«

»

Print this نوشته

تفکر و خشونت؛ تاملی در مفاهیم «یادآوری» و «بازنگری» / بهروز داودیان

همایون همه را ترغیب به تفکر انتقادی می‌کند تا اینکه بدیعیات سیاسی ذهنی گذشته را به چالش کشد و چهارچوب‌های نو و استواری را در حوزه سیاست بنا نهد. فقدان تفکر انتقادی در حوزه سیاست ایران ناشی از همین ترس خراب کردن و ساختن از نو است که یکی از عناصر محوری تمدن غرب است، و بنظر می‌رسد که همایون در این خراب کردن و از نو ساختن بدیعیات سیاسی ذهن ایرانی هیچ ترسی را به دل خود راه نمی‌دهد.

***

تفکر و خشونت؛ تاملی در مفاهیم «یادآوری» و «بازنگری»

بهروز داودیان

در مقاله زمانی برای «یادآوری» و زمانی برای «بازنگری» به قلم آقای همایون، ما شاهد سفری به اعماق دو مفهوم محوری در حوزه سیاست ایران هستیم که اگر چه بوضوح همایون از آن‌ها سخن نرانده است ولی به گونه‌ای تلویحی و ظریف آن‌ها را در بطن آن مقاله تعبیه نموده است. این دو مفهوم از نظر ما تفکر و خشونت است. یاد آوری و باز نگری هر دو برخاسته از موقعیت ذهنی انسان است. اگر بخواهیم تعریف ساده و معمولی از راستای جامعه‌شناختی از انسان بدهیم، می‌توان اذعان کرد که انسان‌ها به دو گونه هویت اجتماعی خود را در اجتماع انسانی تثبیت می‌کنند و از آن طریق است که همبستگی اجتماعی خود را ترویج می‌دهند. یکی از طریق سنت و عادات اجتماعی است که به مرور زمان تکرار می‌شود و باطنی می‌گرد و دیگر آنکه از طریق نقد و کنکاش در آن سنت و عادت‌ها است که دایما آن را در معرض تغییر مداوم قرار می‌دهند، و به هویت خود غنا می‌بخشند. در چهارچوب جامعه‌شناختی به این هویت ایستا می‌گویند و به آن هویت پویا. به قول تونیس جامعه‌شناس آلمانی که به نوع اول لقب گمین شافت می‌دهد و به نوع دوم گسل شافت اطلاق می‌کند. اولی در حیطه آگاهی سنت قرار دارد و دومی در حیطه آگاهی تجدد. همایون در بررسی منحنی خشونت در ایران که بنظر او از آغاز انقلاب مشروطه شروع شده است و در شهریور۶۷ به نقطه شرم آگین‌اش رسیده است، مفهوم یادآوری را به عنوان نوع غالب هویت سیاسی جامعه ایرانی قلمداد می‌کند که در سلسله کینه و تضاد سیاسی غوطه ور بوده است. یادآوری در اینجا استمرار سلطه درونی سنت بر روان سیاسی ایرانیان است که با گذر زمان هنوز این بار بر دوش آن‌ها سنگینی می‌کند، و هنوز ایرانیان راه برون رفتی از آن برای خود پیدا نکرده‌اند. همایون در بررسی حوزه سیاست ایران، هویت یادآوری در عرصه سیاست را به عنوان ابزاری برای کینه ورزی و حذف سیاسی و در جا زدن در گذشته، نمی‌پذیرد؛ زیرا این تعلق هویتی را کهنه، رخوت بار و در جا زدن می‌پندارد. برای همایون یادآوری چیزی به غیر از مرثیه خوانی و یادآوری فاجعه دردناک تاریخی نیست. در واقع همایون با ظرافت خاص خود در پی نشان دادن همسانی میراث سنتی/مذهبی جامعه با میراث سیاسی است. آبشخور نگاه تکرار مآبانه به سیاست در واقع ریشه در آگاهی سنتی ما دارد که از آن چیزی به جز تحقیر تاریخی عاید ما نشده است. همایون در تلاش برای بیرون راندن حوزه اخلاق سیاسی از حوزه فاسد یادآوری سیاسی، عرصه بازنگری و باز پرداخت سیاسی را مد نظر قرار داده است. از این راستا همایون یکی از پیشگامان اخلاق گرا سیاست است که روش نقادی در حوزه امر واقعیت سیاسی را پیشنهاد می‌کند. برای همایون سیاست در حوزه نقادی قرار می‌گیرد برای اینکه امر واقعیت سیاسی در حال تغییر مداوم است و به همین واسطه اخلاق سیاسی حکم می‌کند که آگاهی سیاسی هم در حال تغییر و تامل مداوم باشد. باری در ارتباط با نسبت یادآوری و بازنگری با تفکر، همایون روش نقادی را در برابر روش یادآوری قرار می‌دهد. زیرا همایون اعتقاد دارد که از طریق روش نقادانه است که می‌توان بن بست سیاسی ایران را، که از دوران پس از انقلاب مشروطه تا شهریور ۶۷ دامن سیاست ایران را فرا گرفته است، حل نمود. یادآوری و بازنگری پیوستگی تنگاتنگی با ارتباط دارد؛ این ارتباط می‌تواند ارتباط دو موضع سیاسی متفاوت باشد و یا اینکه ارتباط یک عامل سیاسی با عامل دیگر سیاسی باشد. همایون در بررسی خود برای تعمیق فقدان قوه بازنگری در حوزه سیاست ایران به طور غیر مستقیم به مسئله خشونت اشاره می‌کند. بنظر می‌رسد که همایون در پی تدوین ایده‌ای در ارتباط با نزدیکی عدم ارتباط و خشونت سیاسی در ایران است.

خشونت سیاسی از این راستا برخاسته از نوعی ضعف وکشش درونی است که قادر به بازنگری به «خود سیاسی» نیست و در نتیجه از طریق فرا افکندن، که یادآوری یکی از آن فرا افکندن‌ها است، در صدد فائق آمدن بر ضعف و ترس و تنش درونی خود بر می‌آید. فرا می‌افکنیم تا براحتی بتوانیم «دیگری سیاسی» را سرکوب کنیم. در واقع وحشت شهریور ۶۷ ناشی از همین ترس و ضعف بوده است. بنابر این، بیشتر تجلیات فرهنگ یادآوری و گریز از فرهنگ بازبینی ریشه در همین ترس و ضعف دارد. در واقع از این نظرگاه می‌توان گفت که نقطه مقابل خشونت سیاسی، درست در رهایی از همین ترس و ضعف نهفته است. و یا به زبان همایون در گذار از فرهنگ یادآوری به فرهنگ بازنگری، نهفته است. همانگونه که حذف خشونت سیاسی، در همه اشکال ایرانیش، در رهایی از ترس و در امکان متفاوت بودن است، حصول این ایده آل سیاسی، گذار از ایستایی به پویایی، هم بدون قدم برداشتن در عرصه بازبینی سیاسی، می‌سر نخواهد بود. در حوزه سیاست در واقع حذف خشونت بستگی به حذف ترس از متفاوت بودن دارد. از آنجایی که متفاوت بودن زمینه ساز ارتباط است، ارتباط هم می‌تواند نقطه مقابل خشونت قرارگیرد. در تاکید همایون بر بازنگری سیاسی به شکلی می‌توان این استنباط را کرد که ترس و نفرت از تفکر و نظریه یکی از ریشه‌های انواع خشونت در حوزه سیاست ایران است که اگر چاره جویی نظری منسجمی صورت نگیرد فجایعی بد‌تر از شهریور ۶۷ را بایستی در چشم انداز داشت. کوتاه سخن اینکه همایون همه را ترغیب به تفکر انتقادی می‌کند تا اینکه بدیعیات سیاسی ذهنی گذشته را به چالش کشد و چهارچوب‌های نو و استواری را در حوزه سیاست بنا نهد. فقدان تفکر انتقادی در حوزه سیاست ایران ناشی از همین ترس خراب کردن و ساختن از نو است که یکی از عناصر محوری تمدن غرب است، و بنظر می‌رسد که همایون در این خراب کردن و از نو ساختن بدیعیات سیاسی ذهن ایرانی هیچ ترسی را به دل خود راه نمی‌دهد.

دسامبر ۲۰۰۶