسالوزرا فعلاً ابلاغ ننمايند. اگر چه عدم ابلاغ مراسله بهحضرت اشرف، مراسلة واصله بهوزارت خارجه را بياثر نمينمايد، بههر حال اگر اين نظر بوده و اقداماتي كه نمودهام صحيح ميدانند، اگر مقتضي باشد قوا در فرونتها بهحال توقّف بماند، تا نتيجة اين مذاكرات معلوم شود.
در خاتمه جسارت مينمايد كه بنده از يك قسمت از همقطارها كه سياست دوشاخهبازي نموده، صلاح نظريات خود را بر صلاح مملكت و شخص حضرت اشرف در باطن مقدّم ميدارند و عملياتي ميكنند، خوشوقت نيستم. و مسائلي در غيبت حضرت اشرف ملاحظه نمودهام، كه اگر به همين حال باقي بماند ترجيح ميدهم كه در مراجعت استدعاي معافيت خود را بخواهم.»
مشارالملك
حضور مبارك حضرت اشرف آقاي رئيسالوزرا دامت عظمته
«در تعقيب تلگراف مفصل ديروز، جمعه، بهاستحضار خاطر مبارك ميرسانم. امروز شنبه رسماً شارژ دافر انگليس را بهوزارت خارجه خواستم. هرطور بود مراسلة راجعه بهقرارداد را پس داده، تفصيل را بههيأت وزرا اظهار كردم. بعد مفصلاً بهعرض خواهدرسيد.»
مشارالملك
همچنين در زمينة تلگرافهاي فوق، حكومتنظامي تهران نيز چنين راپرت داد:
مقام منيع بندگان حضرت اشرف رئيسالوزرا وزير جنگ دامت عظمته
«محترماً معروض ميدارد عين خبري را كه رويتر اطلاع داده است، رمزاً حضور مبارك معروض، و خاطر مبارك را مستحضر ميدارد:
تهران
از قراري كه نقل ميكنند انگليس دو فقره يادداشت بهدولت ايران داده. در يادداشت اولي چنين اشعار ميشود كه سردار سپه در جنوب ايران شروع بهعمليات نظامي نموده. و در يادداشت ثانوي انگليس تقاضا ميكند كه پيشرفت قواي دولت بهطرف محمّره بهفوريت موقوف بشود، و اظهار ميدارد كه خزعل تحتالحماية انگليس ميباشد، و با تصدّي بهاتخاذ اقدامات جدّي برخلاف منافع انگليس و ايران، تمام مسؤوليّت خسارتيكه ممكن است در نتيجة عمليات بهاراضي خوزستان و معادن نفت انگليس وارد آيد، بهعهدة دولت ايران واگذار ميكنند. محافل سياسي و اجتماعي از مداخلة انگليس در امور داخلي ايران و حمايت علني انگليس از شيخخزعل بسيار مشوش شدهاند.»
حكومتنظامي تهران و توابع – سرتيپ مرتضي
نمره 36
اين تلگراف را از لنگير بهكفيل رياست وزرا مخابره كردم:
جناب مستطاب اجل آقاي ذكاءالملك وزير ماليه دام اقباله
«تلگرافي كه با رمز اركان حرب كل قشون راجع بهمراسلات وارده از سفارت انگليس مخابره كرده بوديد در قرارگاه اردو ملاحظه شد. من همانطور كه هميشه طرفدار استشارة امور بودهام، فوقالعاده متأسفم كه در اين مملكت حقايق امور خيلي زود فراموش ميشود، و در ضمن مشاوره كه قاعدة كليه قضايا، سابقه و لاحقهاش، بايد روشن و آشكارگردد، متأسفانه تمام بهمرحلة استتار و فراموشي محول و منجر ميگردد. در اينصورت با مسؤوليّتي كه من در پيشگاه اين مملكت عهدهدار هستم، از اين بهبعد هر مراسلهاي كه از هر سفارتخانهاي در هر باب برسد، هيأت دولت مكلف هستند كه عين آن را بهمن مراجعه داده، كسب تكليف نمايند تا هر جوابي لازم داشته باشد، تعيين و با نظر دولت بهمقام اجرا و عمل گذارده شود. با اين ترتيب و در مقابل مسؤوليّت قانوني و وجداني و اخلاقيخود صرفه و صلاح مملكت زياده از حد انتظار منظور نظر واقع خواهدگرديد.»
رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا
چون در جرايد تهران ظاهراً خبر اسيرشدن سي نفر انگليسي انتشار يافته، تلگراف ذيل را درتكذيب آن بهحكومتنظامي مخابره كردم:
حكومت نظامي تهران و توابع
«از قراري كه بهمن اطلاع ميدهند در جرايد تهران يا در يك جريده، خبري انتشار يافته بهاين عنوان كه در جنگهاي خوزستان سينفر هم انگليسي اسير شده و بهواسطة اسارت آنها مذاكراتي بين من و نمايندة انگليس جريان پيدا كرده است. اگر چه از طرف شما تاكنون راپرتي نرسيده، معهذا تحقيق كنيد ببينيد منشاء اين خبر چه بوده و از كجاست؟ در چه روزنامهاي انتشار پيدا كرده است؟ مراتب را توضيحاً راپرت بدهيد.»
رئيسالوزرا و فرمانده كل قوا