«

»

Print this نوشته

تأمین امنیت به شیوه رژیم اسلامی، سلب امنیت از ایران است / گفتگوی بنیاد داریوش همایون با امین سوفیامهر

آنچه که با انقلاب اسلامی به ثمر رسید، در گسست با منطق نظام پادشاهی پهلوی بود که شامه تیزی برای پی‌گیری منافع ملی داشت. اما نسل سودازده انقلابی از پشت شیشه کبود ایدئولوژی به جهان می‌نگریست. بیشینه انقلابیون به ایدئولوژی‌هایی پایبند بودند که با دیده تحقیر به مسئله امر ملی و منافع ملی می‌نگریست. اسلام‌گرایان یکان سیاست را امت می‌دانستند، و چپ‌ها آن را طبقه پرولتاریا و محرومان. باری، مفهوم مستضعفان پیوندی بود از دو مفهوم انقلابی آن زمان یعنی امت و پرولتاریا. به خطا گفته‌اند که نظام پادشاهی پهلوی اصلاح‌پذیر نبود. نظام پادشاهی پهلوی اصلاح‌پذیر بود، اما به آنچه که انقلابیون می‌خواستند تغییر‌پذیر نبود. نظام پادشاهی پهلوی نمی‌توانست منافع امت و پرولتاریای جهانی را لحاظ کند، بدون آنکه دست از پی‌گیری منافع ملی بشوید، مگر آنکه از درون دچار استحاله می‌شد. اما با انقلاب اسلامی این دگردیسی ممکن شد، و انقلابیون از این حیث به هدف خود رسیدند.

Sopfiyamehr 1

تأمین امنیت به شیوه رژیم اسلامی، سلب امنیت از ایران است

‌ ‌

گفتگوی بنیاد داریوش همایون با امین سوفیامهر

بنیاد همایون ـ جناب آقای سوفیامهر با سپاس از پذیرش دعوت ما برای این گفتگو. اجازه دهید، پرسش‌های خود را با نگاهی به تمایز میان رویکرد ایدئولوژی‌های انقلاب ۵۷، از یک سو و رویکرد مشروطه‌خواهی، از سوی دیگر آغاز ‌کنیم. ما بسیار شنیده‌ایم که؛ رویکرد مشروطه‌خواهان به ایران و برای دگرگونی و اصلاح از درون بود، اما حاملان ایدئولوژی‌های انقلاب ۵۷، چنین رویکردی نداشتند. مشروطه‌خواهان، اگر بتوان گفت، تغییر موقعیت ایران در جهان و تقویت کشور را از راه اصلاح درون می‌دیدند. اما انقلابیون ۵۷، همه چیز از جمله موقعیت ایران را در گرو مبارزه با «استکبارجهانی» و یا ستیز علیه سلطۀ «امپریالیست‌ها» برجهان دانسته و می‌دانند. امروز، با توجه به این‌که در توازن و صف‌آرایی نیروها و قدرت‌های مهم در جهان و در منطقۀ ما تغییرات محسوسی ملاحظه می‌شود، اما بسیاری از ایرانیان کشور خود را در موقعیت به مراتب ضعیف‌تر و حتا خطرناک‌تری از دهه‌های پیش از انقلاب مشروطه احساس می‌کنند.‌ آیا این احساس خطر و ضعف ریشه واقعی و عینی دارد؟ یا آن‌گونه که هواداران رژیم اسلامی و اصلاح‌طلبان مدعی‌اند، این حس واقعیت ندارد و ناشی از تبلیغاتی‌ست که علیه رژیم اسلامی می‌شود؟

‌ ‌

سوفیامهر ـ با سپاس از دعوت «بنیاد همایون» برای این گفتگو. از گفتگو با بنیادی که نام زنده‌یاد داریوش همایون را بر پیشانی دارد، بسیار خوشوقتم.

ایران پس از دهه‌هایی از فروپاشی صفویان (۱۱۱۴ خورشیدی) و به ویژه با مرگ نادر شاه تبدیل به کشوری شد که توان همآوردی خود را در برابر قدرت‌های بزرگ، برای پاسداری از منافع خود، از دست می‌دهد. از آن پس، ایران به دلیل ضعفِ درونیِ ناشی از سده‌ها تصلب در سنت فکری و عملی سیاست ایران، تبدیل به کشوری می‌گردد که به بیشینه تابع تحولات جهانی است، و از ایفای فعالانه خود در عرصه بین المللی بازمانده است. اوج این ضعف شکست در جنگ‌های ایران و روس بازتاب می‌یابد که برای ایران نتایجی فاجعه‌بار به بار آورد. اشغال ایران در آستانه جنگ جهانی دوم و در اشغال ماندن آذربایجان توسط شوروی حتی پس از پایان یافتن جنگ بین‌الملل دوم همگی تجلی ضعفِ درونی‌ای بود که نخست مشروطه‌طلبان و آنگاه رضا شاه کبیر از تاریخ به ارث برده بودند. این شکست‌های پی‌درپی ایرانیان، هر نسل را به تأمل و عمل در خور واداشت تا بر ضعفِ درونی و تصلب فکری چیره گردند. البته گاه برخی به بیراهه فکری و عملی رفتند، و بجای اینکه راهی بگشایند، گره‌ای بر گره‌های پیشین زدند. برای نمونه، برآمدن گرایش‌های بیگانه‌ستیز هیستریک و غرب‌ستیزانه‌ای که غرب را با استکبار و سلطه جهانی یکی می‌پنداشتند، و خواهان بازگشت تمام و کمال به خویشتن خود بودند، باید از کژراهه‌هایی دانست که آوار انقلاب اسلامی را به سال ۱۳۵۷ به بار آورد.

اجازه بدهید درباره تمایز رویکرد و صوری میان مشروطه‌خواهان و انقلابیون اسلامی ۵۷ آغاز کنیم، آنگاه به تمایز در درون‌مایه این دو گروه اشاراتی داشته باشیم. عمده‌ترین تفاوت در رویکرد مشروطه‌خواهان و انقلابیون ۵۷ در پدیده‌ای است که می‌توان به تسامح به عقل سلیم یاد کرد. مشروطه‌خواهان که به بیشینه با عقلی سلیم به مسائل و بحران‌های ایران می‌نگریستند، درک بهتری از بحران‌ها و ناکامی‌های جامعه و سیاست ایران داشتند. عدم بیگانگی با عقل سلیم به مشروطه‌خواهان اجازه می‌داد که بحران‌ها را بهتر ببینند و بازشناسند و در عمل نیز می‌توانستند با واقع‌بینی بیشتر راه‌کار‌های مناسب‌تری را در پیش بگیرند. مشروطه‌خواهان البته آرمان‌گرا بودند، چرا که تحقق اصول و مبادی مشروطه در ایران با توجه به انباشت تاریخی فلاکت و ژرفای نکبت بدون درجه‌ای از آرمان‌خواهی ممکن نبود. برای آنان پایه‌گذاری سنت نوین سیاسی همراه بود با نگه‌داشتِ شبح و روحی از نهاد‌های سنتی بود که تداوم‌بخشی نهاد‌های نوپیدا را تضمین کند. برای نمونه، مشروطه‌خواهان نظام پادشاهی را از بیخ و بن برنکندند، بلکه تلاش داشتند تا هم عناصری از پادشاهی ایرانی را در قالب پادشاهی مشروطه نگه دارند، هم اینکه شبحی از نظام قدیم را حفظ کنند. البته نظرات حاشیه‌ای چون غربی شدن از فرق سر تا نوک پا هم در میان برخی از اندیشمندان، چونان زنده‌یاد تقی‌زاده وجود داشت، اما حتی خود زنده‌یاد تقی‌زاده پسین‌تر این نگاه خود را تعدیل کرد، و اعراض از میراث تاریخی ایران را برنتافت. هر آینه، پژوهش‌های ارزنده او درباره تاریخ و فرهنگ ایران گواه برتافتن از اعراض از میراث تاریخی ایران است.

باری، آرمان‌خواهی مشروطه‌خواهان گسسته از واقعیت نبود. نقطه عزیمت بیشینه مشروطه‌خواهان اما واقع‌گرایی بود و نه مفاهیم انتزاعیِ ایدئولوژیک. به وارون، رویکرد انقلابیون اسلامی ۵۷ آرمان‌خواهی گسسته با واقعیت بود، و نقطه عزیمت آنان مفاهیم انتزاعیِ ایدئولوژیک. ایران هیچگاه مستعمره نبود که نیاز به استقلال داشته باشد. دست‌نشانده و مستعمره آمریکا بازنمودن نظام پادشاهی پهلوی هم نشان از فقدان عقل سلیم در میان انقلابیون اسلامی ۵۷ بود. سیاست‌های رفاهی شاه بیشتر در خدمت کارگران و اقشار فرودست جامعه بود، و کارگران توانایی این را داشتند تا با تلاش خود در بازه زمانی معقول خود و خانواده خود را از فقر رهایی ببخشند. از این رو، اقتصاد دوره پادشاه پهلوی را نظامی سرمایه‌داری بازنمودن در خوشبینانه‌ترین حالت نشان از دریافت بریده از واقعیت است و در بدترین حالت نشان از کینه‌توزی به مفهوم نیچه‌ای آن دارد، که او از آن  به عنوان اخلاق بردگان یاد و سرزنش می‌کند. انقلابیون از آزادی هم دریافتی انتزاعی داشتند. نظام پادشاهی پهلوی دموکراسی جفرسونی نبود، اما نظامی بود گشوده به روی آزادی که همواره، سوای چند استثناء، به سوی آزادی گام برمی‌داشت، اما آزادی همراه با ثبات. درخشان‌ترین نمود این آزادی‌گستری إعطای حق رأی به زنان بود که واکنش ارتجاعی‌ترین بخش‌های جامعه ایران، از جمله روحانیت، و در صف اول روح الله خمینی، را هم برانگیخت. بیشینه روشنفکران ایرانی، شاخص‌ترین آنها جلال آل احمد نیز با موج پهلوی‌ستیزی و پهلوی‌هراسی همراه می‌شدند حتی اگر سیاست‌گذاری‌های نظام پهلوی به نفع جامعه و زنان بود. آل احمد در «غرب‌زدگی» این گونه به سیاست‌های اعطای آزادی به زنان می‌تازد. «پس در حقیقت [...] به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را داده‌ایم. [...] یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیده‌ایم، به کوچه آورده‌ایم، به خودنمایی و بی‌بندوباری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفه‌ای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً» (صص ۵۶-۵۷). البته محبوبیت آل آحمد نزد روشنفکران آن زمان نشان از این داشت که او یکی از سخنگویان روشنفکران نسل پیشاانقلاب بود.

آزادی در درون نظام مشروطه وجود داشت، اما آزادی مبتنی بر مسئولیت. اما دریافت انقلابیون ۵۷ از آزادی، به بیشینه آزادی ورای نظام مشروطه بود. روشنفکران چپ آزادی‌های در درون نظام مشروطه را روبنایی و «فریب بورژوازی» و «امپریالیسم» می‌دانستند، و روشنفکران اسلامی آن را ضداسلام و شریعت. هر دو گروه یک نقطه مشترک داشتند، و آن جهان‌روایی بود. چپ‌ها دلباخته انترناسونال اردوگاه چپ بودند و اسلامیون سرسپرده امت‌گرایی. آنچه در این میان سر بریده شد، تلاش‌های چندین نسل از پایوران و اندیشمندان ایرانی بود برای استقرار نظام مشروطه مبتنی بر مفهوم ملت. اما جنبه سوگناکانه این است که روشنفکران برپایه آنچه که می‌توان آن را نوشیدایی، یعنی افسون و واله هر چیز جدید و مد روز شدن، و کهن را کهنه دانستن، نظام مشروطه را بذات کهنه و ارتجاعی می‌دانستند، و نظام جمهوری را عین آزادی و ترقی. به همین دلیل بود هنگامی که زنده‌یاد شاپور بختیار از اعطای آزادی‌‌های مبتنی بر قانون و مسئولیت دفاع می‌کرد، گوش شنوایی نیافت. در صورتی که نه هر پدیده کهنی کهنه است، و نه هر پدیده نویی، عقلانی و کارساز. نظام پادشاهی کهن است اما کهنه نیست. کهنِ نوپذیر است. چنانچه با مشروطه، نظام کهن پادشاهی نو شد. و نه تنها نو شد بلکه عقلانی‌تر و اخلاقی‌تر هم شد.

جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی از منظر اصول و غایات هم متمایز بودند که این تمایز در اصول و غایات منجر به دو نوع حکمرانی و سیاست عملی، چه در درون چه در بیرون، هم می‌شد. غایت مشروطه آزادی بود، آن هم آزادی در چارچوب حکومت قانون، در صورتی که غایت انقلاب اسلامی عدالت بود و البته دریافتی چپ‌گرایانه از عدالت. در حوزه سیاست خارجی این نگاه چپ‌گرایانه به عدالت، که بر دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی هم سیطره یافته، بسیار فاجعه‌آمیز بوده است. در عرصه بین الملل بجز حوزه‌های روابط میان کشورهای غربی، به بیشینه روابطی هابزی حاکم است، و عرصه بین‌الملل به بیشینه، عرصه نابرابری است، چه نابرابری در قدرت، به معنای عام آن، چه نابرابری در ثروت. در حوزه‌هایی که روابط میان کشورها قانونمند نیست، جدای اینکه ترجیح و ایده‌آل ما چیست، جهان بر مدار زور و قدرت می‌گردد. از این رو، درافتادن با کشوری به دلیل اینکه کشوری با قدرتی برتر است، از گسسته‌خردی است. این گسسته‌خردی هنگامی خطرخیز می‌شود که جامه ایدئولوژی به تن کرده باشد. آنکه نمی‌داند، در صورت خواست و تلاش می‌تواند آگاه گردد، اما آنانی که آموخته آگاهیِ کژتابند، توان رسیدن به آگاهی را از دست داده‌اند مگر اراده‌ای یابند برای وانهادن آگاهی کژتابانه. باور انقلابیون ۵۷ این بود که حکومت پهلوی دست‌نشانده غرب و بویژه آمریکا است. البته که این اتهامی ناروا بود، و این اتهام را یا از سر ناآگاهی از ضروریات حکمرانی می‌زدند، و یا از سر به راه انداختن پروپاگاندا برای بی‌اعتبار کردن نظام پهلوی. انقلابیون، هم اسلام‌گرایان و هم چپ‌های سکولار مانند حزب توده، خواهان این بودند که ایران از غرب فاصله بگیرد. چپ‌ها، بویژه حزب توده، می‌خواستند که حکومت پهلوی منافع شوروی را در ایران به پیش ببرد. از این رو، انقلابیون برای برانداختن حکومت پهلوی بر آن بودند تا پشتوانه‌های آن را سست کنند. دامن‌زدن به امپریالیسم‌ستیزی یکی از ابزارهای براندازی انقلابیون ۵۷ بود.

آنچه که با انقلاب اسلامی به ثمر رسید، در گسست با منطق نظام پادشاهی پهلوی بود که شامه تیزی برای پی‌گیری منافع ملی داشت. اما نسل سودازده انقلابی از پشت شیشه کبود ایدئولوژی به جهان می‌نگریست. بیشینه انقلابیون به ایدئولوژی‌هایی پایبند بودند که با دیده تحقیر به مسئله امر ملی و منافع ملی می‌نگریست. اسلام‌گرایان یکان سیاست را امت می‌دانستند، و چپ‌ها آن را طبقه پرولتاریا و محرومان. باری، مفهوم مستضعفان پیوندی بود از  دو مفهوم انقلابی آن زمان یعنی امت و پرولتاریا. به خطا گفته‌اند که نظام پادشاهی پهلوی اصلاح‌پذیر نبود. نظام پادشاهی پهلوی اصلاح‌پذیر بود، اما از درون به آنچه که انقلابیون می‌خواستند تغییر‌پذیر نبود. نظام پادشاهی پهلوی نمی‌توانست منافع امت و پرولتاریای جهانی را لحاظ کند، بدون آنکه دست از پی‌گیری منافع ملی بشوید، مگر آنکه از درون دچار استحاله می‌شد. اما با انقلاب اسلامی این دگردیسی ممکن شد، و انقلابیون از این حیث به هدف خود رسیدند. حمله انقلابیون به نظام پهلوی از زاویه منافع ملی نبود، بلکه مشکل آنها این بود که چرا نظام پادشاهی پهلوی دنیا را از منظر شیشه کبود ایدئولوژی آنها نمی‌دید. در نگاه انقلابیون سودازده نظام پادشاهی پهلوی دنباله حکومت امپریالیسم و یا غربِ کافر در ایران بود. این نگاه البته که بدنبال اصلاح نبود، بلکه در پی ویرانی نظم مستقر بود و جایگزین کردن آن با نظم مطلوب خود بود. سیاست کنونی جمهوری اسلامی تداوم همین نگاه کژتاب انقلابیون ۵۷ است.

جمهوری اسلامی برآمده از انقلابی است استوار بر اصول جزمیت‌بخش که در سیاست خارجی حکومت اسلامی بازتاب یافته است. یکی از اصول انقلاب اسلامی مبارزه با امپریالیسم بود که انقلابیون از گفتمان چپ به ارث برده بودند، بویژه چپِ‌ِ جهان سوم. نزد اسلام‌گرایان مفهوم امپریالیسم جامه‌ای دینی به تن کرد و به استکبار جهانی آوازه یافت. امپریالیسم‌ستیزی  یا استکبارستیزی یکی از خواسته‌های انقلابیون بود. برداشت آنان این بود که حکومت پهلوی «دست‌نشانده» امپریالیسم است. باری، انقلابیون تصویری دراماتیک و شوریده از نظام پهلوی و وضعیت ایران بدست می‌دادند که ریشه‌ای در واقعیت نداشت. آنها نمی‌توانستند و یا نمی‌خواستند که پیشرفت‌های خیره‌کننده ایران، بویژه پس از سال ۱۳۳۲، را ببینند. ایران از زمان روی کار آمدن پادشاه فقید در همه حوزه‌ها در حال پیشرفت بود. پادشاه دریافته بود تنها راه بالابردن استانداردهای زندگی ایرانیان و تبدیل ایران به قدرتی منطقه‌ای، نزدیکی به غرب است که بستر زاینده‌ی پیشرفت علمی و تکنیکی بود. از سوی دیگر نیات امپریالیستی روسیه چه در عهد تزاری و چه در دوره شوروی خطری امنیتی برای موجودیت کشور ایران بود. روسیه تزاری پس از جنگ‌‌های ایران و روس بخش‌هایی از ایرن را بلعیده بود. در دوره نظام کمونیستیِ شوروی نیز، روسیه نیات توسعه‌طلبانه خود را در قالب ایدئولوژی کمونیستی بسط و گسترش می‌داد. بنابراین، از منظر حکومت پهلوی، تأمین رفاه ایرانیان و از همه مهمتر امنیت ایران در گرو نزدیکی ایران به غرب بود، و البته همهنگام کاهش تنش با بلوک شرق. از این رو، نظام دیپلماسی پهلوی با آشکار شدن نخستین نشانه‌های تمایل شوروی برای عادی‌سازی روابط با ایران، تلاش دیپلماتیک خود را برای عادی‌سازی آغاز کرد. در عهد برژنف، که شاه فقید او را فردی معقول‌تر از رهبران پیشین شوروی چون خروشچف می دید، او به دعوت شوروی به مسکو سفر کرد. در آن سفر قرارداد خرید تسلیحات نظامی خرید به مبلغ صد و ده میلیون دلار را با شوروی امضاء کرد، و همچنین امکان تأسیس ساخت کارخانه ذوب آهن اصفهان را به روس‌ها داد. چند ماه بعد، شاه به آمریکا سفر کرد و پرزیدنت کندی را قانع کرد تا پشتوانه لازم را برای گسترش و تقویت ارتش ایران فراهم نماید، و شاه با دست پر از آمریکا بازگشت. او توانست قول افزایش نیروی ارتش ایران را تا ۱۸۵ هزار پرسنل از آمریکا بگیرد. در حقیقت، سیاست خارجی شاه در جنگ سرد، نزدیکی به غرب بود تا ایران هم در برابر هجوم احتمالی شوروی ایمن باشد و هم از علم و تکنولوژی غرب برای پیشرفت ایران بهره بگیرد.

 اما امپریالیسم‌ستیزی انقلابیون بدین معنا نبود که آنان در آستانه فروپاشی نظام پهلوی ارتباطی با مقامات آمریکایی نداشتند، و درباره نظام پساپهلوی قول‌هایی به آمریکاییان نداده بودند.[۱]  آمریکاییان دست‌کم از اکتبر ۱۹۷۸ ‌با انقلابیون ارتباط برقرار کردند، و مقدمات انتقال قدرت را از شاه به انقلابیون به بحث گذاشتند. همهنگام با پاره‌ای از سران ارتش و بویژه رئیس آن زمان ساواک، تیمسار مقدم، به مذاکره می‌پرداختند تا نیروهای امنیتی و نظامی را آماده این انتقال قدرت کنند. آنچنان که مدارک ارتباط سران انقلابیون با مقامات آمریکایی بیرون آمده است، روح الله خمینی پیش از به قدرت رسیدن، از طریق کانال ابراهیم یزدی، دو قول عمده به آمریکائیان داد؛ یکی اینکه ایران رابطه خود را با آمریکا حفظ خواهد کرد و دیگر آنکه صادرات نفت ایران به غرب قطع نخواهد شد.[۲] کوتاه سخن اینکه، انقلابیون وارث گفتمان امپریالیسم‌ستیزی بودند، و پس از اشغال سفارت آمریکا توسط نیروهای خط امامی و حمایت نیروهای چپ از اشغال سفارت، انقلابیون خط امامی دریافتند که اشغال سفارت فضایِ عمل مناسبی را فراهم کرده است برای حذف مخالفان و تسویه حساب‌های سیاسی. اما اشغال سفارت برای منافع ملی ایران پیامدهای مرگباری داشت. ایران را در جهان منزوی کرد، و ایران یکی از قدرتمدترین پشتیبانان خود را، که آمریکا بود، از دست داد. بسیاری به درستی گفته‌اند که اشغال سفارت آمریکا و ضعفی که برای ایران در عرصه بین المللی و منطقه‌ای پدید آورد یکی از مشوق‌هایی صدام حسین برای حمله به ایران بود.

به گمان من، افزون بر گفتمان امپریالیسم‌ستیزی انقلاب اسلامی، جنگ هشت ساله، که نیاز به دمیدن در آتش امپریالیسم‌ستیزی را افزون کرد، آمریکا‌ستیزی در پاره‌ای از هویت جمهوری اسلامی سرشته شد. البته ستیز با آمریکا تنها جنبه گفتمانی-روانی نداشت، و رفته رفته بخشی از هویتِ گروهیِ نیرو‌های ایدئولوژیک و نظامی-امنیتی شد، بدین گونه‌ که  آمریکاستیزی به مثابه چسبی عمل می‌کرد و می‌کند که این نیروها را به هم پیوند می‌دهد. هنگامی که باور و منشی بخشی از هویت نیروهای نظامی-امنیتی حکومتی می‌شود، نشان از ریشه‌دار بودن آن ایدئولوژی و البته پرهزینه بودن تغییر دادن آن است. در گفتمان و خطاب هویتی جمهوری اسلامی، آمریکا همه آن چیزی است که جمهوری اسلامی نیست یا نباید باشد. آمریکا در کنار اسرائیل آن نشانه‌هایی هستند که با ارجاع به آنان هر شری به خیر و هر رذیلتی به فضیلت تبدیل می‌ شود. نمونه‌های این رویکرد بسیار است. یکی از واپسین نمونه‌های این رویکرد، به قدرت رسیدنِ دوباره طالبان در افغانستان است. حاکمان جمهوری اسلامی سرمست از شکست آمریکا در افغانستان هستند، چرا که از دید آنان هر آنچه که شکست آمریکا باشد، پیروزی خود می‌دانند، حتی اگر شکست آمریکا بر خلاف منافع ملی ایران باشد. دریافت این نکته که قدرت گرفتن دوباره طالبان، و اصولاً هر گروه اسلام‌گرای تندرو در منطقه خاورمیانه به نفع منافع ملی ایران نیست، دشوار نیست. اما برای جمهوری اسلامی شکست دشمن خود، یعنی آمریکا، مهم‌تر است.

نکته مهم درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی که تداوم سیاست داخلی است، و در حقیقت ضعف ذاتی جمهوری اسلامی است، ناتوانی جمهوری اسلامی برای تأمین امنیت ایران بوسیله تسلیحات و شیوه‌های متعارف است. تأمین امنیت به شیوه جمهوری اسلامی همان عامل سلب امنیت از ایران شده است. همان شیوه‌های که جمهوری اسلامی بکار می‌برد برای تأمین امنیت نظام همان منشاء ناامنی برای ایران بوده است. از این رو، تناقضی در درون امنیت به سبک جمهوری اسلامی است که آن را می‌توان امنیت علیه امنیت و یا امنیت خودبرانداز نامید.

 حکومت پهلوی، بدلیل رابطه حسنه با آمریکا و غرب، قادر بود تا با بازسازی و نوسازی ارتشی مدرن شامل نیروی هوایی، دریایی، و زمینی بروز و کارآمد، امنیت ایران را تأمین کند. اما جمهوری اسلامی پس از انقلاب اسلامی، قادر نبوده تا نیروی هوایی و دریایی ایران را بگونه‌ای موثر نوسازی کند. ایرانِ امروز در حقیقت فاقد نیروی هوایی کارآمد است. در جهان جدید، هیچ چیز نمی‌تواند خلاء نیروی هوایی را پر کند. از دهه شصت میلادی به این سو ما شاهد انفجار پژو هش‌های علمی درباره نقش نیروی هوایی در تأمین امنیت کشورها هستیم. این پژوهش‌ها، بویژه، پس از پیروزی معجزه‌‌آسای اسرائیل در جنگ شش روزه عربها و اسرائیل به سال ۱۹۶۷ گسترش یافته است. یکی از یافته‌های این دست پژوهش‌ها این است که نیروی هوایی و استفاده موثر از آن نقش موثری در خنثی‌سازی استراتژی تهاجمی دشمن دارد. این دقیقاً همان استراتژی بود که اسرائیل در جنگ شش روزه علیه کشورهای عربیِ متخاصم بکار گرفت، و به دستاوردهای شگفت‌آوری منجر شد. در غیاب نیروی هوایی و دریایی موثر، جمهوری اسلامی گزینه‌های خود را برای تأمین امنیت ایران بسیار محدود کرده است. بنابراین، گزینه‌ای که در پیش گرفته است، بهره بردن از شیوه‌ها و تسلیحاتِ نامتعارف است. به گمانم، سرمایه‌‌گذاری گسترده جمهوری اسلامی در برنامه پرهزینه هسته‌ای از ناتوانی جمهوری اسلامی از تأمین امنیت بواسطه تسلیحات متعارف ناشی می‌گردد. البته ناتوانی ذاتی جمهوری اسلامی در نوسازی نیروی هوایی و دریایی تنها رانه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست، بلکه سرشت جمهوری اسلامی، به مثابه دولتی و قدرتی تهاجمی، هم هست که در بالا آوردم.

جمهوری اسلامی برای خود اهدافی ایدئولوژیک تعریف کرده است، یعنی تضعیف اسرائیل و آمریکا در منطقه و تغییر مرزهای خاورمیانه است. خطا است اگر بگوییم که خیال صدور انقلاب با پایان جنگ رنگ باخت. پس از ناکامی جمهوری اسلامی در جنگ هشت ساله، با تأسیس شاخه‌های برون مرزی سپاه نظام اسلامی تلاش داشت تا اهداف ایدئولوژیک خود را به پیش برد. پس از اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا این دو کشور زمینه‌‌ای شد برای نظام تا به تقویت نیروهای نیابتی خود در منطقه بپردازد.

سخن دیگر اینکه، اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی هیچ نسبتی با ژئوپولیتیک ایران به مثابه کشوری تاریخی ندارد. دشمنی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با اسرائیل و آمریکا نه ریشه‌ای در فرهنگ ما دارد و نه در تجربیات تاریخی ما. سهل است کشوری چون روسیه آسیب‌های جدی‌تری به ایران زده است، از جدایی بخش‌هایی از ایران و به دار آویختن ایرانیان در آذربایجان در دوره مشروطه گرفته تا تداوم اشغال آذربایجان پس از پایان جنگ جهانی دوم. ایران برای تأمین امنیت خود به گونه‌ای موثر و پایدار، و حتی کم‌هزینه‌تر، نیازمند برقراری روابط دوستانه با آمریکا و اسرائیل است. بدون دوستی با آمریکا و اسرائیل هیچ حکومتی نمی‌تواند امنیت پایدار ایران را تأمین کند. هر گونه تأمین امنیت پایدار نیازمند دارا بودن نیروی هوایی و دریایی موثر و بروز است، و ایران تنها از طریق دوستی با آمریکا است که می‌تواند دست به نوسازی این دو نیروی خود بپردازد. حتی با تقدیم امتیازات فراوان جمهوری اسلامی به روسیه این کشور به دلیل فشارهای آمریکا حاضر نشده است تا هواپیماهای جنگنده‌ و بمب‌افکن‌ به جمهوری اسلامی بفروشد. حتی فروش چندبرابرِ قیمت سامانه دفاعی اس-۳۰۰ بدون رسوایی نبوده است. بنا به گزارش پاره‌ای از منابع امنیتی، روسیه پس از فروش سامانه موشکی اس-۳۰۰، کدهای این سامانه در اختیار اسرائیل قراد داده است.[۳] از این رو، در صورت حمله اسرائیل، این کشور قادر است تا این سامانه‌ها را از کار بیاندازد. آنچه جمهوری اسلامی تأمین امنیت می‌نامد، در واقع بمبی ساعتی است که دیر یا زود خواهد ترکید. شیوه تأمین امنیت به سبک جمهوری اسلامی ناپایدار، پرهزینه، و خود-ویرانگر است، و من همیشه آن را به فردی تشبیه کرده‌ام که برای کوباندن میخ به دیوار بجای چکش از سر خود بهره می‌گیرد. البته در مورد جمهوری اسلامی از سر مردم و منافع ملی ایران. هدف هر حکومتی تأمین امنیت پایدار کشور است، و جمهوری اسلامی بنا به غایات و سرشت خود قادر به تأمین امنیت پایدار ایران نیست. امنیت را به بهای از میان بردن امنیت پایدار ایران تأمین کردن بلاهتی است خطرناک. چرا که شیوه‌های تهاجمی جمهوری اسلامی دشمنی نبوده که برای ایران نیافریده باشد و دوستی‌ای نبوده که به دشمنی بدل نکرده باشد. هنگامی که قدرتی شیوه‌های تهاجمی را در پیش می گیرد، کشورهای منطقه‌ای و یا بین المللی برای خنثی کردن آن دست به ائتلاف می‌زنند تا قدرت تهاجمی را خنثی کنند. همین اتفاق درباره جمهوری اسلامی افتاده است. به گونه‌ای که اسرائیل و عربستان را، که دشمنانی تاریخی بودند، در یک جبهه قرار داده است. اگر دولتی ملی بر سر کار بود که بر پایه منطق ژئوپولیتیک ایران اهداف سیاست خارجی میهن را معین می‌کرد، آنگاه «عمق استراتژیک» ایران را آن‌جاهایی تعریف می‌کرد که بستر زاینده اسلام‌گرایی ستیزه‌جو و گفتمان‌های پان‌قومی است. میهن ما از این دو ناحیه مورد خطر قرار گرفته است. هر دولت ملی‌ای که‌ در آینده بر سر کار بیاید، برای ایجاد امنیت پایدار ایران و رفاه ایرانیان نیازمند، نوسازی نیروی هوایی و نیروی دریایی و به طور کلی مجبور به تأمین امنیت ایران با ارتش و تسلیحات متعارف است. از این رو، منطق ژئوپولیتیک ایران حکم می‌کند که ایران رابطه‌ای دوستانه با اسرائیل و آمریکا داشته باشد، اگر نمی‌خواهیم چون جمهوری اسلامی با سر میخ به دیوار بکوبانیم.

‌ ‌

بنیاد همایون ـ شما به درستی به این نکته اشاره کردید که؛ در مناسبات بین‌المللی هنوز «قانون جنگل هابزی» برقرار است و هنوز جهان بر مدار زور و قدرت و ثروت می‌گردد. طبیعی‌ست که چنین واقعیتی در مردمان کشورهای فاقد زر و زور، حسی از انزجار و بی‌اعتمادی علیه کشورهای دارای قدرت و ثروت ایجاد کند و چنین حسی نیز بارها و بارها زمینۀ مناسبی برای برانگیختن خشم چنین مردمانی بوده است. یک نمونه؛ تحریک دائمی احساسات مردم، علیه کشورهای صاحب قدرت غربی توسط رژیم اسلامی. در هیچ موردی دیده نمی‌شود که رژیم اسلامی دست از تحریک‌ مردم علیه غرب، به ویژه آمریکا و همچنین اسرائیل برداشته باشد، اما آیا تأثیر این تحریکات در میان مردم ایران، به همان روال سال‌های نخست انقلاب اسلامی‌ست؟

‌ ‌ ‌ ‌

سوفیامهر ـ اینکه واقعیت جهانِ بیرون چیست، و اینکه چه پاسخی به واقعیت بیرونی، پاسخی درخور است، دو امر متفاوت است. یک پاسخ به واقعیت دنیای بین‌الملل همان است که چپ‌گرایانِ ضدپهلوی و اسلام‌گرایان انقلابی ۵۷ دادند که به فرجام در جمهوری اسلامی تحقق یافت. پاسخ آنان ستیز با «امپریالیسم» و «استکبار جهانی» بود که به زعم‌شان در آمریکا تبلور یافته است. تلاش آنان این بوده و هست تا توازن قوا در عرصه بین‌الملل را، آن هم به هر قیمتی، برهم زد، حتی اگر موجب نابودی هستیِ کشور ایران شود، ایده‌ای که اکنون در تجربه شکست‌خورده جمهوری اسلامی تحقق‌ یافته است. اگر شخصی یا افرادی باور دارند که برهم زدن توازن قوا در عرصه بین‌المللی ممکن و یا مطلوب است، این افراد باید از جان و مال خود مایه بگذارند تا به این هدف ایدئولوژیک خود برسند، اما مشکل این دست افراد این است که با گروگان گرفتن ایران و منابع آن، و بدتر از آن نه با بهره بردن از دسترنج فردی خود که از منافع عموم مردم، که باید خرج رفاه و امنیت ایرانیان شود، هزینه می‌کنند. در همه کشورها چنین افرادی هستند که حاضرند برای تحقق ایده‌های آرمانی خود هزینه‌های زیادی بپردازند، اما این گونه افراد حق ندارند از جیب ملتی خرج کنند برای تحقق ایده‌های مالیخولیای خود. در اینجا است که نقش دستگاه دیپلماسی و هدف‌گذاری آن مهم است.

وظیفه دستگاه دیپلماسی کشور اجرای ایده‌های مالیخولیایی نیست، بلکه تعیین اهداف سیاست خارجی کشور بر پایه منطق ژئوپولیتیک آن کشور است. از این رو، نقطه عزیمت‌گاه هر دستگاه دیپلماسی‌ای باید واقع‌بینی باشد، و نه طر‌ح‌های انتزاعی و باورهای ایدئولوژیک. بایسته نیست که دستگاه دیلماسی ایران منابع خود را خرج برهم زدن توازن قوای عرصه بین‌المللی کند. هیچ‌چیز در منطق ژئوپولیتیک ایران و تاریخ و فرهنگ میهن‌مان وجود ندارد که با آمریکاستیزی و محو اسرائیل از منطقه سازگار باشد. البته که میان نزدیک‌ترین متحدان هم اختلاف منافع و نظرگاه رخ می‌دهد، اما منابع و هستی کشوری را خرج دشمنی‌ای ایدئولوژیک کردند، چیزی نیست جز جنون. حاصل فاجعه‌بار این جنون جمهوری اسلامی در همه عرصه‌های زندگی ایرانیان پدیدار گشته است که بر بسیاری آشکار گشته و بیان آن ذکر مصیبت می‌شود. کار به جایی کشیده که همان شیوه‌هایی که جمهوری اسلامی ادعا دارد برای تأمین امنیت کشور ضروری است، دقیقاً همان شیوه‌هایی است که ایران را ناامن کرده است.

البته می‌پذیرم که جمهوری اسلامی همواره خواسته است تا از نمد آمریکاستیزی برای خود کلاهی بدوزد، و به تحریک احساسات مردم بپردازد، و آنان را حول آمریکاستیزی متحد سازد. ناگفته نماند که روشنفکران چپ هم در این نفرت‌پراکنی ایدئولوژیک نقش بسیار منفی‌ای بازی کردند. بخشی از این نفرت‌پراکنی چپ‌ها ریشه در ایدئولوژی و باورهای بنیادین آنان دارد. باور آنان این بوده است که جهان زیر سلطه نیرویی امپریالیستی است، و نقش قدرت‌های ضعیف‌تر تضعیف قدرت امپریالیستی آمریکا است. این باور همان بیانِ سکولارِ گفتارِ پایبندان به جمهوری اسلامی است که آمریکا را استکبار جهانی می‌نامد، و نقش خود را در ستیز با استکبار جهانی می‌داند. در صورتی که برای بیش از چهار دهه منافع ملی ایران قربانی این باور ایدئولوژیک شده است.

ضعف و قدرت کشورها در عرصه بین المللی بازتاب قدرت آنها در درون مرزهای خود است. برتری قدرت آمریکا در عرصه بین‌الملل نتیجه نظام سیاسی، نهاد‌های دولتی و غیر دولتی، سرمایه انسانی، خلاقیت و نوآوری تکنولوژیک، ساختار اقتصادی، موقعیت ژئوپولیتیک و توان نظامی این کشور دارد. آمریکا در حقیقت یک کشور نیست، بلکه ابرکشوری است متشکل از پنجاه کشور. درافتادن با این ابرکشور اگر چه برای ایرانیان رنج بی‌پایان و البته  غیرضروری‌ای پدیدآورده، اما برای سردمداران جمهوری اسلامی گنجی ثروت‌آور و قدرت‌ساز بوده است. عرصه بین الملل بذاته عرصه قدرت‌های نابرابر است، و زدودن این نابرابرای ممکن نیست. البته می‌توان با گسترش روابط سیاسی و اقتصادی این نابرابری در عرصه بین‌المللی را تعدیل کرد و با وضع قوانین قدرت کشورهای بزرگتر را مهار کرد. برای نمونه، روابط اروپا با آمریکا عرصه قانونمندی است و مناسبات هابزی برقرار نیست. جمهوری اسلامی بنا به سرشت خود ناچار است تا همواره تنش و تهدید را با آمریکا فعال نگه دارد و فضا را در وضعیت نه جنگ و نه صلح نگه دارد. چرا که جنگ پیامدهای پیش‌بینی ناپذیری برای حکومت اسلامی و صلح به معنای استحاله نظام خواهد بود. اما همین وضعیت باعث می‌شود تا روابط میان ایران و آمریکا برمدارِ منطقی هابزی عمل کند. وضعیت مطلوب برای ایران ارتباط دوستانه با آمریکا است تا از این طریق قدرت و امنیت خود را به گونه‌ای پایدار افزایش دهد و همهنگام هزینه مادی و معنوی کمتری برای این مهم بپردازد. سیاست کنونی جمهوری اسلامی خلاف این مسیر به پیش می‌رود.

‌ ‌

بنیاد همایون ـ با نگاه به بخش نخست پرسش قبل، باید اشاره کنیم که در اوج جنبش مشروطه‌خواهی و پیروزی انقلاب مشروطه، همان احساس بی‌عدالتی و بی‌اعتمادی نسبت به کشورهای قدرتمند وقت، به ویژه دو قدرت استعماری روس و انگلیس در مردم ایران و برخی مشروطه‌خواهان وجود داشت، اما به رغم این نه در مذاکرات مجلس شورای ملی، نه در سخنان رجل و دولتمردان دولت‌های مشروطه نشان چندانی از تحریک احساسات مردم، حتا علیه این دو کشوری که تا مرز همکاری با یکدیگر بر تقسیم منافع و حتا تقسیم خاک ایران رفته بودند، به چشم نمی‌خورد. در کنار بیانات و سیاست‌های محمدرضاشاه، ما می‌توانیم از متن مذاکرات و نامه‌های رسمی و دیپلماتیک محمدعلی فروغی به دول خارجی به ویژه به دولت اتحاد جماهیر شوروی، در شرایط اشغال بخش‌های شمالی کشورمان، شاهد بیاوریم که جز زبان دیپلماتیک در حد نرم‌های بین‌المللی، در دفاع از منافع ایران دیده نمی‌شود. حتا نامه‌های امیرکبیر به دشمن رسمی و تاریخی ایران یعنی سران عثمانی نیز خارج از نرم زبان دیپلماتیک نبود. حداقل ما به خاطر نداریم در هیچ یک از این اسناد رسمی ایران، اصل بر دامن زدن به دشمنی و یا رد مذاکره بوده باشد. به رغم همۀ دلایل منطقی، در رفتار «ناعادلانۀ» دولت‌های دیگر، که می‌توانستند خشم این سران دولت وقت ایران را برانگیزانند، اما جایی نشنیده‌ و ندیده‌ایم که آنها به تحریک حس انزجار مردم روی آورده باشند. آیا چهره‌هایی نظیر محمدرضاشاه، محمدعلی فروغی یا حتا امیرکبیر نمایندگان روحیات و احساسات مردم خود نبودند؟ آیا اساساً قرادادن احساسات مردمی به عنوان وثیقۀ پیش‌برد مصالح عالیه کشور در مناسبات بین‌المللی صحیح است؟ ‌ ‌

‌ ‌

سوفیامهر ـ دولتمردانی که نام بردید نگاهشان به روابط خارجی و توان ایران مبتنی بر عقل سلیم common sense و واقع‌بینی بود، جهان را از منظر ایدئولوژی‌های مارکسیستی و اسلام‌گرایی نمی‌دیدند. فهم آنان از روابط خارجی استوار بود بر دریافت آنان از قدرت درونی کشور و محدودیت‌های آنان. ایران نخستین کشوری بود که دعوی‌ای حقوقی تسلیم سازمان نوپای ملل متحده کرد. حسین علاء در دفاع از حق حاکمیت ملی ایران و هشدار نسبت به اشغال آذربایجان ایران توسط شوروی سخنرانی‌ای ایراد می‌کند که متن آن نشان از پختگی دیپلمات‌های ایرانی دارد. خود حضرت اشرف آگاه به ضعف‌های ایران توانست بازی‌ دیپلماتیک کامیابانه‌ای را در برابر استالین در پیش بگیرد که بیان جزئیات آن از حوصله این مجال بیرون است.

هر کشوری بنا به موقعیت تاریخی و ژئوپولیتیک خود با فرصت‌‌ها و تهدیدهای معینی روبرو است. دوست و دشمن و رقیب و رفیق هر کشور می‌بایست بر پایه این دست متغیر‌ها معین گردد، و برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی ابزارهای معقول و کارساز در پیش گرفته شود. بنا نهادن سیاست خارجی بر احساسات مردم که همواره در نوسان است و دچار افت و خیر مداوم می‌شود، نشانه گسسته خردی است. باری، نکته دیگر که شایان ذکر است این است که گاه بحث‌های عبثی درباره ایدئولوژیک بودن و یا پراگماتیست بودن سیاست خارجی جمهوری اسلامی در می‌گیرد. حقیقت آن است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی هم ایدئولوژیک است و هم پراگماتیست. بدین گونه که در سطح اهداف سیاست خارجیْ جمهوری اسلامی ایدئولوژیک است، اما در سطح دستیابی به این اهداف به گونه‌ای استراتژیک عمل می‌کند. اهداف ایدئولوژیک سیاست خارجی جمهوری اسلامی یکی تضعیف آمریکا در منطقه است، دومی تضعیف و از میان بردن اسرائیل به عنوان یک کشور. آنچه را هم که جمهوری اسلامی «عمق استراتژیک» نام نهاده است، چیزی نیست جز راهکارهایی برای تضعیف آمریکا و اسرائیل. اگر حزب الله لبنان را پدید آورده و تجهیز و تسلیح می‌کند و میلیاردها دلار هزینه این گروه می‌کند تنها به دلیل تضعیف اسرائیل است. و اگر تمام قد پشت رژیم اسد ایستاد و هزاران سوری را برای نگه داشت اسد در سوریه کشت، همه و همه برای این است که بتواند از طریق سوریه راههای لجیستیکی خود را برای کمک به لبنان در دسترس و گشوده نگه دارد. اگر بر فرض محال، جمهوری اسلامی با اسرائیل صلح کند، دفاع و تسلیح حزب الله لبنان، به عنوان گروهی نظامی-امنیتی، برای جمهوری اسلامی توجیهی استراتژیک نخواهد داشت. مسئله امت‌گرایی در جمهوری اسلامی و غیاب منافع ملی بسیار جدی است. در دنیای قدیم غایت سیاست‌ورزی تأمین خیر عمومی تعریف می‌شد که در جهان نوین به منافع ملی آوازه یافته است. چه از حیث نظری و چه از حیث عملی، منافع ملی جایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ندارد. اگر جمهوری اسلامی بخواهد تن به منطق منافع ملی ایران بدهد ناچار است تا تن به استحاله بدهد، و این می‌تواند خطر فروپاشی نظام را افزایش دهد. باری، جمهوری اسلامی آنچه را که منافع امت می‌داند بر پایه دشمنی با آمریکا و اسرائیل تعریف می‌کند، در حالی که دشمنی با این دو کشور تنها آسیب و زیان برای منافع ملی ما داشته است. سران جمهوری اسلامی باور دارند که با وانهادن دشمنی با آمریکا و اسرائیل سیطره خود را در منطقه و در درون مرزهای ایران از دست خواهند داد. خامنه‌ای دریافته است که جنگ با آمریکا یا اسرائیل به معنی نابودی قدرت اوست، و همهنگام دریافت او این است که صلح با آمریکا و ترک مخاصمه با اسرائیل به معنای استحاله نظام اسلامی است. از این رو، او همواره تلاش داشته تا شرایط را در وضعیت نه جنگ نه صلح نگه دارد.

‌ ‌

ینیاد همایون ـ و به عنوان پرسش آخر این دور از گفتگو، مایلیم به نکته‌ای از پاسخ نخست شما برگردیم، به این‌که گفته‌اید؛ رژیم اسلامی برای حفظ امنیت خود، در حقیقت امنیت پایدار ایران را به خطر انداخته است. با توجه به چتر «حمایتی» که چین و روسیه بر سر حکومت اسلامی، در برابر فشارهای بالفعل مانند تحریم‌ها یا خطرات بالقوه مانند خطر حملۀ نظامی و … باز کرده‌اند، چرا نتوان از تأمین امنیت برای ایران، حداقل در مواردی نظیر جلوگیری از خطر حمله نظامی یا کاهش فشار اقتصادی بر مردم سخن گفت؟

‌ ‌ ‌ ‌

سوفیامهر ـ تا جمهوری اسلامی هست شبح جنگ بر سر ایران چرخ می‌زند، چون همانگونه که آوردم، جمهوری اسلامی صلح با آمریکا را استحاله خود می‌داند. اگر جنگی روی دهد، این جنگ معلول پافشاری جمهوری اسلامی بر تداوم برنامه ‌اتمی است. اکنون زمان به ضرر برجام است، و هر چه جلوتر می‌رویم سودمندی‌های بازگشت به برجام کاسته می‌‌شود. بر پایه «بند‌های غروب» مندرج در برجام، محدودیت‌های موشکی جمهوری اسلامی در سال ۲۰۲۳ برداشته خواهد شد، همچنین محدودیت نصب سانتریفیوژهای پیشرفته به صورت قانونی در سال ۲۰۲۵ و محدودیت میزان غنی‌سازی اورانیوم در سال ۲۰۳۰ برداشته خواهد شد. اکنون ۶ سال از توافق برجام گذشته است، زمان از میان رفتن محدودیت‌هایی که اشاره کردم با شتاب در حال سپری شدن است. هم اکنون، جمهوری اسلامی، بر خلاف توافق برجام، هم سانتریفیوژهای نسل جدیدتری را نصب کرده، و هم میزان غنی‌سازی را تا ۶۰ درصد بالا برده است، و هم اینکه اجازه بازرسی و پادمان را از آژانس انرژی اتمی سلب کرده است. از این رو دیگر بار، بحث حمله نظامی به عنوان گزینه‌ای جایگزین در میان طرفهای غربی گفتگو بالا گرفته است. از منظر جمهوری اسلامی نیز رفع تحریم‌ها نمی‌تواند تضمین اجرایی بلندمدت داشته باشد، چرا که محتمل است با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، توافق هسته‌ای بر هم بخورد. همهنگام، دولت بایدن امکان بخشیدن تضمین‌های لازم‌ برای تداوم لغو تحریم‌ها پس از خود را ندارد. از این رو سودمندی‌‌های بازگشت به برجام هم برای جمهوری اسلامی کم است. در این شرایط، جمهوری اسلامی، با توجه به ضعف دولت بایدن گزینه هسته‌ای شدن را برای خود در دسترس‌تر می‌پندارد. اما این پندار، سوء محاسبه‌ای بیش نیست. در این صورت، از چین و روسیه هم کاری ساخته نیست. چین و روسیه ایران را هسته‌ای نمی‌خواهند. هسته‌ای شدن جمهوری اسلامی به معنای هسته‌ای شدن دیگر کشورهای خاورمیانه بی‌ثبات است، و خاورمیانه هسته‌ای نه به نفع چین است و نه به نفع روسیه.به گمانم در صورت اینکه جمهوری اسلامی برنامه هسته‌ای خود را به منظور دست‌یابی به آزمایش اتمی ادامه دهد، متأسفانه حمله نظامی به ایران بسیار محتمل است. بنابراین تغییر بنیادین سیاست جمهوری اسلامی برای تأمین امنیت پایدار ایران ضروری است، و این میسر نمی‌شود مگر اینکه جمهوری اسلامی برافتاده باشد. امنیت به سبک جمهوری اسلامی، تبدیل به تهدیدی گشته علیه ایران.

‌ ‌

بنیاد همایون ـ با سپاس از پاسخ‌های روشن و نتیجه‌گیرهای تکاندهنده، این دور از گفتگو را به پایان می‌بریم با این امید که بتوانیم در اجزاء این پاسخ‌ها طی گفتگو و گفتگوهای بعدی دقیق‌تر شده و از تأملات هشداردهندۀ شما بهره گیریم.



[۱] NLC-16-25-4-59-9. (1979/01/27). Declassified date 2013/11/16

[2] همانجا

 

[3] Mizokami, Kyle. “Iran Charges Russia With Selling Out its Air Defense Secrets to Israel,” Popular Mechanics. March 22, 2017. https://www.popularmechanics.com/military/weapons/a25779/iran-complains-russia-sold-out-its-air-defenses-to-israel/?fbclid=IwAR04i2jAqwIjx91HrPkaymFcA0Hle3RHAwB3NeEsUfEY- DKczoiT31P2XqY