«

»

Print this نوشته

هژده تیر و شانزده آذر

هژده تیر و شانزده آذر

برای بیشتر ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی، ۱۸ تیر نماد مبارزه شده است و بویژه در بیرون ایران هر سال می‌کوشند آن را زنده نگهدارند. جنبش دانشجوئی که ۱۸ تیر ۱۹۹۹/۱۳۷۸ نخستین حرکت بزرگ آن بود اکنون بی‌تردید در صف اول مبارزه برای برقراری دمکراسی لیبرال، دمکراسی به اضافه حقوق بشر، قرار دارد و رهبری در دست اوست. شناخت ارزش این جنبش و کمک به آن کمترینی است که از نیروهای آزادیخواه بر می‌آید. ولی از آنجا که هیچ امری با هر اهمیت نمی‌تواند به یک همرائی consensus در نیروهای مخالف برسد ۱۸ تیر نیز بی‌دست اندازهائی نیست. امسال در بیش از یک شهر کوشش‌ها برای برگزاری تظاهرات همگانی به شکست انجامید زیرا پاره‌ای چپگرایان اصرار داشتند ۱۸ تیر را به ۱۶ آذر بچسبانند و آن را بهانه‌ای برای حمله به رژیم پهلوی گردانند. آنها این استدلال را که در خود ایران دانشجویان در پی تصفیه حساب‌های تاریخی نیستند و شعارهای روز می‌دهند نپذیرفتند. زیربار پرچم شیر و خورشید که پرچم انقلاب مشروطه است نرفتن که جای خود را داشت. مبارزه آنها بی‌توجه به زمان و مکان و دگرگونی‌ها ادامه دارد.

جنبش اعتراضی دانشجوئی در ۱۶ آذر ۱۹۵۳/۱۳۳۲ از دانشگاه تهران سر گرفت و در این تردید نمی‌توان داشت. جنبش دانشجوئی در ایران نیز نسب خود را از آن تظاهرات می‌برد که سه دانشجو را کشته برجای گذاشت. با اینهمه پیوند دادن ۱۶ تیر به ۱۸ آذر گمراه کننده و نا لازم است. ۱۸ تیر برای اعتبار یافتن نیازی به هیچ پیشینه‌ای ندارد؛ چه در پیام خود و چه در دلاوری کوشندگانش همه عوامل برای آنکه یک روز تاریخی بماند هست. ۱۶ آذر بیش از آنکه تظاهرات سیاسی دانشجوئی در اعتراض به رژیم وقت بود همانندی با ۱۸ تیر ندارد. در ۱۶ آذر کشته شدن دانشجویان چنانکه از خاطرات دکتر علی‌اکبر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران بر می‌آید تصادفی، و واکنش چند سرباز ساده به سخنان دانشجویان بود. در ۱۸ تیر دانشجویان در اعتراض به هجوم حزب اللهی‌ها و ویرانی خوابگاه دانشجوئی و کشتن یکی از دانشجویان به خیابان ریختند. ولی تفاوت‌های بسیار مهمتر در سرگذشت هر یک از این روزهاست.

۱۶ آذر دانشگاه را از نظر سیاسی در ۲۸ مرداد منجمد کرد. تا ده پانزده ساله پس از آن رسالت جنبش دانشجوئی مبارزه با رژیمی شد که رژیم کودتا می‌نامید ــ  مبارزه‌ای سراسر بر ضد، و عاری از هر پیام و برنامه سیاسی جایگزین. این رسالت منفی بدانجا کشید که دانشجویان با برنامه اصلاحی محمدرضا شاه که بعدها انقلاب شاه و مردم نام گرفت چنان سخت به مبارزه پرداختند که تنها شورش خمینی در ۱۹۶۳/۱۳۴۲ از آن درگذشت. مبارزه آنان بویژه با اصلاحات ارضی که انقلاب اجتماعی تمام عیاری بود و جامعه ایرانی را از عصر فئودالیسم بدر آورد چنان ابعاد باور نکردنی یافت که دکتر حسن ارسنجانی با هوش عملی استثنائی خود گروهی از روستائیان آزاد شده (اصطلاح آن روزها) را بیرون دانشگاه گرد آورد. زد و خورد روستائیان و دانشجویان در تاریخ جهان همان یکبار روی داده است. (صد سال پیش از آن در روسیه دانشجویان انقلابی به روستاها می‌رفتند تا آنها را آزاد کنند.) مبارزه دانشگاه با مواد دیگر آن برنامه (حق رای زنان، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها، تشکیل سپاه دانش، ملی کردن جنگلها و مرغزارها یا مراتع) بهمان اندازه از فهم عادی بیرون بود. برنامه اصلاحات شاه، ایران را یک جامعه طبقه متوسط می‌کرد و آن طبقه متوسط اگر سود درست خود را می‌شناخت می‌توانست برای دمکرات کردن نظام سیاسی بیشترین بهره را از اصلاحات اجتماعی و رونق اقتصادی که پس از آن آمد ببرد.

از نیمه دهه چهل/شصت دانشگاه که پیوسته رادیکال‌تر می‌شد مارکسیسم  و اسلام انقلابی را به دل و جان پذیرفت؛ و این هردو در داد و ستد شگفتی که باز تنها از محیط دانشگاهی آن دوران ایران بر می‌آمد بسیار از یکدیگر گرفتند. پیکار چریکی ویرانگر که از دانشگاه بدر آمد جنبش دانشجوئی را تا ارتجاع سیاه “انقلاب شکوهمند“ و حکومت اسلامی کشانید که در آن دانشجویان پس از زنان بزرگ‌ترین قربانیان بوده‌اند. نقش دانشگاه در ادامه سنت ۱۶ آذر در همه این تحولات چندان کمتر از حوزه و بازار نبود. آن روزها می‌گفتند “پیوندتان مبارک!“

***

اگر ۱۶ آذر به چنان بیراهه‌ای کشیده شد علتش گفتمان آن دوره و سطح سیاسی و فرهنگی کوشندگان جنبش دانشجوئی آن زمان بود. از کوزه جامعه همان می‌تراوید. جامعه‌ای که هیچ کس نه دمکراسی لیبرال را می‌شناخت نه باور داشت و سودای محض قدرت، دمکرات‌ترین کسان را نیز چنان در چنبر اقتدارجوئی می‌انداخت که قانون و نهادهای دمکراتیک را نیز، هر چند صوری، زیر پا می‌گذاشتند، نمی‌توانست یک جنبش دانشجوئی دمکرات و ترقیخواه بپروراند. امروز جنبش دانشجوئی بر بستر خارای دمکراسی و لیبرالیسم به پیش می‌رود و موانع را در هم می‌نوردد. یک نسل روشنفکران و کوشندگان به میدان سیاست پا نهاده است که خدایان دروغین نسل پیش از خود را به چیزی نمی‌گیرد و آبشخورش را در دریای فرهنگ سیاسی اروپای باختری و امریکای شمالی می‌جوید.

نه ما غیر دانشجویان، و بویژه نه دانشجویان هیچ‌کدام نیازی به ۱۶ آذر و سرگذشت ناشاد آن نداریم. آن روز چه بخواهند و چه نخواهند به عنوان آغاز جنبش اعتراضی دانشگاه خواهد ماند ولی تاریخچه آن بیش از مایه الهام، درس عبرتی برای جنبش دانشجوئی است. مبارزه برای هدف‌های منفی و فرونشاندن کینه؛ ادعای بیش از ظرفیت؛ جستجوی پاسخ‌های آسان برای مسائل پیچیده؛ بیش از همه بیرون رفتن از راه دمکراسی هژده تیر را نیز ناکام خواهد کرد. ولی امروز ما با پدیده‌ای سروکار داریم که مایه سربلندی جهانی ملت ایران است؛ در آستانه دوران تازه‌ای در زندگی ملی هستیم که در آن عناصری از گذشته، حتا از جمهوری اسلامی، دست‌کم چندگاهی زنده خواهند ماند ولی بنیادهای جامعه دگرگون خواهد بود. ما این دگرگونی را هم اکنون می‌بینیم.  هیچ متولی گذشته‌ای در آن آینده بختی ندارد. همه می‌باید خود را برای دوران تازه آماده سازیم. از گذشته می‌باید خوب‌هایش را برداشت و بر توده عظیم اندیشه‌ها و کارکردها و شیوه‌های تازه افزود؛  بقیه را هم می‌باید درس گرفت و کنارگذاشت. اگر گذشته بهتر از امروز بوده است دلیل نمی‌شود که آن را به آینده نیز امتداد دهیم. بیشتر آن گذشته مسلما قابلیت زندگی دوباره ندارد. ما در ایرانی که پیش روی‌مان دارد بر جمهوری اسلامی درهم ریخته و ازهم گسلنده ساخته می‌شود نه شانزده آذر خواهیم داشت نه هژده تیر.

۲۶ ژوئیه ۲۰۰۴