«

»

Print this نوشته

بخش ۲ / بازنگری‌ها / یک روز تاریخى و یک روز یاد ماندنى

بخش ۲

            بازنگری‌ها

 

یک روز تاریخى و یک روز یاد ماندنى

روزهاى تاریخى مانند زیبائى، در چشم بیننده‌اند. کسان مى‌توانند نظر‌هاى متفاوت خود را در باره روزهاى تاریخى داشته باشند و در پایان، تاریخ داورى خواهد کرد. ماه مرداد براى ایرانیان یادآور دو روز مهم است، چهاردهم و بیست و هشتم. از پنجاه سال پیش رقابتى میان این دو روز برسر جائى که در خودآگاهى ملى ایرانیان دارند درگرفته است که معانى سیاسى و فرهنگى مهم دارد. تا ۱۳۳۲ هرچه در مرداد بود به روز پیروزى (مرحله نخستین) انقلاب مشروطه بر مى‌گشت؛ روزى که ‌شاه قاجار، در آستانه مرگ به توصیه صدراعظم خود به پیکار مردمى گردن نهاد و فرمان مشروطیت را امضاء کرد. تا ۱۳۳۲/۱۹۵۳ چهارده مرداد در نگرش تاریخى سراسر سیاسى ‌شده ایران تنها روزى بود که همه در بزرگداشت آن همداستان بودند. از چپ و راست گروهى نبود که آن را مهم‌ترین روز تاریخ همروزگار ما نشمارد. اما از آن پس ۲۸ مرداد براى گروه‌هاى مخالف پادشاهى اهمیت روزافزون یافته است و از انقلاب اسلامى به بعد عملاً جا را بر ۱۴ مرداد تنگ کرده است.

امروز اسلامیان مشروطه را دشمن بزرگ خود مى‌شمارند؛ چپگرایان آن را با پادشاهى یکى مى‌دانند و از تقویم خود پاک کرده‌اند؛ و مصدقى‌ها اگر هم به یاد ۱۴ مرداد بیفتند با بى‌میلى است. براى همه آنها بیست و هشتمین روز است که درماه مرداد اهمیت دارد. دربرابر آنان مشروطه‌خواهان و دیگر هواداران پادشاهى‌اند که ۱۴ مرداد را بزرگ مى‌دارند و به چهارده روز پس از آن در تقویم کارى ندارند. پذیرفتن یا نپذیرفتن ۱۴ مرداد، یک جدا کننده بزرگ گرایش‌هاى سیاسى از یکدیگر ‌شده است. در فضائى که اختلاف، آن را برداشته است ما کشاکش برسر روزهاى تاریخى را کم داشته‌ایم ولى چاره‌اى نیست. روزهاى تاریخى مانند‌ شخصیت‌هائى که نقشى در رویدادها داشته‌اند موضوع ارزیابى همیشگى هستند تا گذر زمان و درگذشتن هماوردان، نقش هموار کننده‌اش را بازى کند. این کارى است که در همه جامعه‌ها پیش مى‌آید.

براى مقایسه روزهاى تاریخى مى‌باید به عواملى مانند اهمیت آنها در زمان خود، تاثیرى که بر آینده گذاشته‌اند و سودمندی‌شان براى آیندگان توجه کرد. چهارده مرداد یاد آور نخستین انقلاب آزادی‌خواهانه در آسیا و کشورهاى مستعمره و نیمه‌مستعمره است که الهام بخش ملت‌هاى بسیار‌ شد. در خود ایران انقلاب به جنبش تجدد و مرحله عملى آن، نوسازندگى در همه زمینه‌ها، انجامید که در بیشتر سده بیستم کم و بیش و در جاهائى بهتر و جاهائى بد‌تر ادامه یافت و ایران را کشور دیگرى کرد. پیام آن انقلاب امروز نیز بازتاب دارد زیرا جامعه ایرانى هنوز درگیر پیکار مدرنیته است و طرفه آنکه در آغاز سده بیست و یکم به حالى قابل مقایسه با صد سال پیش خود افتاده است: یک نظام فاسد قرون وسطائى، ترکیبى از تازه‌ترین تکنیک‌هاى سرکوبگرى در خدمت واپس مانده‌ترین ‌اندیشه‌ها، دربرابر جمعیتى بیدار و به حد مرگ بیزار از حکومت؛ یک حکومت قاجارگونه در بلبشو و تکه پارگى خود، رویارو با یک توده بیگانه ‌شده و خواستار دگرگونى ریشه‌اى، و هر دو طرف معادله بسیار نیرومند‌تر از صد سال پیش.

چهاردهم مرداد ممکن است یادآورى نشود ولى آثار آن برطرف نشدنى است زیرا از آن انقلاب هیچ بدى به ایران نرسیده است. هر چه در آن است ‌شوق آزادى و پیشرفت و بزرگى است؛ نگاه به آینده است با گوشه چشمى به بهترین‌هاى گذشته. انقلابى است که هر که امروز سخنى براى آینده ایران دارد در طرف برندگان آن است. هر دو سوى طیف سیاسى ایران که در برابر رژیم اسلامى صف آراسته در ‌شمار آن برندگان است و مى‌تواند در میراث آن انباز‌ شود، حتا اگر آن را انکار کند یا نادیده بگیرد، چنانکه چپگرایان و پاره‌اى از مصدقى‌ها مى‌کنند. هر گوشه آن انقلاب مایه سربلندى ملى است، از جنبش فکرى که پیشگام پیکار سیاسى ‌شد؛ از کیفیت رهبرى که بسیارى از ستارگان درخشان سیاست و فرهنگ زمان را دربر گرفت؛ از پیکار مسلحانه قهرمانانه تا رفتار بلندنظرانه با عموم‌ شکست‌خوردگانى که جائى براى ‌آشتى نگذاشته بودند. سالروز انقلاب مشروطه مى‌تواند ایرانى را به یاد همه چیزهائى که با جنبش مشروطه به ایران آمد بیندازد. نخستین آموزشگاه‌هاى نوین به ‌شیوه اروپائى (در تبریز و با پیشگامى حسن رشدیه) که آموزگاران آذربایجانى اصرار داشتند درس‌ها به فارسى باشد و آخوندها آنها را آتش مى‌زدند. روزنامه مردمى (نه وقایع اتفاقیه دولتى) و حزب سیاسى و اتحادیه کارگرى؛ رمان و تئاتر و داستان کوتاه و ‌شعر نو، بیدارى زنان و آغاز جنبش رهائى زن؛ عرفیگرائى؛ (سکولاریسم) انتخابات و مجلس و جامعه مدنى. او مى‌تواند ایران سال ۱۹۰۵ را با ایران سال ۱۹۷۹ مقایسه کند (یک نگاه به عکس‌ها بس است) و ببیند کشورش به برکت آن انقلاب از کجا به کجا رسید. دید و انرژى که آن انقلاب به جامعه‌اى نیم مرده داد حتا با انقلاب اسلامى نیز از میان نرفت و صد سال است که گاه با‌شتاب و گاه افتان و خیزان، گاه در ژرفا و بیشتر در سطح، ایران را بر راه مدرنیته پیش‌تر مى‌برد. ایرانى اگر از نزدیک‌تر بنگرد از خود خواهد پرسید که اصلا ما در تاریخ نزدیک‌مان روزى مهم‌تر از چهارده مرداد داریم؟

براى بخشى کاهنده از طیف سیاسى ایران چنان پرسشى بیجاست. مسلما روز مهم‌ترى هست که نباید گذاشت از برابر چشمان محو ‌شود. روزى هست که نه سالى یکبار، بلکه اگر ‌شد هر روز، مى‌باید یاد آورى‌اش کرد. روزى هست، درست در سنت صحیح عاشورا، با معصومین و ‌شهیدان و ‌اشقیا با گریه و عزادارى و نفرین و آرزوى انتقام. روزى است در حکم پایان جهان. از آن روز بود که درهاى خرمى و خوشبختى، میهن دوستى و خدمت، انسانیت و دمکراسى و لیبرالیسم، خردگرائى و استقلال، اصالت و نه تقلید از غرب منحط، بر ایران بسته ‌شد. تاریکى اهریمن بر روشنائى اهورا مزدا ظفر یافت. آن روز که در اهمیت از همه روزهاى تاریخى ایران مى‌گذرد ۲۸ مرداد است.

***

درباره ۲۸ مرداد و به ویژه اسباب و عوامل آن اختلاف به ‌انداره‌اى زیاد و عقاید چنان پابرجاست که تکرار سخنان پنجاه ساله به هیچ جا نمى‌رسد. از آن موارد است که مى‌باید بر موافقت نداشتن موافقت کنیم (این یکى از فضیلت‌هاى مدنى است که مى‌باید از فرهنگ سیاسى آنگلو ساکسون بیاموزیم.) ولى مى‌توان دست‌کم بی طرفانه به پاره‌اى آثار زیان‌آور آن رویداد بر تاریخ نیم قرن گذشته نگاهى ‌انداخت و درسى براى امروز گرفت. برخلاف ۱۴ مرداد که همه نیروهاى سیاسى ایران را برضد استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى متحد کرد، ۲۸ مرداد یادگار‌ شکاف سیاسى پر نشدنى است که جامعه سیاسى ایران را دو پاره کرد و در یک جنگ بیهوده فرسود، و دربرابر استبداد سلطنتى و ارتجاع مذهبى هردو، بیدفاع گذاشت تا یکى سرانجام جاى دیگرى را گرفت. سودازدگى آن رویداد که بخش مهمى از طبقه سیاسى ایران را از نظر سیاسى و فکرى منجمد کرد و از پیشرفت بازداشت، سیاست ایران را، ضعیف‌تر از آنچه پیش از آن بود، تا خودکشى ملى، رسانید. رویداد تأسف‌آورى بود براى همه طرف‌هاى آن. حتا کسانى که ۲۸ مرداد را پیشدستى بر یک کودتاى کمونیستى مى‌دانند، ترجیح مى‌دهند که کار رهانیدن ایران از تسلط حزبى که تا دهه هشتاد (میلادى) دنبال کودتاى هوادار ‌شوروى بود به آنجا نمى‌کشید. (آسانى سقوط مصدق و ابعاد قدرت نظامى حزب توده که بعداً ‌اشکار ‌شد، چنان احتمالى را بسیار زیاد جلوه مى‌دهد.‌ ششصد هفتصد افسر ‌شبکه نظامى تنها بخشى از رخنه آن حزب در ارتش بودند و‌ شبکه درجه‌داران وابسته به حزب هرگز کشف نشد.) ۲۸ مرداد روزى بود که به عنوان یک نماد بیمارى پیکره سیاسى ایران خواهد ماند. کشورى که یک سال پیش از آن امپراتورى بریتانیا را ‌شکست داده بود، بى‌مداخله امریکا نمى‌توانست مشکل سیاسى درونى خود را حل کند. پادشاه‌ش براى صدور فرمانى که در اختیار قانونى او بود صد گونه فشار و اطمینان دولت‌هاى بیگانه را لازم مى‌داشت و از یک مأمور آمریکائى براى بازگرفتن تاج‌شاهى سپاسگزارى مى‌کرد و پیشواى ملى‌اش (در پاسخ دکتر غلامحسین صدیقى) از اینکه به دست دشمنان‌ش سرنگون ‌شده است ‌شادى مى‌نمود.

هر چه هم صاحبان عزاى ۲۸ مرداد اصرار به ندیده گرفتن داشته باشند، ۱۴ مرداد همان‌ اندازه مال آنهاست که مال اردوى مقابل، «اردوى اهریمن» که انتقام پیروزیش را در ۲۲ بهمن پس داد (آن انتقام بر کدام گروه‌ها گران‌تر افتاده است؟) این جائى است که ما مى‌توانیم از آن آغاز کنیم. هیچ یک از ما در هر جاى طیف سیاسى کم‌ترین دعوى مالکیت بر انقلاب صدسال پیش نمى‌تواند داشت. نیاکان همه ما در آن ‌شرکت داشتند و بد و خوب انقلاب و هر چه از آن برآمد با همه ماست. مى‌توانیم دست کم ارجگزارى آن را نقطه ‌اشتراک خود سازیم و در این ‌اشتراک هیچ کس چیزى از دست نمى‌دهد. هر کس آزادى و ترقى مشروطه را بخواهد و تجدد را مسأله مرکزى ایران بداند میراث‌دار انقلاب مشروطه است، هر برنامه سیاسى داشته باشد و هر‌شکل حکومتى براى ایران بخواهد. آن انقلاب مایه سربلندى همه ما به عنوان مردم ایران است. هیچ کس هیچ‌گاه لزومى بر توجیه آن نداشته است یا به هر دلیل از بابت آن پوزشى نخواسته است. همه آنها که امروز از آن دورى مى‌جویند سال‌هاى دراز ستاینده و مدافعش بوده‌اند.

دربرابر، اگر از ۲۸ مرداد وسیله حمله به محمدرضا ‌شاه و گریه بر مظلومیت دکتر مصدق را بگیرند چه از آن خواهد ماند که به یادآورى هر روزه و هر ساله بیرزد؟ در ۲۸ مرداد جز یک سلاح سیاسى گروهى، چیست که آن را یک روز بزرگ تاریخى کند؟ و ‌شکافى را که در طبقه سیاسى ایران‌ انداخت تا کى مى‌شود ادامه داد؟ اهمیت ۲۸ مرداد براى آینده ایران در آن است که به هر بها از تکرار وضعى که، درمانده از گشودن مسائل خودمان، به دیگران فرصت مداخله بدهیم جلوگیرى کنیم؛ به ویژه در اوضاع و احوالى که جمهورى اسلامى با سیاست‌هاى نابخردانه‌اش ایران را در چشم توفان گذاشته است و ممکن است قدرت‌هاى بزرگى در دشمنى با رژیم و براى حفظ امنیت خود تا جاهاى خطرناکى بروند. اما اگر مى‌خواهیم از ۲۸ مرداد درس درست‌ش را بگیریم مى‌باید آن را از یک اسلحه سیاسى صرف بدر آوریم. پنجاه سال جنگ در دو سوى ۲۸ مرداد بس است. امروز مى‌باید بجاى گذشته دور به آینده نزدیک و مخاطرات بزرگى که در پیش است بیندیشیم. بقایاى نسلى که هنوز مى‌تواند خدمتى (و جبران بی خدمتى‌هائى را) به مردم خود بکند اگر امروز هم نتواند به مصلحت بزرگ‌تر ملى بیندیشد و جنگ بر سر روزهاى تاریخى را از دست بگذارد دیگر چه فرصتى خواهد بود؟ کسى انتظار ندارد که اصحاب ۲۸ مرداد از آن «مهمترین روز تاریخ ایران» یا نظر خود چشم بپوشند. اما این‌ اندازه مى‌توان انتظار داشت که آن را در مرکز استراتژى خود نگذارند. مبارزه آنها با ۲۸ مردادی‌ها بى معنى است زیرا با چنان کسانى سروکار ندارند. چند نشانه لازم است تا این کسان را به خود آورد که اگر به کشمکش‌هاى بى معنى و بى نتیجه‌شان پایان ندهند دیگران برای‌شان تصمیم خواهند گرفت؟

ما این بحث‌ها را بیشتر در بیرون داریم. در خود ایران سیلاب پر زور رویدادها، صد سال و پنجاه سال پیش را از یاد مردم زدوده است. کیست که در زیر واقعیت زشت زندگى هر روزه در دامن اسلام عزیز آخوندها، و در برابر دورنماى هراس‌آور پایانى که سیاست‌هاى رژیم براى آن تدارک مى‌بیند، هر روز پاس ۱۴ مرداد را بدارد یا در سوگ ۲۸ مرداد بنشیند؟ اگر ما مى‌خواهیم‌ اندکى حس ‌اندازه به بحث سیاسى ـ تاریخى بیاوریم به امید آن است که بقایاى یک نسل به پایان رسیده، خود را از زندان گذشته‌اش برهاند و همزمان مردمى ‌شود که کارهائى لازم‌تر از ستایش و نکوهش پیشینیان دارند. تاریخى که سرانجام مال همه مى‌شود و نیک و بد‌ش بر ملتى که آن را ساخته و زیسته است مى‌افتد چه بهتر که زود‌تر از میدان نبرد‌ اشخاص و گروه‌ها بدر آید.

***

 تفاوت پختگى سیاسى و رشد فرهنگى جامعه‌ها از رفتارى که با روزها و‌ شخصیت‌هاى تاریخى دارند بهتر از همه ‌اشکار مى‌شود. چرچیل نه تنها به دلیل نقش حیاتى خود در رهائى جهان از فاشیسم، بلکه از نظر ابعاد‌ شخصیت خود یک مرد استثنائى براى همه زمان‌ها بشمار مى‌آید. مردم انگلستان همان چرچیل را در فرداى پیروزى بر هیتلر به ‌شکست انتخاباتى دچار کردند و با افتخار به خانه‌اش فرستادند. نه حزب محافظه‌کار هیچ‌گاه داشتن چرچیل را به رخ حزب مخالف کشید و از پیروزى بزرگ او سرمایه سیاسى ساخت نه حزب کارگر از نداشتن ‌شخصیتى مانند چرچیل احساس کمبود کرد. انقلاب فرانسه یا انقلاب امریکا روزهاى بزرگى هستند ولى کسى با چسباندن خودش به آنها در پى کسب مشروعیت نیست.‌ شخصیت‌ها و روزهاى تاریخى اگر هم سودمندى سیاسى داشته باشند از نظر ارتباطى است که با مسائل روز مى‌یابند. حزب جمهوریخواه امریکا به داشتن رونالد ریگان سربلند است ولى جرج بوش که بسیار مى‌خواهد کلاه او را بر سر گذارد هرگز نمى‌گوید به من رأى بدهید چون ریگان چنان و چنین بود و کارتر دمکرات چنین و چنان. تبلیغات جمهوریخواهان، آن هم غیر مستقیم به سودمندى سیاست مالیاتى ریگان و قدرت نمائى او در برابر دشمنان امریکا ‌اشاره‌هائى مى‌کند ولى بوش نام ریگان را نیز در سخنرانى‌هاى انتخاباتى خود نمى‌برد. اگر سیاستگران آمریکائى آن گونه بهره‌بردارى سیاسى را به جاهائى برسانند که ما مسلم مى‌گیریم و اصلا امرمان بى آنها نمى‌گذرد کمترین فرصتى از سوى رأى دهندگان نمى‌یابند.

ما تنها ملتى نیستیم که در تاریخ خود روزهاى خوب و بد و ‌شخصیت‌هاى بزرگ و نه چندان بزرگ داریم ولى مردمان پیشرفته مانند گروه‌هائى از ما کار روزانه خود را براى کشمکش بر سر آنها نمى‌گذارند. نه تنها یک حزب سیاسى با رهبر خود زنده نمى‌ماند و به مرگ محکوم نمى‌شود؛ انرژى ملى نیز در جنگ بر سر روزها و کسان برباد نمى‌رود. مردم از رهبران و احزاب، فاضل بودن پدرشان را نمى‌پرسند. در خود ایران نیز مردم مى‌خواهند بدانند هر کس چه در انبان دارد؛ تکیه بر افتخارات پیشینیان بس نیست. مى‌توان اتتظار داشت که سرمایه‌هاى سیاسى منفى نیز دیگر چندان بکار نیاید. دیگر فاصله گرفتن از خمینى، محکوم کردن او و بد‌ترین حملات به او نیز گروه‌ها را‌ شایسته حکومت کردن نمى‌سازد؛ محمد رضا‌شاه که جاى خود دارد. آنها که دنبال بهره بردارى‌هاى آسان‌اند بازى را از هم اکنون باخته‌اند. دعوى اداره یک کشور به صلاحیت‌هاى بسیار بیشترى نیاز دارد و بد بودن دیگرى، اگر واقعیت هم داشته باشد دلی خوبی خود نیست.

یک سازمان سیاسى که پیش از همه و با روشنى بیش از همه، خود را به پادشاهى مشروطه متعهد ساخته در رفتار با گذشته خویش و دیگران، با تاریخى که موضوع اصلى کشمکش‌ها ‌شده، سرمشقى گذاشته است که جاى توجه دارد. براى حزب مشروطه ایران آسان‌تر از آن نمى‌بود که تکیه خود را بر مقایسه بگذارد. ما خوبیم و بقیه بدند چون در زمان ما بهتر بود و در زمان بقیه بد‌تر‌ شد. حزب مى‌توانست هر ‌شخصیت و هر روزى را که چون سلاحى بر ضد آن بکار مى‌بردند با ‌شخصیت و روزى بهتر، یا دست‌کم به رخ کشیدن‌ شخصیت و روزى بدتر از سوى مقابل، از اثر بیندازد. مى‌توانست وارد هر مسابقه زیبائى (در واقع لجن پراکنى) بشود و زشتى خود را پشت زشتى دیگران بپوشاند. چنان رفتارى سرهاى تهى بسیارى را گرم و دل‌هاى سوخته بسیارى را خنک مى‌کرد؛ و البته آن مقدار مبارزه‌اى را هم که مى‌توان با جمهورى اسلامى کرد به پستى و بى آبروئى همه دست در کاران مسابقه مى‌کشید. از آن بد‌تر هیچ نتیجه‌اى جز ادامه بیمارى و ضعف سیاسى گذشته براى آینده ایران نمى‌داشت.

آنچه در رویکرد این حزب قابل ملاحظه است اکراهى است که با همه بستگى بنیادى به جنبش مشروطه، در بهره‌بردارى سیاسى از آن دارد. بهره‌اى که حزب مشروطه ایران از آن جنبش مى‌برد ژرف‌تر رفتن در پیام آن، سازگار کردن‌ش با اوضاع و احوال امروز، و فراخواندن گرایش‌هاى سیاسى دیگر است که آن جنبش را از آن خود بدانند و کمک کنند که زمینه مشترک دیگرى براى همرائى علاوه بر مجلس مؤسسان و همه پرسى براى نظام آینده ایران پیدا ‌شود. روزها و ‌شخصیت‌هاى تاریخى هستند، نه براى بدست آوردن اعتبار سیاسى؛ اعتبار را مى‌باید از خود گرفت. ما خوبیم چون فلان خوب یا بد بوده است به کار تهیدستان مى‌خورد و از تهى‌دستى تا ورشکستگى راهى نیست. ما اگر هم بخواهیم مدعى میراث دوره‌ها و ‌شخصیت‌هائى باشیم باید میان میراث با ارث تفاوت بگذاریم. میراث مال همه است، هر که بخواهد. در حزب مشروطه ایران دنبال ارث گذشته نیستند چون نمى‌خواهند مانند گذشته باشند. وارث، کسى که مى‌خواهد ارث گذشته ببرد، مى‌باید مانند آن رفتار کند. همه ما بهتر است ارث گذشته را فراموش کنیم. نباید بخواهیم هیچ گذشته‌اى تکرار ‌شود.

این اسطوره زدائى از رویدادها و ‌شخصیت‌هاى تاریخى که براى مردمى پرورش یافته با روحیه عاشورائى آسان نیست یک دگرگونى لازم در منش ملى ماست. نیاز حیاتى به مردگان، تناقضى است که ایستائى و واپس‌ماندگى را در خود دارد. حتا جنبش مشروطه سراسر افتخارات و درخشش‌ها نبود. یک اقلیت کوچک، ناآزموده و نیمه‌سواد، در جامعه‌اى که یک دوره دراز تاریخى در خرافات و بى نظمى فرو رفته بود، ارابه ‌شکسته به گل نشسته‌اى را هر چه توانست حرکت داد و زود از نفس افتاد، و بیش از آن هم نمى‌شد. ما حق داریم از اینکه توانستیم بمانیم و از همگنان درگذریم (از بیشترشان در بسیارى جاها) خرسند باشیم. ولى در بافتار context جهانى هنرى نکرده‌ایم. ماندن در آن گذشته‌ها همت‌مان را پست و پاى رفتارمان را سست مى‌کند. صد سال گذشته به بیهوده بر این ملت نگذشته است و به آن توانائى داده است که صدسال بسیار بزرگ‌ترى داشته باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سالروز مشروطیت، واشینگتن، ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۴