«

»

Print this نوشته

چاپی تازه از نسخه‌ای کهنه / آیندگان شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۴۸ /هوشنگ وزیری

دکترین «حق حاکمیت محدود» آقای برژنف که چیزی جز توجیه ایدئولوژیک حق دخالت نامحدود اتحاد شوروی در سرنوشت کشورهای به اصطلاح «برادر» نیست، در اصل حق حاکمیت کشورهای دیگر را فقط محدود نمی‌کند. بلکه آن را یکسره از میان می‌برد.

چاپی تازه از نسخه‌ای کهنه

آیندگان شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۴۸

هوشنگ وزیری

دکترین “حق حاکمیت محدود” آقای برژنف که چیزی جز توجیه ایدئولوژیک حق دخالت نامحدود اتحاد شوروی در سرنوشت کشورهای به اصطلاح “برادر” نیست، در اصل حق حاکمیت کشورهای دیگر را فقط محدود نمی‌کند. بلکه آن را یکسره از میان می‌برد.
دلایلی که رهبری رسمی اتحاد شوروی برای تشبث قانونی این “حق” اقامه می‌کند، یعنی جلوگیری از رشد گرایش‌های زیانبخش ناسیونالیستی، خود در حقیقت جز یک ناسیونالیسم زیان‌آور چیز دیگری نیست که نقاب ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی را بر چهره دارد.
فرمول “حق حاکمیت محدود” که ترجمه تازه‌ای از شووینیسم ملت بزرگ و پیشواست، نه فقط از جاذبه جهانی سوسیالیسم به شدت می‌کاهد، بلکه فراگرد قطع رابطه با اکتبر ۱۹۱۷ را شتابی بیشتر می‌بخشد.
تروتسکی در سال ۱۹۳۰ چنین نوشت: “گسستن از موقعیت بین‌المللی همیشه و به طور اجتناب ناپذیر به آنجا منتهی می‌گردد که انسان برای کشور خود مزایا و صفاتی ویژه قائل گردد که به وی اجازه اجرای رسالتی را می‌دهند که کشورهای دیگر از آن محرومند.”
و اکنون، پس از گذشت تقریباً چهل سال، با عنوان شدن “آئین برژنف” فقط می‌توان زیر این پیش‌بینی دور بینانه صحه گذاشت.
نکته اساسی این است که رهبری رسمی اتحاد شوروی از کدام مرجع تاریخی یا ایدئولوژیک می‌خواهد چنین “حق” خودسرانه و هوسناک را برای خود کسب کند؟ لابد از آنجا که انقلاب در این سرزمین از حیث زمانی زود‌تر از کشورهای دیگر روی داده است!
اما اگر فی‌المثل انقلاب سوسیالیستی در آلمان زود‌تر از روسیه رخ می‌داد، آیا در این صورت رهبری رسمی شوروی حاضر بود به “حق حاکمیت محدود” ی که به وی دیکته می‌شد گردن نهد؟
آیا حاصل انقلاب سوسیالیستی در کشوری کوچک باید باشد که خطر مداخله “برادر بزرگ” را چونان شمشیر داموکلس مدام روی سر خود احساس کند؟
چنین می‌نماید که نبش قبر استالین به دست رهبری کنونی شوروی فقط اعاده حیثیت به قربانیان حکومت وحشت نبوده است. منظره کالبد دیکتاتور بزرگ بدآنان درس‌هائی دیگر نیز آموخته است!
کالبد لنین را در تابوت بلور در پانتئون به تماشا گذارده‌اند، و خاکس‌تر جسد استالین را در پای دیوار کرملین به خاک سپرده‌اند، حال آنکه مسأله در مورد اندیشه‌ها و تعالیم این دو کاملاً بر عکس است.
وانگهی چرا رهبری رسمی شوروی، هنگامی که مسئله فقط بر سر کشورهای کوچک سوسیالیستی است، به خود اجازه تحمیل این “حق حاکمیت محدود” را می‌دهد، اما در مورد چین که در حال حاضر بزرگ‌ترین اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی را با آن دارد، چنین حقی را عنوان نمی‌کند؟
کلیشه سازان ایدئولوژیک لابد پاسخ خواهند داد: برای آنکه چین اصلاً یک کشور سوسیالیستی نیست!
هیتلر می‌گفت آخرین مرجعی که تعیین می‌کند چه کسی یهودی است، خود اوست.
لابد رهبری رسمی شوروی هم این حق را فقط برای خود محفوظ می‌دارد که تعیین کند کدام کشور سوسیالیست است و کدام کشور نه.