«

»

Print this نوشته

بلوغ و جسارت در درون، سیاستبازی در بیرون

بخش ۳

            جنبش سبز ـ جنبش دگرگونی

 ‌

بلوغ و جسارت در درون، سیاستبازی در بیرون

 ‌

ــ به قلم یکی از مدافعان فدرالیسم جمله‌ای خواندیم شگفت‌انگیز و یادآور تجربه‌ای ناشاد. ایشان در هشدار به شما و ایراد به ایستادگی‌ بر سر حفظ ایران از مبارزانی گفته‌اند که « حرفه‌ای هستند… زندگی‌شان مبارزه شده است، به عبارتی مبارزه برای‌شان عین زندگی است…» این شعارها یادآور این تلخکامی هستند که زیر تسلط «مبارزه عین زندگی» یکبار به لجنزاری چون حکومت اسلامی درغلطیدیم. امروز پیامد سخنانی چنین «پرحرارت» چیست؟


داریوش همایون ــ جنبش‌های آخرالزمانی، آرمان‌هائی که بر همه نیرو‌های ذهنی چیره می‌شوند، با خود چنین روحیه‌هائی می‌آورند. بهترین نمونه‌اش را شما به اشاره آورده‌اید ــ چریک گریزانی که با قرص سیانور در بغل و گاه در دهان از این خانه تیمی به آن نهانگاه در رفت و آمد است. مبارزه شدن زندگی یعنی جائی برای هیچ عاطفه، بستگی، شادی‌های کوچک و بزرگ روزانه و ملاحظات معمولی انسانی نماند. آن دوست ما که چنین گفته‌اند تا اینجا‌ها نرفته‌اند ولی کسان دیگری هستند که با غیر‌انسانی کردن زندگی ــ به همان معنی که وصف شد ــ خود و دیگران را قربانی امری می‌کنند که چه بسا ارزش چنان فداکاری را ندارد و اصلا نادرست و باطل است. زندگی از همه چیز، از مبارزه و آرمان نیز بالا‌تر است که بر خلاف زندگی با انسان به جهان نمی‌آیند و ما آنها را بر خود می‌بندیم. از این سویه است که اندیشه‌مندان سودگرا و سیاستگران عملگرا بسیار بیشتر به بشریت خدمت کرده‌اند تا برپا کنندگان آرمانشهر‌هائی که حتا بر کوه‌های استخوان قربانیان‌شان ساخته نشدند. آنها که مبارزه‌شان عین زندگی است مبارزه را نخواهند برد و می‌باید بکوشیم زندگی را نبازند.

ــ ما در نوشته‌ها و پیام‌های بسیاری از جوانان مدافع جنبش سبز بارها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که اگر مبارزه می‌کنند و با دست خالی و به مسالمت به خیابان‌هائی می‌روند که امید بازگشت با تن و جان سالم به خانه را ندارند، برای زندگی است. گاه تصورات آنان از زندگیی که در آرزویش به مبارزه با حکومت اسلامی برخاسته‌اند، بسیار رنگین، زیبا و منطق و فهم آن برای هر انسانی دستیافتنی و شادی‌آورست. تفاوت این دو نوع نگرش به زندگی و مبارزه در کجاست؟

 ‌
داریوش همایون ــ خود گزینش رنگ سبز گویای کاراکتر این جنش است. سبز رنگ جوانی و شادابی و شکفتن است، رنگ زندگی است. آن مردمی که به صورت‌های گوناگون به جمهوری اسلامی نه می‌گویند آگاهانه یک فرهنگ مرگ‌اندیش را کنار می‌گذارند و به شادی‌ها و زیبائی‌های زندگی که آن فرهنگ سرکوب می‌کند روی می‌آورند. ایرانی جوان امروزی آرمان‌خواهی هیستریک و اراده‌گرائی تکبر‌آمیز جوان نسل پیشین را کنار گذاشته است زیرا پیامد‌های‌ش را می‌بیند. او خود را به منطق زندگی و طبع جوانی سپرده است. بازماندگان نسل انقلاب نیز هر روز ناگزیر از روبرو شدن با محدودیت‌های اندیشه و عمل خود، اندیشه و عمل انسانی، هستند و بهتر می‌یابند که از فرزندان‌شان بیاموزند. راز مانائی جنبش سبز در همین سازگاری‌اش با طبیعت انسانی است که خوشی و آسایش زندگی و تجربه حسی خود را از جهان امروز بالا‌تر از تن در دادن به باید‌ها و نباید‌های آن فرهنگ مرگ‌اندیش می‌گذارد و با دگرگون شدن و آموختن و قالب‌های کهنه را به آتش افکندن آسوده است. کدام ایرانی است که اروپا و امریکائی را که خوب آشنائی دارد در ایران نخواهد و حتا به استانبول و دبی و باکو با چشمان آرزومند ننگرد؟ او مبارزه خود را نیز نه بجای زندگی، بلکه برای زندگی می‌گذارد. دست پاسدار بر زمین افتاده را می‌گیرد و تن خود را سپر او می‌کند.


ــ با اوج‌گیری تظاهرات خیابانی و حضور میلیونی مردم در ایران، روحی تازه به کالبد تبعیدیان دمیده شد. پس از سال‌ها شاهد صفوف متحد و یکپارچه ایرانیان بودیم، و حضور مردمانی که از فعالیت‌های سیاسی بریده بودند. گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی قدیمی نیز سعی می‌کردند خود را هر چه بیشتر به جنبش سبز نزدیکتر بنمایانند. اما امروز به هر سو می‌نگریم، باز هم شعارهای پراکنده می‌بینیم و تفرقه. علت چیست؟


داریوش همایون ــ ایرانیان بیرون هر چه هم درگیر کار مردم و کشور، به هر حال در بیرون‌اند و از فشار هر روزه زندگی در درون بی‌خبر. آنها را بیش از اندازه نمی‌باید جدی گرفت. باز هم اگر مردم در ایران راه نفسی بیابند خواهیم دید که بیرونیان به جنبش در خواهند آمد. مشکل در این است که کوشندگان در ایران فرصت کمتر از آن دارند (فرصت در همه دلالت‌های آن) که لازم است و در بیرون بیش از آن دارند که سودمند است. گروه‌ها و سازمان‌های قدیمی مانند همیشه در پی یا‌فتن نقشی برای خود هستند. جنبش سبز به زندگی‌هاشان معنی تازه‌ای داد. اکنون که خاموشی گورستان و زندان بر جامعه افتاده است بیرونیان وظیفه خود می‌دانند که خلاء (همان وایوی پهلوی) را پر کنند. و “هر کس حکایتی به تصور …”


ــ در داخل کشور چطور؟ اخبار و گزارشات از ایران حکایت از درگیری‌های شدید میان باندهای حاضر در حکومت می‌کنند، احمدی نژاد، فرماندهان سپاه، خامنه‌ای، باند خانواده لاریجانی همه به جان هم افتاده‌اند. اما در صفوف مبارزان جنبش سبز در داخل چطور آیا نشانی از جدائی و پراکندگی مشاهده می‌‌کنید؟ آیا “افت” مبارزه، شعار‌ها و مطالباتی را که نمی‌توانند فراگیر باشند پیش آورده است؟

 ‌

داریوش همایون ــ پراکندگی روز‌افزون نیرو‌های مخالف در چند ماهه گذشته از ارزیابی نادرست موقعیت جنبش سبز و دامنه آن خاموشی گورستان و زندان برخاست. مبارزه افت کرده بود ولی تنها در تظاهرات بیرونی‌اش. آنچه از دیده بسیاری پنهان می‌ماند درآمدن جنبش سبز از یک واکنش اعتراضی با شعار‌های محدود به یک جنبش سیاسی و اجتماعی تمام‌عیار است که همه پهنه زندگی ملی و نه تنها سیاست روز و حکومت را دربر می‌گیرد. توده‌های بزرگ مردم و تقریبا همه لایه‌های انبوه درس‌خواندگان نگاه‌های خود را به افق‌های گسترده بهترین جهانی که بشریت امروز از ساختن‌ش برآمده است دوخته‌اند؛ مردمان دیگری شده‌اند. این یک دو ساله کار ده‌ها سال را کرده است. شعار‌ها را نمی‌توان به بانگ بلند گفت ولی مطالبات، زمینه‌ای برای دگرگونی‌های ژرف در جهان‌بینی و ارزش‌ها و اولویت‌ها می‌شود. آن شکاف فزاینده در حکومت، هم نیروبخش و هم تا اندازه‌ای نتیجه جنبش مردمی است. مردم آینده روشن خود را در بحران چاره‌ناپذیر رژیم نیز می‌بینند و خواست‌های خود را به تناسب ساختن جامعه نوین ایرانی بالا‌تر می‌برند. در این جاست، از جمله، که تفاوت اصلی درون و بیرون را می‌بینیم. در بیرون معامله سیاسی اهمیت هر چه بیشتری می‌یابد؛ مطالبات و شعار‌ها گرایشی به کوچک‌تر شدن دارند ــ به جلب گروه‌های معین، تمرکز بر حوزه‌های محدود‌تر.

 ‌

ــ صحبت از مطالبات فراگیر شـد، شـاید مقایسـه‌ای میان دو نوع ادبیات «مبارزاتی» و مقایسـه دو دسته از مطالبات بد نباشد. خانم زهرا رهنورد در یکی از مصاحبه‌های اخیر خود می‌گویند: «هر ایرانی که به دنبال حق، آزادی، دمکراسی و توسعه کشور است عضو این جنبش (جنبش سبز) است.»

اما در بیرون شنیده می‌شود که هرکس فدرالیسم قومی ـ زبانی را نپذیرد، یا بر سر «ملیت‌های ایران» و «مناطق ملی» در کنار«چپ‌ها»ی «دمکرات طرفدار مردم تحت ستم ملی در مناطق ملی» قرار نگیرد و با سازمانهای قومگرا و ملت‌ساز به توافق نرسد، یا مخالف به رأی گذاشتن امور اصولی باشد، در کنار جمهوری اسلامی و رودروی «مبارزان حرفه‌ای» ایستاده است! (از آنجا که سیل تاختن و پرسیدن از هرسو به سمت شما جاریست حق قضاوت را هم باید ابتدا به شما داد.)


داریوش همایون ــ گفتاورد خانم رهنورد درست همان است که در نظر داشتم. بسیار به من کمک کردید. ایشان در یک جمله هم بلوغ و بالندگی جنبش سبز و هم پویائی بارنایستادنی آن را گفته‌اند. همان راه‌یافتن توسعه به شعار‌های مبارزه نشانه پیشرفت مهمی در اندیشه سیاسی جامعه ماست که می‌باید رهبران بیرون را اندکی شرمسار کند. در این گفتاورد بر خلاف پراکنده گوئی‌های فراوان بیرون هیچ سیاستبازی نمی‌توان یافت. هر چه هست بازتاب دگرگونی گفتمانی جامعه ایرانی است که مردمان را نیز عوض کرده است. این زنان و مردان در صف‌های میلیونی‌شان هیچ مانند پیشینیان خود نیستند، مانند خود پیشین‌شان نیز نیستند. من از شهر‌های کوچک ایران، از حیاط خلوت‌های جامعه‌ای که می‌شناختم، همین روحیه و روشن‌بینی و جسارتی را می‌شنوم و می‌خوانم که در این گفتاورد خانم رهنورد موج می‌زند ــ جسارت به معنی بیرون زدن از معمول، از عادت شده.

پس کشیدن سازمان‌های قومی از جنبش سبز و گرو کشی‌های‌شان به زیان خود آنهاست زیرا تنها در یک نظام دمکراتیک می‌توانند به خواست‌های بهینه خود ــ برداشتن تبعیض و عدم تمرکز ــ برسند. جنبش سبز اگر به این معاملات بیفتد چه تفاوتی با پاره‌ای سیاستگران بیرون خواهد داشت؟

اما تاختن‌ها نمک زندگی سیاسی است و پرسش‌ها کلید گشاینده معانی. در این سیل کوچکی که دوستان از چپ و راست بسوی من روانه کرده‌اند هم فرصتی برای اندیشیدن دوباره و بیشتر در باره باور‌ها، حتا اصول و اولویت‌های‌ خود یافتم و هم در این پابرجا‌تر شدم که یک، ناسونالیسم روشنرای ایرانی را، ناسیونالیسم لیبرالی که در اروپای نیمه سده نوزدهم موقتا شکست خورد، از دست ننهم؛ و دو، دور از فراز و نشیب‌های جریانات سطحی بیرون هر چه بیشتر امید خود را به دگرگونی اقیانوسی که در ایران پدید آمده و آن گفتاورد نمونه‌ای از آن است ببندم. اگر نمک زندگی هم گاه به شوری رسید چه باک.

مهر ماه ۱۳۸۹