«

»

Print this نوشته

فرازهایی از پیشگفتار کتاب صدسال کشاکش با تجدد

نظر ما به پادشاهان پهلوی هرچه باشد، آن دوران از بسیاری سویه (جهت)ها دنباله جنبش تجدد ایران و برآورنده آرزوهای برنیامدنی آن بود.

sa

فرازهایی از پیشگفتار کتاب صدسال کشاکش با تجدد

  • “کوشیدن نیازمند اطمینان از نتیجه نیست.“ این را یکی از کامیاب‌ترین فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی سده هفدهم، ویلیام اورانژ، به ما آموخت (سرکرده یک تبار ـ حزب هلندی که با پادشاهی مشترک او و همسرش ملکه بریتانیا، نخستین پادشاهی مشروطه، بر پایه قانون اساسی، پا گرفت.) بقیه‌اش را، اگر لازم داشته باشیم، از سخن آنتونیو گرامشی (یک کمونیست ایتالیائی که در زندان موسولینی جان سپرد) می‌توانیم بگیریم: “بدبینی شناخت، مانع خوشبینی اراده نمی‌شود.“ روزگار تیره است، می‌دانیم. ولی چیزی هم به نام اراده انسانی هست. چیز دیگری هم در این معادله ــ شناخت در برابر اراده ــ هست، و آن درآوردن شناخت و اراده از حالت رویاروئی و گذاشتن‌شان در خدمت یکدیگر است: اراده‌ای که با شناخت همراه باشد. نه شناخت را می‌باید گذاشت که به سستی اراده بینجامد و نه اراده را می‌باید بجای شناخت گذاشت. اراده بی‌شناخت، مصیبت‌زاست؛ شناخت بی‌اراده، ناتوانی است.
  • امید من به سرامدان اجتماعی و فرهنگی ایران است و به توانائی‌های بالقوه این نخستین “ملت تاریخی جهان“ که همواره شگفتی‌هائی در آستین خود داشته است. اینجا خوشبینی شناخت نیز به یاری می‌آید. ایران جزیره دورافتاده‌ای در پایان جهان نیست. ما بخشی از انسانیت جوشان پوینده‌ایم، بخشی از جهان امروز، که به هیچ تدبیری در جهان قرون وسطائی فولکلور شیعی جا نخواهیم افتاد.
  • روشنفکران و طبقه متوسط ایران می‌باید شهامت آن را بیابند که به نهتوی (اصطلاح م.امید) فرهنگ چیره هزار ساله، به ژرفای غارهائی (از غار افلاطون و غار اصحاب کهف و غار تاریخی نزدیک‌تر ۱۴۰۰ سال پیش) که جهان تنگ نازیبای ما در آن گرفتار است، بروند و به قلب مسئله بزنند. مردم ما می‌باید دریابند که با منطق زیارت و نذر و نیاز و کتاب دعا و شهادت و انتظار ظهور؛ با شیوه تفکر سرسری و سطحی، و گذاشتن امداد غیبی بجای اراده آگاهانه؛ با زیستن در تناقض و باور به امور بیرون از قلمرو شعور و دانش و اخلاق، روزگارشان همین است؛
  • پیامدهای انقلاب مشروطه و تاثیرات آن بر دهه‌های بعدی از این هم بیشتر نادیده گرفته شده است. آرمان مدرن کردن ایران با شکست انقلاب مشروطه نمرد و تا انقلاب اسلامی، و حتا در جاهائی در همین دوران نیز، الهامبخش نسل‌ها گردید و بخش مهمی از انرژی ملی ما در آن صرف شد. کسانی می‌توانند مشروطیت را به ستارخان و باقرخان، و دیگرانی به امیرکبیر و مصدق فرو کاهند. ولی نگاه درست‌تر به تاریخ، قدر یک دوران هفتاد هشتاد ساله بازسازی پُر دست‌انداز و نابسنده کشور درهم شکسته و ازهم بدر رفته ما و باربط بودن آن تجربه را به دوره پیش از آن و به امروز و فردای ایران آشکار می‌سازد. ما بسیار زیان کردیم که در شناختن رویه (جنبه)های گوناگون جنبش مشروطه که نوگرائی را به جامعه ایرانی داد کوتاه آمدیم.
  • درنیافتن و، بیش از آن، انکار اهمیتی که هفت دهه پیش از جمهوری اسلامی در تاریخ ایران دارد هر بررسی درباره فرهنگ و سیاست ایران را بی‌پایه می‌گرداند زیرا از توسعه و مدرنیته که مسئله اصلی ماست غافل می‌شود. نظرگاه perspective درست تاریخی صد سال گذشته ما، برتر از مسائل روز، داستان پیچیده درآویختن ما با مدرنیته است. برکشیدن جامعه ایرانی از پائین‌ترین پله‌های انسانیت به پایگاه شایسته تاریخ ما و تحقق بخشیدن به ظرفیت بالای این ملت، بستگی به این دارد که از پشت منشور توسعه و تجدد به موقعیت خود بنگریم، نه مهر و کین سیاسی و ایدئولوژیک.
  • نظر ما به پادشاهان پهلوی هرچه باشد، آن دوران از بسیاری سویه (جهت)ها دنباله جنبش تجدد ایران و برآورنده آرزوهای برنیامدنی آن بود.