تجزیهطلبان بیملاحظه و صریح میگویند؛ «هیچ پیششرطی» را نمیپذیرند، اصلاً ملت ایران را به رسمیت نمیشناسند که برای رهایی او و برای بازگرداندن حق حاکمیتش کمر همت «ائتلاف» و «اتحادی» بربندند! میگویند؛ در ایران نه یک ملت بلکه «ملل» وجود دارند، که حقشان بر دمکراسی معنایی جز «حق جدایی»، البته با اتکا به «آرای قومی»، ندارد. حقوق بشر را از ماهیت شهروندی و فردی آن تهی ساخته و در آن «حقوق سیاسی اقوام» تزریق میکنند، تا براین مبنا «ملتسازی» خود را، در انظار «جهانی» به کرسی «حقوقی» نیز بنشانند.
نواختن سُرنای دمکراسی و حقوق بشر از سرگشاد!
فرخنده مدرّس
بی توجهی و نپرداختن به بیقراری کنونی برای «اتحاد» و «ائتلاف»، میتواند به نتایج نامطلوبی بیانجامد؛ از یکسو تحت فشار ناشی از آن ممکن است، جای سازش سیاسی، که بجای خود درست است، به سازشکاری و مماشات در اصول، که نادرست است، سپرده شود. و از سوی دیگر هر تکیهای بر اصول و هر تأکیدی بر پرهیز از جابجایی اولویتها و برهمزدنِ رابطۀ اصل با شرط، اخلال در امرِ «اتحاد» و «ائتلاف» تلقی شود. و کار در بیتابی ممکن است به جایی رسد که هر ملاحظه و نقدی به اجبار با عبارت مقدماتی «من مخالف اتحاد نیستم، اما…» آغاز گردد؛ که خود نشانۀ آغازِ روند گفتن از یکسو و نشنیدن از سوی دیگر است. و چنانچه اتحاد و ائتلافی، با چنین کیفیتی صورت گیرد، وفاقی به مصداق، «هرکه از پندار خود شد یار» خواهدبود. چنین توافقی به هر کجا میتواند برسد، اما بیتردید به اتحاد موفق در مسیر تحقق پیروزمندانۀ هدف، یعنی «رهایی ایران»، نخواهد رسید.
شگفتی، آنجاست که هواداران «اتحاد»، هرآنقدر که عرصه را بر میهندوستان، به دلیل پافشاری بر اصول بنیادی تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران، به عنوان شالودۀ هر ائتلاف و اتحاد سیاسی، تنگ کرده و در حالی که از آنان در قبال «گفتگو» بیشترین انضباط بردبارانه، همدلی سخاوتمندانه و دندان برجگر گذاشتن خموشانه، انتظار دارند، برعکس برای دربرکشیدگان و راهیافتگان به جمع «اهل گفتگو» و «ائتلافگران» چنان میدان فراخ و فراغت بالی میگشایند، تا هر رویۀ خلاف «اتحادی» را درپیش گیرند و هر سخن لغوی را به زبان آورند. درون جمع چیزی بگویند، پوشیده در حرفهای دوپهلو و چندپهلو و در بیرون از سخنان دیگری، سرشار از دشمنی با ملت دم زنند. در درون بیهیچ مانعی، پسِ ذهن و تهدل را در عبارتهای بیمعنا و بیپایه بپیچانند و در بیرون با بادی که به بادبانِ غرهگوییهایشان افکنده شده، آن پسذهن و تهدل را آشکار کرده و هر بنیاد و امر ملی را زیر پا نهاده، اصل را به شرط و فصل، تنزل داده و تازه همان را نیز نپذیرند.
آنها بیملاحظه و صریح میگویند؛ «هیچ پیششرطی» را نمیپذیرند، اصلاً ملت ایران را به رسمیت نمیشناسند که برای رهایی او و برای بازگرداندن حق حاکمیتش کمر همت «ائتلاف» و «اتحادی» بربندند! میگویند؛ در ایران نه یک ملت بلکه «ملل» وجود دارند، که حقشان بر دمکراسی معنایی جز «حق جدایی»، البته با اتکا به «آرای قومی»، ندارد. حقوق بشر را از ماهیت شهروندی و فردی آن تهی ساخته و در آن «حقوق سیاسی اقوام» تزریق میکنند، تا براین مبنا «ملتسازی» خود را، در انظار «جهانی» به کرسی «حقوقی» نیز بنشانند. به این ترتیب میبینیم که بر متن خواستِ نجیبانه اما پرالتهاب «ائتلاف» و «اتحاد»، از دمکراسی و حقوق بشر سلاحی میسازند برای انهدام ارادۀ یکپارچۀ تاریخی ملت ایران در آینده. با احتساب بر سستی «نجیبانه» یا التهاب «وحدتخواهانۀ» امروز، میخواهند فردا، به نام دمکراسی و حقوق بشر، هرجا را که اراده کردند، بردارند و به راه خود روند. و از آنجا که این امر در ایران، به دلیل بافتار درهمتنبده تاریخی آن، شدنی نیست، تن به این پیه نیز مالیدهاند، که همه به جان هم افتند و آنگاه این جویهای خون و کین باشند که مرزهای جدایی را، البته با پادرمیانی کشورهای بیگانه و پیش افتادن نهادهای «حقوق بشری» و «بینالمللی» ترسیم نمایند.
در این میان برخی دیگر نیز، که نمیدانیم آگاه یا ناآگاه، با دانش یا بیدانش، ناتوان در سخنسنجی، یا ایلخان آشوبگری بدانیمشان، دَمِ «اتحاد» و ائتلاف» برای دمکراسی و حقوق بشرِ را در سُرنا کرده و آن را از سرگشادش میدمند که هر نوایی از این دمیدن بدر آید، بیتردید نغمۀ دمکراسی و حقوق بشر برای ملت ایران نخواهد بود.
البته، تعجبی ندارد؛ وقتی ما ـ در افقی تنگ و خالی از دانش و بینش سیاسی، تاریخی و مفهومی ـ برای خود و برای استوارترین مدافعان حفظ ایران و یکپارچگی ملی، خط و هدف پیکار را تنها تا مرحلۀ سرنگونی رژیم اسلامی و رساندن ایرانیان تا پای «صندوقِ رأی آزاد» بپنداریم و به بعد نیاندیشیم، طبیعیست کسانی که خود را در امتیازگیری مورد خطاب و مهم یافتهاند، به خیال افتند و به خود اجازه دهند، برای مردمانی که خوشباورانه درتصورند؛ ائتلاف با چنین کسانی معجزه خواهد داد و انتظار معجزه نیز بیتابشان کرده، خط و نشان خود را کشیده و «نقشۀ راه» بعدی، برای بعد از «صندوق رأی»، را هم ترسیم نمایند و با یاوهگویی، مقام دمکراسی و معنای صندوق رأی را تا سطح «هندوانه به شرط چاقو» پایین بکشند. و رسماً اعلام نمایند، که در انتظار برهم خوردن اوضاع هستند، و بعد از رفتن رژیم اسلامی، میخواهند با ایجاد آشوبِ «دمکراتیک» ـ که ۷۰ سال پیش در کردستان و آذربایجان و همچنین ماههای نخست انقلاب ۵۷ و رژههای نظامی این نیروها، در برخی مناطق مرزی کشور، را بیاد میآورد ـ به راه خود، یعنی به دنبال «تجزیۀ دمکراتیک» ایران بروند.
اما این وظیفۀ ماست بدانیم؛ که اگر آنها امروز هنوز به این راه نمیروند، به دلیل جَوِّ نامساعد «بینالمللی»ست. هنوز قول محکم و وعده «مساعد» نیامده و دستور بیرون کشیدن سلاحها از غلاف نرسیده است. فعلاً بازی «دموکراسی» و «حقوق بشر» و به موازات آن «هویتسازی قومی» و شرکت در «گفتگو» به نام «ائتلاف» و «اتحاد» و در حقیقت به منظور برهم زدن و آشوب در تحقق یک اتحاد ملی را به صرفهتر میدانند. زیرا، در شرایط «نامساعد» بینالمللی، به تنهایی، و زیر سایۀ هراس از خشم سراسری مردم ایران، زورشان به رژیم اسلامی نمیچربد.
اگر میچربید، در پیشبرد اهداف نامیمونِ جدایی از مام ایران، منتظر هیچکس، نمیماندند. آنها اگر میتوانستند و حمایت عملی بیگانگان و دشمنان ایران را میداشتند، بیتردید پیرامون شاهزاده رضا پهلوی، این شخصیت استثنایی در پیکار ملی و سراسری ایرانیان علیه رژیم اسلامی نمیچرخیدند؛ شخصیتی که ضمیر پروردهاش در خانواده و بر بستر تاریخ، و بر پایۀ عرف و سنت پادشاهی ایران، در گرو «پیمان با صدنسل ایرانی» و در گرو تعهد به «حفظ تمامیت سرزمینی» و «دفاع از یکپارچگی ملی» و تعهد به احیای «حاکمیت ملت»ست.
آنچه را که نمایندۀ تجزیهطلبی حاضر در جمع «ائتلافیون» و هموندانش، خوب دریافتهاند، اما برخی دیگر در همان جمع درست نفهمیدهاند و یا خود را آگاهانه به نفهمیدن میزنند، معنای اصول و نسبت برتر آنها با فصلها و سلسله مراتبیست میانشان که در منشور پیکار شاهزاده آمده است. ممکن است برخی در آن «جمع» حتا معنای منشور را ندانند و تفاوت آن را از شرط و پیشنهاد نشناسند، اما تجزیهطلبان در یکسو و ایراندوستان در سوی دیگر، خوب میدانند که چرا شاهزاده منشور پیکار ملی را با اصل «تمامیت ارضی» آغاز کرده و چرا رکن نخست منشورِ پیکار ملی را از همان آغاز، که چهل و اندی سال از آن میگذرد، بر آن اصل نهاده است. یعنی آن اصل اساس و بنیاد هر اقدامیست که پس این هستی خواهد آمد. بنابراین هر دو دسته میدانند، چرا بعد از آن اصل، منشور به امر ضروری سرنگونی رژیم اسلامی برای دستیابی به صندوق رأی آزاد مردم ایران، ابتدا برای تعیین شکل و پوستۀ نظام، پرداخته است. و اینکه چرا در همان منشور استقرار نظامی سکولار، دمکراتیک و مبتنی بر حقوق برابر شهروندان ایران را به هیچ امری دیگری حتا به صندوق رأی آزاد نیز موکول نکرده است. زیرا همۀ اینها اهداف مبارزه برای آن اصل، یعنی برای ایران و برای ملت ایران است. پیوند این اصل و آن اهداف، در این پیکار، ناگسستنیست، برای ملتیست که میخواهد، با ضمانتِ بقای خود که هست و میماند، به احیای آزادی و آبادی، گام در مسیر تداوم تاریخی خود نهد. منشور آزادی و آبادی ایران نوشته شده و نیروهای ملی و میهندوست آن را، دیر یا زود، به تحقق خواهند رساند، چه دیگران بیایند، یا همچنان، در رؤیاهای ناممکن تحققناپذیر در ایران، سر بر درگاه بیگانگان سایند.