«

»

Print this نوشته

امروز هم اسباب و هم اراده‌اش را داریم

بخش ۴

            نگاهی دیگر به تاریخ دو انقلاب

 ‌

امروز هم اسباب و هم اراده‌اش را داریم

 ‌

ــ «در مورد آنچه که ما از نوآوری لازم داریم، می‌توانیم از منابع صد سال پیش خود بگیریم. می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و بگویم که نه تنها طرفداران پادشاهی و گرایش [مصدقی] که به لیبرال‌ها و ملیون معروف‌اند و آن گرایشی که چپ ایران نامیده می‌شود و حتا جنبش مذهبی کنونی، همه سوابق خود و ریشه‌های خود را در انقلاب مشروطه دارا می‌باشند. نه تنها ما طرفداران مشروطه که ارتباط مستقیم با انقلاب مشروطه داریم، بلکه «لیبرال»‌ها و ملیون فرزندان انقلاب مشروطه هستند و چپ‌گرایان ایران، مثلاً فدائیان، پدران فکریشان [از جمله] حیدرعموغلی است. من امیدوارم که بازگشت به این ریشه‌ها کمک کند تا همدیگر را بهتر بفهمیم.»

این سخنان باید به نظرتان آشنا بیایند؛ از نخستین گفتگوئی است که حدود ۱۸ سال پیش (۱۹۹۲) حضوراً با شما داشتم. در صدمین سالگرد انقلاب مشروطه گسترده‌ترین مراسم در تجلیل این انقلاب در ایران و خارج برگزار گردید. آثار پرشماری از کتاب و ویژه‌نامه و رساله در بررسی و بازبینی آن منتشر شدند. و این توجه گسترده هر سال ادامه داشته است. به نظر می‌رسد آرمان‌های جنبش مشروطه و انقلاب آن به عنوان سرچشمه الهام مورد استناد نیروهای بسیار بیشتری نسبت به آن دو دهه پیش قرار گرفته است. آیا در این رویکرد تازه، طلایه تحقق آن امیدواری را می‌بینید؟

 ‌

داریوش همایون ــ در آن هنگام همه نیرو‌های سیاسی انقلابی پیشین به مشروطه پشت کرده بودند مبادا پادشاهی پهلوی از آن اعتباری بگیرد. مشکل آن گرایش‌ها‌‌ همان فراموش کردن نسب‌شناسی خودشان بود. زیر تاثیر تاریخ‌نگاری مسلکی و حزبی ایران که شصت سالی از فردای هجوم متفقین به ایران مکتب تاریخی ما بوده است، جنبش مشروطه از تقریبا همه اسباب بزرگی خود برهنه شد. آن را صرفا انقلابی ضد استبدادی شمردند که چند سالی آزادی را به ایران آورد تا رضاشاه آمد و مشروطه را از میان برد و تنها دوره مصدق بود که باز موقتا دمکراسی را برقرار کرد. تجددخواهی و توسعه و نوسازندگی در این مکتب تاریخی از یاد‌ها رفت و اگر هم بدان پرداختند در امیرکبیر متوقف ماند که به او نیز در پانتئون مصدق در کنار مصدقی‌های دیگر که معصومان شبه مذهبی عصر ما قلمداد شده‌اند، جائی دادند. ریشه کژاندیشی نسل انقلاب را می‌باید در همین نگرش غرض ورزانه و یک سو نگر جستجو کرد که تاریخ را سیاستبازی با وسائل دیگر می‌شمارد.

در جبهه دیگر، با‌‌ همان نگرش سیاستبازانه و تبلیغاتی به تاریخ، جنبش مشروطه را زیر سایه سنگین پادشاهی انداختند که جای ملت و میهن را نیز با شعار خدا شاه میهن تنگ کرد. جنبش مشروطه با همه سهمی که در برآمدن پادشاهی تازه داشت همچون رقیب و دشمنی تلقی شد که اگر چه فراموش کردنی نمی‌بود می‌شد آن را به خشک‌ترین و سترون‌ترین تشریفات فروکاست. جنبش مردمی با همه هدف‌های نوسازندگی و تجدد آن بایست فراموش می‌شد. هر چه خوبی در جهان بود از «سرچشمه یک خورشید درخشان» می‌تافت.

گفته‌اند که ملتی که گذشته خود را فراموش کند محکوم به باز زیستن آن است. گرایش‌های سیاسی ایران از چپ و راست با فراموش کردن ریشه‌های خود در نخستین عصر روشنگری ایرانی محکوم به باز زیستن دوران‌های صفوی و قاجار شدند.

روی آوردن دوباره مردم ایران به آرمان‌های حنبش مشروطه، که مانند دوران‌های شکوه و بزرگی ایران الهام بخش هر روزی توده‌های گسترده شده است، کمتر کسی را به اندازه من شادمان می‌کند. همواره در انتظار چنین دگرگشتی بوده‌ام و آن را همچون شمشیری رفته در نیام می‌دیدم که یک روز سلاح دست این مردم در نبرد با قرون وسطای جمهوری اسلامی خواهد شد.

 ‌

ــ دهه‌های طولانی است ـ دهه‌ها پیش از سی ساله تبعید ـ که از نوشتن و گفتن در باره انقلاب مشروطه باز نمانده‌اید. یکی از آن سخنان دربارة «شکست سیاسی» و نه «شکست تاریخی» مشروطیت است. آیا با رویکرد جدید جامعه ایرانی و سرآمدانش که در جنبش سبز خود را نمودار کرد و آن دگرگشتی که در الگوی آرزوئی این مردم فرآهم آمده است، می‌توان از پیروزی تاریخی انقلاب مشروطه سخن گفت؟

 ‌

داریوش همایون ــ تاریخ ایران پس از مغولان بیشتر تاریخ شکست‌هاست. این همه شکست با خود روان‌شناسی شکست می‌آورد. از این رو شکافتن معنی‌های شکست لازم می‌آید تا هر شکستی همچون پایان جهان ننماید. ما شکست سیاسی در برابر شکست تاریخی داریم و دچار شکست شدن در برابر شکست خوردن. شکست سیاسی برنیامدن از اوضاع و احوال است و در اوضاع و احوال دیگرگون ممکن است جبران شود. شکست تاریخی بی‌موضوع شدن و سپری شدن است. ایرانیان از اسکندر مقدونی شکستی سیاسی خوردند ولی شاهنشاهی ایرانی در اوضاع و احوال دیگر باز برخاست. اما شکست در نهاوند یک شکست تاریخی بود. ایران پیش از آن به تاریخ سپرده شد و ایران دیگری سر برآورد که آن شکست تاریخی را جبران کرد؛ ایده ایران نمرد.

 جنبش مشروطه به کژراهه رفت و در انقلاب اسلامی از پهنه سیاست رانده شد ولی نه بی‌موضوع و سپری. هر چه از حکومت پیروزمندان گذشت قدر مشروطه آشکار‌تر گردید. این انقلاب اسلامی بود که در پیروزی سیاسی تمام عیار خود به شکست تاریخی افتاد ــ مایه عبرت، نه سرچشمه الهام.

به همین ترتیب دچار شکست شدن، آنچه در انگلیسی setback می‌گویند با شکست خوردن تفاوت دارد که از پا افتادن است. اگر بر زمین افتاده باز برخیزد ــ با هر فاصله و به هر ترتیب ــ شکست نخورده است. جامعه ایرانی و جنبش مشروطه در ۱۳۵۷ بر زمین افتادند ولی از پا نیفتادند. نه جامعه ایرانی بویه رسیدن به ملت‌های پیشرفته شعار انقلابیان مشروطه را فراموش کرد، نه جنبش مشروطه پویائی و باززائی خود را از دست داد. جنبش سبز مانند گلی که جامعه، مایه‌های‌ش را مانند شیره درخت، صد سال برای شکفتن آن در رگ‌های خود انباشت، نشان پیروزی تاریخی جنبش مشروطه است ــ با آن یکی نیست؛‌‌ همان است در جامه سده بیست و یکمی خود؛ ژرف‌تر و گسترده‌تر و آگاه‌تر. استوار بر پایه‌های مادی و فکری و اجتماعی که مشروطه خواهان صد سال پیش جرئت آرزو کردن‌ش را نیز نمی‌داشتند.

ــ و اما امروز ـ ۴ سال بعد از آن صد سال ـ آنچه به طور خاص جلب توجه می‌کند، نیروهای فراوان با گرایش دینی است که اکنون رودرروی حکومت اسلامی ایستاده‌اند، نیروهائی که در کنار ملت، ولی فقیه به کرسی نشانده شده را بار گرانی برگرده‌ خود احساس می‌کنند. آن‌ها در سخنان نائینی و آخوند خراسانی به دنبال چه می‌گردند؛ «مقید» و «مشروط» کردن قدرت ولی فقیه یا آزاد کردن سیاست از بندِ دین؟

 ‌

داریوش همایون ــ پیشرفت فرهنگی جامعه ایرانی در پرتو تجربه تلخ این سه دهه همه لایه‌های اجتماعی را در بر می‌گیرد و رهبران و اندیشه مندان مذهبی را نیز برکنار نداشته است. در پهنه نواندیشی دینی جامعه ایرانی سهمی بیش از مجموع کشور‌های اسلامی دارد که نواندیشان مذهبی‌شان بیشتر به بیرون گریخته‌اند.

شرایط کنونی ایران بی‌شباهت‌هائی به دوران جنبش مشروطه نیست. در آن هنگام نیز پاره‌ای رهبران مذهبی و مردمانی با گرایش‌های نیرومند مذهبی به تجددخواهی مشروطه‌خواهان گرایش داشتند و در پی آشتی دادن آن دو عنصر، دیرجوش بودند. آنها از سوئی با نیرو‌های ارتجاع به سرگردگی روحانیت و پادشاهی قاجار در جامعه‌ای که هشت سده‌ای از پیشرفت و آگاهی بی‌خبر مانده بود، و از سوئی با نظام ارزش‌های ریشه گرفته در سراسر هستی خود در جنگ بودند.‌‌ همان نائینی که رساله در دفاع از مشروطه می‌نوشت برضد مدارس نوین فتوی می‌داد. بسیاری از آنان زود از پیامد‌های جنبش تجددخواهی به هراس افتادند و از  مشروطه بریدند.

امروز روشنفکران مسلمان و روحانیان نواندیش با‌‌ همان معما‌ها و دشواری‌ها به صورت دیگر روبرویند. آنها نمی‌توانند به آسانی ذهنیتی را که در حوزه یا در مکتب «مدرن» شریعتی، شکل گرفته است برای پذیرفتن مدرنیته آماده سازند؛ و با حکومتی روبرویند که دست سرکوب آن هزاران بار زورمند‌تر از قاجار‌های پوسیده است. از همه این‌ها گذشته هیچ انقلابی نیست که پاک از جامعه‌ای که از دل آن بر می‌آید بریده باشد. در جائی تعریفی از حالت انقلابی خواندم بسیار شیوا و رسا: نظم کهنه‌ای در آستانه سپردن جای خود به نظمی تازه، یک جهان گذرنده، وارثی در پشت سر نمی‌گذارد؛ بلکه یک بیوه آبستن از آن می‌ماند، یک شب دراز کائوس و فروریختگی که در آن کهنه رفته است و نو هنوز‌زاده نشده است (کائوس caos حالت پیش از آفرینش جهان برای یونانیان بود.)

روشنفکران و نواندیشان مسلمان امروز ایران در کشاکشی قهرمانانه‌اند و می‌باید کوشش‌های آنان را پاس داشت. آنان دست در دست نیروهای لیبرال و سیاستگران عملگرا مشکل اسلام در یک جامعه مدرن را خواهند گشود.

 ‌

 ــ انقلاب مشروطه تا انتهای آرمان‌های خود در تحقق حکومت قانون مبتنی بر اراده آزاد ملت نرفت و نتوانست، قدرت و سلطه فردی پادشاه را برای همیشه و به طور قطعی به بند بکشد. این قدرت با انقلابی دیگر که به روایتی «ضد انقلاب» مشروطه بود، برچیده شد. آیا قدرت متولیان و اصحاب دین و استبداد دینی را می‌توان با «اسلام رحمانی» در قدرت و به کمک «اجتهاد» در تعبیر و تفسیرهای به روز از احکام دینی، از میان برد؟

 ‌

داریوش همایون ــ مسئله امروز ایران بیش از اسلام ــ تعبیر‌های گوناگون، سیاسی است. آنچه در جبهه نواندیشی دینی می‌گذرد سویه (جنبه) کمکی دارد. جمهوری اسلامی با پیکار سیاسی مردمی که بسیار فرا‌تر از نافرمانی مدنی می‌رود کنار زده خواهد شد. با اینهمه نمی‌باید از اهمیت‌‌ همان تعبیر و تفسیر‌های روزآمد از احکام دینی غافل شد. هر درجه وارد کردن خرد خودمختار در امر دین پیشرفتی است که دامنه‌اش به احکام دینی محدود نخواهد ماند. ما با یک توده خرافات زده بیست سی در صد جمعیت سر و کار داریم که نیاز به آشنائی با آن تعبیرات دارند. بودن رهبران و اندیشه مندان مذهبی در جنبش سبز یا حتا حاشیه‌های آن پذیرفتن پیام جنبش را بر آنان آسان‌تر خواهد کرد. آینده اسلام را هم در ایران نجات خواهد داد.

 ‌

ــ بازهم به سخنان گذشته‌تان بازگردیم و آن‌ها را زمینة پرسش‌های امروز کنیم! سال‌ها پیش ـ پیش از آشنائی با شما ـ از یکی از نخستین مقاله‌هایتان (کیهان لندن) در باره انقلاب مشروطه این جمله‌ها بر خاطرم نقش بسته است: «آن زمان [زمان انقلاب مشروطه] اراده‌اش را داشتیم، اسبابش را نداشتیم. در دهه‌های پیش از انقلاب اسلامی اسبابش را داشتیم، اراده‌اش را نداشتیم. امروز [زمان اوج قدرت حکومت اسلامی] هم اسباب و هم اراده‌اش را داریم.»

در طول سال‌ها گفتگوهای بسیار فرصتی پیش نیامد تا مستقیماً از شما بپرسم آن اسباب و این اراده چه بوده که بود و نبودشان این چنین تعیین کننده تاریخ و سرگذشت این ملت بوده است؟ چگونه می‌توان بر این دریافت و آگاهی ملت اطمینان داشت که امروز به اهمیت این هر دو عنصر در کنار هم رسیده است؟

 ‌

داریوش همایون ــ سران و سخنگویان جنبش مشروطه که آنان را می‌باید در آن بافتار سترون اجتماعی و زمین خشک سیاسی گذاشت و به عنوان شگفتی‌های تاریخ ما ستود، با دلیری و روشن بینی به پاره‌ای بنیاد‌های واپس‌ماندگی جامعه ایرانی زدند. اراده و جسارت استثنائی می‌خواست که چنان طرح زود هنگام، و «لقمه از حوصله (جامعه) بیش» را در دست گیرند و تا‌‌ همان جا که رفت برسانند. پیروزی آن طرح اسبابی می‌خواست که نه یک کشور از هم گسیخته در پائین‌ترین درجات انسانیت روزگار آنان، و نه تسلط محض بیگانگان اجازه می‌داد.

در پادشاهی پهلوی آن اسباب فراهم آمد ــ بیش از همه پایان یافتن مداخلات هر روزه بیگانگان ــ و جامعه ایرانی سرانجام به جائی رسید که می‌توانست هم به آزادی برسد و هم فرایند توسعه آن کند نشود. اما این بار طبقه متوسط و جامعه روشنفکری ایران که موتور انقلاب مشروطه بودند نیروی خود را در ستیز با هم و مبارزه با هر حرکتی در راستای آزادی و توسعه ــ هر کدام به سهم و بسته به اولویت‌های خود ــ فرسودند.

آن طبقه متوسط و جامعه روشنفکری، امروز چه در کمیت و چه کیفیت با مقیاس‌های بی‌پیشینه در تاریخ ایران نیرومند شده است و آزاد از دودلی‌ها و سازشکاری‌های نسل‌های پیش از خود استوار و آگاه رو به سوی یک جامعه شهروندی دارد. اگر کمترین تردیدی در سرسپردگی این توده انبوه هست می‌توان به شمار کشتگان و زندانیان و قربانیان دیگر سرکوب‌های همین یک ساله گذشته نگریست. این بار جنبش روشنگری ایران نه شکست می‌پذیرد نه بیراهه خواهد رفت.

ــ در این سال‌ها در ناکامی مشروطیت و «کامیابی» انقلاب اسلامی بار‌ها بر شکست اخلاقی «انتلکتوئل ایرانی» و «گلهای سرسبد» جامعه انگشت گذاشته‌اید. از جمله در بارة اشتباهات بزرگ عرفیگرایان در ارزیابی از نقش مذهب در کتاب «صد سال کشاکش با تجدد» گفته‌اید:

 «چه در انقلاب مشروطه و چه برداشتن حجاب، توده ایرانی بسیار از بیست و پنج سال پیش مذهبی‌تر بود. تفاوت را می‌باید در کیفیت سرآمدان سیاسی و فرهنگی آن دوره‌های روشنرائی با جهان سومی‌های قرون وسطای پایان سده بیستم ایران یافت.

 «آنقدر همه عرفیگرایان خواستند مذهب را بازیچه کنند که خود به رقابت یکدیگر بازیچه آن شدند…. یک دهه پس از انقلاب صرف این شد که روشنفکران برای هر چه نزدیک‌تر کردن خود به آخوند‌ها به زبان آنها هر چه نزدیک‌تر شوند و از این» استادی «خود شادمان بودند.»

تقریباً و تلویحاً همین سخنان امروز به صورت ابزاری در دست «سکولارهای» مخالف سخنگویان و سرآمدان جنبش سبز ـ راه سبز امید ـ علیه مدافعان آنها بکار گرفته می‌شود. مشکل کجاست؟ عنصر استواری اخلاقی را باید کجا جستجو کنیم و برآن بایستیم تا همباز «روشنفکری تاریک اندیش» گذشته‌ها نشویم؟

 ‌

داریوش همایون ــ آنها که در بیرون می‌خواهند جای سران جنبش سبز را بگیرند بهتر است زیاد تند نروند. بیرون بودن از کشوری که صحنه پر هیجان‌ترین نمایش‌های اراده و روشن‌بینی از سوی همه لایه‌های اجتماعی، از جمله روشنفکران مسلمان، است اگر با ادعاهای بیش از گنجایش همراه شود خطر پرت افتادن خواهد داشت. در آن جامعه هیچ نشانی از کمبود خرد و آگاهی و دانش نمی‌بینیم. اینکه کسانی در تنگنای همه فشار‌ها و تهدید‌ها و محدودیت‌ها که افراد خانواده‌شان را نیز بی‌تعرض نمی‌گذارد سخنانی می‌گویند که ما در بیرون می‌توانیم نگوئیم هر دلیلی می‌تواند داشته باشد. عمده آن است که آن‌ها سخنانی نیز می‌گویند که تا کنون تنها در بیرون می‌شد گفت. عمده‌تر آن است که یک نیروی مردمی پشت آنهاست که نمی‌گذارد از مسیر بیرون بزنند ــ تا کنون آن‌ها را پیوسته بیشتر به راه آورده است.

ما خوشبختانه پس از این سی سال، روشنفکری تاریک اندیش کمتر داریم. اما بیماری‌های روشنفکری یکی دو تا نیست.

ــ با سپاس از شما

مرداد ماه ۱۳۸۹