بسوی یک بیابان فرهنگی
درآوردن ایران به یک بیابان فرهنگی هدف اصلی رهبری انقلاب اسلامی بوده است. تکیه پیام انقلاب بر هویت اسلامی، و کیفیت پائین انسانی رهبران آخوندی انقلاب و جاده صافکنان غیر آخوند آنان، جز این نویدی نمیداد. شاملو با حساسیت شاعرانه خود خوب دریافته بود که افسوس کنان در همان آغاز به دوستان همفکرش گفته بود “ما مدرنیته را در ایران از بین بردیم.“ نخستین کوششهای رژیم تازه در اجرای برنامه پسرفت فرهنگی به مقاومتهای فراوان از تظاهرات زنان تا برخورد مسلحانه، و آنگاه جنگ عراق برخورد و حتا حمله پیروزمندانه نخستین رئیس جمهوری اسلامی در راس روشنفکران اسلامی و اوباش زیر فرمان آنان به دانشگاه تهران و بستن دانشگاهها و پاکسازی گسترده دانشگاهها و رسانهها و بستن نهادهای فرهنگی نتوانست به جائی که میخواستند برسد.
جامعه ایرانی در دهههای مشروطیت بیش از آن از نمونه جامعه اسلامی دور افتاده بود که با چنان اقداماتی صد سال به عقب برده شود. چندی نگذشت که گروهی از آن روشنفکران اسلامی، شرمسار خویش و بیگانه، خود در پی جبران برآمدند و در فضای پس از جنگ به فعالیت فرهنگی در کنار عناصر پیشرو جامعه پرداختند. از آن پس تا سال گذشته به رغم همه بگیر وببندها و آدمکشیهای زنجیرهای، فرهنگ (در معنای تنگتر خود و با “ف“ بزرگ و نه در معنی کلی خود، با “ف“ کوچک، که پائینترینها ازجمله فرهنگ قم و جمکران را نیز دربر میگیرد) در ایران بالید و کار را به جائی رساند که بار دیگر به نام اسلامی کردن جامعه گروه تازهای از فرآوردههای بیست و چند سال فرمانروائی سراپا تباهی، در یک نیمه کودتای انتخاباتی قدرت را دردست گرفت. گروه تازه این ویژگی را دارد که نسل اول رهبران انقلاب و حکومت اسلامی را نیز رو سفید میکند. اکنون پس از یک سال که در جابجا کردنها و فراهم کردن مقدمات گذشته است حمله را در همه جبههها آغاز کردهاند. بستن روزنامهها، دستگیریهای گسترده دانشجویان، اعترافات استالینی، پاکسازی بیسرو صداتر استادان، زیر کنترل آوردن نهادهای مدنی، تغییر مواد درسی تا هرچه توخالیتر و به اسلام حکومتی نزدیکتر شوند، تنگ کردن عرصه بر هر که در سطح خودشان نیست، اینهمه در اجرای برنامهای است که خمینی بنیادش را گذاشت و امروز جانشینانش احساس میکنند که وظیفه و توانائی اجرایش را در تعبیر تازهتر خود دارند.
تفاوت در این است که خمینی یک جامعه اسلامی به تعبیر حوزه میخواست که تفاوتی میان دانشگاه و حوزهاش نباشد ــ همان که بازرگان قهرمانش بود ــ و “قلمهای مسموم“ اگر شکسته نشوند در خدمت حکومتی درآیند که احکام حکومتی در آن جای بالاتر از کتاب مقدس خودش داشته باشد. گروه تازه به رهبری خامنهای روایت تازهای از جامعه اسلامی میخواهد، جامعهای امام زمانی که دانشگاهش نه حتی به سطح حوزه بلکه تا حد مهدیه و حسینیه پائین بیاید. قرار است جامعه بطور کلی جمکرانی شود؛ و دانشگاهش چنانکه رئیس تازه دانشگاه اصفهان اعلام کرد مداح و نوحه خوان بپروراند؛ احکام حکومتیاش از کتاب دعا و بحارالانوار درآید، و الهامش را از چاه جمکران بگیرد و روضه خوانها در آن پایگاهی بلندتر از آیتاللههای خودشان داشته باشند. خمینی که بهر حال مرجعی مذهبی بود و دستی از دور در فرهنگ سنتی اسلامی داشت خرافات را بکار میبرد. این گروه تازه خرافات را میاندیشد. خمینی فولکلور شیعی را برای تخدیر مردمان در خدمت خود میگرفت؛ این گروه تازه در خدمت آن فولکلور است و خود پیشاپیش از آن تخدیر شده است. خمینی جامعهای صدر اسلامی میخواست، اینان جامعهای سراسر جمکرانی میخواهند.
فرایندی که بیست و هشت سالی پیش آغاز شد و پایههایش را از پانزده سالی پیش از آن گذاشته بودند به مراحلی که بایست میرسد. انقلابها اگر بپایند و شکستهای کاری نخورند تا پایان گفتمانشان میروند. برای مردم ایران سرنوشتی بهتر از این تدارک ندیدهاند که بجای رساندن خود به درجات بالای انسانیت، روز و شب ذکر امام زمان بگیرند و منتظر ظهور بمانند. فرهنگ به کار رژیمی که مهاجرت و از دست رفتن سالی ۱۸۰ هزار تن و بیشتر از بهترین درس خواندگان، مایه شادمانی آن است نمیآید.
***
مسئله بیش از تهدید و زندانی کردن دانشجویان و بیکار کردن استادان است. رژیم امام زمانی (دیگر از مرحله اسلامی گذشته است) تیشه تاریکاندیشی را به ریشه سرمایه معنوی کشور میزند. یک بار حکومتهای اشغالی عرب کمر به نابودی فیزیکی فرهنگ ایرانی بستند؛ اکنون حکومتی از خود ایرانیان ولی بدتر از خطرناکترین دشمنان خارجی، همان سیاست را با وسائل دیگر ادامه میدهد. اشغالگران عرب پس از دویست سال شکست خوردند؛ انقلابیان فرهنگی سالهای هشتاد / شصت هم شکست خوردند. اکنون نوبت شکست دادن امثال خامنهای و احمدینژاد و نیروهای جمکران است. دانشگاهیان و فرهنگیان و روشنفکران ایران، آن دهها میلیون تنی که نسل بعد نسل در سنت فرهنگ امروزین، یعنی فرهنگ غربی، پرورش یافتهاند میدانند وظیفهشان دربرابر گذشته و آینده ایران و جنگ فرهنگی که میان جامعه و حکومت درگرفته چیست؟ نباید گذاشت ایران را به چاه برگردانند.
هر ایرانی امروزی که نمیخواهد در فضای حسینیه و مهدیه زندگی کند سرباز این جنگ است. میدان جنگ، هر خانه ایرانی است. ایرانیان سدههای پس از حمله اعراب در جامعهای بی خواندن و نوشتن و بی دسترسی به ابزارها و تکنولوژی امروزی، در خانهها و محافل خود پیروزمندانه “ایده“ و واقعیت ایران را نگهداری کردند. هم امروز در زیر رژیم اسلامی، اجتماع بهائیان ایران که از دسترسی به آموزش عالی ممنوع شده دانشگاه را به خانهها برده است. فرهیختگان بهائی در خانهها به رایگان به جوانان خود آموزش میدهند و کیفیت آموزشی آنان از دانشگاههائی که هر روز تنگتر میشوند بالاتر است. تشکیل محافل فرهنگی در هر جا، تکثیر و انتشار متنهای علوم انسانی ــ که در جنگ جمکرانیها بر ضد فرهنگ آماج اصلی است ــ و آموزش دادن جوانان در زمینههائی که از دانشگاهها رخت میبندد، شیوههای مقاومت است. سهم اجتماع ایرانیان خارج در این جنگ فرهنگی اندازه نگرفتنی است ــ از نگارش و ترجمه کتابها و مقالات گرفته تا گسترش رایانه (کامپیوتر) در ایران؛ از کمک مالی به فعالیتهای فرهنگی گرفته تا بسیج نهادهای بینالمللی برای دفاع اززنان و مردانی که در صف مقدم این جنگ قربانی سرکوبگری میشوند.
خبرهائی که از ایران میرسد روان انسان را تیره میکند. در نگاه اول نیروهای ارتجاع و خرافات شکست ناپذیر مینمایند ولی بیش از صد سال آشنائی جامعه ایرانی با غرب از قم نیرومندتر بوده است؛ از جمکران هم نیرومندتر خواهد بود.
اکتبر ۲۰۰۶