فدرالهای قومی بغرنجیهای قومی جامعه ایران را حل نخواهند کرد
گفتگوی رادیو صدای ایران با محمد امینی
مهری : سپاسگزاری میکنم اقای امینی عزیز. این روزها بار دیگر میشنویم که فدرالیسم برای آینده ایران مناسب است. برخی میگویند مناسب نیست بهر حال بحث از نو درگرفته است. چند روز پیش آقای دکتر حسین لاجوردی از پاریس با من تلفنی صحبت میکردند و میگفتند؛ آقای داریوش همایون فدرالیسم را مردود شمرده است ولی خود ایشان میگفتند که اگر چنین است پس چطور آلمان فدرال یا آمریکای فدرال وجود دارد و چرا نباید این ایده در ایران اجرا بشـود که این نابرابرهای
قومی را در ایران بردارد.
نظرتان را در این باره بدهید، چون میدانم چندین و چند مقاله در این باب نوشتهاید.
محمد امینی : ببینید شاهزاده رضا پهلوی هم به این موضوع پرداخته و در کنگره پیشین حزب مشروطه که اگر اشتباه نکنم در واشینگتن برگزار شده بود ، ایشان هم در آنجا حضور یافته بودند و ضمن تشکر از حزب دمکرات کردستان و اشاره به مسائلی در این زمینه از فدرالیسم دفاع کرده بودند. به نظر من این بحثی که در باره فدرالیسم وجود دارد، شیپور را از سرگشاد زدن است. به این معنا که در تاریخ شکل گرفتن دولتهای فدرال در دنیا، فدرالیسم یک راهکاری برای بهم پیوستن یا پیوند دادن واحدهای جدا از هم در یک سرزمین بوده؛ مثلا در آلمان این بوندس رپوبلیک (Bundes Republik) یا دولت فدرال آلمان به این دلیل شکل فدرال گرفت که واحدهای ملوکالطوایفی یا واحدهای مستقل دوک نشین به یکدیگر پیوستند و دولت فدرال ساختند.
مهری : جدا از هم؟
محمد امینی : بله، جدا از هم بودند؛ اصلا به طور تاریخی دوک نشین یا امیرنشینهایی بودند که جدا از هم بودند. یا در ایالات متحده سیزده واحد مستعمراتی که واحدهای مستقل مستعمراتی تحتالحمایه بریتانیا بودند، وقتی که تصمیم به استقلال میگیرند، چون تمایل زیادی برای یکی شدن نداشتند، فرمول فدرال را انتخاب کردند. به این معنی که یعنی یک درجهای از استقلال از یکدیگر را پذیرفتند و سپس در زیر یک چتر فدرال جمع شدند. در آغاز کار هم خیلی دشواریها در این زمینهها وجود داشت و کوششی که دو ـ سه نفر از نخبگان اندیشمند آمریکا برای مرتبط کردن یا رابطه دادن میان یک دولت فدرال مرکزی و این واحدهای فدرال انجام دادند، از جمله در زمینه مالی و خزانه داری آمریکا بود. اصلا درپیدایش واحد پولی در آمریکا یک نبوغی نهفته بود که توانست سرنوشت مالی این واحدها را بهم متصل کند. چون قبل از آن، بحث این میبود که هر یک از واحدهای فدرال باید پول خود را داشته باشد؛ ارز خودش را داشته باشد؛ روابط خارجی خودش را داشته باشد. و این کار شگرفی که اولین وزیر خزانهداری آمریکا انجام داد و با تدوین قوانینی در مورد بانک مرکزی، پول و ارز را یکسان کرد به هماهنگی در سیاست خارجی هم انجامید. فدرالیسم در تمام کشورهای جهان که صورت فدرال پیدا کردهاند، بههم پیوست دادن واحدهای موجود مستقل بوده است. تاریخ ما، تاریخ چنین پدیدهای نیست. تاریخ ما تاریخ واحدهای مستقل نیست. اصلا واژه ملوکالطوایفی به نادرست از سوی پارهای شرق شناسان در مورد سرزمین ایران به کار گرفته شده است. ما در ایران ساختار ادامهدار دولت یا فرمانروایی مرکزی را در حدود دوهزار و هفت سد سال داشتهایم. ایران کهنترین سنت دیوانسالاری ادامهدار جهان را داراست. با وجود این که ایران در دوران پیش از اسلام از سوی هلنیکها یا اسکندر فتح شد و سپس در دوران اسلام یک چیرگی مطلق عربی اسلامی بر ایران صورت گرفت و سپس ترکان اوغوز بر ایران حاکم شدند، ترکمانان سلجوقی به ایران آمدند و سپس مغولان و پس از آنها تاتاران بر ایران چیرگی یافتند؛ با تمام این تحولات در بیشتر دورانهای تاریخ ما با دولتهای سراسری یا دولتهای متمرکزی که واحدهای محلی را به رسمیت میشناختند، سروکار داشتهایم.
یعنی روابط میان نظام ایلی و سلسلههای ایلی در ایران این گونه بوده است که یک دولت ایلی بر منطقهای یا تمام ایران چیره میشده و در همان حال به دولتهای محلی که آنها نیز دولتهای ایلی بودند، اختیار اداره محلی میداده است. حالا یا آنها میپذیرفتند یا نمیپذیرفتند و شورش میکردند. این آزمون تاریخی ایران است. در نتیجه این واژه ممالک محروسه هم هیچگاه به معنای واحدهای جداگانه نبوده است. مراد از ممالک محروسه هم که اولین بار در دوران بعد از تیموریان استفاده شد، سرزمینهای حراست شده است. سرزمین پاسداری شده از سوی پادشاه یا خاندان چیره است. مراد از ممالک محروسه ایران یا ممالک محروسه مثلا قاجار این بوده که پادشاهی وجود دارد که از این ممالک یا مملکتهای موجود در این سرزمین پاسداری میکرده است. این واژه مملکت هم واژه بسیار گنگ و گشادی است. گاه به یک منطقه بسیار کوچک میگفتند مملکت و گاه به یک منطقه بزرگی میگفتند مملکت و گاه هم به تمام ایران میگفتند مملکت. اینها واژههای شکل یافته و تنظیم شده در ادب و تاریخ ایران نیست. ولی بهرحال ایران فدرال نبوده یعنی ایران تقسیم شده از هم نبوده که حالا باید آن واحدهای فدرال را بهم وصل کنیم.
کسانی که امروز بحث فدرالیسم را مطرح میکنند این را نه از منظر اداره جامعه میگویند که البته از منظر اداره جامعه هرگونه عدم تمرکز به سود جامعه است. یعنی دادن اختیارات به مردم به استانها دادن اختیارات به شهرها، روستاها، برزنها، بخشها، همه این کارهای مثبتی است که در هر جامعه دمکراتیکی به آن دست میزنند. یعنی مثلا شهردار شهرضا یا بخشدار فلان منطقه پیرامون مشهد را هم باید مردم انتخاب بکنند. کاری برخلاف آنچه امروز وجود دارد. استانداران را باید مردم استان انتخاب بکنند. فرمانداران را باید مردم همان منطقه انتخاب بکنند. اما موضوعی که تحت عنوان فدرالیسم امروز مطرح میشود و اشاره کردم حتی کسانی مانند رضا پهلوی هم از آن صحبت میکنند یک فرمول حل مشکلات قومی در ایران است. بنابراین از فدرالیسم قومی در ایران صحبت میکنند. حزب دمکرات کردستان و دیگر احزاب قومی که در ایران وجود دارند، هنگامی که از فدرالیسم سخن میگویند، مراد آنها فدرالیسم نوع آلمان و آمریکا نیست که فرمودید آقای لاجوردی گفتند. مرادشان فدرالیسم ادارای نیست بلکه یک فدرالیسم قومی است. یعنی در ایران باید برپایه این مدل فدرال تقسیمات جدید قومی شود. یعنی مردمی که مثلا از نظر تبار تاریخی ترک زبان هستند یا آذری هستند، آنها یک دولت فدرال درست کنند. آنهایی که کرد و کردتبار هستند، یک دولت فدرال درست کنند. اعراب خوزستان یک دولت فدرال درست کنند و نیز گیلان، مازندران و همینطور برویم تمام ایران. مرادشان این است که بیائیم با ذرهبین تمام بخشهای مختلف جامعه ایران را نگاه کنیم و دولتهای فدرال درست کنیم که من در آن نوشته «جنگ افروزی قومی و پیامدهای هولناک آن» به آن پرداخته ام.
این نوع نگاه به فدرالیسم در واقع از میان بردن جامعه است. ما اصلا در تاریخ بشر مدلی را سراغ نداریم که یک کشور موجود را آمده باشند بر پایه «تقسیم بندیهای جدید کشف شده» قومی تقسیم کرده باشند و این کشور باقی مانده باشد. ما فقط یک نمونه سراغ داریم و آن را در نیجریه تجربه کردند و خونریزی به پا کردند. یعنی کوشش کردند نیجریه را تقسیم کنند به چند منطقه قومی که نتیجه آن جنگ قومی بود. در این ایران فدرالی که اینها پیشتهاد میکنند، تکلیف میکنند اهالی زنجان چه باید بکنند؟ اورومیه متعلق به کدام دولت فدرال بود؟ در ارومیه باید جنگ داخلی کنند یا رای بگیرند که باید به جهموری فدرال کردستان بپیوندند یا به جمهوری فدرال آذربایجان؟ تکلیف قوچان چه میشود؟ در شهرهای دیگر ایران که شهرهایی آکنده از آمیزشهای قومی و ایلی است چه خواهد شد؟ تهران را چه میخواهند بکنند؟ این نوع مدل فدرال که پیشنهاد میکنند هیچ ربطی با مدلهای مدرن سده نوزدهم و هژدهم ندارد. بلکه مدلی است که برآمده از یک تمایل قومی است و از این منظر است که باید به آن نگاه کرد. یعنی تصور میکنند با تقسیم ایران به واحدهای قومی و نام فدرال را برآن گذاشتن، بغرنجیهای قومی جامعه ایران را حل خواهند کرد. در حالی که بحث را برمیگردانند به دوران پیش از مدرنیته و شیرازه این جامعه را از هم خواهند درید.
مهری : خیلی ممنونم جناب اقای امینی. در این مقاله «جنگ افروزی قومی و پیامدهای هولناک آن» که الان آن را در اینترنت پیدا کردم. در سایت چالشگری دات کام
محمد امینی : بله سایت خودم است.
مهری : سایت شماست؟
محمد امینی : بله
مهری : دیدم که بطور مفصل در باب این قضیه نوشتید. میشود نکات بارزترش را برای شنوندگان ما مطرح بفرمائید.
محمد امینی : ببینید نکتهای را که من در آنجا مطرح کردم، چند سال پیش از انتشار این نوشته، در دوران زمامداری جرج بوش در آمریکا و پس از حمله به عراق مسئله دخالت در ایران هم پیش امد و کسانی که به این فکر و اندیشه افتادند که یک نوع ایران ضعیف، ایران پس از جمهوری اسلامی ضعیف، به سود پارهای از دولتهای منطقه مانند عربستان و اسرائیل و به ویژه به سود ایالات متحده و شاید اروپائیان باشد و فکر تقسیم ایران را به واحدهای فدرال مطرح کردند و گروههایی هم که به نظر من ارتباط با وزارت دفاع آمریکا داشتند و نمایندگانشان و در راهروها و کریدورهای پنتاگون پرسه میزدند، شروع کردند تزهایی بیرون دادن. نوشتارهایی منتشر شد. کنگره ملل فدرال را درست کردند و نشستهایی داشتند و برپایه نشستها و گفتگوها تزهایی را مطرح کردند و از جمله آقای تیمرمن نامی جلو افتاد. اقای مایکل لدین کنفرانس ایران ناشناخته را برگزار کرد و همه اینها دلسوزیهای عجیبی نسبت به این «ملت»های «بدبخت ستم دیده» در ایران میکردند. برای من شگفتانگیز بود. یعنی ایالات متحده که دست از دماغهی جنوبی کوبا برنمیدارد (یعنی همان بندر گوانتانامو) و هشت هزار کیلومتر بیرون از سرزمین اصلی ایالات متحده سرزمینی بنام گوام را از آن خویش میداند؛ یا بریتانیا که ۱۵ هزار کیلومتر دورتر از سرزمین اصلی خودش، جزایر فاکلند را ملک خویش میداند و برای دفاع از فالکلند که در نزدیکی آرژانتین است با آرژانتین وارد جنگ شد؛ اینها یک باره نگران مردم بدبخت بلوچستان و کردستان و ستمدیدگان ملی در ایران شدند!
هیچ کس فکر نکرد که از چه منظری و به چه دلیلی یکباره بریتانیایی که در پیمان معروف گلداسمیت که اصلا بلوچستان را تقسیم کرد چرا یکباره نگران مردم بلوچ شده است؟ چه منفعتی برای بریتانیا دارد که یکباره نمایندگان ملت به قول خودشان ستمدیدهی بلوچ را میپذیرند و نگران منافع مردم کرد میشوند و مسائلی از این دست. همه اینها در واقع دلیلی بود که من بیشتر به کار پرداختم و اسنادی منتشر کردم که نشان میداد از عشقاباد و از باکو وب سایتهایی درست شده است که در واقع از آنجا راجع به حقوق مردم ترکمنصحرا یا از باکو در مورد حقوق مردم «آذربایجان جنوبی»، شروع کردند به اظهار فضل و داوری و تاریخ ساختن. از جمله یکی از گروههایی که به یکباره سر درآورند و بعضی از پایه گذاران آنها بازماندگان گروه پیکار و حزب توده و دستههای دیگر بودند، اعلام کردند که اصلا در پروژه فدرالیسم در ایران، واحدهای فدرال یعنی واحدهای قومی. خیلی صریح هم میگفتند و اصلا خجالت نمیکشیدند مانند کسانی که امروز سعی میکنند یک صورت مدرن به آن بدهند. منظورشان هم این است که ایران را باید برپایه تقسیمهای قومی فدرال کرد. خوب گرفتاری داستان در این است که ایران یک سرزمین دراز و در هم تنیده است. یعنی مردم ایران، مردمی جدای از یکدیگر نبودهاند. در درازای تاریخ نهصدسال حکومت ترکمانان در ایران، که بسیاری از این کوچهای ایلی هم در دوران حکومت آنها صورت گرفته است. در دوران شاه عباس بود که به کمک شاهسونها بسیاری از دستههای ترکمان و دستههای کرد، تیره و تبارهای کرد را به مناطق دیگر ایران کوچ دادند. از جمله قاجاران در آن دوره است که کوچ داده شدهاند. از جمله قاجاران که ترکمان تبار بودند از شمال آذربایجان و از بیرون مرزهای امروز ایران کوچ داده شدند و رفتند به طرف استرآباد که در مقابل ترکمانان آن منطقه بایستند. یا برخی از افشاران را به خراسان بردند تا در مقابل ازبکها بایستند. به این ترتیب در ایران یک آمیزشهای داوطلبانه و اجباری قومی بوجود آمد. حضور تیرههایی از بیات در سرتاسر ایران، قشقاییها در فارس و کرد و ترک تباران در خراسان و در سرتاسر ایران همه اینها نشانه آمیزشهای گسترده قومی و ایلی در سراسر ایران است که جدا کردن آنها از یکدیگر در واقع دستبرد زدن به این فرش هزار رنگی است که ما به آن ایران میگوییم.
به این معـنی نقد من به این پروژه فدرالیسـم قومی این بود که کسانی که میخواهند جنگ قومی برپا کنند. مثلا در تهران اگر بخواهند دولت فدرال درست بکنند باید بیایند منطقه بازارچه سید اسماعیل و بخشهای نزدیک به آن را با دولت فدرال ترک تباران یا ترک زبانان پیوند دهند و یا در مناطق دیگری مانند خراسان و در اطراف قوچان همین کار را انجام دهند. چون میدانیم که در اطراف قوچان دستکم هفده دسته ایلی و قومی وجود دارد که در میان آنها هزارهایها، ترکمانان، کردتباران، ترکهای خراسان، افشارها و …. همه اینها هستند. حالا شما تصور کنید که چنین نوع بازشناسی ژنتیک را در ایران روان کنند، از جمله در گیلان و مازندران که بسیاری از بلوچها برای یافتن کار و برخی به اجبار به آن مناطق کوچ کردهاند، آنها را شناسایی کنند! در سالهای گذشته یکی از بزرگترین مناطق بلوچ نشین ایران بعد از بلوچستان ترکمن صحرا یا بقول امروزی استان گلستان بوده است. یا بخش بزرگی از مردم کرد یا کردتباران در تهران یا در خراسان و گیلان و مازندران زندگی میکنند. کردان شبانکاره یا شوانکاره از دیرباز، پیش از اسلام، در فارس بودهاند. حالا این نوع نگاه قومی، نگاه ایلاتی به ایران در واقع ضد آن چیزی است که مشروطه یعنی مدرنیته برای ایران آورد. یعنی سعی کرد ایران را از ساختار قومی و ایلیاتی گذشتهاش جدا کند و به یک ساختار مدرن تبدیل نماید. این کوششی که زیر عنوان فدرالیسم قومی صورت میگیرد نه تنها یک نوع تنش در میان مردم ایجاد میکند، بلکه به خونریزی میانجامد و این در نوشتههای خودشان هم موجود است. اصلا بر سر نام سنندج، بر سر نام ساوجبلاغ، بر سر نام سقز با هم اختلاف دارند. کسانی که پان ترکیستاند در مقابل کسانی که پان کردیست هستند یکی میگوید ارومیه شهر ترکنشین است دیگری میگوید شهر کرد نشین است. همین گرفتاری را در مورد زنجان و بسیار از شهرهای ایران دارند و به آن دامن میزنند. و این مسائل فاجعهای است که در کرکوک و موصل در عراق هم بوجود آمد. میخواهند این فاجعه را به ایران هم بیاورند. گرفتاریهایی که ما در تاریخ نداشتیم. بویژه در میان ایرانیانی که شهرنشین هستند آمیزشهای خانوادگی ایجاد شده و بیشتر مردم ایران مردمی هستند در هم آمیخته که از یک تیره قومی یا ایلی واحدی نیستند. بلکه ممکن است پدر تبریزی باشد و مادر شیرازی و کس دیگر ممکن است مادرش کرد و پدرش خراسانی.
در هم آمیختگی جامعه ایران و زیبایی جامعه ایران هم در همین است که این جامعه پس از مشروطه پیوندهای قومی خود را کنار گذاشت و بعنوان یک ملت و نه یک قوم بلکه یک مجموعه در کنار هم قرار گرفته و منفعت و هستی مشترک یافت. این نوع نگاه، نگاه دشمنانهای که دارد در جامعه ایران رواج پیدا میکند، شوربختا که شاید از سوی کسانی هم باشد که منظورشان تجزیه ایران نیست و در واقع فکر میکنند که با طرح مسئله فدرالیسم یک نوعی عدم تمرکز را مطرح میکنند و به خاطر نادانی آب به اسیاب این اندیشهها میریزند. فدرالیسم برای ایران یک پدیده منفی است. خودگرانی محلی، اینکه استانها باید انتخابات خودشان را داشته باشند و مردم هر کوی برزن باید مدیران خود را انتخاب کنند، بخشی از دمکراسی و حقوق شهروندی است. ولی اینکه ایران را به یک ایران فدرال قومی تقسیم کنیم مقدمه خونریزی و سرانجام از هم پاشیدن ایران خواهد بود.
مهری ـ ممنونم آقای امینی. خواندم که یکی از نویسندگان معاصر که آذربایجانی و شاعر است، گفته است که در تاریخ مستمر ایران، در ایران بیش از هر قومی اقوام و سلسلههای ترک حاکم بودهاند و همینها کوشش به احیای زبان فارسی کردند و اگر ترکان حاکم همان رفتاری را میداشتند که حکومتهای به قول ایشان فارس در این هشتاد ـ نود سال داشتهاند، کسی امروز به زبان فارسی حرف نمیزد و زبان مردم ایران ترکی بود. آیا حقیقتی در گفته ایشان وجود دارد؟
محمد امینی ـ این نشانههائی که شما میدهید، فکر میکنم، نشانههای آقای رضا براهنی باشد. من بدون آن که بخواهم بگویم که قطعاً حرفهای ایشان است، ولی به نظر من هر کس که این حرف را زده باشد، واقعاً با عدم صداقت نسبت به تاریخ اظهار نظر کرده است. این که ترکان، ترکمانان، مغولان و اغوزها و تاتارها که به ایران آمدند، در حاشیه قدرت آنها زبان فارسی گسترده شد، به دلیل قلب پاک و احساس همدردی و احساس ملیگرایی و رفعت نسبت به جامعه ایران نبوده است! این نبوده که آنها آدمهای بسیار حساسی بودند و میگفتند که خوب، ما آمدیم و این سرزمین را فتح کردیم، نگرانی و گرفتاری با آنها نداشته باشیم! ما تنها یک دولت در تاریخ ایران پس از اسلام داریم که چنین رفتاری کرده و آنهم بوییان یا دیلمان هستند که وقتی بغداد را فتح کردند با اینکه مراسم عاشورا را در بغداد رسمی کردند ولی خلیفهای اهل سنت را برآنجا گماشتند. یعنی یک نوع تسامح دینی یک نوع بردباری دینی را در آنجا رواج دادند. مغولان چنین کاری را نکردند، و پیش از آنها ترکمانانی که به ایران آمدند، با کشتار و خونریزی به ایران وارد شدند. از سر کشتگان منارها ساختند. نیشابور را وقتی مغولان گرفتند با خاک یکسان کردند و هر جنبندهای را در آنجا بود کشتند یعنی حتی بر حیوانات هم رحم نکردند. تیمور وقتی به اصفهان رسید چون مردم اصفهان مقاومت کرده بودند، دستور داد که جز منطقه سادات همه را بکشند و همه را کشتند. و همچنین در سایر شهرهای ایران چنین کردند. اینکه به زبان فارسی اجازه بالندگی دادند به دلیل این نبود که مِهر داشتند، به دلیل نیازی بود که داشتند. از یک سرزمین دور افتاده به یک سرزمین جدید آمده بودند و در این سرزمین جدید به کسانی نیاز داشتند که این سرزمین را اداره کند. مثلا در آغاز قدرت گرفتن ترکان خراسان، ترکان خراسان بزرگ که به شکل گرفتن دولت غزنویان انجامید سپس دولت سلجوقیان، اینها برای اداره جامعه ایران به دبیران ایرانی نیاز داشتند. چون ایران یک کشور بسیار پهناور بود و برای اداره این سرزمین پهناور نیاز به دبیران، دیوانسالاران و منشیان داشتند که اینها با زبان و فرهنگ مردم آشنایی داشتند. این منشیان و دبیران به زبان فارسی سخن میگفتند در نتیجه بسیاری از وزیران این دولتها وزیران ایرانی بودند که به زبان فارسی آشنا بودند. به این دلیل است که زبان فارسی را پذیرفتند. یعنی آنها راهی نداشتند جز این که این زبان، زبان دیوانسالاری ایران باقی بماند چون برای اداره جامعه راهی جز این نبود. وقتی اعراب به ایران آمدند و زبان پهلوی را از میان برداشتند و زبان فارسی دری از زیر خاکستر سربلند کرد و به دلیل هم توانایی خودش و هم به دلیل پیوندی که با زبان دیوانسالاری یافته بود و به ویژه به دلیل اقدام بسیار برجستهای که یعقوب لیث صفاری در آن زمان کرد یعنی جلوگیری کرد از این که شعر به زبان عربی بسرایند و گفت که شعر به زبانی بگوئید که من میفهمم؛ زبان دری که یکی از زبانهای دوران ساسانی است باقی ماند و این زبان فارسی دری به زبان دیوانسالاری ایران تبدیل شد. و هنگامیکه دولتهای ترک در ایران بوجود آمدند، نه اینکه به خاطر مهر و عطوفتی که آنها داشتند، نه بخاطر رفتار ملایمیکه نسبت به جامعه میداشتند، که نداشتند، بلکه بخاطر نیازی که میداشتند این زبان به عنوان زبان توانای دیوانسالاری گسترش پیدا کرد. و درست میگویند که در دوران سلجوقیان که دوران اولین دولت ترکمان سراسری در ایران است، زبان فارسی از خراسان گسترش پیدا کرد و رفت به انتاکیه و تا سده هفدهم میلادی زبان چیره ادبی آن منطقه یعنی دولت عثمانی هم فارسی بود. این گسترش زبان نه به دلیل تسامح یا به دلیل لطف آنها بلکه به دلیل نیاز آنها بود و به همین علت هم هست که شما هرچه به تاریخ نگاه میکنید، در آن دوران میبینید که حتی ترکمانتباران هم چارهای جز این نداشتنند که این زبان را در واقع گسترش بدهند و این زبان را بپذیرند. این بدین معنا نیست که زبانهای دیگر در ایران وجود ندارد، از جمله زبان مادری خود آنها. اما این زبان، زبان مشترک ادبی میشود که از منطقه ترکستان شرقی که سرزمین اویغورهاست تا برویم به شیروان، یا شروان در واقع همه به فارسی مینوشتند و شعر میسرودند و سخن میگفتند.
نظامیکه نیمیکرد و نیمیترک بوده است، یکی از بزرگترین سخنوران به زبان فارسی است. پیش از او یعنی از همان دورانهایی که در آن صحبت میکنیم، شعر فارسی و زبان فارسی به چین رسیده بود. خیلی پیش از اینکه دور دوم آمدن مغولها به ایران آغاز بشود، (مغولها در سال ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله کردند و تا سال حدود ۱۲۲۵ ایران را غارت کردند و باز گشتند؛ یعنی دوران چنگیز. هجوم دوباره مغولان به ایران در سال ۱۲۵۱ میلادی است. در دوران هلاکو است یعنی نوه چنگیز.
ولی در سال ۱۲۴۶ میلادی پیش از اینکه هلاکو دوباره به سوی ایران لشگر بکشد یعنی اصلا پیش از اینکه تصمیم بگیرد دوباره به ایران بیایند ملاقاتی صورت میگیرد در مقر فرمانروایی مغولان میان نماینده پاپ و گیدک خان نوه چنگیز در مورد آینده روابط مغولان و پاپ. پاپ میخواسته در برابر دشمنانی که میداشته، روابطی با مغولان برقرار کند. البته آن پادشاه مغول (یکی از نوههای چنگیز) در آن زمان تصور میکرده که این نمایندگان آمدهاند که وفاداری خودشان را به پادشاه مغول اعلام کنند. وقتی نامهای از سوی پاپ میاید به گیدک خان، این پادشاه مغول بر آن میشود که پاسخی بنویسد به پاپ. اینها همه پیش از این است که اصلا هلاکو به ایران برسد و قبل از این است که اصلا ایران اهمیت پیدا کند در چشمانداز آینده آنها.
نامهای که آنها به پاپ مینویسند و این نامه در واتیکان امروز نسخهاش موجود است به سه زبان است این نامه را نخست به زبان اویغوری که زبان ادبی مغولان بوده وبه زبان مغولی که هیچکس جز مغولان آن را نمیفهمیده مینویسند و سپس بعد تصمیم میگیرند که آن را به زبانی هم بنویسند که واتیکان هم میتواند این را بفهمد. تصمیم میگیرند به فارسی بنویسند و در نتیجه این نامه را به فارسی نوشتند در همان نسخهای که به فارسی هم نوشتهاند در یک سند وجود دارد. ولی به فارسی نوشتند که با خطی که نقطه ندارد. در آن موقع هیچ اجباری به این کار نبوده یعنی در آن زمان فشاری بر آنها وجود نداشته که به فارسی بنویسند. این گستره زبان فارسی در آن دوران است که باعث شده به فارسی بنویسند. در دوران بعد از آن هم وقتی که به ایران میآیند همچنان با این زبان روبرو میشوند. تیمور هم وقتی میرسد به آذربایجان و نامه به شارل ششم مینویسد، پادشاه فرانسه در واقع پادشاه روم غربی بوده، این نامه را به فارسی نوشته است. خوب تیمور که زیر نفود مثلا دولت رضاشاه نبوده که مجبورش کرده باشند به فارسی بنویسد! یا اسلحهای درکار نبوده که تهدیدش کرده تا به فارسی بنویسد. این تیمور کسی است که به دستورش در دهلی سی و سه روز سر میبریدند. یک چنین آدمی که زیربار زور نمیرفته که آن نامه را به فارسی بنویسد. پس زبان دیوانسالاری و زبان چیره در ایران در آن زمان زبان فارسی است.
مهری : ممنونم اقای امینی عزیز. آیا درست است که زبان فارسی را از دوران پهلویها بر هم میهنان آذربایجانی تحمیل کردند؟ اصولا بفرمائید این گسترش زبان فارسی تا چهاندازه داوطلبانه یا اجباری بوده است.
محمد امینی : این هم از آن قصههای تاریخی است. ببینید ما بیگمان در تاریخ معاصر ایران رفتارهای بسیار نادرستی را دیدهایم و شنیدهایم و خواندهایم که برای اجباری کردن آموزش فارسی در اینجا و آنجا صورت گرفته که بیگمان نادرست بوده و باید آنرا محکوم کرد و نیازی هم به آن وجود نداشته است. اما افسانهای که زبان فارسی اولینبار گویا در دوران پهلوی یا دوران مدرنیته به آذربایجان تحمیل شده، یک نوع شیادی پژوهشگرانه است که متاسفانه کسانی امروز دارند آنرا گسترش میدهند که خودشان را پژوهشگر و آدمهای راستگویی میپندارند. وقتی که شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران میشود به کمک شمشیر قزلباشانی که فارسی هم بلد نبودند هنگامیکه وارد گفتگو میشود با شیبک خان ازبک که بزرگترین رقیب خودش در شرق ایران است و بر خراسان چیرگی داشته و او را در واقع دشمن خودش میدانسته، نامههایی که بین این دو رد و بدل میشود به فارسی است. یعنی شیبک خان به فارسی مینویسد، فحش میدهد به شاه اسماعیل و میگوید تو بی دین هستی، تو دشمن اسلام هستی و من به زودی خونت را برخاک خواهم ریخت. در آغاز هم پاسخهای شاه اسماعیل، پاسخهای بسیار ملایمی است چون مطمئن نیست که میتواند با دشمن ازبک خود در بی افتد. هنگامی هم که چیره میشود و ازبکها را شکست میدهد فتحنامهای را که شاه اسماعیلی که به یاری قزلباشان به قدرت رسیده بود به دنیا میفرستد، این فتحنامه به فارسی است. پس از آن هم که سلطان سلیم به ایران لشگر کشید، نامههایی که سلیم ـ همان که فرمودید به فارسی شعر میگفته ـ به اکابر و اعاظم تبریز با همین عنوان مینویسد، این نامهها به فارسی است. خوب اگر زبان مردم تبریز زبان ترکی بوده، که پادشاه ترکان نباید نامه را به فارسی بنویسد. زبان دست کم نخبگان تبریز زبان فارسی است که پادشاه عثمانی را وادار میکند که این نامهها را به فارسی بنویسد. من حتا از این فراتر رفته و موضوعی را میگویم که شاید از یک منظر هم شوخی تاریخی باشد و گرفتاری برای پان ترکیستها باشد. هنگامیکه سلطان محمد فاتح قسطنطنیه را فتح میکند، خبر فتح قسطنطنیه را به فرزندش که در قونیه بوده به فارسی مینویسد. هیج نیازی وجود ندارد جز این که زبان ادبی دربار عثمانی زبان فارسی بوده در آن دوران و هرکس که امروز سفر بکند به استانبول، سفر کند به آنکارا به شهرهای دیگر ترکیه، میبیند که تمام ساختمانهای تاریخی دولت کنونی ترکیه از زمان عثمانی باقی مانده است برسردرهایشان اشعار فارسی و به خط فارسی نوشته شده ـ این نه به این دلیل است که لشگری جرار از شیراز و نطنز و یزد رفتهاند و زبان فارسی را در حلقوم عثمانیها فرو بردهاند. این زبان به دلیل تواناهای خودش و یا هر دلیلی گسترش طبیعی داشته و رشد کرده است. در سرزمینی که هزار تیره قومی، هزار تبار در آن وجود داشته چارهای جز این نداشتهاند که زبانی را به عنوان زبان مشترک انتخاب کنند و این زبان، زبان فارسی شده است. میتوانسته زبان کردی شود، میتوانسته زبان دیگری بشود، ولی بطور طبیعی زبان فارسی شده. زبان دین، عربی باقی مانده ولی زبان فارسی زبان گفتمان مشترک بین تبارها، تیرهها و اقوام شده است. ما قدیمیترین سندی را که در اختیار داریم از تاریخ کردستان، شرفنامه بدلیسی است. این کتاب را او به فارسی نوشته در دوران آغاز صفویان و تقدیم کرده به پادشاه عثمانی.
مهری : به پادشاه عثمانی؟
محمد امینی : بله چون او جز کسانی بوده و از شمار کسانی که در تقسیم کردستان میان ایران و عثمانی، جانب عثمانی را میگیرد. او به فارسی نوشته ولی تقدیم کرده به پادشاه عثمانی. یعنی به زبان گورمانجی، زبان کردی آن زمان ننوشته. ما قدیمیترین سند نوشتاری که به زبان کردی داریم شاید مربوط شود به حدود چهارصد سال پیش. مگر شعرهایی که باقی مانده است، که نوشتاری نبوده و شفاهی بوده و در مورد زبانهای دیگر حتا جدیدتر است. غرضم این است که این زبانی که زبان مشترک میشود و در پرداختن و برجسته کردن این زبان همهی باشندگان ایران و ایرانیان از هر تیره و تباری که بودند نقش داشتند. یکی از افتخارات ترک زبان آذربایجانی امروز صابر است که شاعری برجسته آذریتبار محسوب میشود. او فقط هفت قطعه شعر به ترکی دارد. بقیه اشعار او به فارسی است.
مهری : مگر دیوان ندارد؟
محمد امینی : دیوانش به فارسی است. دیوان صابر به فارسی است. هفت قطعه شعر در آن به ترکی است و بعدها آن را به ترکی ترجمه کردند. خود او فقط هفت شعر به ترکی گفته است و دیگر شعرهای او به فارسی است. دلیل ندارد، یعنی اجباری در این نبوده که او در واقع به فارسی شعر بگوید مگر آنکه این زبانی است که مورد علاقه او بوده است و نمونه دیگر آن شهریار است که یکی از مفاخر فرهنگ ما محسوب میشود که حیدر بابا را به ترکی گفته است ولی دیگر اشعار او به فارسی است. این به این معنا نیست که فارسی زبانان برتراند، به این معنا نیست که زبان فارسی برتر است. یک پدیدهی طبیعی در تاریخ ما صورت گرفته است و ما را به هم پیوند داده است. امروز باید راهکارهایی را پیدا کرد که این زبان ملی در کنار زبانهای مادری بتواند مورد پذیرش قرار بگیرد. یعنی زبانهای مادری، زبانهای بسیار مهمیهستند. زبانهای مادری هم تنها زبانهای ترکی و کردی نیستند. نزدیک به ۹۰۰ گویش و بُن گویش در ایران وجود دارد. خوب به بعضی از گویشها شاید هزار نفر به آن صحبت میکنند یا بُن گویشها یا زبانها و بعضی را بیشتر. بهر حال اینها زبانها یا گویشهای موجود در ایران هستند. یا شاخهای از یک زبان هستند. در هر صورت لهجه نیستند. بهرحال در کنار زبان فارسی به حیات خود ادامه دادهاند و باید ادامه بدهند. اما این افسانه ساختنها برای این که مردمی که به زبان فارسی صحبت میکنند را یا زبان مادریشان زبان فارسی است با دیگر مردمان ایران به ستیز بر بیانگیزیم، به نظر من این کاری است که از درون ایران بلند نشده ارتباطی با منفعت خود مردم ایران ندارد، بلکه از جای دیگری برخاسته و دارند به آن دامن میزنند.
مهری : آقای امینی یکی دو سه دقیقه دیگر وقت داریم. شنیدم یک سخنرانی داشتید در بارهی زبانهای مادری. سازش و ستیز زبان ملی و زبانهای مادری از افسانه تا راستی توضیح کوتاهی میشود بدهید.
محمد امینی : ببینید ما در ایران یک زبان ملی داریم و زبان واحد مشترک؛ زبان ملی ما زبان فارسی است. زبانهای مادری هم در ایران وجود دارند که شمارشان بسیار است. چند زبان بسیار برجسته در میان زبانهای مادری هستند، ترکی آذربایجانی، کردی، که خود کردی هم به سه دسته تقسیم میشود. زبان عربی، بلوچی، گیلکی، طبری، اینها زبانهای بسیار رایج در میان بخشهایی از مردم ایران هستند. همیشه هم من این را گفتهام که بیشتر مردم ایران زبان مادریشان زبان فارسی که من و شما با هم با آن صحبت میکنیم نیست. این زبان، زبان جمعی ماست. اما این زبان اکثریت مردم ایران از نظر زبان مادری نیست. یعنی بیشتر باشندگان ایران زبان مادریشان گویشی جز این زبان فارسی است. حتی در باشندگان خراسان؛ حتی در میان مردم فارس. مثلا در فارس زبان لارستانی که زبان فارسی نیست و بیشتر پیوند با زبان پهلوی دارد، زبان بسیار گستردهای در میان مردم فارس است. ما با این واقعیت روبرو هستیم که به دلایل تاریخی در این سرزمین یک زبان ملی داریم سدها گویش و بُن گویش زبانهای مادری. راهکاری که برای آینده ایران برای آموزش باید پیدا کرد این است که مردم ایران باید آزادانه بتوانند زبان مادری خودشان را در مدارس در دبستانها یاد بگیرند. نهایتا میگویم دبستان چون بهرحال باید زبان را یاد بگیرند و به زبان مشترک و زبان ملی در واقع درس بخوانند و این زبان مادری را نه تنها باید یاد بگیرند و پرورش بدهند بلکه آزاد باشد که رادیو، تلویزیون داشته باشد. روزنامه داشته باشد، کتاب منتشر کنند و هیچ گرفتاری در این زمینه نباشد و نباید هم باشد و امروز هم حتی در این جمهوری اسلامی هم در همین حکومت تبعیض که اجازه گشودن یک مسجد اهل سنت در تهران داده نمیشود، رادیو به زبان کردی وجود دارد. عدهای میگویند خوب این رادیو تبلیغات رژیم را میکند. خوب رادیو فارسی زبان هم همین کار را میکند. میگویند در زمان پهلوی رادیو به زبان کردی و ترکی وجود داشته ولی اینها رادیوهای دولتی بودند. رادیو فارسی هم رادیو دولتی بود! این آزادی وجود داشته باشد. اما این آزادی به این معنا نیست که ما یک زبان ملی بعنوان زبان مشترک جامعه ایران نباید داشته باشیم. بطور داوطلبانه و طبیعی زبان ملی ما زبان فارسی است و زبان مدرنیته ایران بوده و تمام کتابهای مدرنیته به این زبان نوشته شده است. این زبان، زبان مشروطه است، زبان دوران رضاشاه نیست. این زبان دوران مشروطه است زبان قانون اساسی مشروطه است. ناسیونالیسم ایرانی وقتی زاده شد نمیگویم امروز هم وجود دارد، ولی ناسیونالیسم ایرانی وقتی زاده شد این ناسیونالیسم فارسی را با لهجه شیرین قفقازی و آذربایجانی تکلم میکرد و اصلا ناسیونالیسم ایرانی از آذربایجان آغاز شد نه از کرمان. ما یک کرمانی داریم از پایه گذاران ناسیونالیسم ایرانی بوده است، آقاخان کرمانی و دیگر کسانی که بزرگان ناسیونالیسم ایرانی بودهاند از شمال ایران، از آذربایجان و قفقاز برخاستهاند. بنابراین ما زبانهای مادری و زبان ملی داریم و باید پیوندی میان زبانهای مادری و زبان ملی بوجود بیاوریم کههمچنان بتوانند بطور طبیعی در کنار هم زندگی بکنند.
مهری : خیلی ممنون اقای امینی و خسته نباشید تا هفته آینده