در زمان کنونی، در حالی که از روند رویدادهای تاریخی آن دوره آگاه شده و از سرنوشت نهایی جنگ، مطلع هستیم، گرفتن موضعی مبنی بر ضرورت ایستادن در جبهه پیروزمندان و بهرهمندی از آن به نفع کشور بسیار آسان مینماید. اما در بحبوحۀ جنگ و در میانۀ رویدادها، یعنی زمانیکه هیچ قطعیتی در مورد رقم خوردن حوادث و نتایج جنگ، به صورتی که امروز رخ داده و ما از آنها آگاه هستیم، وجود نداشت، اخذ تصمیم «درست» به هیچروی نمیتوانست آسان باشد. از همینرو قضاوت و ایرادگیری در مورد اخذ تصمیمات در شرایط آن روزگار، از موضع امروز منصفانه نخواهد بود.
ایران در جنگ جهانی دوم
بخش نخست
تحولات دیپلماتیک و نظامی جهان در روند جنگ
آریا زرنگار
انگیزهی نوشتن این مطلب بررسی موضع دولت ایران در جنگ جهانی دوم و دلایل اشغال ایران از سوی متفقین در سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی میباشد. در این موضوع، با پرداختن به تحولات دیپلماتیک و نظامی دولتهای درگیر جنگ، میتوان درک بهتری نسبت به اتخاذ سیاست بیطرفی توسط دولت ایران پیدا کرد. پس از آن، به چرایی نقض بیطرفی و اشغال ایران توسط قوای نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی، پاسخی داد. همه میدانیم که اشغال ایران، مشکلات و گرفتاریهای فراوانی برای ملت ایران بوجود آورد. در موقعیت دشواری که دولت ایران، در وضعیت اشغال کشور، قرار گرفته بود، هیأت حاکمه به سراغ یکی از فرهیختهترین و کارآزمودهترین رجل سیاسی ایران رفته و وی را مأمور تشکیل کابینه و یافتن راهی برای حل بحران پیشآمده، نمود. محمدعلی فروغی در وضع خطیری که با آن روبهرو بود، توانست با انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضاشاه پهلوی، ضمن جلوگیری از بوجود آمدن خلأ قدرت در کشور، نهاد پادشاهی را در دودمان پهلوی حفظ نماید. یکی دیگر از ارزشمندترین دستاوردهای فروغی و کابینهاش، انعقاد پیمانی با دولتهای اشغالگر بریتانیا و شوروی بود که آنها را متعهد میساخت تا ظرف شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایران را از قوای نظامی خود تخلیه کنند. در مطلب دیگری که در ادامه این مقاله قرار دارد به اهمیت تلاشهای فروغی و کابینهاش در گرفتن ضمانتی از دولتهای متفق، بیشتر پرداخته خواهد شد، که عامل مهمی در حفظ استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران گردید.
در زمان کنونی، در حالی که از روند رویدادهای تاریخی آن دوره آگاه شده و از سرنوشت نهایی جنگ، مطلع هستیم، گرفتن موضعی مبنی بر ضرورت ایستادن در جبهه پیروزمندان و بهرهمندی از آن به نفع کشور بسیار آسان مینماید. اما در بحبوحۀ جنگ و در میانۀ رویدادها، یعنی زمانیکه هیچ قطعیتی در مورد رقم خوردن حوادث و نتایج جنگ، به صورتی که امروز رخ داده و ما از آنها آگاه هستیم، وجود نداشت، اخذ تصمیم «درست» به هیچروی نمیتوانست آسان باشد. از همینرو قضاوت و ایرادگیری در مورد اخذ تصمیمات در شرایط آن روزگار، از موضع امروز منصفانه نخواهد بود. در اینجا تلاش میشود؛ با بررسی رویدادها و نقش مواضع دولتهای درگیر و با ارائۀ تصوییر حتیالامکان دقیق از شرایط میدانی نبرد در آن دوره، به ارزیابی برخی ادعاها، اتهامات و قضاوتهایی علیه عملکرد هیأت حاکمه ایران، پرداخته شود. به عنوان نمونه در پاسخ به شایعات و اتهامات ناروا به رضاشاه، مبنی بر گرایش ایشان به پیروزی آلمان نازیست، که اساساً بر اثر تبلیغات سوء دولتهای اشغالگر رواج یافته بود؛ تبلیغات سویی که ریشه در عدم تمایل رضاشاه به اخراج اتباع آلمانی از ایران یافته بود. دولتهای اشغالگر طبیعیست که در آن زمان، به عنوان کشورهای استعمارگر، به هیچ عنوان نمیتوانستند، به یاریگیری دولت ایران از دولت سومی، نظر خوشی داشته باشند.
در اینجا به منظور ارائۀ ارزیابی بهتری از عملکرد هیئت حاکمۀ ایران در جریان وقوع جنگ، از بازخوانی حوادث مقدماتی و شرایط پیشینی که منجر به درگیر شدن جنگ گردید خودداری کرده و تنها به رخدادها در طول جنگ، به مثابۀ مقدمات درگیری ناخواستۀ ایران در جنگ و اشغال ایران، خواهیم پرداخت، تا خواننده بتواند با تمرکز بیشتری توجه خود را بر عمل و تصمیم دولت ایران در جریان جنگ متمرکز نماید.
پیمانهای اتحاد جماهیر شوروی با آلمان نازی و حمله آلمان نازی به لهستان؛ مقدمات آغاز نبردی جهانی
جنگ جهانی دوم با یورش نیروهای نظامی آلمان نازی به لهستان در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی / ۹ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی شروع شد. یورش آلمان نازی به لهستان، چند روز پس از توافق عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در ۲۳ اوت ۱۹۳۹ میلادی / ۳۱ مرداد ۱۳۱۸ خورشیدی، صورت گرفت. آن پیمان عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی، که به امضای وزرای امور خارجهی آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی، ریبنتروپ و مولوتف، رسید و مشهور به پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ شد. رهبر آلمان نازی، آدولف هیتلر، «در این برهه بیش از هر چیز در پی آن بود که بهواسطۀ اتحاد با شوروی راه غلبه بر لهستان را هموارتر کند. علاوه بر این، با برقرار شدن امنیت در مرزهای شرقی، آلمان مجال مییافت که در صورت اعلام جنگ از جانب فرانسه و بریتانیا به مصاف این دو کشور برود.»[۱]
بنابراین در اثر امضای پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ، موقعیت مناسبی برای آلمان نازی جهت حمله به لهستان فراهم آمد. «پیمانی که با اتحاد شوروی امضا شد به هیتلر اعتمادبهنفس داد و نیازهای او به منابع مورد نیاز برای حمله به لهستان را تأمین کرد. هیتلر میدانست که موقعیتش در شرق به دنبال رسیدن به توافق با استالین امن است.»[۲]
استالین دبیرکل حزب کمونیست و رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با صدور غلات، سوخت (نفت خام) و فلزات، و مساعد نمودن شرایط برای فرستادن کالاهای مورد نیاز آلمان نازی و در نتیجه توانمند کردن آن برای جنگ، نگرانیهای آدولف هیتلر رهبر آلمان نازی و فرماندهان نظامی و کارگزاران آن را بابت شروع ماجراجوییهایشان، رفع نمود.
البته استالین هم که پیشتر نتوانسته بود اروپای غربی را جهت مقابله با آلمان نازی با خود همراه کند، از انعقاد این پیمان شادمان بود، چراکه با این پیمان خیالش بابت احتمال حمله آلمان نازی به شوروی آسوده شده بود، با احتمال درگیر شدن آلمان نازی با کشورهایی در اروپای غربی، این درگیری را برای خود فرصت لازم و فراهمآمدهای میشمرد، جهت تجدید قوای شوروی. «شوروی نیازمند زمان بود تا پس از گذشت دوران آشفتگیهای فاجعهبار جان تازهای بگیرد. قحطیهای مصیبتبار دهۀ ۱۹۳۰ م، که در نتیجۀ سیاستهای کوتاهبینانه و لجوجانه به وجود آمده بود، باعث مرگ میلیونها نفر از گرسنگی و بیماری شده بود. رنجهای مردم هولناک و در مقیاسی دور از تصور بود.»[۳]
علاوه بر این اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جهت ادامۀ کشورگشایی خود، با انعقاد پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ، به مناطقی در شرق لهستان دست مییافت. «براساس شروط مندرج در پیمان نازی ـ شوروی، شرق سهم روسیه بود و غرب به آلمان میرسید. هر دو کشور برای تصرف مناطق مربوطه آمادگی کافی داشتند.»[۴]
در پی یورش نیروهای نظامی آلمان نازی به لهستان، بریتانیا و فرانسه پس از دادن اولتیماتومی، که در آن خواستار عقبنشینی آلمان نازی شده و با بیاعتنایی نازیهای حاکم بر آلمان روبهرو شده بودند، در روز سوم سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی/ ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی، به آلمان نازی اعلام جنگ کردند و اروپا بار دیگر شاهد نبردی شد که ژرمنها و فرانسویها در دو سوی مقابل هم قرار میگرفتند. متعاقب آغاز نبرد، دولت ایران در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی، تنها یک روز پس از شروع جنگ، بیطرفی رسمی کشور را در این درگیری اروپایی، که به زودی به یک جنگ جهانی کشید، اعلام کرد.
بر اساس فرصت پیش آمده برای استالین، نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی، در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ م / ۲۵ شهریور ۱۳۱۸ خ، به شرق لهستان، مناطقی که در پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ به عنوان محدودۀ نفوذ شوروی درنظر گفته شده بودند، یورش بردند. حدود یک ماه پس از یورش آلمانها به لهستان، لهستان میان شوروی و آلمان نازی تقسیم شد.
پیمانی دیگری در ۱۱ فوریه ۱۹۴۰ م / ۲۱ بهمن ۱۳۱۸ خ، میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی تنظیم و به امضا رسید. در این قرارداد تجاری فوریه ۱۹۴۰ م، شوروی متعهد شده بود مواد خام لازم را در اختیار آلمان نازی قرار دهد و در عوض آلمانها، ماشینآلات و کالاهای صنعتی خود را به شوروی ارسال نمایند. در همین باره هنری کیسینجر مینویسد:
«استالین همزمان با تقویت موقعیت استراتژیک خود، با تأمین مواد خام ماشین جنگی هیتلر، به تلاشهای خود در جهت تسکین همسایه شوم خود ادامه داد. در ماه فوریه ۱۹۴۰ – قبل از پیروزی آلمان بر فرانسه – یک توافقنامه تجاری میان آلمان و شوروی در مورد ارسال میزان گستردهای مواد خام به آلمان، با حضور استالین به عنوان نماینده اتحاد شوروی، به امضاء رسید. طی این توافقنامه، آلمان در عوض برای شوروی کالاهای مصنوعی و زغال سنگ تهیه میکرد، اتحاد شوروی مواد این موافقتنامه را بسیار دقیق بررسی کرده و موبهمو به اجرا گذاشت. در واقع دقیقاً تا زمانی که آلمانیها نهایتاً دست به حمله زدند، واگنهای قطار شوروی هنوز با محمولههای خود از نقاط بازرسی مرزی عبور میکردند.»[۵]
در پی این توافقنامه، شوروی، در واقعیت، به مهمترین تأمینکننده غلات، نفت خام و فلزات اساسی نظیر مس، نیکل، کروم، پلاتین آلمان نازی تبدیل شد و آلمان نازی توانست از فشار محاصره بریتانیا بکاهد و از مشکلات ناشی از آن، تا حدود زیادی، خلاص شود.
در جریان جنگ، پس از آنکه بریتانیاییها موفق شدند، تجارت میان دولتهای ایران و آلمان نازی را مختل کنند، اتحاد جماهیر شوروی با پیشنهاد آلمانها، جهت ادامۀ انتقال کالاهای آلمانی از راه شوروی به ایران موافقت نمود. در این باره عبدالرّضا هوشنگ مهدوی مینویسد:
«شروع جنگ باعث شد که انگلیسیها از حمل کالاهای آلمانی از راه دریا به ایران جلوگیری نموده و کشتی حامل قسمتی از وسایل کارخانۀ ذوبآهن ایران را که از هامبورگ حمل شده بود در ساحل شرقی افریقا متوقف و مصادره نمایند. دولت آلمان به شوروی پیشنهاد کرد که اجازه دهد کالاهای آلمانی از راه آن کشور به ایران حمل گردد. این تقاضا مورد قبول روسها قرار گرفت و موافقتنامهای بین روسیه و آلمان در این خصوص منعقد گردید و به این ترتیب تا دو سال بعد صادرات آلمان از راه ترانزیتی شوروی به ایران میرسید».[۶]
حمله آلمان نازی به فرانسه؛ اشغال پاریس
هیتلر در ۱۰ مه ۱۹۴۰ م / ۲۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ خ، تصمیم به حمله به فرانسه گرفت. «در مه ۱۹۴۰ هیتلر پس از وقفۀ ناشی از ضرورت اعزام نیرو به یونان و یوگسلاوی (دو کشور بالکان که به نفع متفقین وارد عرصۀ پیکار شده بودند) آمادۀ فتح اروپای غربی بود. نیروهای آلمان طی یک رشته عملیات حسابشدۀ برقآسا و درخشان با گذر از هلند، بلژیک و لوگزامبورگ وارد شمال فرانسه شدند.»[۷] پس از گذشت هفت هفته در ۲۲ جون ۱۹۴۰ م / ۱ تیر ۱۳۱۹ خ، پاریس سقوط کرد و دولت فرانسه تسلیم آلمان نازی شد.
بهرغم آنکه دولت ایران، پس از پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ و پیروزی آلمان نازی بر لهستان، روابطش را با آلمانها گسترش داده بود، اما، اندک زمانی پس از سقوط پاریس و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی، رضاشاه، احمد متین دفتری، نخستوزیر خود را، که تحصیلکردهی آلمان بود و ظن آن وجود داشت که تا حدی متمایل به آلمانها باشد، در ۲۶ جون ۱۹۴۰ م / ۵ تیر ۱۳۱۹ خ، برکنار کرد و به جای او علی منصور (منصورالملک)، که سیاستمداری متمایل به انگلستان محسوب میشد، را به عنوان نخستوزیر مأمور تشکیل کابینه نمود.
در تابستان ۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ خ، شرایط هنوز به سود آلمان نازی و علیه بریتانیا بود. پیتر فرانکوپن در این باره و گمانهزنیهایی که پیرامون سرنوشت جنگ و آینده جهان مطرح میشد، مینویسد:
«تا تابستان ۱۹۴۰ م امپراتوری بریتانیا در تلاش برای حفظ بقا بود. با امضای پیمانی بین آلمان نازی و روسیۀ کمونیستی در ساعتهای اول بامداد روزی در تابستان گذشته چهرۀ جهان بهسرعت و بهشدت دگرگون شد. در آن روز گمان بر این بود که آینده فقط به یک رشته عملیاتی بستگی داشت که برلین را از راه اتحاد شوروی به عمق آسیا و شبهقارۀ هند ارتباط میداد و سر منابع و راههای تجاری را از غرب اروپا به مرکز اروپا کج میکرد. به هر روی، این دگرگونیها بستگی کامل به ادامه و بیوقفه بودن همکاری اتحاد شوروی با آلمان داشت.»[۸]
در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ م/ ۵ مهر ۱۳۱۹ خ، آلمان، ایتالیا و ژاپن ـ طرفین قرارداد ضد کمینترن ـ پیمان سهجانبهای را امضا کردند و طی آن متعهد شدند علیه هر کشوری، به جز شوروی، که با یکی از آنها وارد نبرد شود، اعلام جنگ کنند. در پاییز ۱۳۱۹ خ، دیدار و مذاکرات میان مقامات اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی همچنان ادامه داشت. در چنین شرایطی که استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در موضعاش نسبت به همکاری با آلمان نازی، دچار تردیدهایی شده بود، این بیم را نیز داشت که آلمان نازی بتواند بریتانیا را شکست داده و بریتانیاییها مجبور به مصالحه با آنها شوند، آنگاه با قدرت تثبیتشده و روزافزون آلمان نازی در غرب خود، با دول متحدی همجوار و روبرو میشد که پیشتر پیمان ضدکمینترن را به امضا رسانده بودند.
«هیتلر به او (مولوتف) پیشنهاد میکرد تا در غلبه بر بریتانیا مشارکت کند. اما استالین نمیتوانست تصور کند که چگونه، پس از اتحاد شورویِ عاری از سلاح، در مقابل شرکای آیندهی پیمان سهجانبه، که همگی رفقای سابق پیمان ضد کمینترن بودند، قرار میگرفت.»[۹]
استالین همچنین، از این بیمناک بود که بدون همکاری نظامی با آلمان نازی در سقوط امپراتوری بریتانیا، دست شوروی از غنایم جنگی و سرزمینهایی که تحت نفوذ بریتانیاییها بود، بینصیب ماند.
«اگر آلمان، بدون کمک شوروی، بریتانیا را مغلوب سازد، نمیتواند در فتوحات هیتلر سهیم شود.»[۱۰]
از اینرو، در پاییز ۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ خ، به پیشنهاد هیتلر پاسخی داد که پذیرش آن برای هیتلر تقریباً ناممکن بهنظر میرسید. شوروی در صدد آن بود، با خریدن وقت، فرصت پیدا کند، تا تدارکات و نیروی نظامی لازم را، برای جنگ احتمالی با آلمان، آماده سازد. استالین «اشتیاق هیتلر به قراردادن نام او در لیست پیمان سهجانبه را به اشتباه گواهی بر این موضوع تعبیر کرد که نازیها تصمیم داشتند سال ۱۹۴۱ را به تلاشهای گستردهتر در جهت سقوط بریتانیا اختصاص دهند. استالین بوضوح معتقد بود که سال ۱۹۴۲، میبایست سال تصمیمگیری برای آغاز یک جنگ با آلمان باشد.»[۱۱]
از اینرو استالین در ماه مه ۱۹۴۱ م / خرداد ۱۳۲۰ خ، جهت جلب اعتماد بیشتر هیتلر، روابط دیپلماتیک اتحاد جماهیر شوروی با دولتهای در تبعید اروپایی مستقر در لندن، که کشورشان توسط آلمان نازی اشغال شده بود، را قطع کرد. همچنین «دولتهای دستنشاندهای را که آلمان در برخی از سرزمینهای اشغال شده تشکیل داده بود به رسمیت شناخت.»[۱۲]
با این کار، استالین تلاش کرد به آلمانها نشان دهد که مناطق اشغال شده را به عنوان مرزهای جدید آلمان، به رسمیت میشناسد. همانطور که پیشتر اشاره شد، با توجه به توافقات و همکاریها طرفین، استالین تصور نمیکرد رهبر و فرماندهان نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۱ م / ۱۳۲۰ خ، به شوروی حمله کنند.
حمله آلمان نازی به شوروی؛ اتحاد بریتانیا با شوروی
پس از آنکه آلمان نازی در بامداد ۲۲ جون ۱۹۴۱ م / ۱ تیر ۱۳۲۰ خ، به مرزهای شوروی یورش برد، استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ، آنچنان شوکه شده بود که برای مدتی، توانایی رهبری و فرماندهی را از دست داده بود، تا اینکه بالاخره در روز ۳ جولای / ۱۲ تیر با ایراد یک سخنرانی رادیویی، فرماندهی را مجدداً در دست گرفت.
در هفتهها و ماههای آغازین حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، پیشروی ارتش آلمان در خاک شوروی نسبتاً سریع بود و ارتش سرخ شوروی را مغلوب و مقهور تواناییها خود ساخته بود. «تنها چند روز پس از شروع حمله، مینسک [پایتخت کنونی بلاروس] سقوط کرد و ۴۰۰۰۰۰ سرباز روس در محاصره قرار گرفتند و به تله افتادند… در طول تابستان ۱۹۴۱ م پیشروی نیروهای آلمانی در خاک روسیه بیوقفه ادامه یافت. تا ماه سپتامبر کیِف [پایتخت کنونی اوکراین] پس از محاصرهای که نتیجهاش اسیر شدن بیش از نیم میلیون سرباز روس بود سقوط کرد.»[۱۳]
در ماه اکتبر ۱۹۴۱ م / مهر ۱۳۲۰ خ، خطر سقوط مسکو موجب شده بود «بزرگترین هراس» رییسجمهور ایالات متحده «فروپاشی قریبالوقوع شوروی» باشد. در این باره پیتر فرانکوپن مینویسد:
«در ماه اکتبر به نظر میرسید که مسکو به خطر افتاده است. نگرانیها به آنجا رسید که برنامههایی برای تخلیۀ پایتخت و فرستادن مقامهای ارشد به کویبیشف (سامارای قدیم، تقریباً در هزار کیلومتری شرق مسکو و در خمیدگی رود ولگا به سوی دریای خزر) در نظر گرفته شد. پیکر لنین را از آرامگاهش در میدان سرخ به جای دیگری بردند. برای استالین هم همهچیز آماده بود تا مسکو را ترک کند، اما در لحظۀ آخر تصمیمش عوض شد و در پایتخت ماند.»[۱۴]
بریتانیا، که پس از آغاز جنگ میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی، از وضعیت بحرانی درآمده بود و وضعیتاش بهبود پیدا کرده بود به فعالیتهای دیپلماتیکاش شدت بخشید. در ۲۷ جون ۱۹۴۱ م / ۶ تیر ۱۳۲۰ خ، سر ریچارد استفورد کریپس سفیر بریتانیا در مسکو، مذاکرات پیرامون اتحاد انگلستان با شوروی با مولوتف وزیر امور خارجه شوروی را آغاز کرد. سرانجام مذاکرات در ۱۲ جولای ۱۹۴۱ م / ۲۱ تیر ۱۳۲۰ خ، به توافقی منجر شد که در پی آن دو دولت متعهد میشدند، از مذاکرات و انعقاد قرارداد صلح جداگانهای با آلمان نازی خودداری کنند و همچنین به یکدیگر، در جنگ با دشمن مشترک، کمکهای لازم نظامی و تدارکاتی برسانند. راههای متفاوتی برای ارسال کمکهای تسلیحاتی و تدارکاتی به شوروی مطرح بود، اما راه ایران، کوتاهترین و کمخطرترین گزینه بود. چراکه ایران هممرز با شوروی و در مجاورت مناطقی تحت نفوذ بریتانیا قرار داشت و آلمانها نمیتوانستند آنرا مورد تهدید جدی قرار دهند. بریتانیا و ایالات متحده امریکا میتوانستند از طریق خلیجفارس و با استفاده از راهآهن و جادههای ایران اسلحه، مهمات و وسایل دیگر را به قوای شوروی در دریای کاسپی (خزر) برسانند و مانع پیشروی آلمان نازی در خاک شوروی شوند. این ملاحظات دلیل اصلی اشغال ایران در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ خورشیدی بود. در واقع با حملۀ آلمان نازی به شوروی، ایران به لحاظ ژئوپلیتیکی موقعیت استراتژیکی مهمی یافته بود. داشتن منابع نفتی و نزدیکی به میدانهای نفتی کشورهای جنوب غرب آسیا، بر اهمیت ایران از نگاه متفقین افزوده بود و به هر طریقی میبایست ایران را به اردوگاه متفقین ملحق میکردند.
ایالات متحده امریکا، رسماً وارد جنگ میشود
وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا در ماه اوت ۱۹۴۱ م / امرداد ۱۳۲۰ خ، با رییسجمهور ایالات متحده امریکا که همچنان موضع رسمی کشورش، بیطرفی بود، در رزمناو یواساس آگوستا، دور از ساحل نیوفاندلند، دیدار و گفتوگو کرد.
نتیجهی گفتوگوی رهبران دو کشور، انتشار اعلامیهی مشترکی بود، که به منشور آتلانتیک شهرت یافت. منشور آتلانتیک یک سری «اصول مشترک» را اعلام مینمود که در آن رییسجمهور ایالات متحده امریکا و نخستوزیر بریتانیا تصویری از آیندهی بهتر مدنظر خود را ارایه دادند.
در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ م / ۱۶ آذر ۱۳۲۰ خ، ارتش ژاپن با حملهای غافلگیرکننده به بندر پرل هاربر بخش قابل توجهی از ناوگان دریایی آمریکا در اقیانوس آرام را از بین برد. با این کار ایالات متحده بهطور رسمی وارد جنگ جهانی دوم شد. روز ۱۱ دسامبر، هیتلر که به پیمان سهجانبهای با ژاپن و ایتالیا پیوسته بود، به ایالات متحده اعلام جنگ نمود.
بریتانیا که از آغاز جنگ در برابر آلمان نازی و رهبرش هیتلر ایستاده بود، امکان داشت بر اثر تضعیف توان نظامی و اقتصادی مجبور به مصالحه شود، بویژه پس از سقوط پاریس و اشغال فرانسه و پیش از حملهی آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا روبهروی نیروهای نظامیای قرار گرفت که از لحاظ توان جنگی، از آنها قویتر بودند. از نظر پال کندی این وضعیت بریتانیا را در موقعیت خطرناکی قرار داده بود، اما در آغاز نبرد آلمان نازی علیه شوروی، با وجود آنکه در ماههای آغازین شرایط به سود نازیها بود، نهایتاً اما موجب چرخش موازنه به سود بریتانیا و متفقین شد. کندی مینویسد:
«از دید نظامی، محور برلین ـ رم در خشکی غیرقابل تجاوز، در دریا ضعیف، و در هوا با حریفان خود تقریباً برابر بود… در آغاز بهنظر نمیرسید که حملۀ آلمان به شوروی این موازنه را تغییر دهد، زیرا ارتش سرخ متحمل تلفات سنگین و فاجعهباری شده و سرزمینها و کارخانههای زیادی را از دست داده بود. اما، رخدادهای بسیار مؤثر دسامبر ۱۹۴۱، این موازنهها را بکلی درهم ریخت.»[۱۵]
پس از حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی در ۲۲ جون ۱۹۴۱، و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم، که در پی حملهی ژاپن به بندر پرل هاربر اتفاق افتاده بود و اعلام جنگ آلمان نازی به ایالات متحده آمریکا، موازنه قوا کاملاً به سود جبههی متفقین تغییر کرد، بنابراین با تغییر شرایط و موازنه قوای طرفین درگیر، بریتانیا دستیابی به پیروزی نهایی در جنگ را ممکن میدید. همچنین از دسامبر ۱۹۴۱ م / آذر ۱۳۲۰ خ، با مقاومت و ضدحملههای شوروی به مرور عقبنشینی ارتش آلمان نازی از جبههی شرقی آغاز و آوازه شکستناپذیری ارتش هیتلر درهم شکسته شد و مسکو، پایتخت شوروی از خطر نجات یافته بود. از آن پس، سرنوشت جنگ تا حدود زیادی مشخص شد.
پس از بررسی رویدادها و وضعیت دولتهای درگیر و شرایط میدانی نیروهای این کشورها، در این بخش، و جلب نظر به برخی توافقات میان این دولتها از آغاز و در جریان جنگ جهانی دوم، در بخش دیگر با اشاره به روزهای منتهی به سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، به آغاز مذاکراتی که بین دولتهای ایران، اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا، صورت گرفت خواهیم پرداخت، مذاکراتی که در نهایت منجر به انعقاد پیمان سهجانبه شد. لازم است اشارهای، هرچند کوتاه، به توجه دولتمردان ایرانی به لزوم حضور و تعامل با کشوری نیرومند در ایران، جهت تأمین منافع و مصالح عمومی و تقویت بنیهی نظامی کشور نیز صورت گیرد و در ادامه به مسألهی اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ خ، پرداخته میشود.
پایان بخش نخست
ـــــــــــــ
[۱] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، ص ۴۸
[۲] راههای ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۰، ص ۴۷۲
[۳] راههای ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۰، ص ۴۶۹
[۴] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، ص ۵۷
[۵] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانییکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسیعراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۳۲
[۶] تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص ۳۸۴
[۷] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، صص ۶۰ و ۶۱
[۸] راههای ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۰، ص ۴۷۷
[۹] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانییکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسیعراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۱
[۱۰] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانییکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسیعراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۳۶
[۱۱] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانییکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسیعراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۳
[۱۲] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانییکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسیعراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۷
[۱۳] راههای ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۰، صص ۴۹۲ و ۴۹۳
[۱۴] راههای ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۴۰۰، ص ۴۹۳
[۱۵] ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ: تحولات اقتصادی و کشمکشهای نظامی در سالهای ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰، پال کندی، مترجمان: محمد قائد، ناصر موفقیان، اکبر تبریزی، ویراستار میرحسین سرشار، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۱، ص ۶۰۲
***
ایران در جنگ جهانی دوم
بخش دوم
اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰
آریا زرنگار
در بخش نخست این نوشته سعی شد، از طریق توضیح تحولات دیپلماتیک و دگرگونیهای نظامی و انعقاد قراردادهایی میان کشورهای قدرتمند در دو جبهۀ جنگ جهانی دوم، در آغاز و سپس در روند جهانگیر شدن این جنگ، تصویری از شرایط مقدماتی که موجب شد پای ایران، بهرغم اعلام بیطرفی، به این جنگ کشیده شود، ارائه گردد. در این بخش تلاش میشود، همین موضوع، یعنی دلایل کشیده شدن اجباری ایران به جنگ جهانی دوم، اما اینبار از پرسپکتیو موقعیت کشور و وضعیتی که ایران در آن زمان، به طور واقعی، در آن بسر میبرد، دنبال شده و دلایل اصلی و واقعی اشغال ایران توسط متفقین نشان داده و به برخی از اتهامات بیپایهای، که اساساً از سوی همان کشورهای اشغالگر، در توجیه اشغال ایران، به آنها دامن زده شده، پاسخی نیز ارائه گردد.
ایران در جستوجوی “قدرت ثالث”
ایرانیان، از دوره قاجار با توجه به مداخلات روزافزون دو دولت بریتانیا و روسیه تزاری، به دنبال حضور دولت و “قدرت ثالثی” بودند ، تا بتوانند به کمک آن از نفوذ گسترده بریتانیا و روسیه در امور مملکت و تعدیهای ارضی آنان جلوگیری کرده و زمینههای لازم برای تأمین امنیت و رشد اقتصادی کشور را فراهم آورند. توجه ایرانیان به دولتهای فرانسه، آلمان و ایالات متحده امریکا به عنوان “قدرت ثالث” جلب شده بود. در دوره رضاشاه پهلوی، نقش فرانسه و فرانسویها در شکلدهی به نظام آموزشی، مباحث فرهنگی، نظام اداری و نظامی ایران برجسته بود. «فرانسه همکار اصلی ایران در زمینه آموزشی، فرهنگ، باستانشناسی، اصلاحات اداری و قضایی، تربیت افسران نیروهای مسلح، فراگرفتن زبانش در دبیرستانها و دانشکدهها عملاً اجباری شده بود.»[۱۶]
همانطور که اشاره شد «توسل ایران به یک نیرو و “قدرت ثالث” (نیرویی جز بریتانیا و روسیه)، سابقهای نسبتاً طولانی دارد و به دورانی پیش از زمان رضاشاه برمیگردد.»[۱۷]، بویژه پس از قرارداد ۱۹۰۷ میان بریتانیا و روسیه تزاری که ایران را میان خود تقسیم کردند. شمال تحت نفوذ روسیه و منطقه جنوب تحت نفوذ بریتانیا و مرکز ایران را بهعنوان منطقه حایل و بیطرف میانشان درنظرگرفتند از این رو، «مسئولان امور در ایران بیش از پیش درصدد یافتن یک “قدرت ثالث” برآمدند تا بتوانند با تکیه بر آن، با نفوذ روسها و انگلیسیها مقابله یا مبارزه کنند.»[۱۸]
پس از پایان جنگ جهانی اول در ماه نوامبر ۱۹۱۸ م / آبان ماه ۱۲۹۶ خ، به موجب یکی از مواد قرارداد «برست – لیتوفسک»، که روز ۳ مارس ۱۹۱۸ میان آلمان و حکومت بلشویکی روسیه به امضا رسید، استقلال و تمامیت ارضی ایران تضمین گردید و روسها متعهد شدند نیروهای خود را در اسرع وقت از خاک ایران بیرون ببرند. مسألهی خروج سربازان روس از ایران، که ربطی به مسائل مورد اختلاف میان آلمان و روسیه نداشت، بر اثر تلاشهای «کمیتهی ایران آزاد» در برلن، که سید حسن تقیزاده کارگردان آن بود، در قرارداد «برست – لیتوفسک» گنجانده شد. این امر ضمناً باعث گردید که ایرانیها آلمان را همچون یک نیروی سوم بهشمار آورند و از آن چشم یاری داشته باشند.»[۱۹]
پیمان برست – لیتوفسک که در روز ۳ مارس ۱۹۱۸ م / ۱۲ اسفند ۱۲۹۶ خ، میان آلمان و شوروی پیش از آمدنِ سردار سپه، به صحنهی قدرت ایران و بهطبع پیشتر از به پادشاهی رسیدن رضاشاه پهلوی، به انعقاد و امضا رسیده بود. در این زمان، جز خانواده و دوستانش، احتمالاً کسی در آلمان، آدولف هیتلر را نمیشناخت. هوشنگ عامری درباره احساس ناخوشایند و بیزاری بخش عظیمی از ایرانیان از روسها و بریتانیاییها، ایجاد و گسترش روابط با آلمان به عنوان “قدرت ثالث” مینویسد:
«آزردگی یا انزجار ایرانیان ازسوابق مداخلات روسیه و بریتانیا در امور داخلی ایران، که تا حد تقسیم کشور ما به دو منطقهی نفوذ در شمال و جنوب در ۱۹۰۷ پیش رفت، طبعاً توجه مقامات ایران را بیش از پیش به برقراری مناسبات نزدیکتر با قدرت نیرومند ثالثی جلب نمود. بدین ترتیب راه نفوذ سیاسی و اقتصادی آلمان در ایران هموار شد و همراه با آن، مبادلات تجاری میان دو کشور به میزان قابل ملاحظهای افزایش یافت. ضمناً کالاهای آلمانی در ایران به مرغوبیت و دوام، و صنعتگران و کارشناسان آن کشور به احساس مسئولیت، انضباط و پویایی شهرت یافتند…. نه به سلطنت رسیدن رضاشاه و نه ظهور هیتلر، هیچکدام اثری منفی در افزایش حجم مبادلات میان دو کشور نداشت. یعنی، علیرغم این تحولات، حجم مبادلات تجاری، سرمایهگذاریهای مؤسسات آلمانی در ایران و مشارکت کارشناسان آن کشور در زمینههای گوناگون اقتصادی به سیر صعودی خود ادامه داد»[۲۰]
در زمان رضاشاه پهلوی، روابط دولت ایران با آلمانها که سابقه استعمارگری در ایران نداشتند، روزبهروز بیشتر شد تا جایی که پیش از شروع جنگ جهانی دوم، آلمانها شریک تجاری اصلی ایران محسوب میشدند و کمکها و خدماتی در زمینههای فنی ـ مهندسی جهت توسعه و پیشرفت کشور انجام دادند. «در آستانه جنگ دوم جهانی، آلمان در اقتصاد ایران مقام اول را داشت. براساس قراردادهای تهاتری قسمت اعظم صادرات مواد اولیه ایران را به قیمت و با شرایطی مطلوب، آن هم در دوران بحران اقتصادی جهانی، میخرید و در برابر آن کالاهای صنعتی مورد نیاز کشور را تأمین میکرد. پنج هزار مهندس، بازرگان، کارگر فنی و متخصص مختلف آلمانی در ایران مشغول به کار بودند.»[۲۱]
از سویی اکثریت مردم ایران که از روابط تجاری و همکاریهای صنعتی با آلمان راضی و خشنود بودند و بدلیل سوابق استعماری، مداخلات در امور داخلی و تجاوزهای روسیه تزاری و بریتانیا به خاک ایران، از روسها و انگلیسها دل خوشی نداشتند. به همین دلایل افکار عمومی در جنگ جهانی دوم، متمایل به پیروزی آلمانها یا در واقع شکست روس و انگلیس بود. «افکار عمومی ایران نیز در آن دوران در مجموع هوادار آلمان بود. نه به سبب گرایش به مرام نازی بلکه به علت دشمنی و کینه دیرین نسبت به روس و بهخصوص انگلیس.»[۲۲]
اشغال ایران توسط دولتهای بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی و بررسی ادعای اشغالگران
در ۱۸ جولای ۱۹۴۱ م / ۲۷ تیر ۱۳۲۰ خ، دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا طی یادداشتهایی مشابه به دولت ایران، نگرانی دولتهای خود را از حضور کارشناسان و مهندسان آلمانی در ایران ابراز و خواستار اخراج آنان از ایران شدند.
دولت ایران در پاسخ به این یادداشتها، از یکسو حضور مهندسان و کارشناسان آلمانی را برای پیشرفت کشور الزامی و امکان جایگزین کردن آنان، در آن شرایط جهان، را زمانبر دشوار دانست، از سوی دیگر، با اعلام تعهد به کنترل و اعمال نظارت جدی بر فعالیتهای کارکنان و کارشناسان آلمانی، تلاش نمود تا نگرانیهای دولتهای بریتانیا و شوروی، در این زمینه، را رفع کند. به رغم این اما در ۱۶ اوت ۱۹۴۱ م / ۲۵ امرداد ۱۳۲۰ خ، دولتهای شوروی و بریتانیا یادداشتهای دیگری ارسال و طی آنها پاسخ دولت ایران را قانعکننده ندانسته و بار دیگر اخراج کلیهی آلمانیها از ایران را خواستار شدند. در همین روز یادداشتی از طرف آلمان نازی حاوی پیام هیتلر برای رضاشاه به دولت ایران تسلیم شد. رهبر آلمان نازی در این یادداشت ضمن ابراز خشنودی از سیاست بیطرفی ایران، با اشاره به پیشرویهای ارتش آلمان نازی در خاک شوروی، همچنین اظهاراتی مبنی بر نزدیک بودن شکست نیروهای شوروی و چیره شدن بر آنان و حضور آلمان در قفقاز را اعلام داشت. در این باره عبدالرّضا هوشنگ مهدوی مینویسد:
«رضاشاه در وضع بسیار دشواری قرار گرفته بود، زیرا از یک طرف اگر با تقاضاهای متفقین موافقت و دست به اخراج آلمانیهای مقیم ایران زده و اجازۀ عبور اسلحه و مهمات به جبهۀ روسیه میداد، مرتکب یک عمل خصمانه نسبت به دولت آلمان، که ارتش نیرومندش در قلب خاک روسیه در حال پیشروی بود، میگردید و احتمال داشت در صورت شکست شوروی که در آن روزها حتمی بهنظر میرسید، آلمان فاتح، انتقامجویی کند، از جانب دیگر متوجه خطری که به علت تمرکز نیروهای انگلیسی و هندی در بصره و خانقین و سرحدات عراق امنیت ایران را تهدید میکرد، شده و میدانست که انگلیسیها به هر قیمتی شده از تأسیسات نفت جنوب دفاع خواهند کرد.»[۲۳]
سرانجام در بامداد ۲۵ اوت ۱۹۴۱ م / ۳ شهریور ۱۳۲۰ خ، ایران که همچنان سیاست بیطرفی را در پیش گرفته بود از شمال و جنوب مورد هجوم نیروهای شوروی و بریتانیا قرار گرفت. ارتش نوپای ایران تاب مقاومت در برابر هجوم نیروهای متفقین را نداشت از این رو سه روز بعد یورش متفقین، به ارتش ایران دستور ترک مقاومت داده شد.
بریتانیا که تمایلی به ورود نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی به ایران و نزدیک شدن آنها به مناطق نفتی جنوب غرب آسیا و آبهای گرم خلیجفارس نداشت، از این رو در همراهی با شوروی تلاش کرد تا با اعمال فشارهای دیپلماتیک به دولت ایران، هیات حاکمه ایران را مجبور به پذیرش خواستهایشان کند، که شامل استفاده از امکانات زیرساختی کشور نظیر بنادر، راهآهن و جادههای ایران برای انتقال تسلیحات و تدارکات نظامی لازم به جبههی شوروی و تسلط بر مناطق نفتخیز جنوب ایران و ایجاد خطوط دفاعی جهت دفاع از نفت جنوب غرب آسیا و البته اخراج کارشناسان و مهندسان آلمانی از ایران نمود که از نظر بریتانیاییها به فعالیتهای جاسوسی مشغول بودند. اما در نهایت با توجه به ناکام ماندن آنها در اعمال فشارهای دیپلماتیک به دولت ایران، به عملیات نظامی گسترده برای رسیدن به مقاصدشان متوسل شدند اما بهانهی حمله را تنها به حضور اتباع آلمانی در ایران نسبت دادند.
از سویی علیرغم آنکه با شروع حمله به شوروی و عملیات نظامی آلمان نازی در جبههی شرقی و پیشروی نسبتاً سریع آنها در خاک شوروی و از سوی دیگر از دست دادن مناطقی که دارای زمینهای زراعی مرغوب و برخی کارخانههای صنعتی و نظامی بود، شوروی را دچار نیاز شدید فزایندهای به کمکهای غذایی و تسلیحاتی نمود. راه ایران، همانطور که اشاره شد، کمخطرترین و بهترین راه برای انتقال کالاهای مورد نیاز شوروی محسوب میشد.
هیأت حاکمه ایران، در شرایطی که ایران باردیگر تهدید به اشغال شده بود، به ایجاد آمادگیهای دفاعی و استقرار نیروهای نظامی در مناطق مرزی مبادرت نورزید، تا شاید ارتش ایران بتواند واکنش مناسبتری نسبت به یورش مهاجمان نشان دهد. هرچند که در صورت چنین اقدامی نیز به احتمال بسیار متفقین، به بهانۀ تحریک از سوی ایران به نفع آلمان، بازهم به اشغال متوسل میشدند. ارتش نوپای ایران که حضور سربازان وظیفه در آن گسترده بود نیز، در آن مقطع، تاب مقاومت چندانی در برابر ارتشهای مکانیزه و قدرتمند اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا را نداشت. البته هیأت حاکمه ایران بهخصوص رضاشاه که بر سیاست بیطرفی پافشاری و تلاش میکردند، دو طرف نبرد را راضی نگه دارند، یا دستکم اقدام به عمل خصمانهای علیه طرفین انجام ندهند، در اصل بهدنبال خرید زمان بیشتری، تا مشخص شدن نتیجۀ جنگ، بودند، تا بلکه از این راه بتوانند، در نهایت بیشترین منافع ممکن را برای ایران بدست بیاورند. البته، با توجه به پیشروی آلمان نازی و وجود احتمال سقوط مسکو و فروپاشی شوروی، از اینرو ضرورت حیاتی رساندن کالاها و تجهییزات نظامی مورد نیاز شوروی، از راه ایرا، چنین سیاستی از سوی ایران، نمیتوانست مورد قبول و احترام قرارگیرد. زیرا، در صورت شکست و فروپاشی شوروی، آنگاه بریتانیا با قدرتی روبهرو میشد که چارهای جز مصالحه با آن نمیداشت.
در چنین شرایطی رضاشاه بر سیاست بیطرفی تأکید میکرد و منتظر نتیجه جنگ مانده بود. اما متفقین بر اهمیت زمان آگاه بودند و دو ماه پس از حملهی ارتش آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و شوروی، برخلاف کلیهی موازین و اصول بینالمللی، بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم را نقض و به خاک ایران یورش بردند و ایران را به اشغال خود درآوردند تا به مقاصدی که از راه دیپلماتیک نتوانسته بودند بدست آورند، با توسل به نیروهای نظامی بدست بیاورند. یعنی کشوری دیگر را مورد تاختوتاز قرار دهند تا آن کشور را به تمکین از ارادۀ خود وادارند. در واقع «ایران تنها کشوری بود که بدون آنکه در جنگ جهانی دوم به نفع دولتهای محور جنگیده باشد به اشغال متفقین درمیآید.»[۲۴]
پایان بخش دوّم
ــــــــــــــــ
[۱۶] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۷
[۱۷] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۹
[۱۸] همانجا ص ۲۳۹
[۱۹] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۹
[۲۰] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۴۰
[۲۱] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۷
[۲۲] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۸
[۲۳] تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص ۳۸۸
[۲۴] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۱۱
***
ایران در جنگ جهانی دوم
بخش سوم
انعقاد «پیمان سهجانبه»
آریا زرنگار
همانطور که در بخش پیش نیز اشاره شد، از سالهای مدیدی، بسیار پیشتر از به قدرت رسیدن رضاشاه و آغاز جنگ جهانی دوم، مردم ایران در جستجوی “قدرت ثالثی” بودند. زیرا سیاست قدرتهای استعمارگر وقت در ایران، یعنی بریتانیا و روسیه، که بعداً اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی جانشین آن شد، موجبات نارضایتی شدید مردم را فراهم آورده بود، از جمله مداخلات دائمی آنها در امور و ایجاد موانع در برابر اصلاحات و دگرگونیهای لازم در کشور. از این رو، یعنی به دلیل ضدیت شدید با سیاستهای ناعادلانه آنها، و به ویژه اشغال کشور، در طول جنگ دوم جهانی، افکار عمومی در ایران از آلمانها طرفداری کرده و مردم با علاقه و هیجان اخبار میدانهای نبرد و پیشروی آلمانها را دنبال میکردند.
در بخش قبلی همچنین اشاره کردیم که؛ برخی نظرات، که در واقع تکرار ادعاهای غیرواقعی اشغالگران مبنی بر تمایل رضاشاه به هیتلر و آلمان نازی یا امتناع و عدم تمکین دولت ایران از خواست متفقین در مورد اخراج اتباع آلمانی از ایران، موجب نقض بیطرفی و اشغال ایران بوده، کاملاً بیپایه، مغرضانه یا سادهلوحانهاند. وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا روز ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۱ م / ۳۰ شهریور ۱۳۲۰ خ، در مجلس عوام بریتانیا دلیل اصلی اقدام نظامی علیه ایران و اشغال آن را توضیح میدهد:
«مهمترین وظیفهی ما رساندن کمک به نیروی نظامی اتحاد جماهیر شوروی بود و برای این منظور کوتاهترین راه، یعنی راه ایران، را انتخاب کردیم.»[۲۵]
چرچیل در خاطراتش نیز بار دیگر این موضوع را مطرح کرده و میگوید؛ هدف، ارسال کالاهای مورد نیاز شوروی از سوی بریتانیا و ایالات متحده امریکا بود. برای آنها بهترین راه آوردن محمولههای خود، با کشتی به خلیجفارس و رساندن آن محمولهها از آنجا، از طریق راهآهن سراسری ایران، به دریای کاسپی (خزر) و تحویل شوروی بود: «ایجاد راهی برای حملونقل مهمات و وسایل نظامی از خلیجفارس به روسیه، هدف اساسی ما بود»[۲۶].
هوشنگ عامری در رد ادعای اشغالگران نکاتی را بیان میکند و بر اعلام بیطرفی دولت ایران در دو مقطع؛ بار نخست فردای یورش آلمان نازی به لهستان و بار دوم پس از یورش آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی اشاره میکند:
«ولی روابط نزدیک اقتصادی و تجاری ایران و آلمان، حضور تعداد قابل ملاحظهای اتباع آلمان در ایران، فعال بودن هیأت سیاسی آلمان در ایران و یا وجود احساسات مساعد نسبت به آلمانیها در افکار عمومی ایرانیان، نمیتوانست دلیلی برای اقدامی خصمانه علیه ایران باشد – آنهم اقدامی در حد اشغال نظامی. بدینجهت هیچکس تصور اقدامی علیه ایران، بهویژه اقدامی آنچنان حاد را نمیکرد، بهخصوص که دولت ایران پس از حملهی آلمان به لهستان، بیدرنگ و با صراحت کامل بیطرفی خود را در جنگ اروپا اعلام داشته و بلافاصله پس از حملهی ارتش هیتلر به شوروی نیز مجدداً اقدام به اعلام بیطرفی کرده بود. این اقدامات، همانطور که میبایست انتظار داشت، نه تنها باعث خشنودی بسیار متفقین شده بود، بلکه اظهار تشکر آنان را نیز به دنبال داشت.»[۲۷]
هوشنگ عامری همچنین، به درستی، بر واقعیت اهمیت جغرافیای سیاسی ایران، برای متفقین در لزوم ارسال تدارکات لازم به اتحاد جماهیر شوروی از طریق ایران اشاره میکند:
«استناد به روابط نزدیک اقتصادی و تجاری میان ایران و آلمان و حتی حضور تعداد قابل ملاحظهای اتباع آلمان در ایران، بههیچوجه و عنوان برای توجیه توسل به زور و اشغال نظامی ایران در شهریور ۱۳۲۰، کافی نبود. یعنی عوامل ذکر شده در واقع بهانه بود نه علت. علت واقعی، وضع نظامی و سیاسی متفقین در آن زمان و موقعیت جغرافیایی و استراتژیک ایران بود… بهدست آوردن راهی مطمئن و تا جای ممکن کوتاه و مناسب برای رساندن مهمات و سایر وسایل جنگی به شوروی، اگر تنها انگیزهی اشغال ایران دانسته نشده باشد، اساسیترین و مهمترین علت آن بهشمار رفته است. گفتهها و نوشتههای نخستوزیر و وزیر امور خارجهی بریتانیا، تردیدی در قصد آنان برای در اختیار گرفتن راهآهن ایران – به هر قیمت و وسیلهای باشد – باقی نمیگذارد.»[۲۸]
تشکیل کابینه محمدعلی فروغی؛ رویارویی با چالش و بحران اشغال
از یک سو، تحمیل افزایش قیمت و کمیاب شدن کالاهای اساسی در کشور، مشکلات فراوانی را برای ایرانیان بوجود آورده و زندگی را بر آنان دشوار ساخته بود، که این وضعیت از پیامدهای جنگ و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ خ، به حساب میآمد و از سوی دیگر، با تجاوز متفقین به خاک ایران، استقلال ایران از بین رفته، به حیثیت ملّی لطمه وارد و یکپارچگی سرزمینی نیز به خطر افتاده بود. بهطورکلی وضع اسفباری پدید و بر کشور و بر وضع مردم حاکم شده بود.
روز پنجم شهریور علیمنصور از نخستوزیری استعفا نمود. در این وضعیت، رضاشاه به توصیه برخی افراد به سراغ سیاستمداری فرهیختهای رفت که بیمار بود و پیشتر نیز مورد غضب وی قرار گرفته بود. در آن روزهای خطیر، محمدعلی فروغی فرمان ریاست وزرایی (نخستوزیری) رضاشاه را پذیرفت و مسئولیت تشکیل دولت را برعهده گرفت. فروغی از روز ۶ شهریور ۱۳۲۰ خ، تلاشهای خود و کابینهاش از جمله علی سهیلی، وزیر امور خارجه را برای ترک مخاصمه و پس از آن برقراری پیمانی میان اشغالگران و دولت ایران به کار بست و برای انجام آن با سفرای شوروی و بریتانیا وارد مذاکره شد. از طرف دیگر، بریتانیاییها نیز، که نگران حضور قوای شوروی و خطرات احتمالی ناشی از آن برای منافع خود بودند، تلاش کردند تا با انجام مذاکرات و انجام توافقی میان دولتهای ایران، شوروی و بریتانیا اشغال ایران را اقدامی موقتی و دوستانه در طی جنگ اعلام و خود را به تخلیه قوای نظامی متفقین از ایران، پس از پایان جنگ جهانی دوم، متعهد سازند. تلاش بریتانیاییها همسو با تلاشهای کابینه فروغی برای تنظیم و انعقاد یک سند حقوقی بینالمللی بود که میتوانست تضمینی برای کاهش خطرات حضور قوای بیگانه شده و پایهای برای ترک ایران پس از پایان جنگ، توسط متفقین گردد. با انعقاد چنین پیمانی هیات حاکمه ایران میتوانست ضمانتی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران پس از جنگ در دست داشته باشد. ایالات متحده نیز حمایتش از مذاکرات و ترک قوای اشغالگر پس از پایان جنگ نشان داد.
البته به دلیل ایستادگی و پافشاری رضاشاه بر سیاست بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم، و مسایل دیگری همچون تلاش وی جهت حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ و دخالت دولتهای بریتانیا و شوروی در امور داخلی ایران موجب نارضایتی شوروی و بریتانیا از او شده بود. وجود همین نارضایتی، در خلال مذاکراتی که میان فروغی و کابینهاش با متفقین جریان داشت، موجب طرح پیشنهاداتی مبنی بر تغییر رژیم سیاسی به جمهوری یا تغییر دودمان پادشاهی و بازگشت خاندان قاجار بر اریکه قدرت، از سوی دو کشور پیروزمند در جنگ، مطرح میشد که مورد مخالفت محمدعلی فروغی قرار میگرفت. اما بریتانیا و شوروی که یکی از اهداف فرعیشان برکناری رضاشاه از قدرت بود، همچنان بر کنارهگیری رضاشاه از قدرت اصرار ورزیدند. در نهایت به کوشش محمدعلی فروغی و توصیههای وی منجر به استعفای رضاشاه و ایراد سوگند پادشاهی ولیعهد رضاشاه، یعنی محمدرضاشاه پهلوی در مجلس شورای ملی، در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ گردید.
فروغی، که مهمترین هدف کابینهاش، انعقاد پیمان و تنظیم سند حقوقی بینالمللی با دولتهای اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا بود تا بتواند خروج بیقیدوشرط اشغالگران پس از خاتمه جنگ را تضمین کند، با چالشهای فراوانی در داخل روبهرو بود. چراکه دولت ایران از یک طرف با حضور نیرویهای نظامی اشغالگران و پیامدها و مشکلات ناشی از آن روبهرو بود، از طرف دیگر بسیاری از ایرانیان متمایل به آلمانها بودند و برخی نمایندگان مجلس شورای ملی نیز بدلیل پیشرویهای آلمان نازی در خاک شوروی و نامشخص بودن وضعیت و سرنوشت قطعی جنگ، در تایید مذاکرات و نتایج آن، یعنی انقاد قرارداد کارشکنی میکردند. اما با درگیر شدن ایالات متحده امریکا در جنگ و در اثر عقبنشینی ارتش آلمان نازی از محدوده مسکو، پایتخت شوروی، در اواسط آذرماه ۱۳۲۰ خورشیدی، فروغی توانست منطق اقدام خود را بهتر توجیه کند و به مرور نمایندگان مجلس شورای ملی مجاب به پذیرش و تصویب نتیجهی مذاکرات شدند.
محمدعلی فروغی طی سخنرانی مفصل خود در جلسهی نهم دورهی سیزدهم مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۳ آذرماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی پیرامون سیاست خارجی، موضوع مذاکرات، موضوع انعقاد پیمانی سهجانبه، ذهنیت دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا، و دلایل واقعی اشغال ایران توسط متفقین را مطرح نمود که ما نیز، به دلیل اهمیتی که این موضوعات داشتهاند، در اینجا به نقل بخشهایی از آن میپردازم:
«حالا باید به خاطر آورد وقایع شهریورماه گذشته را در آن موقع قوای دولتین شوروی و انگلیس داخل خاک ما شدند و عملیاتی کردند دولت مصلحت ندید با آنها ستیزگی بکند و مقتضی دیدند که ترک مقاومت بکند و با نمایندگان آن دو دولت مشغول مذاکره شدیم و مذاکرات ما منتهی شد به مبادلۀ مکاتباتی که در همان شهریورماه آنها را به مجلس آوردیم و آقای وزیر امورخارجه قرایت کردند و خاطر آقایان و عموم ملّت از قضایا مسبوق شد که علّت وقوع این وقایع چه بود بنده فرض میکنم که اگر از خود حضرات آقایان شورویها و انگلیسها هم بپرسیم اینطور جواب خواهند داد که این جنگ از برای ما یک مسئلۀ حیاتی و مماتی است، حکایت جنگهای سابق نیست… این جنگ جنگی است که اگر ما مغلوب شویم دشمن ما وجود ما، و حیثیات ما را فانی خواهد کرد. بنابراین ما مجبوریم که به هر وسیله متوسّل بشویم که مانع این پیشآمد بشود…
باز از قول آنها یعنی چه از آنچه که غیرمستقیم از آنها استنباط کردیم میتوان زبان حال آنها را اینطور فرض کرد که میگویند موقع[یت] جغرافیایی مملکت شما که با دو دولت همسایه است طوری است که ما دو دولت که دو مشترکاً داخل در جنگ هستیم با یک دشمن قوی باید متفقاً و جداً در دفاع و حفظ خودمان بکوشیم و مجبوریم و ناچاریم با همدیگر ارتباط و اتصال داشته باشیم برای اینکه بتوانیم به هم کمک کنیم. موقع[یت] جغرافیایی کشور شما طوری است که امروزه مخصوصاً در نتیجۀ پیشآمدهای این جنگ بهترین و سهلترین راه از برای ما عبور از کشور شما است و ما میخواهیم به وسیلۀ مملکت شما به همدیگر ارتباط پیدا کنیم و قوا و مهمّات ببریم و بیاوریم و ما از این مقصود نمیتوانیم صرفنظر بکنیم برای اینکه گفتیم این مسأله برای ما حیاتی و مماتی است این یک علّت از برای اینکه به کشور شما نظر داریم و میل داریم با شما همکاری کنیم علّت دیگر این است که باز نظر به موقع جغرافیایی شما دشمن ما کشور شما را که با هر دوی ما همسایه است میتواند وسیله قرار دهد برای این که به ما آسیب برساند و ما محتاج هستیم و مجبوریم که جلوی این وسایل را بگیریم و تدارک و تهیۀ این کار را داشته باشیم برای اینکه دشمن اگر بخواهد کشور شما را از برای آسیب رساندن به ما وسیله قرار دهد جلوگیری کنیم این دو علّت اصلی است که ما به کشور شما و به همکاری شما محتاجیم. حالا هم این اعمال را میکنیم این کارها واقع میشود ولیکن بنابر پیشآمدهایی که واقع شد این عملیات ما امروز به صورت اشغال خاک شما صورت میگیرد و ما این مطلب را خوش نداریم زیراکه با شما دشمنی نداریم بلکه میخواهیم با شما دوست باشیم و این کارها را از روی اجبار میکنیم و این مقاصد را باید انجام دهیم اگر شما با ما مساعدت بکنید این علامت دوستی شما خواهد بود و اگر نکنید آنوقت ما نمیتوانیم نسبت به شما احساسات دوستانه داشته باشیم پس اگر شما با ما یک پیمان اتحادی ببندید که این مقاصد ما را حاصل کند ما در عوض تعهد میکنیم که استقلال و تمامیت خاک شما و حاکمیت شما را رعایت کنیم و محترم بداریم و بلکه اگر مزاحمتی از طرف دولت دیگری هم به شما بشود و تجاوزی بشود ما حاضریم که از شما دفاع کنیم….
ما متعهد میشویم هر چه از دستمان برمیآید به شما کمک کنیم که کمتر در تحت این تأثیرات واقع شوید و صدمه بخورید و وقتی هم در اوقاتی که انجمنهای صلح و انجمنهای بینالمللی تشکیل میشود منافع شما را محفوظ بداریم و هیچ اقدامی و هیچ امری که برخلاف مصلحت شما باشد و برخلاف تمامیت خاک شما باشد ما موافقت نکنیم.»[۲۹]
مجلس شورای ملی در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۲۰ خ، لایحه پیشنهادی کابینه نخستوزیر، فروغی مبنی بر پیمان اتحاد دولت ایران با دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا را که در ۲۴ آذرماه ۱۳۲۰ خ، از طرف نمایندگان سه دولت پاراف شده بود را به تصویب رساند و به دولت ایران اجازه امضا و مبادله آن را داد.
در انتها، یعنی پس از تصویب و تأیید مجلس شورای ملی، پیمانی سهجانبه میان دولتهای ایران، اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا در ۲۹ ژانویهی ۱۹۴۲ م / ۹ بهمن ۱۳۲۰ خ، به امضایِ علی سهیلی وزیر امور خارجهی ایران، اسمیرنوف سفیر شوروی، بولارد سفیر بریتانیا رسید. این پیمان شامل ۹ فصل و پیوستهایی بود که «در فصل اول دولت پادشاهی بریتانیا و صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی بهطور مشترک و انفرادی تعهد میکردند که استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم شمارند. فصل دوم در واقع بر انعقاد پیمان اتحاد میان ایران از یک طرف و دو دولت اشغالگر از طرف دیگر تأکید میکرد. در فصل سوم، آن دو دولت تعهد مینمودند در مقابل هر تجاوزی، مخصوصاً از طرف آلمان، از ایران دفاع نمایند. ایران متقابلاً تعهد میکرد برای حمل مهمات و خواروبار، راههای مواصلاتی خود را مانند راهآهن، جادهها و غیره در اختیار شوروی و بریتانیا قرار دهد. این فصل بهعلاوه تصریح میکرد که «حفظ امنیت داخلی در خاک ایران، با قوای ایران خواهد بود.» فصل چهارم مبنی بر این بود که حضور قوای شوروی و بریتانیا در خاک ایران، بهمنزلهی اشغال نظامی نخواهد بود. فصل پنجم مشعر بر این بود که «پس از پایان جنگ، قوای متفق در مدتی که بیش از شش ماه نباشد، از خاک ایران بیرون برده خواهند شد…» در فصل ششم شوروی و بریتانیا متعهد میشدند که با دول دیگر قراردادی منعقد ننمایند که مغایر با پیمان سهجانبه باشد. فصل هفتم در مورد کوشش برای بهبود حیات اقتصادی ایران و فصول هشتم و نهم در ضمانت اجرای پیمان بود.»[۳۰]
در نتیجه با انعقاد پیمان سهجانبه محمدعلی فروغی، نخستوزیر و کابینهاش از جمله وزیر امور خارجه، علی سهیلی توانستند ضمانتی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران از دولتهای اشغالگر بگیرند و تاریخی جهت تخلیهی ایران از قوای بیگانه تعیین کنند. «فروغی پس از آنکه توانست قرارداد سهجانبه را به تصویب مجلس برساند در نهم مارس ۱۹۴۲ از نخستوزیری استعفا داد و علی سهیلی وزیر امور خارجه که یک دیپلمات ورزیدۀ طرفدار غرب بود مأمور تشکیل حکومت جدید گردید.»[۳۱]
نتیجهگیری:
با بررسی تحولات دیپلماتیک و نظامی از آغاز و طی جنگ جهانی دوم تا زمان اشغال ایران توسط متفقین، در این نوشته نشان داده شد که تا پیش از یورش آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در اول تیرماه ۱۳۲۰ خورشیدی، آلمان نازی شریک تجاری شوروی، و در تقابل با امپراتوری رو به زوال بریتانیا بود و نسبت به آن برتری نظامی داشت. پس از حمله آلمان نازی به شوروی که با پیشروی و پیروزیهای قابلتوجه آنها در خاک شوروی همراه بود، تا جایی که برای چند هفته، احتمال سقوط مسکو، پایتخت شوروی هم میرفت، پیشبینی نتیجه نهایی نبرد آنهم پیش از ورود رسمی ایالات متحده به میدان نبرد دشوار بهنظر میرسید. دولت ایران که از ابتدا سیاست بیطرفی را اتخاذ کرده بود، علیرغم فشارها و تلاشهای امپراتوری بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی پس از یورش آلمان نازی به شوروی همچنان بر سیاست بیطرفی خود پافشاری میکرد. رضاشاه، یکسال پیش از اشغال ایران و اندک زمانی پس از سقوط پاریس، کابینهای به نخستوزیری منصور، که متمایل به بریتانیا بود، را روی کار آورده و جهت رفع نگرانی بریتانیا، تا جایی که مانع استقلال سیاسی و نقضکننده سیاست بیطرفی ایران نشود، تلاش کرد. بریتانیا برای پشتیبانی تسلیحاتی و تدارکاتی از شوروی و زمینگیر کردن ارتش آلمان نازی، بنا بر منطق جنگ و تلاش برای پیروزی، راه ایران را به عنوان بهترین و کمخطرترین گزینه برای این پشتیبانی در نظر گرفت و با جلب نظر ایالات متحده همراه با اتحاد جماهیر شوروی در سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی، سیاست بیطرفی ایران را نقض، و به ایران حمله آوردند. در پی این حمله، دولتهای متفق با اشغال ایران و دخالت در امور داخلی، مشکلات عدیدهای برای دولت و ملت ایران پیش آوردند. در چنین زمانهای و در اوضاعی آشفته و بحرانی، میهنپرستی کارآزموده و سیاستمداری فرهیخته باوجود بیماری، به یاری میهن و هممیهنان خویش شتافت و با انعقاد پیمان سهجانبه نقش مهم و مؤثری در احقاق حقوق دولت و ملت ایران در شرایط بحرانی اشغال کشور ایفا نمود.
پایان
ــــــــــــــ
[۲۵] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۱
[۲۶] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۲
[۲۷] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، صص ۲۴۰ و ۲۴۱
[۲۸] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، صص ۲۴۱ و ۲۴۲
[۲۹] سیاستنامهی ذکاءالملک، مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی، محمد علی فروغی، به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایونپور، کتاب روشن، تهران، ۱۳۸۹، صص ۲۰۷ و ۲۰۸
[۳۰] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، صص ۲۷۲ و ۲۷۳
[۳۱] تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص ۳۹۵ و ۳۹۶
ــــــــــــــــــ
نقل از:
ایران در جنگ جهانی دوم (بخش سوم) – سازمان مشروطه ایران (mashrooteh.org))