«

»

Print this نوشته

تقدیر تاریخی و فرم دولت در ایران در اندیشه جواد طباطبایی / امید غیاثی

مشروطیت، خواستی از درون ایران بود که در فاصله میان بسته شدن نخستین نطفه‌های آگاهی از مفهوم انحطاط، در جنگ‌های ایران و روس، تا نیمه دوم عصر ناصری و سه دهه‌ای که به پیروزی مشروطیت انجامید، در بستری تاریخی شکل گرفت و با همه کمبودها و نواقصش، ایران را در آستانه دوران جدید قرار داد.

‌ ‌ ‌

تقدیر تاریخی و فرم دولت در ایران در اندیشه جواد طباطبایی

Ghiyasiامید غیاثی

‌ ‌ ‌ ‌

در یکمین سالگرد فقدان جواد طباطبایی، همچنان افقی که وی از دیدگاه تاریخ اندیشه، برای فهم گذشته، حال و وضعیت آینده ایران گشود، محل مباحثه و تامل است و به نظر بیش از پیش، نیاز به دنبال کردن آرای او احساس می‌شود. یکی از موضوعاتی که در تفسیر اندیشه طباطبایی مطرح بوده است و موافقان و و مخالفان طباطبایی از دیرباز به آن پرداخته‌اند، فرم دولت مدنظر وی بوده است. اگر مخالف‌خوانی‌ها و موافق‌خوانی‌ها که از منظر ایدئولوژیک و به تعبیر خود طباطبایی برای کسب جایگاهی در ساختار قدرت سیاسی اتخاذ می‌شود را کنار بگذاریم، یکی از مواردی که جدی به این بحث پرداخته شد، در اختلاف نظری بود که میان رضا نجف‌زاده از یکسو و شروین مقیمی از سوی دیگر، در نشستی که با عنوان «صلح در اندیشه ایرانشهری» برگزار گردید، رخ نمود. نگارنده که پیشتر یادداشتی درباره این مباحثه از زاویه دیگر نگاشته بود، اینک به این مسئله خواهد پرداخت و تلاش می‌کند فهم خود را، به‌ویژه، در پیوندی با مفهوم تاریخ از دیدگاه طباطبایی، بیان کند. طباطبایی در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش که در دانشگاه پُتسدام آلمان ایراد شد، برخی نظراتش را دقیقتر بیان کرده و تلاش کرده است تا آنها را توضیح بیشتری دهد. این نکته را باید مدنظر داشت که طباطبایی در آثار و نوشته‌هایش، تحت تاثیر لئو اشتراوس بود و همواره به Art of Writing مدنظر وی پایبند بود. بنابراین باید تلاش کرد تا موضع او را در قبال فرم دولت در ایران، به تعبیر خود او، از میان خطوط خواند. در سخنرانی یاد شده در دانشگاه پُتسدام، طباطبایی صریح به این پرسش پاسخ می‌گوید که فرم مدنظر دولت در اندیشه او چیست(در اختلاف‌نظر میان شروین مقیمی و رضا نجف‌زاده در نشستی که اشاره شد، مقیمی استدلال می‌کند که در نهایت در اندیشه طباطبایی، نوعی سلطنت مشروطه محافظه‌کار مدرن برای فرم دولت مراد می‌شود، در حالی که از دیدگاه نجف‌زاده، اندیشه طباطبایی آبستن نوعی میهن دوستی جمهوری‌خواهانه است).  طباطبایی صریحا استدلال می‌کند تا زمانی که دولت به معنای واقعی کلمه استقرار نیابد، اساسا سخن از فرم آن محلی از اعراب ندارد. به بیان دیگر، فلسفه وجود دولت، مسئله بنیادین است و نه فرم آن در وهله نخست.

اشارات متعدد طباطبایی به قدیم بودن ملت ایران و اینکه این ملت در مقاطعی دولت خود را ایجاد کرده است را باید از این زاویه فهمید. بنابراین شاید نکته نخست آن باشد که بحث طباطبایی پیچیده‌تر از آن است که بتوان لباس یک ایدئولوژی خاص سیاسی را به سادگی بر آن پوشاند. در فصل پایانی کتاب مبانی نظری مشروطه‌خواهی(بخش دوم از جلد دوم نظریه حکومت قانون در ایران)، طباطبایی با پیش کشیدن جدال متقدمین و متاخرین در نظام سنت قدمایی، در فاصله میان اصلاحات عباس‌میرزا در دارالسلطنه تبریز تا به ثمر نشستن جنبش مشروطه‌خواهی و تشکیل مجلس اول، اشارات متعددی دارد که برای بحث حاضر مفید فایده است. نکته بنیادینی در این فصل همواره خودش را نشان می‌دهد و آن اهمیت تاریخ است! طباطبایی بارها در این فصل به این موضوع اشاره می‌کند که در اندیشه دوران جدید، همه امور در زهدان تاریخ تکوین یافته، و تحول می‌یابند. نقدهای متعدد او در این فصل به تفسیر ماشاالله آجودانی از جنبش مشروطیت در ایران، ناظر بر همین نکته است.

مشروطیت، خواستی از درون ایران بود که در فاصله میان بسته شدن نخستین نطفه‌های آگاهی از مفهوم انحطاط، در جنگ‌های ایران و روس، تا نیمه دوم عصر ناصری و سه دهه‌ای که به پیروزی مشروطیت انجامید، در بستری تاریخی شکل گرفت و با همه کمبودها و نواقصش، ایران را در آستانه دوران جدید قرار داد. از این نقد طباطبایی به آجودانی، و با عنایت به تصریحی که درباره فرم دولت در ایران، در سخنرانی پُتسدام کرده است، می‌توان چنین برداشت کرد که وارد کردن سازوکارهای کشورهای پیشرفته  و مفاهیم وارداتی، لزوما به معنای تثبیت آن نیست. بنابراین اینگونه نیست که گویی با وارد کردن فرم جمهوری از دولت، که در تاریخ کهن ما سابقه نداشته است، یکشبه همه مشکلات حل می‌شود! گویی که داروی شفابخش است. از سوی دیگر، در اندیشه طباطبایی، تاریخ امری گشوده است و مراد او بازگشت به هیچ ناحیه سنت قدمایی، به قصد تقلید نیست، بلکه به قصد تاسیس است. به تعبیر جالبی که در پَتسدام می‌گوید، طباطبایی می‌خواهد با کلنجار رفتن با نواحی متفاوت سنت، ببیند در کدام ناحیه می‌توان بنایی جدید برافراشت و به بیان فردوسی بر پِی سنت، کاخی برافراشت که ایران را در دوره مدرن چنان تثبیت کند که از باد و باران گزند نیابد. براین اساس فهمی غیرایدئولوژیک از اندیشه طباطبایی بدست داده می‌شود که تاریخ را به مثابه امری کانونی، اما غیرذاتی و غیرایدئال لحاظ می‌کند. اگرچه به تعبیر خود او، سیاستنامه خواجه نظام‌الملک، نزدیک به هزار سال سرمشق عملی سیاست ایران بوده است، اما بنا نیست ما به آن و مبانی‌اش به قصد تقلید بازگردیم. با پیروزی مشروطه و استقرار نهادهای حکومت قانون، دورانی در ایران آغاز شده است که بازگشت به عقب را برای همیشه ناممکن میکند. طباطبایی بر همین اساس بر سنتمداران از یکسو و ایدئولوژیک‌کنندگان سنت در سنت روشنفکری، از سوی دیگر، نقد می‌کند که آنها نیز زمانی که از سنت سخن می‌گویند، لاجرم به زبان تجدد و مفاهیم آن سخن می‌گویند. مفاهیمی مثل دمکراسی از دیدگاه طباطبایی، تا زمانی که مبانی آن در خاستگاهش فهمیده نشده و نتوان در نسبتی با سنت قدمایی ما آن را طرح کرد، مفاهیمی نیستند که یکشبه بتوان در جامعه ایران پیاده کرد، و به طریق اولی نمی‌توان با ملاک قرار دادن آن از خوانش جامعه‌شناختیِ غیرتاریخی، با میراث و سنت مشروطه تسویه حساب کرد(در همین کتاب، طباطبایی نقل‌قولی جالب از مهدی‌قلی‌هدایت می‌آورد که تمایز میان حکومت مشروطه و حکومت استبدادی را نشان میدهد). طباطبایی با صراحت اشاره می‌کند مشروطه که بنا داشت حکومت قانون را پیاده کند، در تحول خود می‌بایست به دمکراسی برسد.

اندیشه ایرانشهری که صورتی کهن دارد، باید از لحاظ مضمون بتواند با مناسبات تمدن جدید نسبتی برقرار کرده و تحول یابد. به دلیل زوال اندیشه و انحطاط تمدنی در تاریخ ایران تا پیش از دوران جدید، پیچیدگی این مسئله بیش از پیش خودش را نشان می‌دهد. از سوی دیگر، اگر فرم دولت، بخواهد از آنچه در تاریخ ایران در مقاطع مهمی ایجاد شده، تفاوت یابد و به فرمی مانند جمهوری بدل شود، نخست باید دولت استقرار یابد، و سپس با تحولی در بطن تاریخ، بتوان مفاهیم جدید این فرم دولت را به محک مواد تاریخ ایران، و فرم پیشین زد، تا بتوان زوایا و خبایای این تغییر فرم را بیش از پیش دریافت.

این تحول، برای تثبیت، نیازمند دگردیسی و به بیان هگلِی، یک حل و رفع دیالکتیکی است تا رابطه مفاهیم فرم دولت جدید با مفاهیم پیشین، به نفع مضمون جدید به هم خورده و در وحدتی تاریخی، خودش را تثبیت کند. بنابراین شاید اینگونه بتوان گفت که از دیدگاه طباطبایی، نه حکومت پادشاهی ذاتی تاریخ ایران است، به این معنا که گویی تقدیر تاریخی و ذاتگرایانه‌ای برای ما وجود دارد، و نه فرم جمهوری، برابرایستای دمکراسی است و  می‌تواند بدون لحاظ کردن همه ظرایف، پیچیدگی‌ها و کارکردهای فرم پیشین، خودش را در جامعه ایران تثبیت کند. طباطبایی در فصل «طرحی از نظریه دولت در ایران»، در کتاب دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران، توضیح می‌دهد که پشتوانه تکوین «ملیت ایرانی»، اندیشه ایرانشهری است و نه نظام شاهنشاهی، اما واقعیت تاریخی ایران با اقوام متنوع و ضرورت حفظ وحدت سرزمینی آن ایجاب می‌کرده است که ایرانیان، به ویژه وزیران، آن شیوه فرمانروایی را به اقوام مهاجر نیز دیکته کنند. به بیان دیگر، تاکید طباطبایی بر اندیشه است و نه یک فرم خاص. درواقع، این توضیح از ملیت ایرانی، که روی دیگری از همان سخن طباطبایی است که ملت ایرانی قدیم است که در مقاطعی از تاریخ نیز توانسته است دولت خود را ایجاد کند، تفسیر طباطبایی از مشروطیت را نه یک فرم خاص از دولت، بلکه از دیدگاه اندیشه، نوزایشی در عمل نشان می‌دهد. براین اساس می‌توان گفت که افقی که طباطبایی پیش روی ما می‌گذارد، مسئله استقرار دولت در ایران است.

طباطبایی که همواره از منظر تجدد به تاریخ می‌نگریست، بر آن بود که بدون سنت نمی‌توان اندیشید. در سخنرانی پُتسدام به صراحت به این نکته اشاره می‌کند و چنانکه نگارنده نیز در یادداشتها و مقالات خویش هنگام ارجاع به نظرات طباطبایی دریافته بود، او اشاره می‌کند که در آلمان به بحث سنت توجهی عمیق پیدا کرده است، که در فرانسه بسیار کمتر و در جهان انگلیسی‌زبان هم عملا توجه خاصی به آن نشده است. بنابراین، در نتیجه‌گیری می‌توان گفت تاریخ از دیدگاه طباطبایی، به تعبیری که فیلسوف برجسته آلمانی، هانس گئورگ گادامر، تفسیر می‌کند، امری گشوده است، اما این گشودگی همواره در نسبتی با وضع پیشین سنت قرار دارد. این گشودگی، نه آن گشودگی است که اساس ملیت و استقرار دولت در ایران را هدف بگیرد، چنانکه در دیدگاه طباطبایی، ایدئولوژی‌های سنت‌گرا و دیدگاه‌های چپ با رگه‌های پست‌مدرن برای جامعه ایران تجویز می‌کنند، بلکه آن گشودگی است که به تعبیر گادامر، همواره تاریخ را Bewahrung  و Bewährung می‌داند. براین اساس نوع فرم دولت در ایران از دیدگاه طباطبایی، پیوندی بنیادین با فهم او از تاریخ دارد. طباطبایی در واپسین کتاب خود، ضمن اشاره به پیچیدگی‌های ایران به مثابه یک مشکل علمی، اشاره می‌کند  ایران به عنوان ایرانشهر، کشور «دولت جان و روان»(Empire of Mind)  است که تفاهمی ملی را از دیرباز ممکن کرده است. این نکته مثبت از نظام سنت قدمایی، در تعبیر طباطبایی از فرم دولت در ایران، نباید با مفاهیمی که نسبت‌شان با این وضعیت ما مشخص نشده، دچار فروپاشی گردد که دیگر نمی‌توان به تجددی که در آستانه آن ایستاده‌ایم، راه برد. این یادداشت، بر آن بود تا بتواند زوایایی از این موضوع مهم در دیدگاه طباطبایی را برجسته کند، بدیهی است که تازه آغاز راه در فهم موضوع موردنظر در اندیشه طباطبایی است.

پایان

به نقل از: @atusa_sbu