«

»

Print this نوشته

هنر و فرهنگ در جریان جنبش مشروطه / شروین محبی کرمانی

تاثیر جنبش مشروطه بر هنر و ادبیات ایران آن‌چنان گسترده بود، که هنرمندان و ادبیان پرشماری در دامن آن ظهور کردند. آوردن نام همگی آنان در اینجا نمی‌گنجد. تلاش من بر این است که این نوشته آغازی باشد، بر پژوهش در زمینه هنر و ادب ایران، در دوره‌ای که به انقلاب مشروطه منتهی شد و پس از آن نیز با نیرو گرفتن از مفاهیم و پتانسیل موجود در این جریان به نمو و شکوفایی خویش، هرچند با موانع بسیار به ویژه از سوی روحانیت، ادامه داد.

‌ ‌ Mashroute

هنر و فرهنگ در جریان جنبش مشروطه:

شروین محبی کرمانی

مقدمه

جنبش مشروطه ایران، که در نهایت به انقلاب مشروطیت انجامید، نقطه عطفی در تاریخ مبارزات آزادیخواهانۀ مردم ایران به‌شمار می‌آید. رویدادی که اگرچه نتوانست در آن زمان به همۀ مطالبات عمومی ملت پاسخ دهد، اما زمینه ساز دگرگونی‌های بزرگی در ساختار جامعه ایرانی، و از جمله فرهنگ و هنر ایران، شد.

‌ انقلاب مشروطه دوره‌ای پرشتاب از تاریخ ایران است. دوره‌ای که با تغییرات بزرگ در قدرت و اندیشه همچنین جابه‌جایی طبقات اجتماعی در ایران همراه بود. این دگرگونی‌ها، که بیش‌‌تر حاصل آشنایی متفکران ایرانی با اوضاع جهان خارج از ایران بود، تمام جنبه‌های زندگی در ایران را در مدتی کوتاه تغییر داد. پاره‌ای از مسایل، که تا پیش از این دوره در میان متفکران ایرانی و حتا کشور‌های همسایه مطرح نبود، ناگهان به مرکز توجه و تلاش‌های فکری انتقال یافت.

تاثیر جنبش مشروطه بر هنر و ادبیات ایران آن‌چنان گسترده بود، که هنرمندان و ادبیان پرشماری در دامن آن ظهور کردند. آوردن نام همگی آنان در اینجا نمی‌گنجد. تلاش من بر این است که این نوشته آغازی باشد، بر پژوهش در زمینه هنر و ادب ایران، در دوره‌ای که به انقلاب مشروطه منتهی شد و پس از آن نیز با نیرو گرفتن از مفاهیم و پتانسیل موجود در این جریان به نمو و شکوفایی خویش، هرچند با موانع بسیار به ویژه از سوی روحانیت، ادامه داد.

برای بررسی این فرایند فرهنگی، باید به ریشه‌های آن در دورۀ صفوی بازگردیم. ادب و هنر ایران در دورۀ صفوی دستخوش تغییرات عجیب و نوسانات بسیاری شده بود؛ گاهی پر رونق و گاهی مطرود.

فرهنگ و هنر در دورۀ صفویه

ثبات سیاسی و قدرت حکومت، عموماً، بستر لازم برای پرداختن به ادب و هنر را فراهم می‌نماید، که در دورۀ صفوی نیز این چنین بود. حمایت برخی شاهان صفوی از یک سو و شرایط مناسب اقتصادی و سیاسی از سوی دیگر مایۀ رشد هنر، فرهنگ و ادبیات شد و دورانی طلایی را شکل داد. اما کم کم، به دلیل نفوذ روحانیت و مذهب‌گرایی حکومت، مخالفت‌هایی با هنر و ادبیات آغاز شد.

 مثلاً در حالی که شاه اسماعیل بستر پر رونقی را از این لحاظ فراهم کرده بود، پس از روی کار آمدن فرزندش یعنی شاه تهماسب و خواب‌نما شدن وی که نتیجۀ نفوذ مذهب در حکومت و تربیت مذهبی او بود، بسیاری از هنرها حرام اعلام گردید. مثلاً نگارگری ایرانی، که ریشه در هنر ساسانی داشت و تا زمان شاه تهماسب دورانی زرین را می‌پیمود، ناگهان تعطیل شد و نقاشان از دربار اخراج شدند.

مقایسه کوتاه شرایط دوران این پدر و پسر، کمک شایانی به ارائۀ تصویری از اثرات شرایط فرهنگی کنونی بر آیندۀ ایران می‌کند.

شاه اسماعیل پس از فروکش کردن آشوب‌های داخلی، بیشتر به دنبال برگزاری مجالس شادی و شعر و شراب بود تا گسترش باورهای شیعی. حتا خودش نیز شعر می‌گفت. در آن دوره زنان نیز در رامشگری و خنیاگری به کار اشتغال داشتند.

اما با بر تخت نشستن پسرش، شاه تهماسب، ورق برگشت. نزدیکی او به علمای شیعه قوانین جدیدی را در کشور حاکم ساخت. موسیقی حرام شد و نوازندگان و خوانندگان بیکار شدند. شاعران کمی بخت بلند‌تری داشتند و هرچه بیشتر در مدح ائمه اطهار و پیامبر اسلام می‌سراییدند، صله بیشتری از شاه دریافت می‌کردند، که مسلما هر شاعری نیز زیر چنین باری نمی‌رفت.

 البته علمای شیعه در اندازه حرام بودن موسیقی توافق نداشتند. برخی خوانندگی زنان در مجالس عروسی را، به شرطی که مردان نشنوند، جایز می‌دانستند. اما از دید برخی دیگر موسیقی به‌کل حرام بود.

ممنوعیت شعر و موسیقی و نگارگری باعث مهاجرت بسیاری از شعرا و نوازندگان و نقاشان به کشورهای همسایه، از جمله هند، شد. چرا که مخالفت مذهب قشری با صوفیگری که برداشت نسبتا «آزادتری» از مذهب ارائه می‌داد و تعلق بیشتر شعرا به تفکرات صوفیانه، باعث صدور حکم الحاد و قتل آنها شده بود. البته این قوانین نه توانست از ساز و آواز جلوگیری کند و نه از میل مردم به موسیقی. اما در این میان، مردم مذهب‌زده و «آتش به اختیاری» نیز بودند، که به نوازندگان و موسیقی‌دانان هتاکی و تعرض کنند و مایه فرار اساتید و چیره‌دستان موسیقی شوند.

پس از سرنگونی صفویان تا مدتی شرایط کشور ناپایدار بود و فرصتی برای پرداختن به هنر و فرهنگ پیدا نمی‌شد. اما پس از روی کار آمدن نادرشاه و بازگشت آرامش نسبی به کشور، کم کم، حمایت از شعرا و نقاشان و موسیقی دانان دوباره آغاز شد.

خاستگاه هنر، در دوره افشاریه و زندیه را می‌توان همان دوره صفویه دانست، اما با تغییراتی که اندکی متمایل به هنر اروپا شده بود، که البته بیشتر در معماری و نقاشی نمود پیدا می‌کرد. در دوره نادرشاه و کریم‌خان، سازه‌های زیبایی، با هنر فراوان و نقاشی‌های زیبا، ساخته شد، کتاب‌های بسیاری در شعر و نثر نوشته شد. اما به طور کلی آسیبی که هنر و ادب ایران از قوانین مذهبی دیده بود تا مدتها جبران نشد.

البته فرهنگ و هنر چیزهایی نیستند که با تغییر حکومت‌ها دگرگون شوند. اما به اندازه توجه حکومت‌ها به آنها، شکوفا می‌شوند یا پژمرده می‌گردند.

دورۀ قاجار و آغاز دگرگونی در هنر

در این میان دوران قاجاریه آغاز شده بود و پس از دهه‌ها نا آرامی و جنگ و شورش و تغییرات سیاسی، ایران از جهات گوناگون دچار بازماندگی از جهان غرب گردید بود. در زمان پادشاهی فتحعلی شاه، عباس میرزا به ولیعهدی رسید. او به نسبت اطرافیانش فردی نوگراتر بود. به ویژه شکست ایران در جنگهای میان ایران و روسیه باعث شده بود تا او به دنبال دلایل این شکست و جبران عقب‌ماندگی ایران از فرنگ باشد. او مردان جوان را برای تحصیل به انگلستان فرستاد. اعزام دانشجو به اروپا، جلب مهاجران اروپایی، اصلاحات نظامی، ترجمه آثار اروپایی، برپایی کارخانه‌های گوناگون و چاپخانه از اقدامات وی در جهت اصلاحات بودند. شکست‌های ایران در برابر حمله روسیه به قفقاز، سبب توجه او به این موضوع شد که سلاح‌های قدیمی و ارتش نامنسجم قاجار در برابر ارتش مدرن روسیه پیروز نخواهد شد. از این ‌رو، دولت ایران به این نتیجه رسید که جوانان ایرانی را برای فراگیری علوم غربی به اروپا بفرستد. از دیگر اقدامات عباس میرزا تلاش در جلب مهاجران اروپایی برای سکونت در ایران بود. چرا که معتقد بود این هم‌نشینی باعث پیشرفت ایرانیان در ابعاد گوناگون خواهد شد. بدین ترتیب بود که جنبشی در میان برخی از ایرانیان برای بازسازی کشور و جبران عقب‌ماندگی آن نسبت به کشورهای غربی کم کم آغاز شد. مرگ نابهنگام عباس میرزا نه تنها برنامه‌هایش برای بهتر کردن وضعیت کشور را به فراموشی سپرد، بلکه ایران را از داشتن پادشاهی دلسوز نیز بی‌بهره کرد.

اما بذری که او برای آگاهی جوانان کاشته بود اندک اندک به رشد خود ادامه می‌داد. و این گونه بود که کم کم شمار تحصیل کردگان و آشنایی آنان با پیشرفتهای سرزمین‌های اروپایی بیشتر می‌شد. که همین امر به گسترش اعتراضات به وضعیت موجود می‌انجامید.

پای انگلیس و روسیه در ایران باز شده بود و حضورشان با پرداخت پول به درباریان و روحانیون تثبیت می‌گردید. بخش‌های بزرگی از سرزمین‌های کشور، پی در پی از ایران جدا می‌شد. بخش بزرگی از مردم در میان قحطی و گرسنگی و خرافات و بیماری‌ها در حال دست و پا زدن بودند.

وضعیت اقتصاد کشور نابسامان بود و دولت ایران زیر بار وام‌های سنگین قرار داشت. کم کم اعتراضات و شورش‌هایی در سراسر ایران به وجود می‌آمد. نخبگان مردم در این میان با روش حکومت‌داری و فشار شدید اقتصادی که بر شانه مردم گذاشته شده مخالفت می‌کردند. فئودالیسمی که ناشی از در هم تنیدگی دو جریان قاجاری با روحانیت بود، نظام تیول‌داری و ارباب رعیتی‌ای را پدید آورده بود که مورد اعتراض شدید رهبران مردم بود.

در این میان زنان نیز کم کم از شرایط به شدت نامساعدی که داشتند لب به گلایه می‌گشودند.

قشر تحصیلکرده که وضعیت اداره کشورهای اروپایی را در مقایسه با دربار ایران بسیار متفاوت می‌دیدند، در فکر انجام تغییراتی در سیستم حکومت‌داری عقب مانده ملاقجری رفته بودند.

در میان همه این بلبشوها کم کم فریاد مشروطه‌خواهی از میان مردم بلند می‌شد. میهن‌پرستانی از سراسر ایران برخاستند تا بر ستم و سیطره هزارفامیل قیام کنند. در این میان نقش زنان نیز چشمگیر بود. زنان که در حکومت هزارفامیل به کنج آشپزخانه‌ها رانده شده بودند و نقشی جز پخت و پز و فرزند‌آوری نداشتند در این دوران به یاری مردان مشروطه‌خواه برخاسته و با فعالیت‌های اجتماعی بر عیله هزارفامیل قیام کردند. و بدین ترتیب جریانی به وجود آمد که جنبش مشروطه‌خواهی را شکل داد.

جنبش مشروطهخواهی و عصر جدید هنر

در تمام این دوران تاثیر متقابل هنر و فرهنگ و جنبش مشروطه بر یکدیگر را می‌توان رصد نمود. نیازهای این جنبش، ادب و هنر جدیدی را طلب می‌کرد. پس از زمانی دراز نقش مردم در حال پررنگ شدن بود. بنابراین نه تنها سلیقه مردم در هنر و ادبیات اهمیت پیدا می‌کرد، بلکه ارتباط میان نخبگان مشروطه و مردم نیز نیازمند ادبیات جدیدی بود.

ادبیات: شعر و نثر

مهاجرت شعرا در دوره صفویه به هندوستان و استقبال دربار هند از آنان، سبکی را در ادبیات فارسی پدید آورده بود که سبک هندی نامیده می‌شد. اما این سبک نگارش پس از گذشت سالها دچار کاستی‌هایی گردیده و کارایی لازم، برای ارتباط گسترده با مردم، را نیز نداشت. واژگان و اصطلاحات پیچیده و ترکیبات عربی مانع از فهم آسان نوشته‌های این سبک می‌شد. از این‌روی از دوران فتحعلی شاه تلاش نویسندگان برای بازگشت به شیوه‌های پیش از سبک هندی آغاز شده بود. سبکی که بعدها بازگشت ادبی نام‌گذاری شد و در نهایت به پیدایش ادبیات مردمی دوره مشروطه و سپس ادبیات مدرن ایران انجامید.

 نیاز به ایجاد آگاهی و اصلاح افکار عمومی در طبقات مختلف مردم در جریان جنبش مشروطه با راه‌اندازی روزنامه‌های گوناگون و ترجمه کتابهای جدید پاسخی دریافت نمود. در مسیر این پاسخ‌گویی، سبک‌های پیچیده و سنگین و پر ابهام نثرنویسی، دیگر کارکرد لازم را نداشتند چرا که همه مردم توان درک دقیق نوشته‌های نویسندگان و شعرای دوره‌ی قبل از بازگشت ادبی را نداشته‌اند.

از سویی دیگر مهمترین مفاهیمی که در جنبش مشروطه متبلور شده بود، میهن‌دوستی و ملی‌گرایی (ناسیونالیسم)، نوگرایی (مدرنیسم) و جدایی دین از حکومت (سکولاریسم) بود. بنابراین ادبیات ایران نه تنها در ظاهر و سبک، بلکه در محتوا نیز دچار دگرگونی‌های بنیادین شد. این مسیر در نهایت به ظهور شعرا و نویسندگان بزرگی در ادبیات مردمی دورۀ مشروطه منتهی شد. در این زمینه روزنامه‌ها یکی از ارکان مهم جنبش مشروطه بودند. نخستین روزنامه ایران «کاغذ اخبار» نامیده شد. این روزنامه دولتی توسط میرزاصالح شیرازی از دانشجویان فرنگ‌رفتۀ دوران فتحعلی شاه چاپ می‌شد و رویدادهای دربار محمدشاه را تنها برای درباریان منتشر می‌کرد و مردم از آن بی‌خبر بودند. اما آرام آرام نیاز جامعه و مطالبات مشروطه‌خواهان بر شمار روزنامه‌ها افزود. اما تا دوره مظفرالدین شاه، همه روزنامه‌ها دولتی بوده و به سانسور و تحریف وقایع می‌پرداختند. در زمان مظفرالدین شاه نیز حق چاپ روزنامه در انحصار وابستگان به حاکمیت باقی ماند.

در این فضا؛ آزادی‌خواهان تبعیدی ایرانی که به کشورهای همسایه پناهنده شده بودند هم برای پاسخ به نیاز جامعه، انتشار روزنامه‌های روشنگرانه علیه ستم را آغاز کردند. دولت ایران نیز همواره این رسانه‌های فارسی زبان را عامل دست بیگانگان و خلاف مصالح اسلام و مملکت می‌دانست. حتا در برخی موارد نویسندگان و روزنامه‌داران توسط مزدوران وابستۀ دربار قاجار ترور شدند.

روزنامه‌های اختر و شاهسون در استانبول، قانون در لندن، کوکب ناصری در بمبئی، حکمت در قاهره و حبل‌المتین در کلکته از سوی تبعیدیان ایرانی انتشار یافته، که در ایران خواهان بسیار داشتند. اما با ممنوع شدن ورود این روزنامه‌ها به ایران، شوق به روزنامه‌خوانی، برای آگاهی یافتن از رویدادهای جهانی و نقد حکومت مذهب‌زدۀ قاجار، پدیداریِ انجمن‌های شبانه روزنامه‌خوانی، در ایران را در پی داشت. همین انجمن‌های پنهانی روزنامه‌خوانی، نخستین نهادهای مدنی مدرن در ایران و پایه‌گذار انقلاب مشروطه شدند. روزنامه‌ها چشم شهروندان را بر ستم و خودکامگی سلاطین قاجار و نظام ارباب رعیتی گشودند.

آگاهی مردم، به جنبش مشروطه، پر و بال می‌داد، و جنبش مشروطه بیان افکار و عواطف آزادی‌خواهی مردم را شکوفا می‌کرد. و این گونه بود که این جنبش آن‌چنان خروشید که به انقلاب مشروطه انجامید.

طنز

طنز از شناخته شده‌ترین شیوه‌های ادب فارسی بوده و همواره ماهیتی ظلم‌ستیز داشته است. بهره‌گیری مشروطه‌خواهان از آن برای مقابله با استبداد، سبب شد تا طنز در دوران مشروطیت در اوج شکوفایی خود قرار گیرد. در این راستا هجو حاکمان از طریق ترانه‌های عامیانه، اشعار نشریات طنز، و نمایش‌های روحوضی رواج پیدا کرد. همچنین زبان نوشتاری، از چارچوب‌های کلاسیک و قواعد عربی رها و به زبان گفتاری مردم کوچه و بازار نزدیک شد.

هم چنین با توجه به گسترش خطوط تلگراف، نوع جدیدی از طنز به عنوان طنز تلگرافی رخ نمود که چیزی شبیه به پیامک‌های طنز در یکی دو دهۀ اخیر و توییت‌های امروزین در توییتر بود. طنز تلگرافی بنا به ضرورت کوتاه‌نویسی، ساده، بی‌پرده و کوتاه بودند، بدون آرایه‌ها و استعاره‌ها و تشبیهات روزگار کهن.

علی اکبر دهخدا در یکی از طنزهای تلگرافیش، در انتقاد از رای دهندگانی که قبلا به آنها توصیه کرده بود که برای انتخاب نمایندگان مجلس چشم‌هایشان را خوب باز کنند، می‌نویسد: چشم‌هایشان را باز کردند، اما در چه؟ در کلفتی گردن، بزرگی عمامه و بلندی ریش!

نبی‌السارقین به همراه همسرش ام‌السارقین از دیگر طنازان این دوران بودند. سیدعلی اشرف گیلانی معروف به نسیم شمال، و صاحب نشریه طنز «نسیم شمال» و مهدی قمی معروف به شیخ‌الممالک، صاحب نشریۀ «طنز استبداد»، از دیگر چهره‌های برجسته طنز دوران مشروطیت‌اند. مهدی قمی در یکی از طنزهایش می‌نویسد: ما که حجت‌الاسلام داریم، علمای اَعلام داریم، بیائید و یک دفعه به اتفاق فریاد برکشید که ما مجلس نمی‌خواهیم، مسلمانیم و مشروطه بدعت در دین است!

در اینجا باید یادی کرد از جهانگیر صوراسرافیل و سلطان خراسانی مشهور به روح‌القدس، که پس از به توپ بستن مجلس به دست گزمه‌های استبداد صغیر در باغشاه تهران اعدام شدند. البته این پایان تلخ، به معنی نابودی طنز مشروطه نبود. در دوران استبداد صغیر، تنها ابزار مردم طنز شفاهی بود. موضوعی که مستبدین را واداشت مردم را تهدید به مجازات در صورت گفتن طنزهای شفاهی بر علیه حکومت کنند. تهدیدی که عملی شدنش مانند امروز غیرممکن بود!

دگرگونی‌های پدید آمده در ادبیات دوره مشروطه، پایه‌ای برای ظهور نویسندگان بزرگی در دهه بعدی مانند صادق هدایت شد. همین امر در شعر پارسی نیز بسیار تاثیر گذاشت. در آغاز این دگرگونی‌ها در محتوای اشعار رخ نمود. اما این تغییرات تا جایی پیش رفت که حتا قالب و وزن شعر پارسی نیز دگرگون شد. نخستین شعرهای نوی پارسی توسط ابوالقاسم لاهوتی و تقی رفعت اندکی پس از پیروزی انقلاب مشروطه سروده شد و پایه‌ای شد که بعدها صدرالدین عینی در بخارا و نیما یوشیج در ایران شعر نوی پارسی را بر آن استوار کنند. در دورۀ مشروطیت شعرای بزرگی مانند میرزاده عشقی، فرخی یزدی و عارف قزوینی نیز ظهور کردند. از شاخص ترین آثار موسیقایی دوران مشروطه می‌توان به آثار عارف قزوینی اشاره کرد.

موسیقی:

موسیقى، همگام با دیگر زمینه‌های فرهنگی، نقش بسزایى در پیشبرد اهداف جنبش مشروطه و شتاب بخشیدن به روند شکل‌گیرى جنبش مشروطه داشته است. موسیقی آن دوره را می‌شود گونه‌ای از موسیقی انقلابی یا اجتماعی و نیز نخستین موسیقی معترض در چند سدۀ اخیر نامید.

از یک طرف موسیقی با برانگیختن احساسات ضداستبدادی مردم، به جنبش خدمت کرد و از طرف دیگر افکار آزادی‌خواهانه زمینه را برای تحول در موسیقی آماده کرد.

بسیاری از موسیقیدانان با مشروطه همدل بودند و ساختن ترانه‌های اعتراضی در پشتیبانی از مشروطه را آغازیدند. در فضای پُر التهاب آن هنگام، شنیدن تصنیف‌هایی که همسو با آن خروش بود، محرک و موثر بر شنونده بود. بعدها در دوره انقلاب اسلامی و یا جنگ میان عراق و ایران نیز همین اتفاق تکرار شد.

ترانه‌های ویژه این دوره مسیر دیگری را پیش می‌گیرند. در حالی که قبلا مضامین معمولی یا عاشقانه داشتند و از سطح ادبی بالایی برخوردار نبودند، کم کم از شکل عامیانه درآمده و گونه کلاسیک به ‌خود می‌گیرند و نشانه‌هایی که کوچه بازاری جلوه می‌کردند، از ترانه‌ها کنار گذاشته می‌شوند. برای نمونه عبارتهای خارج از متن ترانه، مانند «ای وای/ جانا/‌ای یار و اینگونه واژگان…» کم ‌شده و بر ابیات ترانه افزوده می‌گردد که این مساله بعداً منجر به ظهور تصنیف تمام‌‌دستگاه ‌‌شد. بنابراین دیگر خواننده یا نوازنده نیز نمی‌توانست یک فرد غیرحرفه‌ای یا از جمله مطرب‌هایی باشد که به جشن عروسی و ختنه سوران می‌رفتند.

از تغییرات دیگر این است که تصنیف‌ساز، نامش را روی کارش ثبت می‌کند. مثلا عارف قزوینی ملودی و تصنیف را با هم می‌نوشت و به نام خودش هم شناخته می‌شد، یا درویش خان که روی اشعاری از بهار ملودی می‌ساخت، این ترانه‌ها به نام هر دو معروف می‌شد. در نخستین کنسرت‌هایی که در انجمن اخوت تشکیل شد، وی سمت ریاست و رهبری ارکستر را داشت و همواره در این سمت باقی ماند.

از پیامدهای جنبش مشروطه، رشد طبقه متوسط بود که باعث تغییر جایگاه موسیقیدان و رابطه‌اش با مخاطب نیز می‌شد. بدین گونه که موسیقیدانان برجسته که تا آن زمان بدون اجازه دربار یا اشراف نمی‌توانستند موسیقی اجرا کنند، می‌توانستند بیرون از دربار نیز کسب درآمد نمایند. برگزاری نخستین کنسرت‌ها و اجراهای زنده نیز از همین زمان آغاز شد. حتا برخی از آنان توانستند که برای پر کردن صفحه به فرنگستان بروند. بدین ترتیب از وابستگی هنر به طبقه اشراف کاسته شد.

عارف؛ نخستین هنرمندی است که از موسیقی به‌عنوان یک ابزار برای آگاهی مردم استفاده کرده است. درویش‌خان شروع به ساخت پیش‌درآمد و گسترش آن می‌کند و موسیقی ایرانی از چارچوب‌های سنتی بیرون می‌آید. اندک اندک پای گرامافون‌ به قهوخانه‌ها باز می‌شود و مردم صدای قمر را می‌شنوند.

در این دوره است که موسیقی در راستای اهداف سیاسی به کار می‌شود. یک پایه هنر زیبایی است و پایه دیگرش محتوا یا همان پیام ‌تفکرآمیز.

عارف یا امیرجاهد در آن دوره نه عضو حزب دموکرات‌ بودند نه حزب اعتدالیون. اما بر موضوع آزادی پافشاری می‌کردند. اجتماعی بودن هنر مساوی با سیاسی بودن آن یکسان شمرده نمی‌شد. هنرمند نقاش یا شاعر یا موسیقی دان و … از مردم پیام را می‌گرفت و آن را در سطوح عمیقتری به مردم بازمی‌گرداند.

از دیگر نتایج مشروطه، حضور محتاطانۀ زنان در پهنه موسیقی ایران است. آنان که پیش‌تر فاقد حق و مجاز به ارائه هنرشان نبودند، تلاش می‌کنند تا وارد عرصۀ هنر شوند. درویش‌خان حتا در آموزش موسیقی به زنان وارد عمل می‌شود. البته پس از پیروزی انقلاب مشروطه، بلافاصله حضور زنان در عرصه موسیقی رسمی نمی‌شود، اما در زمان رضاشاه به زنان آزادی‌هایی داده می‌شود. این امر به زنانی مانند قمرالملوک وزیری نیز جرات داد که در فضایی که آوازخواندن زنان معادل کفر بود، نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل تهران برگزار نماید. او پیشرو می‌شود و خطرات را به جان می‌خرد تا ملوک ضرابی و روح‌انگیز نیز ظهور کنند. نباید فراموش کرد که این قوانین مدنی رضاشاهی بود که مانع از آسیب رساندن به قمر می‌شد، چرا در غیر این صورت در همان ابتدا، قمر را تکه تکه می‌کردند.

نقاشی:

کاریکاتور یکی از ارکان روزنامه‌های طنز ایران برای مبارزه با استبداد بود. اما در زایش هنر کاریکاتور از دل نگارگری فاخر و شاهانۀ ایرانی، فرآیندی موجود بود. یکی از مهم‌ترین دلایل آن، آشنایی ایرانیان با هنر اروپایی بود. جلیل محمدقلی‌زاده مدیر نشریه ملانصرالدین، نخستین کسی بود که پای هنر نقاشی را به شکل کاریکاتور به روزنامه ها باز کرد.

میرزا ابوالحسن غفاری (یا صنیع الملک) نقاش دربار فتحعلی‌شاه و محمدشاه، بنیانگذار نخستین آموزشگاه هنری بود. او بخاطر مدیریت روزنامه «کاغذ اخبار» و سپس «وقایع اتفاقیه»، نخستین صفحه آرای نشریه در ایران نیز محسوب می‌گردید. او به پشتوانه آشنایی‌اش با هنر فرنگ، دیدگاه دربار و اشراف را به سود تحولات مدرن در هنر تصویری ایران تغییر داد.

آثار کمال‌الملک مشهورترین نقاش عصر مشروطیت نیز کاملا با آنچه نگارگری ایرانی و سپس هنر پرتره قاجاری بود، متفاوت است. اینها ریشه‌های جدا شدن نقاشی ایرانی از نگارگری و تلاش برای آزمایش سبک‌های جدید بشمار می‌آیند. کمال‌الملک همچنین برای پیشرفت هنر مدرن در ایران، مدرسه صنایع مستظرفه را راه انداخت و به تربیت نقاش و مجسمه‌ساز پرداخت.

تابلوی پنجگانه «فتح تهران» که امروزه در کاخ صاحبقرانیه نگهداری می‌شود، نمودار هنر برآمده از مشروطیت است. تابلویی که به شیوه روایتی مرسوم آن دوره، رخدادهای این جنبش را روایت کرده است. کنجکاوی‌های هنرمندان آن دوره در تغییر نگرش نقاشان مشروطه نسبت به چارچوب‌های گذشته کاملا آشکار است. آزادی ذهنی که هنرمندان پیدا کرده بودند مایه دگرگونی‌های بنیادین در نقاشی ایرانی و زاده شدن هنر مدرن ایرانی بود که در دهه‌های بعدی سبک‌هایی مانند سبک سقاخانه را در هنر معاصر ایران پدید آورده و نقاشان بزرگی را به جهان معرفی نمود. عکاسی نیز که توسط علمای نجف و قم تکفیر شده بود کم کم میدان حضور خود را باز می‌دید. دگرگونی‌های فکری دوران مشروطه شالودۀ مناسبی شد برای شکوفایی هنرمندانِ چند دهه بعد، در زمینه نقاشی و عکاسی و نمایش.

نمایش:

 در مورد آغاز تاریخ هنر نمایش می‌توان به نوشتۀ پلوتارک در کتاب «مقایسه زندگی‌ها» اشاره کرد. او می‌نویسد؛ اجرای نمایش در شهرهای هگمتانه و کرمان در دوره مادها و هخامنشیان وجود داشته است. همچنین بقایای یک آمفی‌تئاتر اشکانیان در «دوشان تپه» تهران تا دوره قاجاریه موجود بوده است. تا پیش از مشروطه هنر نمایشی در شکل‌های رقص و کارنوال‌های خیابانی، نقالی، قوالی، واقعه خوانی و پرده گردانی، شبیه خوانی، نمایش‌های روحوضی، و انواع خیمه‌شب‌بازی و سایه‌بازی و… بود که غالباً با موسیقی کوچه بازاری همراه بودند. اما نمایش‌های دوره مشروطه، تابلوی آزادیخواهی و دادجویی ایرانیان است که مطابق معمول به مذاق روحانیت شیعه خوش نمی‌آمد و از آغاز به مخالفت با آن برخاستند. به طوری‌که نخستین ساختمان اپرای ایران به تکیه دولت برای اجرای نمایش تعزیه اختصاص یافت و ناصرالدین شاه ناچار شد نخستین تالار نمایش مدرن در ایران را با گنجایش سیصد تماشاگر در محدوده کاخ بسازد!

برای سالها نمایشنامه‌های ترجمه شده فرانسوی در این تالار به صحنه می‌رفت بی‌آن‌که بیرون از کاخ کسی خبردار شود. پیروزی انقلاب مشروطه و برپایی مجلس شورا زمینه را فراهم ساخت تا به هنر نمایش رسمیت داده شود. از نکات حیرت‌آور جنگ میان سنت‌گرایان و تجددخواهان در مجلس اول بر سر واژه تئاتر می‌باشد!

صورتجلسات مجلس اول شورای ملی در خرداد ۲۴۶۶ شاهنشاهی برابر با ۱۲۸۶ خورشیدی نشان می‌دهد که واژه تئاتر در فصل اول نظامنامه بلدیه، چنان جنجالی به پا کرد که خود رئیس مجلس خواستار حذف این واژه شد! در حالی که این هنر در جامعه راه خود را می‌پیمود!

شیخ مهدی کرمانی مشهور به بحرالعلوم، از سوی روحانیت بیست درصدی مجلس اول، مطابق معمول ذات ستیز ارتجاع سیاه، هنر تئاتر را مغایر با اسلام دانسته و خواهان حذف آن شد. تلاش‌های افرادی مانند حاجی‌محمد اسماعیل آقا، از نمایندگان مردم در راستای اثبات فواید هنر تئاتر برای آگاهی‌رسانی به مردم بی‌نتیجه ماند.

روزنامه حبل‌المتین چاپ کلکته در مقاله «تئاتر مستبدین» این اتفاق را عقب‌نشینی وکلای ملت در برابر مرتجعین دانست. در جنبش مشروطه و پیش از پیروزی انقلاب مشروطه افرادی مانند میرزافتحعلی خان آخوندزاده و میرزاآقا تبریزی در نمایشنامه‌نویسی و اجرای آن تلاش‌های بسیاری داشتند. هدف آنها روشنگری و آگاه‌سازی جامعه برای دستیابی به حقوق اساسی شان و محکم کردن پایه‌های دادخواهی بود.

در نمایشنامه‌های این دوره به گفتار بیش از ظواهر و رنگ و لعاب نمایش توجه می‌شد. روشنفکران از نمایشنامه‌نویسی برای اشاره به معضلات سیاسی بهره می‌گرفتند. در این میان تحصیل‌کردگان بازگشته از فرنگ، که بیشتر در اداره‌های دولتی و بویژه وزارت امورخارجه و دادگستری مشغول به کار بودند، تئاتر مشروطه را به میدان‌ها و تفریح‌گاه‌ها و بناهای عمومی کشاندند و خود نیز از نخستین بازیگران شدند.

سیدعلی خان نصر در این باره می‌نویسد عده‌ای از کارکنان وزرات خارجه و دادگستری دور هم جمع شدند و به فکر اجرای نمایش‌های میهن‌پرستانه افتادند. هنگامی مشروطه‌خواهان قیام کرده بودند و صدای توپ در شهر شنیده می‌شد در پارک امین‌الدوله نمایش‌های ملی بر ضد استبداد اجرا می‌کردند.

محمدعلی فروغی ، همراه با میرزاعلی اکبر داور و عبدالله مستوفی که بعدها نخست‌وزیر، وزیر فرهنگ و استاندار آذربایجانِ منتخبِ رضاشاه شدند، از جمله کسانی بودند که در دوران مشروطیت در گروه نمایشی «شرکت علیه فرهنگ» گردآمده، به اجرای نمایش‌ها می‌پرداختند. بی‌گمان تشکیل مجلس موسسان و انتخاب رضا پهلوی به عنوان شاه ایران، ریشه در چند دهه خواست و تلاش مردم برای رسیدن به حکومتی مدرن و نیرومند داشت که در حکومت پهلوی متبلور گردید.

روشنفکران با اجرای نمایش در پررفت و آمدترین مکان‌ها و میدان‌های تهران، از جمله پارک اتابک (ساختمان کنونی سفارت روسیه)، پارک ظل‌السطان، عمارت مسعودیه و باغ امین‌الدوله، تلاش می‌کردند، تئاتر مدرن را، به مردم عادی بشناسانند.

سیدعلی خان نصر درباره یکی از نمایش‌های خیابانی می‌نویسد: «در آن روز که چند جوان هنرمند نمایشنامه «ارشدالدوله» را در پارک ظل‌السطان اجرا می‌کردند، صدای تشویق بینندگان که بیشترشان از افراد تراز اول کشور بودند آن‌چنان به آسمان رفته بود که مردم عادی کوچه و بازار برای آن که بدانند علت این غلغله و هیاهو چیست، از دیوارها و تیغه‌های پارک بالا می‌رفتند.»

اما این سبک از نمایش‌ها بیشتر مورد توجه کارمندان و طبقه متوسط و با سواد بود و مردم عادی بیشتر به نمایش‌های کمدی انتقادی معروف به روحوضی تمایل داشتند. یکی از این نمایشنامه‌ها، نمایش «یوسف شاه سراج» اثر فتحعلی آخوندزاده بود.

این نمایش که برگرفته از شخصیت میرنوروزی بود، تضاد میان دربار فاسد و مذهبیون را با کارهای مردمیِ شخصی به نام یوسف زین‌ساز، نشان می‌داد.

داستان از این قرار بود که یوسف به دلیل باورهای خلاف مذهبش به اعدام محکوم شده بود، اما برای دفع بلا از جان سلطان برای ۵ روز جانشین او می‌شود. او در همان روز نخست دست به اصلاحات بنیادین در ساختار حکومت می‌زند. اصلاحاتی مانند برکناری وزیران نادان و چاپلوس، حذف مشاغل کاذب و خرافه‌ساز مانند منجم‌باشی، ممنوعیت شکنجه و مجازات‌های وحشیانه مانند دارزدن و بریدن دست و پا، و همچنین راه‌اندازی دادگاه‌های قانونی.

آرزوهایی که میرزافتحعلی آخوندزاده در آن نمایش از زبان یوسف زین‌ساز می‌گوید، پس از بیش از یک قرن هنوز از مطالبات اساسی مردم ایران است.

این نوشته، تنها تلاشی است برای ارج‌گذاری بر همه آنان جاودان نام‌هایی که در این دوره پر فراز و نشیب، گام‌های بلندی برای آزادی و رشد و ترقی و آبادانی ایران برداشتند.

‌ ‌

نقل از:

https://mashrooteh.org/2023/08/02/r-m-5/