«

»

Print this نوشته

ورود به‌اهواز

‌‌

ورود به‌اهواز

‌ ‌

جمعه‌ ۱۳ قوس‌

   ساعت‌ پنج‌ بعدازظهر به‌اهواز رسیدم‌. عدّهٌ‌ کثیری‌ با اتومبیل‌ و اسب‌ تا نیم‌فرسخی‌ به‌استقبال‌ آمده‌ بودند و هرقدر به‌شهر نزدیک‌ می‌شدیم‌، جمعیت‌ مستقبلین‌ افزوده‌ می‌شد. از جمله‌ سردار اجل‌ پسر خزعل‌ و هشت‌ نفر از روسای‌ عشایر. خزعل‌ بواسطهٌ‌ کسالت‌ یا ترس‌ هنوز به‌اهواز نیامده‌ بود. کوچه‌های‌ شهر را آیین‌ بسته‌ و بیرقهای‌ بسیار نصب‌ کرده‌ بودند. خیلی‌ متأسفم‌ که‌ نتوانستم‌ به‌موقع‌، از نحر شتری‌ که‌ در سر راه‌ کشتند جلوگیری‌ کنم‌. حال‌ این‌ حیوان‌ بزرگ‌ ترحم‌انگیز بود. عدهٌ‌ زیادی‌ زیر سلاح‌ بودند و در معابر و روی‌ بامها جای‌ داشتند. ولی‌ عجب‌ است‌ که‌ یک‌ نفر زن‌، حتی‌ روبسته‌ هم‌ دیده‌ نمی‌شد. عمارت‌ خزعل‌ که‌ بهترین‌ ساختمان‌ این‌شهر است‌ برای‌ ورود ما مهیا شده‌ بود. هر چه‌ به‌عمارت‌ نزدیک‌ می‌شدیم‌، اشخاص‌ مسلح‌ متراکم‌تر بودند. زیر درختها و کنار دیوارها ایستاده‌ و بر تفنگها تکیه‌ داشتند و گوسفندوار به‌یکدیگر تنه می‌زدند، و از میان‌ چارقدهای‌ سرخ‌ مثل‌ گل‌ شقایق‌ صورت‌ سیاه‌ خود را نشان‌ می‌دادند. قصد خودنمایی‌ ندارم‌ ولی‌ هر کس‌ دیگر بود شاید خود را می‌باخت‌ و تحمل‌ این‌ موقعیت‌ را نمی‌کرد. به‌قصر شیخ‌ وارد شدم‌ و در اطاق‌ خاصی‌ که‌ معیّن‌ شده‌ بود راحت‌ کردم‌. مردم‌ تا پاسی‌ از شب‌ به‌تماشای‌ همراهان‌ ما که‌ از عقب‌ می‌آمدند مشغول‌ بودند. قریب‌ دو از شب‌، دبیراعظم‌ با اتومبیلی‌ دیگر رسید.

 ‌

شب‌ اول‌ در اهواز

   امشب‌ موقعیت‌ من‌ خالی‌ از غرابت‌ نیست‌. تنها در قصر دشمن‌ نشسته‌ام‌ و میزبان‌ من‌ با چندهزار نفر مسلح‌ که‌ دارد، هراسان‌ شده‌ و به‌ساحل‌ پای‌ ننهاده‌، کشتی‌ خود را در وسط‌ کارون‌ نگاه‌ داشته‌ است‌. مهمان‌ یک‌ نفر است‌ و باید میزبان‌ را با وجود قوای‌ بسیاری‌ که‌ دارد امان بدهد. این‌ ورود بیباکانة من‌ به‌قلب‌ دشمن‌ و نترسیدن‌ از یک‌ شهر مسلح‌، بیش‌ از هزار توپ و صدهزار قشون‌ در مرعوب‌ کردن‌ خصم‌ مؤثر شده‌ است‌.

   خزعل‌ را هر چه‌ دل‌ داده‌ و تحریک‌ کرده‌اند، حرکتی‌ ننموده‌ است‌. نسیم‌ شب‌، خروش‌ شکایت‌آمیز کارون‌ را که‌ از بالای‌ سد فرو می‌ریزد به‌اطراف‌ پراکنده‌ می‌نماید. این‌ رود که‌ چون‌ از برداشتن‌ مانع‌ راه‌ خود عاجز است‌ و بیهوده‌ زیر لب‌ غرش‌ خفیفی‌ می‌کند، خیلی‌ شبیه‌ است‌ به‌آن شیخ پیری‌ که‌ الان‌ در کشتی‌ خود نشسته‌ و از پیدا شدن‌ سدی‌ در مقابل‌ هوس‌ جاه‌طلبی‌ و امارت‌جویی‌ خود می‌غرد و چاره‌ای‌ جز سرافکندگی‌ ندارد. صدای‌ آرام‌ رود کارون‌ نمی‌گذارد از یاد شیخ‌ غافل‌ بشوم‌. این‌ شیخ‌ که‌ به‌واسطهٌ‌ طول‌ زمان‌ اقتدار، تملّق‌گویی‌ اطرافیان‌ و رنگ‌آمیزی‌ مدعیان‌ خاکها و آبهای‌ عالم‌، سابقهٌ‌ خود را فراموش‌ کرده‌، و به‌هیچ‌ تنزل‌ و اطاعتی‌ معتاد نیست‌ و این‌ تموّل‌ و تمکّن‌ را موروثی‌ پنداشته‌ و در این‌ اواخر میل‌ تشکیل‌ امارت‌ مستقلّه‌ را در دماغ‌ او ایجاد کرده‌اند، امشب‌ چه‌ فکر می‌کند؟

   این‌ شخص‌ وقتیکه‌ موقعیت‌ یک‌ هفته‌ قبل‌ خود را با امروز می‌سنجد، چه‌ حالی‌ پیدا می‌کند؟ هفته‌ قبل‌، متنفذین‌ و مقامات‌ تهران‌ را زرخرید خود می‌دانست‌، تمام‌ قشون‌ هند و نفوذ مستخرجین‌ نفت‌ را پشت‌سر خود می‌پنداشت‌، صفحه‌ خوزستان‌ را امارتی‌ می‌دید از طرف‌شمال‌ محدود به‌کوهستان‌ بختیاری‌ (و شاید نواحی‌ اصفهان‌) و از طرف‌ مشرق‌ به‌خاک‌ فارس‌. یعنی‌ رود کارون‌ را نهر کوچکی‌ می‌دید که‌ در میان‌ خانة شخصی‌ او در حرکت‌ است‌ و محض ‌استفادة او از کوهرنگ‌ سرازیر می‌شود و برای‌ سلام‌ به‌او می‌غرد و به‌قصد پایبوس‌ او راه را کج‌کرده‌ به‌محمّره‌ می‌رود.

   شوشتر و دزفول‌ و رامهرمز و اهواز و حویزه‌ را حجرات‌ (قصر اسپانیایی‌) خود می‌دانست‌. هروقت‌ می‌خواست‌، اقلیت‌ مجلس‌ را برمی‌انگیخت‌ که‌ قوة مقننه‌ را بر سر قوة مجریه‌ خراب‌ کنند. مدیران‌ جراید را امر می‌داد که‌ عالم‌ مطبوعات‌ را به‌هیجان‌ آورند و اکناف‌ عالم‌ را از مظلومیّت‌ شیخ‌ پر کنند. سفارتخانه‌ها را اجازه‌ می‌فرمود که‌ نتها و اتمام‌ حجّتها به‌دولت‌ بفرستند و بالاخره‌ هواداران‌ خود را ملخ‌وار می‌فرستاد که‌ ما را در ملک‌ سلیمان‌ تارومار کنند. این‌ بود خیالات‌ و آرزوهای‌ شیخ‌ که‌ برای‌ او از دایرة آرزو خارج‌ و به‌مقام‌ علم‌الیقین‌ و حقیقت‌ رسیده‌ بود. تلگراف‌ نمود، مرا تهدید کرد. قشون‌ فرستاد و قد برافراشت‌.

   من‌ در ظرف‌ یک‌ ماه‌ چندصد فرسنگ‌ را پیموده‌، کوه‌ و دشت‌ و دریا را درنوشتم‌ و شخصاً به‌میدان‌ آمدم‌ و هیچ‌ چیز مرا از ورود به‌قلبگاه‌ خصم‌ باز نداشت‌. اینک‌ من‌ در اهواز هستم‌ و او در میان‌ رود کارون‌. عمارت‌ امارتش‌، فرو ریخت‌. کارون‌ به‌یاد مظالم‌ او دشنامش‌ می‌دهد. هیچ‌ قوه‌ای‌ از داخل‌ و خارج‌ به‌فریاد او نرسید. هیچ‌ جریان‌ پلتیکی‌ مجال‌ نفوذ نیافت‌. مثل‌ شاهین‌ به‌سینة او چنگ‌ فروبردم‌. او را عفو کردم‌ و فردا باید در خانه‌ غصبی‌ خودش‌ از من‌ رخصت‌ یافته‌، خاضعانه‌ بخشایش‌ بطلبد و از مقام‌ امارت‌ به‌موقعیت‌ یک‌ نفر مرد زارع‌ مطیع‌ متمول‌ تنزّل‌ کند. در مقابل‌ چشمش‌ مالیّه‌، عواید دولت‌ را جمع‌ آورد، قشون‌، ولایت‌ را نظم‌ بدهد، گمرک‌ در واردات‌ و صادرات‌ نظارت‌ کند و عدلیّه‌ به‌عرایض‌ مردم‌ برسد. من‌ حق‌ دارم‌ در این‌ باب‌ مبالغه‌ کنم‌ و بسط‌ مقال‌ بدهم‌ زیرا که‌ هر چند امر خوزستان‌ به‌زودی‌ خاتمه‌ یافت‌، اما کاری‌ خرد نبود. این‌ تنها شیخ‌ محمّره‌ نیست‌ که‌ مغلوب‌ می‌شود بلکه‌ تمام‌ سرکشان‌ ایران‌اند که‌ در شخص‌خزعل‌ معدوم‌ می‌گردند. تنها خاک‌ خوزستان‌ نیست‌ که‌ دوباره‌ با رشته‌های‌ قوی‌ به‌ایران‌ اتصال‌ می‌یابد بلکه‌ تمام‌ بنادر جنوب‌ است‌ که‌ بعد از سالیان‌ دراز می‌فهمند صاحبی‌ و مرکزی‌ هست‌ و قوه‌ای‌ وجود دارد. این‌ شکست‌ تزریقات‌ خارجی‌ است‌ در بنادر خلیج‌ فارس‌، و این‌ معرفی‌ قدرت‌ دولت‌ است‌ در سرکوبی‌ متمردین‌ و حفظ‌ تجارت‌ و مؤسسات‌ خارجی‌ و رعایت‌ استقلال‌ دولت‌ در مقابل‌ ملوک‌الّطوایف‌.

 ‌

تلگرافات‌ تهران‌

   دو تلگرافی‌ که‌ از وزیرخارجه‌ رسیده‌ بود، قرائت‌ و به‌ترتیب‌ ذیل‌ جواب‌ دادم‌. معلوم‌ شد، موضوع‌ خیانت‌ خزعل‌ و قصد توقیف‌ ما در اهواز، حتی‌ در تهران‌ هم‌ شایع‌ بوده‌ است‌:

 ‌

پنجشنبه‌ ۱۲ قوس‌

   حضور حضرت‌ اشرف‌ آقای‌ رئیس‌الوزرا دامت‌ عظمته‌

   «۱- تلگراف‌ محمّره‌ به‌تاریخ‌ چهارم‌ دسامبر مطابق‌ امروز پنجشنبه‌ ۱۲ قوس‌ این‌ طور اطلاع‌ می‌دهد که‌ پسر شیخ‌ دیروز نزد حضرت‌ اشرف‌ رفت‌. فوراً اطلاع‌ دهید قبل‌ از آنکه‌ قشون‌ بیاید، به‌اهواز و محمّره‌ نیایند. از قراین‌ معلوم‌ می‌شود، نیّت‌ بد باشد. وصول‌ این‌ تلگراف‌ را فوراً اطلاع‌ دهید.

۲- تلگراف‌ مسکو اطلاع‌ می‌دهد که‌ روزنامه‌های‌ آنجا انتشاراتی‌ می‌دهند، راجع‌ به‌اینکه‌ مراسلاتی‌ از انگلیسیها رسیده‌ که‌ خزعل‌ در حمایت‌ انگلیسیها است‌ و جنگ‌ باید حتماً متارکه‌ شود. والاّ برای‌ حفظ‌ منافع‌ جنوب‌ اقدام‌ نظامی‌ خواهند کرد، و سه‌ کشتی‌ جنگی‌ وارد خلیج‌، و می‌خواهند به‌محمّره‌ قشون‌ وارد کنند.

اجازه‌ می‌فرمائید تلگراف‌ کنم‌ این‌ انتشارات‌ را تکذیب‌ نمایند؟ چنانکه‌ در تهران‌ هم‌ آقای‌ وزیر مالیه‌ راجع‌ به‌خبر بی‌سیم‌ مسکو تکذیب‌ نمودند.»

                                                 مشارالملک‌

نمره‌ ۳۹۰۰

شنبه‌ ۱۴ قوس‌

   حضور حضرت‌ اشرف‌ آقای‌ رئیس‌الوزرا دامت‌ عظمته‌

   «اولا از محمّره‌ – این‌ قسم‌ اطلاع‌ می‌دهند، از قراری‌ که‌ مذکور است‌ مقداری‌ اسلحه‌ دیروز از بهمنشیر عبور داده‌، خودش‌ هم‌ ظاهراً برای‌ استقبال‌، طرف‌ اهواز رفته‌ و باید خیلی‌ احتیاط‌ کرد.

دویم‌ تلگراف‌ بصره‌ – خزعلیان‌ و بختیاریها توطئه‌ دیده‌اند در اهواز به‌حضرت‌ اشرف‌ حمله‌ نمایند. خوبست‌ در رفتن‌ به‌اهواز عجله‌ نفرمایند. تلگراف‌ دیگر حاکی‌ است‌ شیخ‌ خدعه‌ میکند اهواز را برای‌ ورود چراغانی‌، ولی‌ شبانه‌ قشون‌ به‌سمت‌ اهواز می‌فرستد. محض‌ اطلاع‌ به‌عرض‌ رسانید.»

                                                    مشارالملک‌

 ‌

جواب

جناب‌ مستطاب‌ اجل‌ آقای‌ مشارالملک‌ وزیر خارجه‌ دام‌ اقباله‌

   «تلگراف جناب‌ مستطاب‌ عالی‌ راجع‌ به‌انتشارات‌ خلاف‌ حقیقت‌ در مسکو واصل‌. همان‌طور که‌ پیشنهاد نموده‌اید تلگرافاً دستور دهید تکذیب‌ نمایند.»

                                         وزیر جنگ‌ و فرمانده‌ کل‌ قوا

                                                                                           ۲۰ قوس‌ – نمره‌ ۴۲۳۸

 ‌

متعاقب‌ آن‌ دو تلگراف‌ از حکومت ‌نظامی تهران‌ رسید، که‌ عین‌ آنها درج‌ می‌گردد:

 ‌‌

فوری‌

   مقام‌ منیع‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ رئیس‌الوزرا و فرمانده‌ کل‌ قوا دامت‌ عظمته‌

   «با کمال‌ احترام‌ به‌عرض‌ مبارک‌ می‌رساند:

   شارژ دافر سفارت‌ روس‌ امروز از فدوی‌ وقت‌ ملاقات‌ خواسته‌ و فدوی‌ هم‌ به‌او وقت‌ داد. پس‌ از ملاقات‌ با تمام‌ آنکه‌ سعی‌ می‌نمود به‌ملاقات‌ خود یک‌ صورت‌ ویزیت‌ شخصی‌ داده‌ باشد، باز هم‌ با همان‌ عادات‌ دیرینه‌ روسها بیطاقت‌ شده‌ و اظهار نمود که‌ بعضی‌ مطالب‌ شنیده می‌شود که‌ صحت‌ و سقم‌ آن‌ هنوز برای‌ ما روشن‌ نیست‌. از جمله‌ می‌گویند که‌ انگلیسیها در مقابل‌ یک‌ شرایطی‌ راضی‌ شده‌اند قشون‌ ایران‌ وارد خوزستان‌ شود، از قبیل‌ تمدید مدت‌ بانک‌ و نفت‌ جنوب‌ و غیره‌.

فدوی‌ به‌او جواب‌ دادم‌:

   اولاً خیلی‌ متأسف‌ هستم‌ از اینکه‌ شما به‌هر صحبت‌ بازاریها اهمیت‌ می‌دهید. ثانیاً متأسفم‌ شما تا به‌حال‌ شخص‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ دامت‌ عظمته‌ را آن‌ طور که‌ لازم‌ است‌ نشناخته‌اید. لذا لازم می‌دانم‌ به‌شما توضیح‌ دهم‌ که‌ شخص‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ دامت‌عظمته‌ در همان‌ موقعی‌ که‌ میل‌ دارند که‌ مابین‌ دولت‌ ایران‌ و کلیهٌ‌ دول‌ خارجه‌، یک‌نوع‌ مناسبات‌ دوستانه‌ باشد، در همان‌ موقع‌ هم‌ راضی‌ نمی‌شوند که‌ کوچکترین‌ لکه‌ در تاریخ‌ ایران‌ بماند. این‌ است‌ معرفی‌ شخص‌ معظم‌له‌، شما هم‌ به‌این‌ قسم‌ اراجیف‌ یا صحبتهایی‌که‌ از دهن‌ هر شخص‌ مفسد عوام‌ بیرون‌ می‌آید، اهمیت‌ ندهید، و تکرار این‌ صحبت‌ هم‌ در جای‌ دیگر صلاح‌ شما نیست‌.»

                                   حکومت ‌نظامی تهران‌ و توابع‌ – سرتیپ‌ مرتضی‌

                                                                         نمره‌ ۳۲

 ‌

مقام‌ منیع‌ بندگان‌ حضرت‌ اشرف‌ رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ‌ دامت‌ عظمته‌

   «عین‌ بی‌سیم‌ مسکو را رمز، حضور مبارک‌ تقدیم‌ می‌دارد:

   ایران‌ – شایعاتی‌ جریان‌ دارد که‌ وزیر امور خارجهٌ‌ ایران‌ دو فقره‌ یادداشت‌ انگلیس‌ را دعوت‌ داده‌ و در تعقیب‌ آن‌ یادداشت‌، نتی‌ متضمّن‌ اعتراض‌ شدید علیه‌ مداخله‌ در امور داخلی‌ ایران‌ به‌انگلیسیها تسلیم‌ شده‌ است‌. از قراری‌ که‌ نقل‌ می‌کنند استیضاحی‌ که‌ درمجلس‌ در نظر گرفته‌ بودند، و صورت‌ نگرفت‌، بعد از مذاکرات‌ مهمّه‌ و جلسات‌ خصوصی‌، بعضیها می‌خواستند برای‌ تغییر کابینه‌ از آنها استفاده‌ کنند. مجلس‌ تصمیم‌گرفت‌ که‌ مسألهٌ‌ قضایای‌ جنوب‌ و یادداشتهای‌ انگلیس‌ را تا موقع‌ مراجعت‌ سردار سپه‌ موکول‌ بدارند، و می‌گویند وزرا و فراکسیونهای‌ مجلس‌ و بعضی‌ از وکلا تلگرافی‌ برای‌ رئیس‌الوزرا فرستاده‌ و به‌اطاعت‌ کامل‌ خزعل‌ اشعار داشته‌اند، که‌ مطلقاً هیچگونه‌ مصالحه‌ نباید انجام‌ گیرد. تلگرافی‌ از رئیس‌الوزرا اشاعت‌ یافت‌ که‌ خزعل‌ بواسطة عارضه‌ کسالت‌ متعذّر شده‌ و پسر خود را نزد رئیس‌الوزرا روانه‌ می‌دارد، و نقل‌ می‌کنند که‌ قشون‌ دولت‌، چهارستون‌ تشکیل‌ داده‌ و خوزستان‌ را می‌گیرند. دسته‌ای‌ از قشون‌ دولت‌ که‌ در شوشتر محصور بود، طرفداران‌ شیخ‌ را مقهور ساخته‌ و حکومت‌ را تصرف‌ نموده‌، اطلاع‌ می‌دهند که‌ برای‌ حمل‌ اموال‌ و مهاجرت‌ خانوادة شیخ‌، ده‌ها اتومبیل‌ در اهواز تهیه‌ شده‌ و جراید اتحاد جماهیر شوروی‌، توجه‌ مخصوصی‌ به‌جزئیات‌ آن‌ معطوف‌ داشته‌ و به‌اقدامات‌، با نظریات‌ همدردی‌ می‌نگرند. روزنامه‌های‌ روسیه‌ راجع‌ به‌یادداشتهای‌ انگلیس‌ به‌ایران‌ ظنین‌ و می‌نویسند. ‌

«منجر به‌اولتیماتوم‌ و پیاده‌ شدن‌ قوای‌ انگلیس‌ در بنادر جنوب‌ می‌گردد و این‌ رویّة دیرینة انگلیس‌ است‌ که‌ برای‌ فشار به‌دولت‌ ایران‌، بدان‌ مبادرت‌ می‌ورزد.»

در روزنامه‌ پراودا، حملهٌ‌ انگلیسیها را به‌مصر با تسلیم‌ آن‌ یادداشت‌ به‌دولت‌ ایران‌ مقایسه‌کرده‌، می‌گویند مفهوم‌ و معنی‌ این‌ یادداشتها که‌ مداخلة بی‌پرده‌ به‌امور داخلة دولت‌ مستقلی‌ می‌باشد، این‌ است‌ که‌ محافظه‌کاران‌ انگلیس‌ عناصر ارتجاعی‌ ایران‌ را تقویت نموده‌ و می‌خواهند قوایی‌ را تحریک‌ کنند که‌ اقدامات‌ آنها بر علیه‌ مملکت‌ ایران‌، بلکه‌ برعلیه‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ باشد.» و نیز محترماً عین‌ خبر رویتر را به‌رمز معروض‌می‌دارد:

تکذیب‌ دولت‌

«تهران‌ – این‌ چند روز اخیر زمزمه‌ای‌ در شهر راجع‌ به‌دو فقره‌ یادداشت‌ که‌ دولت‌ انگلیس‌ برله‌ سردار اقدس‌ به‌دولت‌ ایران‌ تسلیم‌ نموده‌ است‌، جریان‌ داشت‌. ولی‌ دولت‌ رسماً صحت‌ این‌ یادداشتها را تکذیب‌ کرده‌ است‌.»

                                  حکومت ‌نظامی ‌ تهران‌ و توابع‌ – سرتیپ‌ مرتضی‌

 ‌

   قریب‌ به‌نصف‌ شب‌ تلگراف‌ کفیل‌ ریاست‌ وزرا واصل‌ شد که‌ گزارشات‌ دو روزة اخیر را ذکر کرده‌، و اقداماتی‌ را که‌ دولت‌ پس‌ از مسترد داشتن‌ نتهای‌ انگلیس‌ نموده‌، شرح‌ می‌داد.

   اصل‌ تلگراف‌ از این‌ قرار است‌:

 ‌

حضور مبارک‌ حضرت‌ اشرف‌ اعظم‌ آقای‌ رئیس‌الوزرا دامت‌ عظمته‌

   «چنانکه‌ خاطر مبارک‌ مستحضر است‌ در نتیجة مشورت‌ با بعضی‌ از آقایان‌ وکلا، قرارشد مراسلة دومی‌ سفارت‌ پس‌ داده‌ شود، و پس‌ از چند روز در جواب‌ مراسلة اولی‌ مندرجات‌ و مدلول‌ مراسلة دومی‌ هم‌ بدون‌ اشاره‌ به خود آن‌ مراسله‌، رد شود. همین‌طور اقدام‌ شده‌، راپرت‌ به‌عرض‌ می‌رسد. دیروز نهم‌ قوس‌ آقای‌ وزیر خارجه‌ در ضمن ملاقات‌ با شارژ دافر انگلیس‌، بدون‌ مشورت‌ قبلی‌ با وزرا، مراسلة اولی‌ و مراسلة حاوی‌ تلگراف‌ وزیرمختار به‌حضرت‌ اشرف‌ را نیز پس‌ دادند. پس‌ از اطلاع‌، اظهار شدکه‌ پس‌دادن‌ تمام‌ مراسلات‌ موقع‌ بیان‌ نظر دولت‌ را فوت‌ کرده‌، در آتیه‌ ممکن‌ است‌ تولید خطر و بدنامی‌ برای‌ دولت‌ بنماید. به‌علاوه‌ چون‌ مطالب‌ منتشر شده‌ ممکن‌ است‌ در مجلس تولید اشکالاتی‌ بکند، بعد از مذاکره‌ با وزرا قرار شد در این‌ باب‌ مشورتی‌ با آقایان‌ مشیرالدوله‌ و مؤتمن‌الملک‌ و تقی‌زاده‌ و علایی‌ بشود. وزرا به‌غیر از آقای‌ وزیرخارجه‌ دیشب‌ به‌مجلس‌ رفته‌ و با آقایان‌ مذکور مشورت‌ کرده‌، تمام‌ آنها پس‌دادن‌ مراسلات‌ اخیر را خوب‌ ندانسته‌ و برای‌ اینکه‌ جبرانی‌ بشود، قرار شد آقای‌ وزیر خارجه‌ به‌سفارت‌ انگلیس‌ رفته‌، یادداشت‌ ذیل‌ را قرائت‌ و نسخة آنرا به‌شارژ دافر بدهند. پس‌ از آن‌ وزرا همان‌ دیشب‌ آقای‌ وزیر خارجه‌ را ملاقات‌ و مطالب‌ را به‌ایشان‌ ابلاغ‌ کردیم‌. ایشان‌ قبول‌کردند که‌ امروز همینطور انجام‌ دهند. متن‌ یادداشت‌ این‌ است‌:

«در موقعی‌ که‌ در هفتم‌ قوس‌ وزیرخارجة ایران‌ مراسله‌ سفارت‌ انگلیس‌ را به‌آقای‌ شارژدافر رد کرد، نظر اولیای‌ دولت‌ علّیه‌ از این‌ اقدام‌ این‌ بود که‌ چون‌ مضمون‌ مراسله‌ها را کاملاً مخالف‌ اصول‌ قانون‌ بین‌الملل‌ و حق‌ سیادت‌ و استقلال‌ ایران‌ می‌دانستند، مراسلة مزبور رد شود تا موجب‌ اعتراضات‌ حقّة دولت‌ ایران‌، و دنباله‌ تنفّرات‌ و هیجان‌ افکارعامّة این‌ مملکت‌ و ایجاد مشکلات‌ جدیده‌ در طریق‌ حسن‌ افکار و تحکیم‌ روابط‌ دوستانه‌ که‌ خوشبختانه‌ رو به‌ازدیاد است‌ نگردد، و کاملاً کان‌لم‌یکن‌ فرض‌ شود. لیکن‌ چون‌ آقای‌ شارژ دافر انگلیس‌ در تاریخ‌ نهم‌ قوس‌ شفاهاً از جانب‌ دولت‌ متبوعة خود راجع‌ به‌آن‌ مراسلة ردشده‌ و فاقدالاثر گردیدن‌، بیاناتی‌ نمودند، و عللی‌ ذکر نمودند، علیهذا وزیرخارجه‌ از جانب‌ دولت‌ خود مأموریت‌ دارد که‌ رسماً اظهارات‌ ذیل‌ را به‌آقای ‌شارژ دافر انگلیس‌ بنماید.

اولیای‌ دولت‌ علّیه‌ ایران‌ تصور نمی‌کردند که‌ ممکن‌ است‌ دولت‌ فخیمة انگلیس‌ این‌ چنین‌ اقدامی‌ بنماید، زیرا به‌هیچوجه‌ برای‌ هیچ‌ دولت‌ خارجی‌ حقی‌ قائل‌ نیستند به‌اینکه‌ نسبت‌ به‌یک‌ نفر از اتباع‌ مسلّم‌ دولت‌ علّیه‌، نظیر آنچه‌ در مراسلة رد شده‌ مندرج‌ شده‌ بنمایند. لهذا نظر به‌مراتب‌ فوق‌ و برای‌ احتراز از هرگونه‌ سوءتفاهمی‌، مراسلة مزبوره‌ به‌آن‌ سفارت‌ رد شده‌ و امیدوار است‌ این‌ حسن‌ نیّت‌ دولت‌ علیه‌ تقدیر گردد. در خاتمه‌ نظریات‌ دولت‌ ایران‌ را در حفظ‌ حقوق‌ حاکمیت‌ خود تجدید می‌نماید.»

                                                      ذکاءالملک‌

                                                      نمره‌ ۳۸۷۲

دستور دادم‌ تلگراف‌ ذیل‌ را تهیه‌ کنند که‌ فردا صبح‌ مخابره‌ شود:

 ‌

تهران‌

جناب‌ مستطاب‌ اجل‌ آقای‌ ذکاءالملک‌ وزیر مالیه‌ دام‌اقباله‌

   «از مدلول‌ رمز نمرة ۳۸۷۲ اطلاع‌ حاصل‌ کردم‌. با اینکه‌ در رمز نمرة ۴۱۸۸ صریحاً دستور داده‌ بودم‌ که‌ هر مراسله‌ای‌ از هر سفارتخانه‌ای‌ برسد، باید قبلاً به‌من‌ مراجعه‌ نمایید تا تکلیف‌ جواب‌ آن‌ را تعیین‌ و بعد با نظر هیأت‌ دولت‌، امر به‌ارسال‌ شود، هیچ‌ انتظار نداشتم‌ نطقی‌ را که‌ برای‌ آقای‌ وزیر امور خارجه‌ معین‌ نموده‌اید بدون‌ اطلاع‌ و دستور من‌ بروند در سفارت‌ انگلیس‌ بخوانند. چه‌ بسا نظریاتی‌ در این‌ موقع‌ هست‌ که‌ ممکن‌ است‌ هیأت‌ دولت‌ متوجه‌ نبوده‌ و بعدها تولید مشکلات‌ کند، چنانکه‌ به‌جملة اخیر همین‌ نطقی‌ را که‌ تهیه‌ کرده‌اید من‌ اعتراض‌ دارم‌. اینجا که‌ نوشته شده‌ «در خاتمه‌ نظریات‌ دولت‌ ایران‌ را در حفظ‌ حقوق‌ حاکمیت‌ خود تجدید می‌نماید.» این‌ جمله‌ را ابداً تصدیق‌ ندارم‌ و بیمورد بوده‌، و برای‌ اینکه‌ دیگر نظایر این‌ عبارات‌ تجدید نشود همان‌طور که‌ نوشته‌ام‌ تمام‌ مکاتیب‌ وارده‌ یا این‌ قبیل‌ جوابها را قبلاً به‌من‌ مراجعه‌ نمایید، که‌ با یک‌نظر جامعی‌ مبادرت‌ شده‌ و بعدها مورث‌ تأسّف‌ و پشیمانی‌ نشود. اگر قدری‌ دقّت‌ شود، خودتان‌ هم‌ تصدیق‌ خواهید کرد که‌ ذکر این‌ جمله‌ بدون‌ مطالعه‌ بوده‌.»

                                                                                 رئیس‌الوزرا و فرمانده‌ کل‌ قوا

                                              جمعه‌ ۱۳ قوس‌ ۱۳۰۳ – نمرهٌ‌ ۴۲۱۲