«

»

Print this نوشته

“اسب تراوا” / آیندگان ۱۰ خرداد ۱۳۴۸ / داریوش همایون

از هنگامی که شیخ‌نشِن‌های خلیج فارس در پی تشکیل فدراسیونی در میان خود برآمدند ایران، به عنوان قدرتی که حیاتی‌ترین منافع را در این منطقه دارد، موضع روشنی در برابر آنان گرفت. سخنگویان رسمی ایران ضمن دفاع از حق شیخ‌نشین‌ها به ایجاد یک ماهیت سیاسی تازه و پشتیبانی از استقلال آنان تنها دو ملاحظه را وارد می‌کردند که هر دو نیز باهم ارتباط نزدیک دارند

‌‌

از هنگامی که شیخ‌نشِن‌های خلیج فارس در پی تشکیل فدراسیونی در میان خود برآمدند ایران، به عنوان قدرتی که حیاتی‌ترین منافع را در این منطقه دارد، موضع روشنی در برابر آنان گرفت. سخنگویان رسمی ایران ضمن دفاع از حق شیخ‌نشین‌ها به ایجاد یک ماهیت سیاسی تازه و پشتیبانی از استقلال آنان تنها دو ملاحظه را وارد می‌کردند که هر دو نیز باهم ارتباط نزدیک دارند: وحدت شیخ‌نشین‌ها نباید به خرج ایران صورت گیرد و نباید وسیله‌ای برای نگهداشتن نفوذ استعماری یا فراخواندن این نفوذ یا نفوذهای خارجی دیگر در خلیج فارس باشد. ایران در مخالفت خود با استعمار در خلیج فارس نه تنها از حقوق خود، که پایمال استعمارگران شده بود، بلکه از همه مردم این منطقه دفاع می‌کرد.

این سیاست به تدریج شکل روشن‌تری گرفت. ایران با فعالیت دیپلماتیک قابل ملاحظه، با دعوت از تقریباً همه شیخ‌نشین‌های “متصالح” به ایران و کوشش در حل اختلافات مربوط به آبهای ساحلی و فلات قاره با کویت و عربستان سعودی، تردیدی در حسن‌نیت خود باقی نگذاشت. حکومت ایران از همسایگان جنوبی خود چیز زیادی نمی‌خواست. آنها مختار بودند اتحادی در میان خود تشکیل دهند ولی نمی‌بایست اجازه دهند که شیخ بحرین اتحاد آنان را وسیله‌ای برای استوار ساختن حکومت خود قرار دهد و نقش “اسب تراوا” ی استعمار را برعهده گیرد.

اعلام شاهنشاه به این که ایران در بحرین زور به کار نخواهد برد ولی اراده مردم بحرین باید پیش از هر تصمیمی در باره آینده آن سرزمین دانسته شود، روشنی بیشتری بر سیاست‌های ایران تاباند. شیخ بحرین و عمال او می ‌کوشیدند شیخ‌نشین‌ها را از مقاصد ایران بترسانند. ولی ایران از زبان عالی‌ترین مقام خود یک راه دمکراتیک برای مسئله پیشنهاد می‌کرد و اگر ایران در سرزمینی که آن را قسمتی از قلمرو خود می‌داند حاضر نبود به نیروی مسلح دست یازد چگونه می‌شد دعاوی کسانی از قبیل گروه حاکم بحرین را مورد “تهدید ایران در خلیج فارس” باور کرد؟

در عین حال شیخ بحرین دست خود را به نحو روز افزون بازمی‌کرد. در اجتماعات مکرر امیران شیخ‌نشین‌های عضو فدراسیون، او تردید کمی باقی می‌گذاشت که قصد واقعیش گسترش دادن پایه قدرت خود است و جمعیت دویست هزارنفری بحرین را می‌خواهد عامل تسلط خویش بر سراسر فدراسیون سازد. مسافرت ادوارد هیت، رهبر حزب محافظه‌کار انگلستان، به خلیج فارس و دورنمای یک حزب محافظه‌کار پیروزمند در انتخابات آینده انگلستان و مصمم به باقی‌ماندن در حوزه خلیج فارس، نقطه برگشتی در تاکتیک‌های شیخ بود. او که در گذشته حداقل مصالحه‌ای در چانه‌زدن های خود با امیران دیگر نشان می‌داد، در کنفرانس شورای عالی فدراسیون در دوها که سه هفته‌ای پیش برگزار شد، بر تقاضاهای خود افزود. به نظر او نمایندگان شورای عالی فدراسیون می‌بایست به نسبت جمعیت هر یک از آنها انتخاب شوند. شیخ‌نشین‌های هفت گانه “متصالح” یا “ساحل آتش‌بس” که به رویهم ۱۸۰ هزار جمعیت دارند به روشنی می‌دیدند که بدین ترتیب باید به برتری شیخ بحرین گردن گذارند و در حالی که بار هزینه‌های فدراسیون تازه بر دوش آنها خواهد بود سیاست‌ها را کسان دیگر تعیین خواهند کرد.

پافشاری شیخ بحرین نه تنها اجتماع دوها را برهم زد، حقیقت وضع را نیز به طور قطع بر امیران خلیج فارس جنوبی آشکار ساخت. نقش شیخ بحرین جای تردیدی در مقاصد او نمی‌گذاشت و یا اصلاً نیازی به فدراسیون نمی‌دید. اگر قرار بود هیت پس از پیروزی در ۱۹۷۱ نیروهای انگلیسی را در خلیج فارس نگه دارد، نیازی به دادن هیچ امتیازی به فدراسیون نمی‌بود.

تضاد سخت این روش با دعاوی گذشته شیخ بحرین که همه چیز را می‌خواست در پرتو “تهدید” ادعائی ایران وانمود سازد و با سیاست دور از ابهام ایران، امیران ساحل متصالح را به راه‌حل عملی‌تر تشکیل فدراسیونی در میان خود و به دور از بحرین و قطر رهنمون گردید. پس از همه اینها این ایران نیست که بلند پروازی‌هائی در شیخ‌نشین‌ها دارد و این نیروی نظامی ایران نیست که “تهدید”ی به شمار می‌آید، “تهدید” واقعی دعوت شاهنشاه ایران است به این که خواست مردم بحرین در نظر گرفته شود.

تا آن روز، تا وقتی خود مردم بحرین بتوانند بگویند چه می‌خواهند، شیخ‌‌نشین‌های ساحل متصالح مانعی در برابر خود ـ دست‌کم از جانب ایران ـ ندارند فدارسیون آنها مورد پشتیبانی قدرتهای دیگر خلیج ‌فارس نیز خواهد بود و میراث دشواری‌های دیگران بر آن تحمیل نخواهد شد.