«

»

Print this نوشته

… / دکتر مهرداد مشایخی

دکتر مهرداد مشایخی

‌‌

Mashayekhiداریوش همایون با مرگ نابهنگام خود، جامعۀ سیاسی و فرهنگی ایران را سخت تنها گذاشت. درست در شرایطی که مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی خود را برای مرحلۀ جدیدی از کارزار سرنوشت ساز آماده می‌کند، دکتر همایون، تحلیل‌ها و رهنمود‌هایش را میان خود نداریم. با این حال دستکم می‌توانیم به این بسنده کنیم که میراث پرارزش فکری او تا مدت‌ها پس از او با ما همراه خواهد بود.

داریوش همایون شخصیتی چند بعدی بود؛ در چند هفته‌ای که از درگذشت او می‌گذرد، بسیاری از دوستان و صاحب‌نظران به ترسیم زوایای گوناگون شخصیتی، معرفتی، اخلاقی و رفتاری او دست زده‌اند. با توجه به میزان محدود آشنایی و مراودۀ من با ایشان، طبعا من چیزی افزون بر آنچه هموندان حزبی و همکاران و یاران ایشان درباره‌شان ارائه داده‌اند، ندارم. با این حال من نگاه یگانه‌ای به داریوش همایون دارم که در این مختصر خدمتتان ارائه خواهم داد ـ نگاهی واقعی، دور از گزافه و محصول آشنایی نسبتا محدود من از زنده یاد همایون.

همان طور که چند هفته پیش نیز این درد را با هفته نامۀ ایرانیان واشنگتن شریک شدم، امروز تلاش می‌کنم داریوش همایون را به مثابۀ یک آموزگار سیاسی عنوان کنم.

طبعا افکار عمومی او را در درجۀ نخست یک روزنامه‌نگار و یک سیاست ورز می‌شناسد. در این خصلت گذاری شبه‌ای نیست، چه او در درازنای عمر پربارش بیشتر انرژی‌اش را در این دو جایگاه صرف کرد. اما من از منظری دیگر و در ورای این کارکرد‌ها او را یک آموزگار تاثیر گذار می‌بینم. معلمی که با شور و اشتیاق کم‌نظیر و با احساس مسئولیت به آموزش فرهنگی شمار زیادی از هموندان حزبی خود، و فرا‌تر از آن بسیاری از ایرانیان علاقه‌مند به سیاست دست زد.

احاطۀ فکری او به تاریخ ایران و غرب، تجارب سیاسی‌اش با رژیم پیشین، تسلطش بر زبان فارسی و مهارت‌های روزنامه‌نگاری، او را در موقعیتی یگانه قرار داده بود. ولی می‌شود از این همه استعداد برخوردار بود بدون آنکه کارکرد آموزشی داشت. برای آموزگار خوب بودن، عشق به تعلیم مردم و در مراحل بالا‌تر برخورداری از نوعی فره و کاریزما ضروری است. به باور من این هر دو در وجود او جمع بودند، به ویژه در دهه‌های پس از انقلاب. به همین خاطر کمتر نوشته یا سخنرانی از او را می‌شد بدون تعمق و واکاوی کنار گذاشت،‌ گاه می‌باید مطلب را بیش از یک بار قرائت کرد تا به انگیزه‌ها و حساسیت‌های نویسنده پی برد، به ویژه آنکه زنده یاد همایون با بهره‌جویی از واژگان جدید فارسی دائما دانش ادبی مخاطبانش را به چالش می‌کشید.

طبعا می‌شد با داریوش همایون در موارد سیاسی اختلاف نظر داشت. من نیز به سهم خود در پاره‌ای مواضع مانند شکل برخورد او به ناسیونالیسم ایرانی، نگاه شکاک او به مطالبات قومی و یا شکل نظام مطلوب برای ایران اختلاف دیدگاه داشتم؛ ولی مجموعۀ شخصیت، رفتار و دیدگاه‌های ارزشی او ورای این یا آن موضع بود، و این یکی از دروسی بود که می‌توان از زندگی زنده یاد داریوش همایون استخراج کرد.

اطلاق واژۀ آموزگار به ایشان تنها به بعد سیاست محدود نمی‌ماند و نباید بماند؛ او شخصیتی فره‌مند، آداب دادن و کوشش‌گری خستگی ناپذیر بود. کمتر سیاستمداری را می‌توان سراغ گرفت که در سن و سال او این اندازه پرکار، منضبط و عاشق کارش باشد.

از جمله او در یکی دوسال اخیر باب مراوده و گفتگو با جوانان داخل کشور را گشوده بود و به قول معروف با آنان در یک رابطۀ هم‌آموزی قرارداشت.

با ذکر خاطره‌ای از او عرایضم را به پایان می‌رسانم؛ در اواسط دهۀ هشتاد میلادی هنگامی که آقای همایون مدتی در واشنگتن اقامت داشت، و شماری از ما نیز به تازگی از چپ افراطی فاصله گرفته بودیم، در جلسه‌ای به من یادآور شد که آیندۀ سیاسی ایران از همزیستی و رابطۀ میان دو نیروی اصلی سیاسی کشور، چپ و راست معتدل، شکل می‌گیرد. او اعتدال را کلیدی راهگشا در فرهنگ سیاسی ایران پسا انقلابی می‌دانست.

می‌دانیم که او اهم نیروی خود را صرف ایجاد اعتدال در طیف هواداران نظام پادشاهی کرد، هموندان او در حزب مشروطه ایران بیشتر از هر کسی با این امر آشنا هستند. سایر طیف‌های سیاسی ایران، بخشی از چپ‌ها، جمهوری خواهان، اصلاح طلبان اسلام‌گرا، نیز پذیرای این رویکرد بوده‌اند.

اعتدال می‌رود تا در فرهنگ سیاسی ما نهادی شود، اعتدال در اهداف، روش مبارزه و حتی کلام. داریوش همایون از اولین کسانی بود که این روح زمانه را گرفت و در ترویجش کوشید. یادش جاویدان.

واشنگتن دی سی، بیشتم فوریه سال دوهزار و یازده میلادی