«چقدر زن بودن خوب است
آنگاه که زن
قلم را فتح میکند»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«چقدر زن بودن خوب است
آنگاه که زن
قلم را فتح میکند»
مهر انگیر رساپور
تو که دیدی زین خموشان، کاو به جان گویا نبود؟
مولوی
شبنم آذر/ آلمان
۱
–تکثیر
ابر شده ام در اتاقم
تودهای معلق
میبارم
بر اشیا
بر کلمات
بر چشمهای مردی
که دوستش دارم
گاه
کنار میروم
تا خورشید
گلهای فرش را برویاند
و نور
تختخواب را
با سرعتی شگرف
در آغوش بگیرد
گاه
پراکنده میشوم
به شکل پرنده ای
به شکل زنی با گیسوان مجعد
به شکل چهرهای
که بیشکل میشود
تکهایم پشت میز مینشیند
تکهایم طول اتاق را قدم میزند
و تکه ایم
همینطور بالا میرود
بالا
بالاتر
۲
مرا میبوسی
و من
از شادیها
تنها یکی را میشناسم
از اندوههای جهان اما
آن را که به انسان شبیهتر است
در این میان
مرگ
دست مهربانی ست
که ناگهان
از پشت میآید
و روی چشمهایمان را میپوشاند
“Unique Presence” by Dora Maar
پگاه احمدی/ آلمان
–شطح آب
آفتابگردان را میبوسم و با حروفی نرم،
روی آب میآیم
زیر صدایت پوستم خوابیده است/ دم
دستت را روی پرم نوشتهای و بازدم،
درگیر آخرین دریاست
که در شعاع هم فرو برویم
آنقدر خوب منعکسم میکنی که میترسم
عاشق خودم شده باشم
آنقدر با تاریخ بلاغت من فرق میکنی که میترسم آخرین شعرم،
روی تنت نوشته شود
آنقدر زندهای که زمین،
میلرزد از شنا
آنقدر تازه که انگار…
من به تو عادت نمیکنم، عبادت میکنم.
سپیده جدیری/ جمهوری چک
۱
دامنم از سیاه ترین جایش تنگ شد
موهایم از سیاه ترین جایش کوتاه
وقتی کنار میرفتم بیحرف، بیشکل، آبستن
وقتی کنارِ آقای کودک بیرنگ میشدم
کم میشدم از شعرهایم
کم میشدم از هوا
وقتی کنارهایم کنارتر میرفتند
وقتی غروبهایم غروبتر میشدند
دامنْ دامنْ تنگ
مو به مو کمرنگ
میشدم.
۲
زندگی سخت ترین کار دنیاست
به جای زندگی میشود خوابید
و خوابهای عاشقانه دید.
خوابهای یک محکوم به اعدام
ماندانا زندیان/ آمریکا
رد میشوم از پوست خودم، مثل رود
وَ غرق نمیشوم در خودم، مثل خاک،
که نرم میشود زیر وزن آبهای جهان وُ
سبز میشود در خیال راه.
و راه عکس یادگاریِ رفتن است
برای کولیهای ایلهای این تن
که شبها
از شانههای من پیاده میشوند؛
و سایهام
که همیشه خبر را پیش از من میشنود
پرت میشود از تمام پنجرهها
میان صدایی
که دستهای مرا میبَرَد، مثل باد،
که آنقدر پوست میاندازد
در انتهای هر شاخه،
تا ابتدای هر انتزاع
در انگشتهای تو
جوانه زند.
غاده السمان/ شاعر زادۀ سوریه
ترجمۀ دکتر عبدالحسین فرزاد
–فراموش کردی که به من بگویی چگونه…
چیزی مسخره در دوستیِ ماست
از من میخواهی که جامۀ کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاهزادۀ موناکو عطرآگین سازم
و دایره المعارف بریتانیکا را حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز گوش فرا دهم
به شرط اینکه همانند مادر بزرگم بیاندیشم!!
از من میخواهی که پژوهشگری چون مادام کوری باشم،
و رقاصهای دیوانه در شب سال نو، چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط که حجابم را همچون عمهام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه عدویه…؟
اما فراموش کردی که به من بگویی چگونه…
سعاد الصباح/ شاعر زادۀ کویت
ترجمۀ دکتر عبدلحسین فرزاد
۱
–دمکراسی
دمکراسی
دموکراسی این نیست
که مرد نظرش را دربارۀ سیاست بگوید
و کسی هم به او اعتراض نکند
دموکراسی این است که
زن نظرش را دربارۀ عشق بگوید
و کسی هم او را نکشد!
۲
–مطالعه به شیوۀ نو
ترجمۀ وحید امیری
مرا مثل زبان عربی
از راست به چپ نخوان
مرا مثل زبان لاتین
از چپ به راست نخوان
مرا مثل چینیها
از بالا به پایین نخوان
مرا خیلی ساده بخوان
همچنانکه خورشید
سبزهها را
و گنجشک
کتاب گل را میخواند!
ناهید عرجونی/ ایران*
۱
نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیههایی
که لبخند و بوسه را
آزاد میخواهند
پای بیانیههایی
که نمیخواهند
درختی قطع شود
پرندهای بهراسد
چهارپایهای بلغزد زیرپای کسی
پای بیانیههایی
که
میترسند کودکی گریه کند.
۲
زن نیستی که بفهمی
همه چیز به یک اندازه مهم است
آشپزخانه
خدا
مردی که توی زندگیات دستبرده است
و دوستت دارمهای دور از دسترس
مهم است برقِ کاشیها
ظرفهای روی میز
و برق نگاه تو
وقتی که شعرهای زیر زمینی من را
در زیر زمین میخوانی !
*برگرفته از سامانۀ شاعر
لیلا کردبچه/ ایران*
که زمانی مادرِ زیبای کسی بوده
که زمانی دخترِ زیبای کسی بوده
که زمانی زنِ زیبای کسی بوده
و یکشب
پوست صورتش از نقاب این همه دیگر بودن
کهیر زدهست،
زنی که لباسش
گواه خوشسلیقگیِ دنیا بود
و حالا جای پنج انگشتِ خسته بر غبار آینهها یعنی
در این خانه زنی ست،
که از چهرۀ خودش بیزارست.
*برگرفته از سامانۀ شاعر
”Roots” by Frida Kahlo
مینو نصرت/ ایران
۱
کوزۀ اول، پستان مادر
کوزۀ دوم، خواب زمستانی
کوزۀ سوم، دست و پای بریده
کوزۀ چهارم، عروسک گلی
کوزۀ پنجم، زبان نانوشته
کوزۀ ششم، خوف و ورد و دعا
کوزۀ هفتم، هفتاد دهان تشنه
این پیراهن کوزهای
دخترکیست
که با هفت سنگ
در هشتهاویۀ چشمانت غرق میشود
۲
کوچهها در من پاره میشوند
میدانها تکه تکه
مجسمهها راه میافتند
سنگ نبشتۀ پیش از میلادم
اسطورۀ خجستگی و درد
یجوج و مجوجند موهایم
وقتی باد میوزد
شال کهنۀ مادر را از جویدردِ باغ
درختی میگیرد
به یک شاخۀ تُنُک دخیل میبندد
و هیچ کبوتر چاهی از ژرفای گنبدی پر نمیگشاید
در خواب راه میروم
و میدانم
روزی در نیمههای شب
رویای تو میپیچد
موهایم بلند میشوند
بلندِ بلند
مانند درخت سیبی که دریای شور را نشانم داد
و من شیرین شدم
رستاخیز با من آغاز میشود
این منم
ایستاده در دو سالگی
و
دهلیزهای تودر تو در تاریکی میدرخشند
معرفی سه کتاب:
سه پیاله شعر، سوئد، گروه انتشارارت آزاد ایران، چاپ نخست، ۱۳۹۲
http://farsi.entesharate-iran.com/?p=659
سه پیاله شعر، عنوان دفتر شعری است از سه نسل شاعر با سه طرز نگاه، سه ژانر ادبی با موتیفهای کمابیش یکسان؛ رباب محب (۱۹۵۳) روشنک بیگناه (۱۹۶۳) و مانا آقایی (۱۹۷۳)
رباب محب/ سوئد
میانۀ رودی ایستادهام
بهترین راه این است
در تو میپیچم
راه و مقصد یکی میشوند.
روشنک بیگناه/ آمریکا
تمام من چهرهای میشود
ذرّه ذرّه خالی
از قابها و نردهها
دیوارها و چمنهای گوشتخوار
برای دلی که هر روز
خود را در ایوان میشوید
حولهای سپید بیاور
هیچ چیز جا به جا نمیشود.
مانا آقایی/ سوئد
تنت اطلس نرم جغرافیاست
همه فتحش میکنند
من قارّه قارّه کشفش کردم.
بیگانه میخندد، ایران، انتشارات مروارید، چاپ نخست، ۱۳۹۲
http://morvarid-pub.ir/بیگانه-می-خندد-p-424.html
سارا محمدی اردهالی/ ایران
–کار تمام وقت
هیچ مردی نمیخواهد
عاشق زنی شود
که در سیرک کار میکند
از آن زنها که باید روی طناب راه بروند
عاشق زنی شود
که هر لحظه ممکن است سقوط کند
و اگر سقوط نکند
هزارها نفر برایش کف میزنند
تلخی تنهایی، آمریکا، چاپ نخست، ۱۳۹۲
CreateSpace Independent Publishing Platform
فلورا شباویز/ آمریکا
–با تو
با چشمانت به دریا مینگرم
با تنت به آب میزنم
با دستهایت تکههای مهتاب را میچینم
با پاهایت تاریکی جلبک را
و با پشتت، سردی ماسهها را.
با دهانت شراب مینوشم
با لبانت شب را میبوسم
با آغوشت به بستر میروم
و با دلم عاشقت میمانم.