«

»

Print this نوشته

دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / شش/دو/ دکتر جواد طباطبایی

من از این حیث به رسالة اسکینر و ترجمة فارسی آن اشاره کردم که اسکینر از مفسران مهم اندیشة سیاسی سدة شانزدهم است و رسالة او تنها نوشتة مهمی است که تاکنون دربارة ماکیاوللی به زبان فارسی ترجمه شده است.

‌‌

‌ـــــــــــــــــــــــــــــــ

دربارۀ ترجمۀ متن های اندیشۀ سیاسی جدید

مورد شهریار ماکیاوللی

شش/دو

من از این حیث به رسالة اسکینر و ترجمة فارسی آن اشاره کردم که اسکینر از مفسران مهم اندیشة سیاسی سدة شانزدهم است و رسالة او تنها نوشتة مهمی است که تاکنون دربارة ماکیاوللی به زبان فارسی ترجمه شده است. به مواردی از ترجمة انگلیسی جدید شهریار نیز که زیر نظر او در مجموعة متن‌های اندیشة سیاسی انتشارات دانشگاه کیمبریج انتشار پیدا کرده، اشاره کردم تا پرده بگردانم و بگویم که پرداختن به اندیشة سیاسی جدید با امکانات اندک آشنایی با یک زبان ــ یعنی به طور عمده انگلیسی، که البته بیشتر، و حتیû به طور انحصاری، برای خواندن است، زیرا نوشتن و در مواردی حرف زدن درست آن را نیز نمی‌دانیم ــ و با اندک‌تر دانشی که از فرهنگ و تمدن اروپایی داریم، یعنی گمان می‌کنیم تختگاه نوزایش و «نوزایش شهروندی» دولت‌شهری قرون وسطایی بوده، و افزون بر همة این‌ها اهل تتبعات ادبی فارسی نیز هستیم، یعنی بیشتر از آن‌که با فرهنگی سر و کار داشته باشیم که زبانْ ابزارِ انتقال آن است، با واژگان آن بازی می‌کنیم، در حوصلة ما ایرانیان نیست. اشارة من به رسالة اسکینر تنها از این حیث نبود که رسالة او به فارسی برگردانده شده است، بلکه دلیل اساسی‌تری نیز داشت و آن این‌که او، در پژوهش‌های مربوط به سدة شانزدهم، بویژه نظریة جهموری‌خواهی فلورانس، که دوره‌ای بسیار مهم در تاریخ اندیشة سیاسی جدید است، از همفکران جان پوکاک است. همین پوکاک بود که در آغاز دهة هفتاد سدة گذشتة میلادی، در ادامة پژوهش‌های خود در اندیشة سیاسی سده‌های شانزدهم تا هیجدهم، رساله‌ای مهم با عنوان The Machiavellian moment نوشت  و راهی نو در پژوهش‌های مربوط به بسط و انتشار نظریة جمهوری‌خواهی فلورانس در انگلستان و امریکا گشود. چند سال پس از انتشار این کتاب، کوئنتین اسکینر تحقیق مفصل خود با عنوان Foundations of political thought را در ادامة پژوهش‌های تاریخ‌نویس فرانسوی اندیشه در سدة شانزدهم، پییر مِنار، منتشر کرد.  تحقیق پوکاک، که افزون بر اندیشة سیاسی ماکیاوللی، دربارة دیگر نمایندگان مکتب فلورانس نیز به تفصیل بحث کرده است، به مناسبت بحث از رساله‌های گوئیچچاردینی، عبارتی از فصل چهارم از دفتر نخست گفتارهای ماکیاوللی را نیز که من پیشتر فقره‌ای از آن را آوردم، به ایتالیایی نقل کرده، اما پیش از آن‌که به نظریة «دو طبع» اشاره کند، عبارت ماکیاوللی را قطع می‌کند،  ولی هم‌او، اندکی پائین‌تر، به نظر گوئیچچاردینی در این باره اشاره و عبارت او را نقل کرده است.  پوکاک، بار دیگر، ضمن بحث از نظریة حکومت مختلط جانْنُتتی، به بحث «دو طبع» ماکیاوللی اشاره می‌کند،  بی‌آن‌که ضمن بحث از دو رسالة ماکیاوللی، شهریار و گفتارها، به اهمیت بحث «دو طبع» اشاره‌ای کرده باشد.

ماکیاوللی، مانند دیگر نویسندگان اومانیسم شهروندی فلورانس، این اصطلاح را می‌شناخت و در سه رسالة مهم خود، شهریار، گفتارها و تاریخ فلورانس، در توصیف تنش‌های اجتماعی در فلورانس، رُم باستان و شرح پیکارهای میان اصناف شهروندان، مردم و بزرگان، از آن استفاده کرده است. در رسالة شهریار، ماکیاوللی نخست در فصل نهم تعبیر «دو طبع مخالف» را به کار برده و، چنان‌که پیشتر گفتم، توضیح داده است که در هر شهر و کشوری «دو طبع مخالف» وجود دارد که از «میل» بزرگان به چیرگی بر مردم و «میل» مردم برای فرار از چیرگی بزرگان ناشی می‌شود و این دو «میل» نیز سه «اثر» می‌تواند داشته باشد که عبارت‌اند از شهریاری، نظم آزادی و هرج‌ـ وـ مرج. عبارت آشوری، در این مورد، که اهمیتی اساسی برای فهم اندیشة سیاسی ماکیاوللی دارد، سخت آشفته و انباشته از بدفهمی‌های جدّی است. متن کامل این ترجمه چنین است : «… به این گونه شهریاری یا به دلخواهِ مردم رسند یا به دلخواه سالاران. این دو گرایشِ ناهمگون در همه‌ی شهرها هست، زیرا همه جا مردم در پی آن‌اند که از سروری و زورگویی سالاران رها شوند و سالاران خواهانِ سروری بر مردم و زورگویی به آنان‌اند و از این دو خواسته‌ی ناهمگون در شهرها یکی از سه حالت پدید می‌آید : یا شهریاری یا آزادی یا آشوب».  از اصطلاحات فنی طبِّ قدیم، که پائین‌تر به آن‌ها اشاره خواهم کرد، که بگذریم، یک ایراد دیگر نیز در ترجمة این فقره وجود دارد و آن این‌که ماکیاوللی از «کوشش مردم برای رهایی از سروری و زورگویی سالاران» سخن نگفته است. چنان‌که از آغاز عبارتی که نقل کردم می‌توان دریافت، ماکیاوللی می‌گوید در هر شهری «دو طبع مخالفِ» مردم و بزرگان وجود دارد که هر یک در پی آنند تا یکی از خود را به شهریاری بردارند. بنابراین، در این مرحله، هنوز فرمانروایی و چیرگی وجود ندارد تا مردم بخواهند خود را از آن رها کنند؛ برعکس، در حالی‌که بزرگان «می‌خواهند بر مردم فرمان برانند و آنان را نابود کنند»، مردم «نمی‌خواهند زیر فرمان کسی قرار گیرند و نابود شوند».

Il populo desidera non essere commandato né oppresso da’ grndi e li desrderano commandare et opprimere el populo

او آن‌گاه می‌افزاید : «از این دو میل مخالف سه اثر …» توضیح ماکیاوللی به خاستگاه نظام‌های سیاسی مربوط می‌شود، که اگر بتوان گفت باید در آینده ایجاد شود، و نه وصف شرایط «جامعه‌شناختی» پیکار طبقاتی در زمان حال. در واقع، فصل نهم تجدید مطلعی است برای بازگشت به آن‌چه ماکیاوللی در فصل نخست دربارة نظام‌های سیاسی گفته بود : ادامة بحث دربارة شیوه‌های فرمانروایی، که شهریاری «شهروندی» یکی از آن‌هاست. تعبیر «طبقة اجتماعی» و «دو فرقه»، که در برخی از ترجمه‌ها به کار رفته، از این حیث ایراد دارد که توضیح سیاسی ماکیاوللی را از دیدگاه جامعه‌شناسی می‌فهمد و توضیح می‌دهد، در حالی‌که ماکیاوللی، مانند دیگر نویسندگان اومانیست فلورانس، کوشش کرده‌ است توضیحی پیچیده‌تر از منطق نظام‌های سیاسی عرضه کند. بحث ماکیاوللی، در این مرحله، ناظر بر صف‌آرایی «دو طبع مخالف» و نظامی است که می‌تواند به عنوان «اثرِ» «دو میل مخالف» پدید آید. ماکیاوللی در جای دیگری گفته است که شهری یا مردمی که در «نظامی آزاد» زندگی می‌کنند، باید کوشش کنند تا آن را حفظ کنند، زیرا به دست آوردن مجدد آزادی امری مشکل و حتیû محال است. پس، او نمی‌توانست در این‌جا بگوید که «همه جا مردم در پی ان‌اند که از سروری و زورگویی سالاران رها شوند»، زیرا اگر مردمی آزادی را از دست دادند، به دست آوردن مجدد آن امکان‌پذیر نخواهد شد. دنبالة عبارت نیز مؤید همین معناست که می‌گوید : «مردم و سالاران، هر یک فرصت یابند، شهریاری‌ای از آنِ خویش بنا کنند.»
پیش از آن‌که به توضیح اصطلاحات اساسی ماکیاوللی در نخستین بند فصل نهم، بویژه اصطلاح «دو طبع مخالف»، بازگردم، نخست اشاره‌ای به برخی از اصطلاحاتی می‌آورم که به توضیح اندکی نیاز دارند. ماکیاوللی می‌گوید که در هر کشوری دو گروه بزرگ یا دو صنف از مردم، که او آن‌ها را «دو طبع مخالف» می‌نامد، وجود دارند که عبارت‌اند از مردم و بزرگان، یعنی il populo …e  li grandi ….  ماکیاوللی بزرگان را به عنوان گروه بزرگی از شهروندان آورده که در نظام اجتماعی فلورانس از عامة مردم به شمار نمی‌آمدند. در سدة شانزدهم، در ایتالیا، واژه‌های دیگری نیز برای گروهی از مردم، که در زبان فارسی اشراف نامیده می‌شوند، وجود داشت، اما ماکیاوللی واژه‌ای عام به کار برده است و باید آن را به همان صورتی که او به عمد به کار برده ترجمه کرد. ایراد اصطلاح «سالاران»، در ترجمة آشوری، این است که معنای نخست آن نیست که ماکیاوللی مراد کرده بوده است. «سالاری»، در تداول نخست آن، معنای سرداری، سپهسالاری و ریاست قافله را افاده می‌کند، و نوعی چیرگی از آن استنباط می‌شود، در حالی‌که ماکیاوللی به عمد واژه‌ای خنثیû به کار برده است تا راه توضیح بعدی خود را هموار کرده باشد. اگر عبارت ماکیاوللی را به صورتی بفهمیم که در ترجمه‌ها آمده، یعنی به صورت دو گروه اجتماعی، و بدتر از آن دو فرقه، و اگر موضع نویسنده‌ای سیاسی را داشته باشیم که به هواداری از مردم یا اشراف به نظامی سیاسی اعتقاد دارد که مردم یا اشراف باید بر آن فرمان برانند، در این صورت می‌توان li grandi را «سالاران» ترجمه کرد، اما حرف ماکیاوللی بسیار پیچیده‌تر از این است و بی‌سبب نیست که اصطلاح «دو فرقه یا دو گروه» را به کار نبرده و اصطلاح طبِّ قدیم را در این مورد استعمال کرده است. افزون بر این، ترجمة آشوری در این مورد نیز پایة درستی ندارد و او واژة «سالاران» را با توجه به جنبة ادبی و زیبایی لفظی آن آورده ــ البته، در لحظة گذرای ترجمة همین عبارات ــ و در این باره تأملی نکرده است. دلیل این امر نیز آن است که مترجم، در برگرداندن عبارتی از فصل نوزدهم، که تجدید مطلعی از مباحث همان فصل نهم است، به جای «سالاران» اصطلاح «والاتباران» را آورده و چندین بار تکرار کرده است. به احتمال بسیار، به دلیل این‌که ظاهر زیباتری دارد. آن جزء از عبارت فصل نوزدهم چنین است : «… دولت‌های بسامان و شهریارانِ خردمند همواره سخت در اندیشه‌ی آن بوده‌اند که والاتباران را از خویش نرنجانند و مردم را خرسند و آسوده دارند، زیرا …»  نیازی به گفتن نیست که ترجمة مفاهیم اساسی را نمی‌توان به تفنن برگزار کرد. به عنوان مثال، در متنی فلسفی نمی‌توان یک بار واژة انگلیسی being را به «وجود» و بار دیگر به «ماهیت» ترجمه کرد. در فلسفه، که واژگان دقیقی دارد، این کار ممکن نیست، اما اغلب مترجمان، که تصور می‌کنند سیاست واژگان دقیقی ندارد، به تفنن دریافت‌های نه چندان درست خود در ترجمه اِعمال می‌کنند. در جزئی از عبارت فصل نوزدهم که آوردم، اشارة ماکیاوللی به نهادهای سیاسی فرانسه و موضع اشرافیت آن کشور در قبال پادشاه و مجلس فرانسه مربوط می‌شود، اما حتیû در این مورد، که کاربرد اصطلاح اشرافیت مناسبت‌تر می‌بود، به سبب این‌که فرانسه نظام سلطنتی متمرکزی بود و گروه بزرگی از اشرافیت درباری در آن وجود داشت، همان اصطلاح «بزرگان» را می‌آورد. بویژه کاربرد تعبیر «سالاران»، در این فقرة اخیر، چنان‌که اشاره کردم، با ادامة متن ماکیاوللی سازگار نمی‌توانست باشد، زیرا او، ضمن تکرار بحثی که در فصل نهم آورده بود، می‌نویسد : آن کس که پادشاهی فرانسه را بنیاد نهاد، «… نمی‌خواست … هواداری از مردم مایه‌ی رنجشِ والاتباران از پادشاه شود، نه هواداری از والاتباران مایه‌ی رنجشِ مردم شود. از این‌رو، …»  معنای این اشارة ماکیاوللی این است که در کشوری که نهادهای بسامان دارد، سالاری بزرگان، و نیز سالاری مردم، تعادل آن را بر هم می‌زند، یعنی، به هر حال، سالاری خلاف اعتدال در کشوری است که نهادهای بسامان دارد، اعمِّ از این‌که سالاری مردم یا بزرگان باشد.
نظر به اهمیتی که این مطلب در اندیشة سیاسی ماکیاوللی دارد، او در جاهایی از رساله‌های خود به آن اشاره کرده است. او، پیشتر، در فصل نهم، به مناسبت بحث از «شهریاری‌های شهروندی»، گفته بود که نظام‌های اعتدالی، یا شهروندی، که در آن‌ها حقوق شهروندی رعایت می‌شود، از «اثرات» «دو میلی» هستند یا از «دو طبعی» ناشی می‌شوند که در هر شهر یا کشوری وجود دارند و هیچ شهر و کشوری وجود ندارد که آن «دو طبع» در آن وجود نداشته باشد. ماکیاوللی، که رُم باستان را نمونة بارز نظامی آزاد می‌دانست، بر آن بود که وجود تنش‌ها خاستگاه آن نظام بوده است. از این‌رو، هم‌چنان‌که در فصل نهم، به مناسبت بحث از نظام آزاد و مبتنی بر قانون، به خاستگاه آن اشاره کرده بود، در فصل نوزدهم نیز ضمن بحث از رُم باستان، بار دیگر، نظریة عام خود دربارة خاستگاه نظام‌های آزاد را تکرار می‌کند. او، با بیان این‌که در رُم باستان، آزمندی‌های سپاهیان نیز عامل تنش‌هایی بود و امپراتوران ناچار می‌بایست آنان را خرسند می‌داشتند، می‌نویسد : «… امپراتورانی که دارای چنان طبع یا شگردهایی نبودند که ایشان را ارجی بلند بخشد تا بتوانند سربازان و مردم را به جای خود بنشانند، ناکام می‌گشتند و بیشینه‌ی ایشان، بویژه آنانی که در کارِ امپراتوری نوخاسته بودند، با آگاهی از دشواری خرسند کردنِ این دو طبع ناسازگار، به خرسند کردنِ سپاهیان بسنده می‌کردند …»
این «دو طبع ناسازگار»، در این مورد، همان اصطلاح طبِّ قدیم است که پیشتر به آن اشاره کردم و ماکیاوللی در فصل نهم آورده بود. چنان‌که دیدیم، مترجم در آن فصل آن را به «دو گرایشِ ناهمگون» ترجمه کرده بود، که درست نبود، اما در قرینة همان جزء از عبارت در فصل نوزدهم درست ترجمه کرده است، ولی در این مورد نیز با کاربرد همان اصطلاح در «طبع یا شگردهایی»، که معادلی برای per natura o per arte است، نشان داده است که اعتنایی به اصطلاحات ندارد و در ترجمة اصطلاحات قاعده‌ای را دنبال نمی‌کند. منظور ماکیاوللی این است که اگر امپراتوری به «طور طبیعی یا با فنون اکتسابی» دارای چنان آواز‌ه‌ای نبود که … آوردن یک واژة دقیق به دو معنا در عبارتی کوتاه نشانی از بی‌اعتنایی به نظام مفاهیم و بی‌توجهی به انسجامی است که در اندیشة ماکیاوللی دارد. ماکیاوللی در جای دیگری از فصل نوزدهم نیز اصطلاح l’umore را به کار گرفته است و، ادامة بحث دربارة اصناف سه‌گانة بزرگ مردم، بزرگان و سپاهیان، که او università  می‌نامد، می‌نویسد که «زیرا هرگاه آن گروهی که پایداری فرماندهی خویش را بازبسته به ایشان می‌دانی اهلِ فساد باشند، خواه مردم باشند یا سپاهیان یا والاتباران، تو نیز می‌باید از خوی ایشان پیروی کنی و در بر آوردن کامِ ایشان بکوشی …»  اصطلاحی که در فصل نهم «گرایش»، و چند سطر بالاتر «طبع» ترجمه شده بود، در این‌جا به «خوی» برگردانده شده است، اما این‌جا یک نکتة جالب توجه نیز وجود دارد و آن توجه به «التفات» در عبارت ماکیاوللی است، که پیشتر اشاره‌ای به اهمیت آن آورده بودم، و در این مورد مترجم مراعات کرده است.
اگر مقایسة میان دو جزء از عبارت‌های آغاز فصل نهم و نیز فصل نوزدهم را که در سطرهای پیش آوردم، دنبال کنیم، به یک نکتة دیگر نیز برمی‌خوریم و آن ترجمة واژة la reputazione ایتالیایی است که از اصطلاحات ویژة ماکیاوللی است و او آن را همواره در معنایی بسیار دقیق به کار برده و برای فهم اندیشة سیاسی او نیز بسیار مهم است. در عبارت آغاز فصل نهم، ماکیاوللی، در دنبالة عبارتی که پیشتر آوردم و در آن گفته بود که از دو میل مخالف بزرگان و مردم سه اثر پدید می‌آید … افزوده بود که ــ ترجمة آشوری ــ «مردم و سالاران، هر یک که فرصت یابند، شهریاری‌ای از آنِ خویش بنا کنند. سالاران هرگاه ببیند که با مردم برنمی‌آیند، یکی را از میان خویش برکشند و به شهریاری رسانند تا در پناهِ قدرت او به خواسته‌های خویش رسند. مردم نیز هرگاه ببیند که با سالاران برنمی‌آیند …»  نظیر همین عبارت در فصل نوزدهم نیز آمده است که متن آن را پیشتر آوردم. ماکیاوللی نوشته بود : «… امپراتورانی که دارای چنان طبع یا شگردهایی نبودند که ایشان را ارجی بلند بخشد تا بتوانند سربازان و مردم را به جای خود بنشانند، ناکام می‌گشتند و …»  مترجم فارسی هر دو جزءِ عبارت، «یکی را از میان خویش برکشند»، در فصل نهم، و «… ایشان را ارجی بلند بخشد …» در فصل نوزدهم، را در ترجمة واژة la reputazione ایتالیایی آورده است که در هر دو مورد ناشی از نفهمیدن اندیشة سیاسی نویسنده‌ای است که رسالة او را در ترجمه گرفته بوده است. در عبارت فصل نهم، معلوم نیست چگونه مترجم واژة la reputazione ایتالیایی را به «یکی را از میان خویش برکشند» برگرانده است؟ زیرا آن واژة ایتالیایی هر معنایی که داشته باشد، این یک معنا را نمی‌توان از آن بیرون کشید! مگر این‌که بگوییم که مترجم آن را به قرینة «با مردم برآمدن» در همان جمله آورده است. در این صورت، باید بگوییم که یک واژه را غلط ترجمه نکرده، بلکه دو ایراد بر ترجمة او وارد است. ماکیاوللی، در فصل نهم نوشته بود : «اگر بزرگان ببینند نمی‌توانند در برابر مردم مقاومت کنند، به آوازه دادن بر کسی از میان خود آغاز می‌کنند تا …»، یعنی آوازه‌ای برای او فراهم می‌کنند تا بتواند بر اثر آن آوازه به شهریاری برسد.

… vedendo e grandi non potere resistare al populo, cominciano a voltare la reputazione ad uno di loro e fannolo principe per potere …

همین مطلب در فصل نوزدهم نیز به صورت دیگری تکرار شده است. امپراتوران نوخاسته چنان آوازه‌ای ندارند که بتوانند در برابر سالاری یکی از اصناف سه‌گانة مردم، بزرگان و سپاهیان پایداری کنند و …

… quelli imperatori che per natura o per arte non avevano une gran reputazione …

فهمیدن معنای فعل «با کسی برآمدن»، که در متن‌های کهن به معنای «حریف کسی شدن» یا «از عهدة کسی برآمدن» استعمال شده، افزون بر این‌که معادل دقیقی برای resist که در متن و همة ترجمه‌ها آمده، نیست، حتیû برای خوانندة اهل ادبیات امروزی نیز آسان نیست و نیاز به مراجعه به فرهنگ لغات دارد. نوعی یک بام دو هوا بودن شیوة ترجمه وجود دارد : در حالی‌که مترجم برای پیدا کردن معادل دقیقی برای اصطلاحات علمی کوچک‌ترین زحمتی به خود نمی‌دهد و ترجمة این واژگان را به تفنن برگزار می‌کند، در ترجمة واژه‌ای که معادل فارسی رایجی دارد چنان تکلفی به خرج می‌دهد که برای فهم یک جملة کوتاه خواننده باید ساعتی زحمت مراجعه به کتاب‌های لغت را به خود هموار کند، البته اگر یک کتابخانه از انواع کتاب‌های لغت داشته باشد. استعمال «با کسی برآمدن» به جای مقاومت در برابر کسی، و قرینه‌سازی آن با «برکشیدن» به جای «آوازه دادن»،  در عبارت نخست، و «ارج بلند بخشیدن»، در فصل نوزدهم، تنها نتیجه‌ای که می‌تواند داشته باشد، این است که دست خواننده را از رسیدن به ظرایف و پیچیدگی‌های اندیشة سیاسی ماکیاوللی کوتاه کند. البته، خواننده‌ای که اندک آشنایی با اندیشة سیاسی داشته باشد، و ترجمة فارسی را با نگاهی به یک ترجمة معتبر از نظر بگذراند، به این نتیجه نیز خواهد رسید که مترجم متنی را که آغاز دورانی در تاریخ اندیشة سیاسی است، و پنج سده در زبان‌های بسیار خوانده شده و تفسیرها بر آن نوشته‌اند، از سر بازیچه ترجمه کرده است.