«

»

Print this نوشته

سخنان مهدی فتاپور

Fatapour

سخنان مهدی فتاپور

من با آقای داریوش همایون در طول حیات سیاسی‌مان در دوره‌های مختلف در تخاصم بودیم. زمانی که آقای داریوش همایون مسئولیت دولتی داشتند، من یا در زندان بودم، یا دوره‌ای چریک بودم و اگر امکان پیدا می‌کردیم که مسئولین دولتی را پیدا کنیم آن‌ها را ترور می‌کردیم و مسئولین دنبال این بودند که ما را پیدا کنند و ما را به قتل برسانند. بعد از دوران انقلاب هم به هر حال ایشان طرفدار نظام پادشاهی بودند و من همیشه هوادار جمهوری بودم و در یک دوره بخصوصی ما نیروهای چپ احساسات ما نسبت به هواداران رژیم پادشاهی بسیار تیره و منفی بود. و در دوره‌های بعدی هم همسویی‌های ما از نظر سیاسی ـ نظری افزایش پیدا کرد ولی به هر حال ما همیشه با همدیگر اختلافاتی داشتیم.

ولی خب مناسبات و احساسات من نسبت به آقای همایون فکر می‌کنم در یک مسیر دیگری طی کرد. من اولین بار آقای داریوش همایون را در سال ۱۹۸۸ دیدم. جلساتی بود که سازمانده آن آقای دکتر قاسملو بود و نمایندگان احزاب جمع می‌شدند برای اینکه آن موقع می‌خواستیم یک جبهه‌ای تشکیل بدهیم. در آخر یکی از این جلسات آقای بابک امیرخسروی به من گفت که ـ ایشان هم شرکت داشت در آن جلسه ـ ما بچه‌های پاریس و یک سری آدم‌های سیاسی ـ فرهنگی در شهر پاریس جمع می‌شویم و صحبت می‌کنیم و شام می‌خوریم اگر می‌خواهی تو هم بیا. من هم خیلی استقبال کردم. با بابک رفتیم آنجا. در آنجا ایشان چند نفر را به من معرفی کرد منجمله آقای داریوش همایون.

در آن زمان احساسات ما نسبت به جریانات هواداران رژیم پادشاهی خیلی منفی بود. منجمله نسبت به آقای داریوش همایون. ولی من نمی‌دانم حال به عمد یا اتفاقی بود، ایشان آمدند نشستند سر‌‌ همان میزی که من بودم. ما دو سه ساعتی با هم صحبت کردیم. صحبت ما هم روی نوشته‌ای بود که آقای داریوش همایون نوشته بودند نسبت به نقد رژیم گذشته و نقدشان را بر این مبنا تنظیم کرده بود که در دوران رژیم پهلوی ـ چه رضاشاه و چه محمد رضا شاه ـ تحولات سیاسی خیلی مهمی در اجتماع ایران طی شد؛ پایه‌های جامعه مدنی در این رژیم ریخته شد ولی قدرت سیاسی آن‌ها تحول پیدا نکرد و نوعی استبداد شرقی برقرار ماند و پابرجا ماند. و این تضاد مابین ساختار سیاسی و تحولات اجتماعی ـ اقتصادی منجر به فروپاشی شد. من این ایده را خوانده بودم و خیلی پسندیده بودم آن زمان. بخصوص اینکه از سوی یکی از طرفداران و وابستگان رژیم گذشته بود. و ما آن چند ساعت را روی همین بحث کردیم. نکته جالب برای من در آن بحث این بود که علیرغم‌‌ همان احساساتی که گفتم آن چند ساعت ما در صحبت‌هایمان نه کلمه تندی رد و بدل شد؛ نه متلکی؛ نه طنزی؛ نه طعنه‌ای و در آن فضا که حتی بین افراد هم سازمان بعد از انقلاب معمولاً بحث‌های سیاسی به مشاجره و برخورد تند می‌انجامید اگر دو جبهه مخالف از نظر سیاسی با هم اختلاف داشتند، خیلی بحث آرامی را توانستیم با همدیگر پیش ببریم. و من احساسی که در آنجا پیدا کردم این بود که چقدر خوب است که مخالفان سیاسی یک آدم، آدم‌های با فرهنگی باشند.

از آن زمان تا به حال، بار‌ها آقای همایون را دیدم که در جلساتی مشترکاً شرکت داشتیم، چه در پالتاک و چه در جلسات حضوری. بعضی وقت‌ها مخالف هم، بعضی وقت‌ها همسو با هم بسته به موضوع. و چه در جلسات حضوری که ایشان لطف داشتند و هر وقت می‌آمدند اطراف کُلن، خبر می‌داد از طریق دوستمان مهرداد و سازماندهی می‌شد و ما او را ملاقات می‌کردیم.

و این احساس من همیشه در این دوران تقویت شده. ایشان همیشه در صحبت‌هایشان از نظر من زاویه‌هایی داشتند چه در نوشته‌هایشان و چه در صحبت‌‌هایشان که همیشه آدم را وادار می‌کرد که روی آن‌ها فکر بکند و حتماً همیشه مواردی داشت، و در آدم هم همین احساس را بوجود می‌آوردند که می‌شود روی مسائلی که آدم مطرح می‌کند ایشان توجه از خودشان نشان می‌دهند و فکر می‌کنند.

من در این بلبشوی سیاسی که در ایران ـ هر چند در این اواخر تغییراتی بوجود آمده و یک نسل از سیاستمداران جدیدی دارند شکل می‌گیرند ـ ولی کماکان فضای سیاسی ایران حرف اول را می‌زند دست آدم‌های بی‌فرهنگی است که وقتی قدرت را به دست می‌گیرند هنرشان در این است که چطور نیروی مخالفشان را سرکوب بکنند و خلاصه فضایی را بوجود بیاورند که خفه بشوند و اگر در اپوزیسیون هستند فضیلت را در این می‌بینند که چطور شعار بدهند و تهمت بزنند و خلاصه فضایی بوجود بیاورند که نیروهای مخالف فضای تنفسی نداشته باشند.

از دست رفتن سیاستمدارانی چون آقای همایون که اندیشه ورز باشند، معلومات داشته باشند و مهم‌تر از همه در برخوردهای سیاسیشان فرهنگ داشته باشند صرفنظر از اینکه به کدام جرگه سیاسی تعلق داشته باشند نه فقط برای آن جرگه بلکه برای کل فضای سیاسی ایران یک ضایعه بزرگ است.

S91