«

»

Print this نوشته

بخش ۵ / سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای / ایدئولوژی چیست و ایدئولوژی ما کدام است

بخش ۵  

سخنرانی‌ها در دفتر پژوهش ح. م. ای

 

ایدئولوژی چیست و ایدئولوژی ما کدام است

در جمع بندی پایانی بحث گفته شد که علت پیشنهاد موضوع بحث این نشست بخشی این بوده که چون آقای رضا عموزاده به تفصیل در این مبحث وارد شده‌اند بهتر است به دوستانی که از بیرون به ما نگاه می‌کنند اگر پاسخی داریم بگوئیم تا همه چیز مثل معمول دوستان ایرانی به سکوت برگزار نشود. مقاله‌ای که یک کمونیست در حمله به ما نوشته مانند پاره‌ای دوستان در جبهه ملی یا گرایش‌های چپ و جمهوریخواه، ما را نخست آن گونه که خودش خواسته است و نه آنچه که می‌گوئیم و می‌کنیم تعریف کرده و سپس به آن تصویر ساخته خودش تاخته است. اینها در واقع پاسخ خودشان را می‌دهند و سخنان‌شان ربط چندانی به ما ندارد.

آقای عموزاده ایراد کرده‌اند که اینکه ما ایدئولوژی را با آی بزرگ یا آی کوچک بنویسیم فرقی نمی‌کند. می‌باید اشاره کرد ایدئولوژی با آی کوچک و بزرگ به دو معنی ابداع ما نیست بلکه بعد از فروپاشی شوروی این موضوع پیش آمد. چون ایدئولوژی یک پدیده قرن نوزدهمی ‌است و همیشگی نبوده و اوجش در قرن بیستم بود مثل ایدئولوژی‌های کمونیسم، فاشیسم و نازیسم و مذهب ایدئولوژیک که همه شکست خورده‌اند. اما خود ایدئولوژی ماند. آگاهان سیاسی این فرمول را پیشنهاد کردند که تفاوت این دو از یکدیگر تمیز داده شود. ایدئولوژی به معنای مطلق‌گرایی‌اش از سده‌های نوزدهم و بیستم است ولی ایدئولوژی به معنای شناخت ایده‌ها از اول بوده و تا پایان خواهد بود و ایده‌ها خواهند آمد و بحث ایدئولوژیک خواهد بود. مسئله این نیست که با آی بزرگ و کوچک بنویسیم. این‌ها دو چیزند و متفاوت هستند. یکی پدیده‌ای که از قرن ۱۹ ایدئولوژی مطلق می‌شود و دیگری که همیشه وجود داشته مجموعه‌ای از ایده‌ها و اندیشه‌ها و راهکارهاست که عده‌ای می‌گذارند که برنامه و راهنمای عمل و تعیین کننده فعالیت‌های فکری و سیاسی‌شان است. بعد هم اگر از آدمیت نقل کرده‌ایم که مشروطه ایدئولوژی آزادی و ترقی است، یادآوری نستالژیک نیست. ما حقیقتا” معتقدیم که مشروطیت فقط در به توپ بستن مجلس و محاصره تبریز و ستارخان و باقرخان که فداکاری‌ها کردند و حتا قانون اساسی خلاصه نمی‌شود. مشروطیت یک جریان فکری بسیار عمیقی است و آبشخورش از قرن ۱۶ رنسانس اروپایی تا قرن ۱۹ ناسیونالیسم مدرن اروپایی را در بر می‌گیرد و از قرن ۱۸ روشنگری می‌گذرد. اگر آدمیت گوهر این جنبش را در می‌آورد و عنوان ایدئولوژی آزادی و ترقی را می‌دهد بی جهت نیست و ما دنبال نستالژی نرفته‌ایم و این پاسخ مسئله ایران بوده و هست.

ایشان سئوال می‌کنند کدام ایدئولوژی بر گوهر آزادی تاکید نکرده است؟ ایدئولوژی کمونیسم نکرده است. دیکتاتوری کارگری و فاشیسم و هر ایدئولوژی و جهان‌بینی که توتالیتر باشد کجای‌ش بر آزادی تاکید می‌کند؟ به همین ترتیب مذهب هم که از قرن نوزدهم شروع کرد به ایدئولوژیک شدن. ایشان می‌گویند فرق ایدئولوژی با آی کوچک و بزرگ مثل فرق آدم کوچک و بزرگ است. این کوچک کردن صورت قضیه است. ما و خیلی‌ها در دنیا معتقدیم هیچ حزب و جریان سیاسی جدی‌ای بدون ایدئولوژی نیست. شما وقتی صحبت از چپ گرایان، راست گرایان، چپ میانه و راست میانه می‌کنید مگر جز از ایدئولوژی صحبت می‌کنید؟ این نام‌ها نماینده یک سلسله اندیشه‌هاست که همه اجزایش لایتغیر نیست و ممکن است تغییر یابد ولی در مجموعه شباهت‌هایی هست که کل آن را می‌گوئیم مثلا چپ میانه و الا اگر هیچ کدام ایدئولوژی نیستند چرا چپ میانه است و راست میانه؟

اشکال بزرگ صحبت‌های آقای عموزاده که درکل جریان سکولاریسم نو دیده می‌شود این است که به شدت دنبال سیستم‌سازی هستند که در واقع ایدئولوژی با آی بزرگ است، همه چیز را با معیار سکولاریسم می‌سنجند و این بسیارگمراه کننده است.

می‌گویند “انتخاب سیستم اقتصاد بازار، یا درست‌تر بگوئیم اقتصاد سرمایه‌داری، آبشخورش ایدئولوژی نیست و جستجوی بنیان‌های ساختاری ایدئولوژیک در گسترۀ این مقوله راهی به خطاست و احتمالاً همین نگرش است که آقای دکتر همایون را وا می‌دارد، برای حفظ جامعه در برابر خطر مارکسیسم، به اقتصاد سرمایه‌داری شکل ایدئولوژیک بدهد تا با مقدس‌سازی آن، حربۀ دفاع و تهاجم به وقت مقتضی را در دست حفظ نماید.”

ما تقدسی به هیچ چیز نمی‌دهیم از جمله به سرمایه‌داری. مارکسیسم یا خطر آن هم انگیزه این نظریات نیست. چنانکه خود شان هم می‌گویند “جهان ایدئولوژیک و تمامی ‌مکاتب روئیده بر آن، در نفی اصل مالکیت، اشتراک کامل دارند و این البته بسیار طبیعی است، زیرا تا طلوع دنیای نو می‌بایست زمان‌های معینی با محتوای پراتیک‌های مشخصی می‌گذشتند تا انکشاف بدیع اصل جهان شمول آزادی صورت عینی و ملموس به خود می‌گرفت.”

بسیار خوب ما اقتصاد باز (البته زیر کنترل حکومتی برخاسته از مردم) را خواستاریم ولی این را از کجا آورده‌ایم؟ از همان آزادی که ایشان می‌گویند آورده‌ایم. اگر فعالیت اقتصادی آزاد، البته زیر نظارت حکومتی، برخاسته از مردم، نباشد افراد نمی‌توانند آزاد باشند. ما به آزادی معتقدیم در نتیجه به آزادی فعالیت اقتصادی هم معتقدیم و لیبرالیسم همین است که مردم در کارهای اقتصادی و مادی آزاد باشند. خود ایشان هم معتقدند آزادی شامل همین مسائل است منتها ایشان نام آن را ایدئولوژی نمی‌گذارند ولی ما می‌گذاریم. آقای زاهدی نشان دادند این تعریف‌ها جنبه تقدس ندارد و قراردادی است. همه ما می‌توانیم تعریف خود را از ایدئولوژی داشته باشیم. آقای عموزاده همه صفات نامطلوب را به ایدئولوژی نسبت داده‌اند و البته حرف‌شان درست است و ایدئولوژی به تعریف ایشان همان معایب را هم دارد. ولی تعریف ما از ایدئولوژی می‌تواند چیز دیگری باشد. همان طور که در اروپا و امریکا این کار را کرده‌اند. ما ایدئولوژی با آی کوچک را گرفته‌ایم چون به ما کمک می‌کند در تعریف پدیده‌ها.

مشکل این دوستان این است که می‌خواهند همه چیز را از سکولاریسم نو درآورند؛ در حالی که ما به دنبال جریان اصلی فلسفه سیاسی، این چیزها را از جمله سکولاریسم را از مدرنیته در می‌آوریم. مدرنیته را خردگرایی، انسانگرایی، و عرفیگرایی می‌دانیم. این درست نیست که در غرب اول مردم عرفیگرا شدند و بعد متوجه اهمیت خرد شدند. آنها اول کارهای یونانی‌ها را خواندند بعد متوجه اهمیت انسان شدند. سکولاریسم این است که در امور عمومی ‌تقدس وجود ندارد ــ یعنی جدا کردن مذهب از سیاست و حکومت.

ایشان معتقدند همه‌چیز از سکولاریسم می‌آید. بسیار خوب، نظری است. ولی از این نباید یک مذهب تازه ساخت و ترویج کرد و انتظار داشت که همه قبول کنیم همه‌چیز از سکولاریسم می‌آید و ایدئولوژی بد است و اگر سکولاریسم باشد بقیه‌اش به دنبال می‌آید. چه اندازه نظام‌های عرفیگرا ولی دیکتاتوری محض می‌توان نشان داد؟ ایدئولوژی خطرناک است بله، ولی کدام ایدئولوژی؟ اگر تعریف ایدئولوژی را فاشیسم و اسلام و کمونیسم بدانیم بله همین طور است ولی احزاب اروپائی، ایدئولوژی‌های خود را دارند، همه بر پایه لیبرال دموکراسی.

ما آیا ایدئولوژی داریم یا نه؟ البته داریم. ایدئولوژی ما مشروطه است که لیبرال دموکراسی را برای معرفی بهتر آن به صفات حزب اضافه کرده‌ایم.

ایدئولوژی همیشه در حال تغییر نیست ولی آماده عوض شدن هست. لیبرال دموکراسی بی عنصر ترقی خواهی کافی نیست چون یک موضوع مهم در آزادی و حقوق بشر این است که فرد انسانی آزاد باشد و آگاه باشد تا بتواند از حقوق خود دفاع کند. اینکه توده‌ای از زنان ایرانی یا زنان عرب و افغان، سرنوشت وحشت‌ناک‌شان را حق خودشان می‌دانند و معتقدند مرد می‌تواند چند زن داشته باشد و گاهی می‌روند خودشان برای‌ش خواستگاری می‌کنند، این افراد باید آگاه شوند و آزاد باشند و دفاع کنند از حق‌شان و بتوانند رای بدهند و اینها نیاز به عنصر ترقی خواهی دارد. به آموزش و اقتصاد مناسب، به پایان دادن ارباب و رعیتی. پس لیبرال دموکراسی اسباب می‌خواهد و ترقی‌خواهی اسباب لیبرال دموکراسی را فراهم می‌کند. بیهوده نبود که پدران مشروطه دنبال ترقی‌خواهی بودند. دنبال این بودند که اول کشوری باشد و قدرتی داشته باشد و بعد افرادی که بتوانند از حقوق‌شان دفاع کنند. ایدئولوژی مشروطه که آزادی و ترقی است به همین دلیل در خودش لیبرال دموکراسی را دارد. آزادی، حکومت قانون، شناخت حقوق انسان. ولی دموکراسی لیبرال اکنون تعبیر قرن بیستمی ‌و بیست و یکمی ‌این اندیشه است و ما برای تاکید بر آن این عنوان لیبرال دموکراسی را به صفت حزب افزوده‌ایم. تاکید روی آزادی و لیبرالیسم بیشتر شده چون اعلامیه جهانی حقوق بشر که الان هست آن وقت نبود. با شناخت اهمیت اعلامیه جهانی حقوق بشر است که ما وارد عصر دموکراسی لیبرال شده‌ایم.

خلاصه اگر ما بپذیریم که ایدئولوژی یک تعریف ندارد و ایدئولوژی توتالیتری که شکست خورده پدیده جدیدی در تاریخ ایدئولوژی است؛ و ایده‌ها و ایدئولوژی‌های بازتر دموکراتیک و آزادی‌خواهانه هست، آن وقت دیگر ترسی ندارد و ما حزبی دارای ایدئولوژی هستیم و ایدئولوژی ما ایدئولوژی آزادی و ترقی است یعنی دموکراسی لیبرال به اضافه ترقی‌خواهی.

۲۳ ژانویه ۲۰۰۹