همایش امید و اعتماد به رهبری شاهزاده / فرخنده مدرّس

همان‌طور که بارها گفته شده، اما از تکرار آن پرهیز نباید کرد؛ این‌که «همایش همکاری ملی برای نجات ایران» پیامی به ارمغان داشت، سراسر آمیخته به امید و اعتماد. مهمترین خاستگاه این اعتماد و امید آن بود که شاهزاده، در مقام رهبر جنبش و «انقلاب ملی» ایران نشان دادند؛ دست‌شان برای جذب نیروهای متخصص و آشنا به مشکلات ایران پُر است. پیامد این نکتۀ نخست، ایجاد احساس امید و اعتماد در افراد پُرشماری بود که به‌طور مستقیم یا از دورترین نقاط جهان و همچنین از ایران تمامِ روند آن همایش را لحظه به لحظه پیگیری نمودند. این احساس امید و اعتماد به رهبری پیکار و توانایی ایشان در هدایت کشور در طول بحرانی‌ترین لحظه‌ها، همچون روح و حلقۀ مشترکی صف جنبش ملی را بار دیگر انسجام و استحکام بخشید.

‌ ‌

HM

همایش امید و اعتماد به رهبری شاهزاده

فرخنده مدرّس

در مقدمۀ این نوشته، که نگاهی‌ست به نزاع‌ها و جدل‌های درگیر، در بعد از برگزاری شکوهمند «همایش همکاری ملی برای نجات ایران»، ابتدا بیجا نمی‌دانیم که به دو نمونه از فرزانگی زنده‌یاد داریوش همایون، اشاره نموده و از آن برای بیان بهتر بهره گیریم! نخست از نگاه وی به سیاست که ارسطویی بود و برای آن قدر و منزلتی والا قائل بود و در معنا، دوری از خشونت، نفرت و پرهیز از ستیز و کینه‌جویی را از الزامات سیاست‌مداری خوب می‌دانست، که خود وی مصداقی برای آن بود. علاوه بر آن داریوش همایون دگراندیشی و احترام به دگراندیشان را نیز امری جدایی‌ناپذیر از سیاستمداری خوب قلمداد می‌نمود. احترام لازمی که ضرورت بحث و رسیدن به توافق و سازش، در تصمیم سیاسی، را از الزامات دانسته و استعداد در دستیابی به توافق و سازش را، در کاراکتر و رویۀ افراد و فعالان سیاسی، لازم می‌شمرد. استعدادی که باید در عمل و در تجربه و البته با بالابردن دانش سیاسی پرورش یابد. با چنین رویکردی که داریوش همایون به سیاست داشت، در بسیاری موارد، بحث‌های ایرانیان، به ویژه در تبعید، را از نوع نزاع و جدل دانسته و نابسنده و ناپسند ارزیابی کرده و به زبان فرهیخۀ مخصوصِ خویش، به آنها همچون «طوفان در فنجان چای» می‌نگریست.

و اما مورد دیگر این‌که؛ داریوش همایون با نگاه ژرف و بلند خود استعداد شایانی در تشخیص و ارزیابی واقع‌گرایانه از، حتا جدیدترین و بدیعترین پدیدارها، را داشت. یک‌بار وی در مصاحبه‌ای، در قبال پرسشی در مورد کارکرد تکنولوژی اینترنتی و بازخورد آن در میان ایرانیان و شیوۀ بهره‌گیری آنان از این تکنولوژی، که «ما ایرانیان» تنها مصرف‌کنندگان آن هستیم، مانند بسیاری زمینه‌های اکتشافات و اختراعات دیگر دوران جدید تاریخ جهان، در پاسخ به آن پرسش از استعارۀ مشهور در ادبیات غنی ایران یعنی «بحر و کوزه» بهره ‌برد تا بر این نکته تکیه کند، که این تکنولوژی جدیدِ مبادلات و ارتباطات، که از نظر وی نیز، انقلابی در آگاهی بود، همچون دریایی با ژرفای اندازه نگرفتنی‌ست. هرکس به اندازۀ کوزۀ خود از آن بهره می‌گیرد. البته داریوش همایون پنهان نمی‌کرد، که در این استعاره، کوزۀ برخی از «ما» را بسیار کوچک و فاقد گنجایش لازم می‌دید، اگر نخواهیم بگوییم که برخی کوزه‌ها را، اساساً فاقد «کف» می‌دانست. البته هنوز در دورۀ حیات ایشان، شبکه‌های اجتماعی به این وسعت پدیدار و کاربری آنها همه‌گیر نشده بود. شاید از اقبال او بود که هرگز اینستاگرام و توئیتر (X) و… را تجربه نکرد، تا از آن همه لشگر سایبری با کوزه‌های بی‌ته، سر از تأسف تکان دهد و افسرده گردد. البته داریوش همایون هرگز از قدرت یادگیری ایرانی ناامید نبود و این خوشبینی وی در ما نیز اثری ماندگار یافت!

و اما در تفسیر آنچه که، بعد از برگزاری باشکوه «همایش همکاری ملی برای نجات ایران»، به نام «بحث» و «انتقاد» به سند «دورۀ اضطرار» در شبکه‌های اجتماعی «ایکس و ایگرگ» درگرفت، سندی که در زمان کوتاهی، پس از برگزاری «همایش»، برای ابراز نظر و نقد به عرصۀ بحث عمومی عرضه شده بود، آوردن این دو نمونه از تمثیل‌ و استعاره‌های داریوش همایون، کفایت می‌کند و داوریِ دیگری در بارۀ سطح عموماً نازل آن نزاع‌ها و جدل‌ها لازم نیست. طبعاً، به قول دکتر طباطبایی، «اهل بشارت» خود می‌بینند و در بارۀ آن «طوفان‌های در فنجان چای» و «کوزه‌های» کوچک و بعضاً بی‌ته داوری خود را خواهند نمود. اما، در خلال آن «بحث»ها، در مورد یک زمینه، یعنی در مورد مشروطیت ایران، ابراز نظراتی شده است، که به نظر ما، در فهم جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان و فهم ضرورت تاریخی و آرمان‌ها و دستاوردهای انقلاب شکوهمند مشروطه بسیار نابسنده، مغلطه‌آمیز و گمراه کننده بوده و بیم آن می‌رود که؛ بر اثر داوری‌های نادرست و محدود، ما را از نگاه ژرف به آن، یعنی به جنبش مشروطه‌خواهی و انقلاب مشروطه، به عنوان یک تجربۀ گرانقدر و به مثابۀ یک زیربنای تاریخی پُراهمیت برای جنبش، پیکار و انقلاب ملی ما دور داشته و مقهور افتاده و ما را از آن به عنوان یک «سرمشقی» که، به قول داریوش همایون، «باید از آن فراتر رفت»، محروم سازد. لاجرم باید اندکی بیشتر به آن پرداخت. اما پیش از آن، لازم می‌دانیم که در بارۀ آن «همایش همکاری ملی برای نجات ایران» به عنوان یکی از تجربه‌های برجسته، در طول دهه‌های شکل‌گیری جنبش ملی ایرانیان، چند کلامی در تمجید به بیان آوریم.

همان‌طور که پیش از این در نوشته‌ای به‌درستی خواندیم؛ «همایش همکاری ملی برای نجات ایران»، به دعوت شاهزاده رضا پهلوی، از منظرگاه‌های گوناگون، تجربه‌ای مهم و امید دهنده بود. برجسته‌ترین شاخص آن، نمایشی بود از توانایی و تخصص، آن هم نه به عنوان یک امر کلی، بلکه به عنوان توانایی در ارائۀ امکان کنترل اوضاع کشور در یکی از بحرانی‌ترین لحظه‌های احتمالی آن، یعنی نخستین ماه‌های پس از فروپاشی نهاییِ رژیم اسلامی و پس از انتقال قدرت به انقلاب ملی ایرانیان به رهبری شاهزاده رضا پهلوی. پس از آن همایش، در فاصلۀ کوتاهی، سندی انتشار یافت که در همان همایش نیز وعدۀ انتشار هرچه عاجل آن داده و درخواست برخوردهای فعال به آن اعلام گردید، در صورت انتقادهای سازنده یا در تأیید، و در هر دو صورت در جهت تقویت و غنا بخشیدن به آن.

البته این درجه از احترام به افکار عمومی و اهمیت به ابراز نظر و عقیدۀ آزاد افراد در همان همایش نیز نمودی بسیار برجسته و شایسته داشت: ساعت‌های متمادی ـ نزدیک به 13 ـ 14 ساعت ـ مدعوین، نظاره‌گران از راه‌های دور در سراسر جهان و همچنین هموطنان‌مان از درون ایران، با شکیبایی آمیخته به شوق و با دست‌زدن‌های برخاسته از شادی و تشویق صمیمانۀ حضار، تحسین همگان را برانگیخت. و شاهزاده، در مقام میهماندار این همایش، پا ـ به ـ پای دیگران، با نگاهی کنجکاو، دوخته به صحنه و دوخته به دهان تک تک سخن‌گویان، آن‌هم به تعدادی که از تصورها بیرون بود، و حالت‌های گوناگون چهره و خطوط صورت ایشان، که روایتی روشن از آنچه در درون جریان داشت و آشکارا بر قلب و روح‌شان مؤثر می‌افتاد، بر زیبایی و شایستگی این همایش می‌افزود. آغوش باز و پرمهر شاهزاده به روی تک تک دلاوران حاضرِ آسیب‌دیده از سرکوب رژیم و به نیابت از دلیران غایب به روی خانواده‌های دادخواه آنان و اشک‌های جاری از چشمان ایشان و جاری از چشمان حاضران نزدیک و بی‌تردید، جاری از چشمان ناظران دور، اعلام سپاس و ابراز وامداری عمیقی بود، در سکوتی شکوه‌مند.

همان‌طور که بارها گفته شده، اما از تکرار آن پرهیز نباید کرد؛ آن همایش پیامی به ارمغان داشت، سراسر آمیخته به امید و اعتماد. مهمترین خاستگاه این اعتماد و امید آن بود که شاهزاده، در مقام رهبر جنبش و «انقلاب ملی» ایران نشان دادند؛ دست‌شان برای جذب نیروهای متخصص و آشنا به مشکلات ایران پُر است. پیامد این نکتۀ نخست، ایجاد احساس امید و اعتماد در افراد پُرشماری بود که به‌طور مستقیم یا از دورترین نقاط جهان و همچنین از ایران تمام روند آن همایش را لحظه به لحظه پیگیری نمودند. این احساس امید و اعتماد به رهبری پیکار و توانایی ایشان در هدایت کشور در طول بحرانی‌ترین لحظه‌ها، همچون روح و حلقۀ مشترکی صف جنبش ملی را بار دیگر انسجام و استحکام بخشید.

البته آن «همایش» هم‌چون مُشکی بود که خود بوئید. عطاری را لازم نیامد تا در وصف رایحۀ دلنشین آن، یعنی امید و اعتماد، چیزی بگوید و بگوید که؛ چرا همۀ ما امیدوار شدیم و اعتماد بیشتری در دل‌های‌مان نضج گرفت؟ عطاری را نیاز نیامد تا بگوید؛ برای دلبستگان حقیقی به میهن، گشوده شدنِ نگاه بر افقی که در آن شایستگی، دانش و تخصص با همراهی نیروی جوان اما کارآزموده و با تجربه برای اداره و بیش از آن برای حفظ کشور، به‌ویژه در روزهای پس از سرنگونی رژیم اسلامی به‌چشم آمد، برانگیزانندۀ امید شد. عطاری نیاز نبود تا بر آن تأکید کند که همین مسیر را باید ادامه داد!

رایحۀ امید و اعتماد چنان بود که تا پیش از انتشار سندِ «دورۀ اضطرار» هیچ صدای مخالفی درنیامد! گویا چند تنی از آنان نیز دعوت شده بودند، تا مخالفت‌های خود را نیز همانجا اعلام دارند. اما در آنجا صدای مخالفی شنیده نشد! نزاع و جنجال مخالفان، که در اصل مخالفتی ندارند، فقط می‌خواهند، آشوب کنند، با انتشار سند آغاز شد، به بهانه‌های گوناگون و عموماً بی‌پایه، به همان رویۀ همیشگی که دیگر همه آن را از سوی آشوبگران و تنش‌آفرینانِ حرفه‌ای، در شبکه‌های «ایکس و ایگرگ» می‌شناسیم. یکی از نخستین بهانه‌ها این بود که چرا گفته می‌شود؛ تا زمان به روی‌ کار آمدن نظام قانون جدید، نباید در جریان حیات اجتماعی و زندگی مردم خللی وارد شود. و بعد از آن سیل اتهامات بی‌معنا و بی‌پایه جاری شد که از سخافت اتهامات، تکرار آنها را شایسته نمی‌دانیم.

بجای تکرار آن سخنان نازل، اما یادآوری کوتاهی دربارۀ بیانیه‌های شاهزاده لازم است، زیرا فهم یک سیاست‌مدار خوب و شایسته، از معنا و الویت‌های کشور و کشورداری را نمودار می‌سازد. کسانی که بیانیه‌های شاهزاده، حتا پیش از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، را بخاطر می‌آورند، فراموش نکرده‌اند که ایشان همواره بر ضرورت برهم نزدن همه چیز، پیش از استقرار نظم جدید، تکیه کرده و همواره بر حفظ و جذب اعتماد و همکاری پیکرۀ دستگاه اداری، نظامی و انتظامی و بر اهمیت حمایتِ آن پیکره از پیکار و انقلاب ملی، پافشار بوده‌اند. ایشان با این تأکیدها، در حقیقت نقشۀ کلی راهِ تضمین امنیت و جلوگیری از هرگونه خلأ قدرت و خلأ نظم و انتظام برپایۀ قانون در کشور، را عرضه داشته‌اند. «همایش همکاری ملی نجات ایران» و انتشار سند «دورۀ اضطرار»، بیش از هر امری، تشخیص درست و استواری رهبری انقلاب ملی در مسیر همۀ آنچه که از سال‌ها پیش در بیانیه‌های خود آورده‌اند، را نمودار ساخت و امید و اعتماد بیشتری آفرید. کسانی شاید هنوز نیاز دارند که به آن بیانیه‌ها رجوع و متن آنها را با آنچه، به ریز، در سند «دورۀ اضطرار» آمده قیاس نمایند و این‌بار با آگاهی و بیداری بیشتری به اهمیت آن بیانیه‌ها، این همایش و سند مورد تأیید شاهزاده، که آن را نیز به بحث عمومی گذاشته‌اند، بی‌اندیشند و گوشِ دل و عقل به آشوبگران نسپارند.

جای شگفتی نیست که آشوبگران هیچ سخنی از سرِ خرد و تعمق ندارند، زیرا کار آنان جز بهانه‌جویی و تشبث‌های بی‌پایه، برای برهم زدن امید و شکستن حلقه‌های اعتماد و انسجام میان پیکارگران ملی، نیست. آنها تنها آشوب و تحریک می‌کنند و صفوف متحد را برهم می‌زنند؛ یکبار در مخالفت با شاهزاده بخاطر تأکید ایشان بر رأی مردم ایران و ضرورت احترام همگانی به صندوق آراء آزاد و برابر ایرانیان. یکبار برای ایجاد گمراهی و دامن‌زدن به بحث‌های بی‌معنا و سعی در بوجود آوردن تردید دربارۀ نقش شاهزاده رضا پهلوی، در مقام رهبری جنبش ملی ایرانیان، که در گام نخست، یعنی از اکنون تا رسیدن به صندوق آراء واقعی مردم ایران، هدایت پیروزمندانۀ یک انقلاب ملی، با شرکت اکثریت مطلق آحاد ملت ایران، با هر فکر و باوری، را در دستور کار خود قرارداده‌اند. برعکس تشنج‌آفرینان رفتار و گفتارشان نشان می‌دهد که هیچ احترامی برای آراء آزاد و برابر مردم قائل نیستند و به آن به چشم خواری می‌نگرند! با همین نوع نگرش طبیعی‌ست که، رفتار «شاهانه»، یعنی رفتار بدور از تبعیضِ شاهزاده رضا پهلوی در قبال همۀ اعضای پیکار ملی به ذائقه‌شان خوش نیاید. به طبع‌ آشوبگران خوش نمی‌آید، که در افق دید شاهزاده همواره، بزرگی ملت ایران و گستردگی جنبش ملی ایرانیان، قراردارد. به همین دلیل سال‌هاست که شاهزاده در تناسب با آن افق، مهمترین و کانونی‌ترین اصول بنیادین، یعنی دفاع از تمامیت ارضی و یک‌پارچگی ملی، مبارزه در راه جدایی دین از دولت و تلاش در راه استقرار نظمی مبتنی بر حقوق برابر شهروندان ایران از هر مسلک و مرام و مذهب و باور، را اعلام کرده‌اند. ایشان هم خود به این اصول پایبند هستند و هم همۀ کسانی را که به این اصول وفادار هستند، به عنوان اعضای پیکار ملی ایرانیان با حقوق برابر و به عنوان آحاد ملت ایران مورد احترام دانسته و از حقوق آنان نیز دفاع می‌کنند.

یکی دیگر از ترفندهای تشنج‌آفرینان، که به خیال خود کلیدی متناسبِ دربی که رو به آشوب، در صف هواداران پادشاهی و طرفداران شاهزاده، باز می‌شود را یافته‌اند؛ و آن ایجاد فضاسازی و تحریک در میان تودۀ هوادار نظام پادشاهی‌ست. تحریک در این امر که؛ چرا ایشان از همین امروز داعیۀ نشستن بر تخت سلطنت را ندارند و چرا خود را شاه نمی‌خوانند! چرا ایشان تصمیم انتخاب صورت نظام سیاسی آینده را به رأی مردم واگذار کرده‌اند!

پاسخی که شاهزاده، به این پرسش، در احترام به رأی مردم، داده‌اند، کلیدی‌ست که ماسک انحصارطلبی و استبدادمنشی را از چهرۀ همۀ کسانی می‌اندازد که پایبند رأی مردم نیستند و سخنان‌شان در بارۀ «بازگشت به حاکمیت ملت ایران» توخالی و بی‌بنیاد است. «بازگشت به حاکمیت ملت» که بزرگترین دستاورد جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان بود. البته آشوبگران تاکنون نتوانسته‌اند به جایی برسند، جز بی‌آبرویی و انزوای خود، و البته افزودن به زحمت هواداران جنبش و مدافعان پیکار ملی.

این‌بار نیز جز آن موارد گذشته نخواهد شد. احساس غُبن آشوبگران، از برگزاری همایش باشکوه و پُربار، در تحریکات بلافاصلۀ آنان، پس از انتشار «سند اضطراری» بازتاب یافت! این‌بار آنان به بهانه‌های واهی و البته برای تحریک، به قانون اساسی مشروطه آویختند که بیش از هر امری اما دریافت نازل خود از معنای مشروطیت ایران را به نمایش گذاشتند! درجۀ نازل فهمی از این انقلاب شکوهمند، به مثابۀ پیروزی تجددخواهی ایرانیان و آغاز بازگشت‌ناپذیر دوران جدید ایران. فهم نازل و مخدوش آنان از آن انقلابِ برخاسته از فرهیختگی تاریخی ایرانیان و به مثابۀ انقلاب آزادی نمودار گردید. و مقدم بر همه و در صدر همۀ امور دیگر نفهمیدن روح آن انقلابی‌ست که در جهت استقرار نظام قانونگذاری مبتنی بر ارادۀ ملت ایران به پیروزی رسید. آشوبگران نفهمیدند که نظام قانون‌گذاری مبتنی بر آزادی و برابری حقوقی آحاد ملت ایران، با این یا آن مادۀ قانونی وضع شده، یکسان و هم‌ارز نیست. آنچه آنها درک نکرده‌اند این است که نظام قانونگذاری و معنای پردامنۀ آن را نمی‌توان با آویختن به این یا آن مادۀ قانونی، مغلطه کرد. آشوبگرانِ آلوده به فرهنگ تشنج‌آفرینی از نوع فرهنگ جمهوری اسلامی، نشان دادند که هیچ‌یک از آرمان‌های ارجمند مشروطیت را نفهمیده‌اند و با این درجه از فهمِ نازل به یکی دو بند قانون اساسی مشروطه آویخته، یعنی یکی ـ دو مادۀ قانونی وضع شده یا قوانین موضوعۀ صدواندی سال پیش را بجای اصل اساسی و بنیادی «حکومت قانون مبتنی بر ارادۀ آزاد انسان» ‌نشانده و حول آن غوغا راه انداخته‌اند! کسی که معنای حکومت قانون و تفاوت آن با یکی دو مادۀ قانونی را نفهمیده است، نمی‌تواند معنای درست دستاوردهای هشت دهه دوران تجدد ایران، در جهت به کرسی نشاندن ارادۀ ملت، گسترش آزادی و برابری حقوقی شهروندان ایران، که نهفته در سرشت مشروطه‌خواهی بوده ا‌ست، را بفهمد! آشوبگران با غوغا و سروصداهای همیشگی و نافرهیختگی تاریخی خود، امروز‌ می‌خواهند تعهد به چند مادۀ قانونی را به‌جای تعهد ما به تجدد و مدرنیتۀ ایران و نظام حکومت قانون بنشانند.

طبعاً این غوغاهای آشوبگرانه مانند همیشه خواهند گذشت. تنها زحمتی که بر بار مسئولیت پیکارگران در برابر غوغائیان آشوبگر و ستیزه‌جو می‌افزاید این است که نیروهای مدافع آزادی و حکومت قانون و رفع تبعیض حقوقی از شهروندان ایران، به درستی بر فهم صحیح از مشروطه ایران به مثابۀ مدرنیتۀ ایران به مثابۀ آغاز دوران جدید ایران و به مثابۀ نقطۀ آغاز بنای نهادهای مدرن و یا اصلاح آن نهادها بدست پادشاهان ارجمند پهلوی بیاندیشند و به احیا و دمیدن مجدد آن روح تجدد و مدرن بی‌اندیشند، به روح آزادی و رفع تبعیض و برابری حقوقی نهفته در اندیشۀ مشروطه‌خواهی بیاندیشند. به آن بی‌اندیشند که ملت کهن ایران، به دنبال پیروزی انقلاب مشروطه، در صورت ملت ـ دولت همراه با آغاز بنای یک جامعۀ نو دوباره بپا خاست و مدرن شد. جنبش مشروطه‌خواهی مردم ایران برای حفظ کشور و برای بقای ملت و با خواست حکومت قانون و ایدۀ نوآئین کردن نظام سیاسی ایران، برای نابود کردن خودکامگی و فساد دو شاخ استبداد در قدرت یعنی سلطنت مطلقه و دیانت مرتجع، برای ایجاد «دولتِ با اساسِ» ایران آغاز شد و به پیروزی رسید. در کنار همۀ مطالبات ارجمند مشروطه‌خواهی اما شعار «زنده باد ملت» راهنمای همه ایرانیان از همان زمان تا به امروز بوده است. «ملت» و تلاش برای بازگرداندن ارادۀ تصمیم و قدرت تحقق آن تصمیم مبتنی بر ارادۀ این ملت آن روحی‌ست که وفاداری به آن راهنمای عمل همۀ ما است. بار دیگر باید آن «ارادۀ ملت» را به جایگاه شایسته‌اش رساند. شاهزاده به این اصل پایدارانه وفادارند، ماهم باید به آن وفادار بمانیم. در اصل باید به حق ارادۀ «خود» به عنوان آحاد ملتی صاحب رأی وفادار بمانیم و دل و عقل به آشوبگران نسپاریم، و بر وظایف ملی خود بی‌اندیشیم و برای دامن‌زدن، گسترش و تقویت جنبش ملی، در مقابله علیه رژیم اسلامی، منسجم و متحد بایستیم!