نقل از: کتاب صدسال کشاکش با تجدد / فصل سیزدهم / بیرون از جهان‌های ما

100Sal

جهان اسلامي، جهان انکار واقعيت‌هاست. سربلندي در ژرفاها، پيشروي بسوي گذشته، چسبيدن به فرايافت‌ها و عادت‌هاي ذهني شکست خورده و باطل، و دراز کردن عمر آنها به ياري تاويل. “ارول“ در 1984 خود از گفتار نو جامعه “برادر بزرگ” سخن مي‌گفت که دروغ در آن به معني حقيقت است. جهان اسلامي از لحظه آشنائي با فلسفه يوناني به گفتار نو سخن گفت؛ عقل را از عنصر نقادش تهي کرد، به جبر نام اختيار داد، و به مشيت صفت اراده آزاد بخشيد. جهان اسلامي جهان تقديس شده‌اي است که دست به ستون‌هايش نمي‌شود زد. جهاني است محکوم به وضع موجود. آنها که در اين جهان به جائي رسيده‌اند در معني، و در صورت هم، تا توانسته‌اند، آن ستون‌ها را از زير جامعه برداشته‌اند. اسلام را به عنوان يک شيوه زندگي، يک طرح سازمان دادن جامعه نمي‌توان با تمدني که بشريت بدان رسيده است و در کار هرچه پيش بردن آن است، آشتي داد. نمونه‌هاي پيشرفته‌تر جامعه‌هاي موسوم به اسلامي، يا عرفيگرا شده‌اند يا اسلام را در بخش بسيار بزرگ خود ناديده مي‌گيرند. نمي‌توان با اسلام تعريف شد و آزاد انديشيد و به گستره توانائي‌هاي خود رسيد. رهائي از جزم، هر جزمي، پيش شرط آزادي است و آزادي، بزرگ‌ترين ارزش‌ها پس از زندگي است.