«

»

Print this نوشته

ملت ایران، تاریخی است و بافته از سنت‌های گوناگون هزاره‌ای و سده‌ای / علی کشگر

امروز ایرانیانی که برعلیه رژیم اسلامی برای پس گرفتن ایران و بازگشت به پادشاهی مشروطه قامت راست کرده‌اند از لون دیگری هستند. ایرانیان آگاهی هستند که هستی ایران و ملت ایران و تمامیت ارضی ایران را مقدم بر هر چیز و حتی مقدم بر خویشتن می‌دانند. هرچند که فهم این مسئله برای بی بی سی و دست‌درکاران توده‌ای، چپی و اصلاح‌طلبِ آن، که هنوز در عالمِ هپروت بسر می‌برند قابل فهم نیست اما علیرغم این، باید ویژگیهای نسل امروز ایرانیان را بدانها یادآور شد! از همین رو با این مقدمه چند نکته مهم را بطور فشرده برای درس‌آموزی گروه‌های قومگرا و دست‌درکاران بی بی سی در زیر می‌آورم، هرچند برای نگارنده روشن است، ضدیت این جماعت با ایران و ایرانی پایانی ندارد.

‌ ‌

Levi

ملت ایران، تاریخی است و بافته از سنت‌های گوناگون هزاره‌ای و سده‌ای

‌ ‌

علی کشگر

به نظر می‌رسد بی بی سی، از بازی فضاحتبار و باخت شرم‌آور در مصاحبه ژیار گل با آقای حجت کلاشی نتوانسته درس بگیرد و اینبار با یکی دیگر از بازیکنان تیم “غضنفر” خود بنام داریوش کریمی در برنامه پرگار در مصاحبه با عبدالله مهتدی و عباس جوادی تحت عنوان “چرا تمامیت ارضی مسئله‌ساز شده” تصور می‌کند که ایرانیان کماکان در فضای نسل پنجاه و هفتی یا بعبارتی در فضای گفتمان ۵۷ بسر می‌برند. به نظر می‌رسد بی بی سی عاجز از این است که بفهمد، عمر فکری ـ نظری نسل پنجاه و هفتیِ ابله و حماقت‌هایش بپایان رسیده و در ایرانِ امروز، نسل جدیدی گفتمانِ فکری ـ نظری در مبارزه با رژیم اسلامی را پیش می‌برد که دیگر نمی‌توان با این نسل، بازیهای سفیهانۀ پنجاه و هفتی را تکرار کرد. امروز ایرانیانی که برعلیه رژیم اسلامی برای پس گرفتن ایران و بازگشت به پادشاهی مشروطه قامت راست کرده‌اند از لون دیگری هستند. ایرانیان آگاهی هستند که هستی ایران و ملت ایران و تمامیت ارضی ایران را مقدم بر هر چیز و حتی مقدم بر خویشتن می‌دانند. هرچند که فهم این مسئله برای بی بی سی و دست‌درکاران توده‌ای، چپی و اصلاح‌طلبِ آن، که هنوز در عالمِ هپروت بسر می‌برند قابل فهم نیست اما علیرغم این، باید ویژگیهای نسل امروز ایرانیان را بدانها یادآور شد! از همین رو با این مقدمه چند نکته مهم را بطور فشرده برای درس‌آموزی گروه‌های قومگرا و دست‌درکاران بی بی سی در زیر می‌آورم، هرچند برای نگارنده روشن است، ضدیت این جماعت با ایران و ایرانی پایانی ندارد.

***

ملت، دولت و کشور سه عنصر یگانه

بسیاری از نیروها و سازمان‌های سیاسی و انقلابیون پنجاه و هفتی شناخت و درکِ درستی از مفاهیم نداشتند. این جماعت، مفاهیم بسیاری را بدون توجه به مضمون و تحول معنائی آنها، با تعابیر دلخواه بکار می‌گرفتند و به عواقب و بدفهمی‌ها و به مشکلات اجتماعی که موجب می‌شدند، دقت نمی‌کردند  و با زیستن در این فلاکت و بینوایی تیغ بر هستی خود و سرزمین ایران و ایرانیان می‌کشیدند.

اما امروز نیروها و سازمان‌های سیاسی پس‌مانده در گفتمان پنجاه و هفتی باید بدانند که؛ سردادن شعارهایی همچون کثیرالملله بودن ایران، و فدرالیسم قومی ـ زبانی از سوی آنان، چه بخواهند یا نخواهند، در صف یکپارچه و همسوی مبارزه با رژیم اسلامی شکاف انداخته و هدف اصلی تلاش یعنی رسیدن به دمکراسی و آزادی را از کانون مبارزه خارج و بجای آن یکپارچگی ملی و هستی ایران را موضوع مبارزه خواهند نشاند. و نیروهای ملی و ایراندوست را در صف مقابل و در جبهه مقابل خود قرار خواهند داد. این هشدار به آن نیروها و سازمانهایی است که در پی گشودن بیراهۀ تجزیه ایران و به چالش کشیدن هستی ایران و موجودیت ایران هستند و هشداری است به نیروهای ضدایرانی که کاری نکنند که ایراندوستان به راهکارهایی بیاندیشند که نیندیشیدنی است.

متاسفانه هسته اصلی تلاش و بحث‌های سازمان‌های قوم‌گرا طرح چند ملیتی بودن ایران و تلاش برای پُر کردن ذهن‌ها از این ادعاست و در پیشبرد این طرح، سازمانهای تجزیه‌طلب برای اثبات وجود ملت‌های قومی ـ زبانی به هر وسیله‌ای دست می‌یازند. از نظر گروه‌های تجزیه‌طلب، هرملتی دارای سنت‌ها، باورها، احساسات، نمادها، ارزش‌های ویژه و خاصی است که تنها از طریق زبان مشترک آن ملت قابل انتقال بوده و ادامه آن با زبان دیگری هرگز امکان پذیر نخواهد شد. براساس این رویکرد، تنها زبان حامل خصلت‌های ویژه ملت و بستر لازم برای رشد و شکوفائی ذات و سرشت ملت است و متاسفانه با تکیه بر این جهل تا حدی پیش می‌روند که “خودی و غیرخودی” را تنها عامل در تاسیس ملت می‌شمارند.

هر چند زبان مشترک در تفاهم و امر انسجام و همبستگی یک ملت و پیدایش احساس ملی از اهمیت بسیاری برخوردار است، اما این عنصر در تعریف ملت و تشخیص بنیان‌های شکل‌گیری ملت نمی‌تواند کافی باشد، چرا که هستند گروه‌های زبانی مشترک مانند اقوام انگلیسی زبان، عرب زبان؛ اسپانیایی زبان، علی‌رغم زبان واحد، ملت واحدی را تشکیل نمی‌دهند و یا ملت‌هایی که جامعه بین‌الملل آنها را بعنوان ملت به رسمیت شناخته اما ملت‌های چند زبانه هستند، مانند سوئیس، کانادا، هندوستان. چنین دیدگاهی در اصل بی‌ریشه خواندن این ملت‌های چند زبانه است و مقدم بر همه بی‌ریشه دانستن ملت ایران است که حتا اگر تاریخ پیدایش، قوام و دوام زبان فارسی به عنوان زبان مشترک این ملت را مورد اغماض قرار دهیم، چشم‌ها را بر زیست هزاره‌های آن در سرزمینی با مرزهای معین نمی‌توان بست.

صرف نظر از مغایرت ایده زبان به عنوان پایه شکل‌گیری ملت با این واقعیت‌ها، کسانی که به این ایده چسبیده‌اند، حتا از عهده توضیح زبانی که خود امروز به آن تکلم می‌کنند و سخن می‌پراکنند، یعنی فارسی برنمی‌آیند که قرنهاست کانون و ظرف مشترک گردآوری حاصل تأثیر زبان‌های ایرانی بر هم بوده است. از همه این واقعیت‌های تاریخی و عینیت‌های امروزی که بگذریم، زبان نباید مانع آزادی آدمی و به بند کشیدن انسان خردمند در محدوه گروهی گردد. این کشف اساسی امروزین جوامع مدرن است و به طرق گوناگون و در جهت هرچه آزادتر کردن فرد ــ به معنای آحاد انسانی ــ و هر چه بهره‌مندتر کردنش از نعمات و امکانات، حتا فراتر از مرزهای سرزمینی خود، پاسداری می‌شود. ملت‌سازان لازم است در این زمینه نیز اندکی بیشتر بیاندیشند؛ در مقایسه‌ای میان فرزندان ایرانی که می‌خواهند آنها را تنها تُرک زبان یا کُرد زبان و… تربیت کنند و آموزش فارسی را ستمی در حق آنها تلقی می‌کنند و آنها که به فارسی مسلطند، کدام یک در محدوده امکانات سراسر کشورمان بهره‌مندترند؟ و یا در مقیاس جهانی آیا فرزندان فارسی زبانمان از امکانات مادی و معنوی بهره‌مندترند یا فرزندان چند زبانه انگلیسی، آلمانی، فرانسوی؟ کدام یک از اینها قادرند آزادانه‌تر زندگی و آینده خود را بنا کنند و توانمندتر در سرنوشت کشور و پیرامون خود مداخله کنند؟

یکی دیگر از راههای باز کردن بند اسارت فرد، گشودن فرهنگ و ناگزیر زبان بر روی فرهنگ‌های دیگر است. تفکیک و بستن خود برمبنای زبان تنها به زیست ابتدائی و به قول زنده‌یاد دکتر جمشید بهنام زیست نباتی می‌انجامد. در جوامع پیشرفته امروزی در کنار چند زبانه کردن نسل‌های جدید از طریق آموزش و پرورش، یکی دیگر از این روش‌ها بازکردن زبان به روی فرهنگ‌های دیگر و زبان‌های زنده و پویاتر است. در جهان‌بینی مدرن و از نظر ایرانیان دمکرات که بر حفظ رنگارنگی و گوناگونی فرهنگی در هر نقطه از جهان تکیه دارند هیچ کس مخالف حفظ و زنده نگاه داشتن و پرورش زبان‌های موجود در سرزمین ایران نیست، یک فرهنگ تنومند چرا باید ریشه‌ها و شاخه‌های خود را بزند؟ اما این تفاوت دارد با ایده کسانی که زبان‌های قومی و تک زبانی را اصل قرار می‌دهند و آن را تا مدتها موضوع تفکیک خود از فارسی زبانان و دارندگان زبان‌های دیگر اقوام ایرانی قرار داده و برپایه آن بسیج و مبارزه می‌کنند. ایده آنها در حقیقت موجب تعصب قومی و زبانی و اجبار خود و فرزندان خویش ـ حداقل تا مدتها ـ به گزینش همان زیست نباتی و ابتدائی است.

فرهنگ و هویت فرهنگی که باز هم ملت سازان برآن این همه تکیه دارند، همانند زبان پاسخگوی تعریف ملت نیست. دوام و بقای فرهنگ در تغییر و تحول است. ملت مفهومی پایدار است و بنیاد آن نمی‌تواند از مفهومی که حیاتش وابسته به تحول و تغییر است برآید. اگر فهم از فرهنگ حفظ گذشته و ارزش‌های آن، در اصل جدا کردن خود از دیگران و بستن خویش باشد، نسل انقلاب در سال ۵۷ یکبار آن را به عالی‌ترین شکل پیاده کرد و نتایج آنرا امروز در کشورمان شاهدیم. اما اگر از فرهنگ، جهان‌بینی مدرن و ارزش‌های آن را می‌فهمیم، اگر مرادمان از فرهنگ دست یافتن به بالاترین ارزش‌های بشری، به حقوق بشر و حقوق شهروندی، آزادی است، چرا باید خود را در فرهنگ قوم و قبیله حبس کنیم و از تحول و تغییر و درهم‌آمیزی و جایگزینی هراسناک باشیم؟

علاوه بر این، کسانی که در تعریف ملت سهم عنصر فرهنگ را به میزان هویتِ ملی ــ یعنی تاریخ مشترک و سرنوشت مشترک ــ بالا می‌برند، توجه نمی‌کنند که هویتِ ملی و فرهنگ از یک سرشت نیستند و ماهیتا متفاوتند. حیات فرهنگ وابسته به قدرت زایندگی ریشه‌ها و تغییر و پویایی و گشادگی آن در برابر فرهنگ‌های دیگر است. حال آنکه هویت ملی ــ یعنی تاریخ مشترک و سرنوشت مشترک ــ پایدار و ثابت می‌ماند. عنصری که حیاتش تابعی از تحول و تغییر است چگونه قادر است ماهیت بزرگتر و ثابتِ ملت را تعریف کند؟

عده‌ای دیگر ملت را با نژاد و گروه‌های قومی اشتباه می‌گیرند و عنصر نژاد در هر قوم را عنصری استوار و دائمی قلمداد کرده و بر مبنای آن حقی مشروع برای قوم در ایجاد حاکمیت قومی استنتاج می‌کنند. در چنین رویکردی، از حقوق فردی و حق شهروندی خبری نیست. به زبانی دیگر این حق تابعی از اصل خون و نژاد است، اصلی که آن را امروز ملت‌سازان شرمگینانه پشت زبان و فرهنگ و هویت فرهنگی پنهان می‌کنند. در تعریف ملت بر مبنای نژاد، این فرد نیست که تصمیم به عضویت در ملت خویش می‌گیرد بلکه وجود ملت از نژاد خاص به فرد آگاهی می‌دهد و چون هر ملتی دارای خصلت‌های ویژه‌ی خود می‌باشد که با ملت‌های دیگر تفاوت دارد لذا فرد نباید با دیگر ملت‌ها در هم آمیزد و موجب سقوط سرشت خویش شود. در مورد عقیم بودن بنیاد ملت بر پایه نژاد و فاجعه‌بار بودن چنین رویکردی نیاز به استدلال چندان نیست. نمونه نژادپرستی اوائل قرن بیستم در جهان پیشرفته برای روشن‌تر فکر کردن کافی است.

تعریف ملت بر پایه دین هم جز یک سؤتفاهم تاریخی و رؤیای سپری شده سده‌های قرون وسطائی حکومت کلیسا یا دستگاه خلافت و حکومت جهانی بر امت اسلامی نیست. پای استدلال کسانی که ملت و دولت را که پدیده‌ایست خودمختار و زمینی، بر دین مشترک بنا می‌کنند، بر هواست. چرا که می‌توان کاتولیک، پروتستان و لادین بود در عین‌حال آلمانی یا فرانسوی یا آمریکایی. در جهان مدرن و پیشرفته امروزی دین امری خصوصی و فردی شده و از حوزه عمومی جامعه خارج شده است و نمی‌تواند مبنای تعریف ملت باشد. در همین ایران کنونی زیر سلطه حکومت اسلامی شیعه، مبارزه ایرانیان برای آزادی مذهب و غیردولتی و غیررسمی کردن دین، از ارکان مهم مبارزه برای آزادی و دمکراسی است. به سرانجام رسیدن این مبارزه و رسمیت یافتن و قانونی شدن آزادی دین و اعتقادات، مسلماً موجب نخواهد شد که ملت ایران از اعتبار وجودی ساقط شود و ما با چند ملت دینی روبرو گردیم.

و اما فاکتور تاریخ مشترک و سرنوشت مشترک پایه استدلال نیروهای ملی و مشروطه‌خواهِ جامعه ما در بنیاد و تاسیس ملت می‌باشد. طبعا گنجینه‌های مشترک از خاطره‌ها موجب همدلی و همبستگی و فهم مشترک خواهد بود و یکی از عناصر بسیار مهم و پایه‌ای و استوار در بنیاد ملت می‌باشد و این امر در مورد ملت ایران که قدمت چند هزاره‌ای دارد از اهمیت بسیاری برخوردار است. تاریخ ایران با تمام فراز و فرودش، و با تمام قوت و ضعف‌اش تاریخ و سرنوشت مشترک همه ماست و ما میراث‌دار تداومِ این تاریخ هستیم، هر چند این سرنوشت و تاریخ مشترک، ساده و بسیط نیست و به گفته زنده‌یاد دکتر جواد طباطبائی؛ تاریخی است بافته از سنت‌های گوناگون هزاره‌ای و سده‌ای. سنت‌هایی بعضا متضاد و در جدال و کشاکش با هم اما در عین حال تنیده درهم و پیوسته با هم، بویژه آنجائی که موجودیت ایرانزمین در خطر قرار می‌گرفت، همه ساکنان این سرزمین خارج از علقه‌های سنتی و وابستگی بدانها و تفاوتها، در دفاع از سرزمین ایران دوشادوش و در کنار هم برای دفع دشمن تا آخرین قطره توان خود جنگیده‌اند و از آن روندی جاری به درازای تاریخ ایران زمین بوجود آورده‌اند. روندی که حتی نسل انقلاب نیز آنرا در جنگ هشت ساله با صدام و ارتش عراق به اثبات رساند و نشان داد که هر ایرانی در هر گوشه‌ای از این آب و خاک خود را مالک این سرزمین و میراث‌های آن می‌داند و از آن با جان و دل دفاع خواهد کرد.

‌ ‌

برای درس‌آموزی گروه‌های قومگرا و دست‌درکاران بی بی سی

آری به تمامی این موضوعات تا وقتی در حوزه بحث و پژوهش پیرامون ملت در حوزه دانشگاهی و آکادمیک در گردش باشد، می‌توان و باید از هر زاویه و منظری پرداخت و عناصر مؤثر در تعریف آنها را از مقام نمادین و برانگیزاننده احساسات و عواطف پائین کشید و با تجزیه و تحلیل آنها و نشاندنشان در جایگاه واقعی آبی بر آتش احساسات ریخت. اما برای پرداختن به آنها به عنوان مواد خام تدوین برنامه و اهداف سیاسی و وارد نمودن آنها به حوزه سیاست و برنامه سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی باید در نهایت تابع آن تعابیری شد که در سطح جهان مدرن و پیشرفته و از نظر نهادهای آن از احترام و اعتبار برخوردارند. آنچه در جهان کنونی به عنوان یک دستاورد معتبر پابرجاست تعبیری است که با پیدایش مفهوم جدید ملت ـ دولت و با امضاء عهدنامه وستفالی پدیدار شد. نقطه عطفی که در تاریخ اروپا ـ که مرکز ثقل جهان آن روز بود ـ و برای جهان بوجود آمد. پس از امضای این عهدنامه، تشخیص منافع ملی و مفهوم دولت ـ ملت در حقوق سیاسی و روابط بین‌الملل وارد شد و روابط بین‌المللی بر پایه آن شکل گرفت و از آن پس پی‌گیری احترام به مرزهای سرزمینی و حفظ آنها، اساس روابط و کوشش‌های بین‌المللی را تشکیل داد. و پس از امضای این عهدنامه در سال ۱۶۴۸ میلادی، ملت، دولت و کشور بعنوان سه جزء بهم پیوسته یک ماهیت واحد در روابط بین‌المللی شناخته شد و منافع ملی که دفاع از ملت و دفاع از سرزمین عنصر مؤثر و تعیین کننده آنست در حقوق بین‌الملل وارد و هنوز هم شالوده و بنیان روابط بین‌الملل، بر این مبنا متکی است.

بنابراین ملت در بعد سیاسی و حقوقی همراه با دو رکن اساسی پایدار و ثابت دیگر یعنی دولت و کشور پایه‌های بهم‌پیوسته یک ماهیت واحد سیاسی و حقوقی هستند و به گفته دکتر داریوش آشوری «سه رأس یک مثلث را تشکیل می‌دهند و موجودیت هریک وابسته به دیگری است». و از نظر حقوق بین‌الملل نیز هر یک از این سه مفهوم می‌تواند جانشین و بجای دو مفهوم دیگر بکار گرفته شود.

امروز سازمانها و نیروهای ملت ساز در ایران با سوء استفاده از وضعیت بحرانی و خطرناک کشورمان و با یاری و کمک دشمنان رژیم اسلامی در جهان و منطقه که متاسفانه در سه دهه گذشته بدلیل سیاست‌های بغایت مخرب و ویرانگر رژیم در سیاست خارجی بر اعدادشان در جهان و پیرامون ایران افزوده شده و میهن‌مان را در شرایط خطیر و محاصره خطرهای بسیار قرار داده است، با طرح شعار کثیرالملله بودن و با علم به اصل پذیرفته شده فوق یعنی هرملت یک دولت و یک کشور، مقدمات هدف بلندمدت‌تری را در دستور کار خود قرار داده‌اند و به این ترتیب تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی ملت ایران را به چالش گرفته و در پی نابودی آن گام برمی‌دارند.

اما آنچه را که این نیروهای قومگرا و  سازمان‌های ملت‌ساز و تمامی پشتیبانان داخلی و خارجی آنان و رسانه‌های برخی شبکه‌های فارسی‌زبان از جمله بی‌بی‌سی فارسی زبان در این نبرد باید بدانند این است که، نباید در این کارزار انحرافی در تخمین حساسیت نسل امروز ایران نسبت به اولویت حفظ ایران در اشتباه باشند و با محاسبات نابجا بر رنج و مشقت خود و بر زحمت نیروهای ملی و آزادیخواه و میهن‌دوست بیافزایند.