«

»

Print this نوشته

جایگاه «ایران» در علوم سیاسی امروز و آینده؛ کارنامه علوم سیاسی در ایران منفی است / سخنرانی دکتر جواد طباطبایی

کلمه ایران تاریخ طولانی دارد و به عنوان یک پیشنهاد و طرح مسئله معتقدم موضوع دانشگاه باید روزی بر این متمرکز شود که ایرانشهر چیست. ایرانشهر باید به عنوان موضوع دانشگاه ایران مطرح شود. اگر این را به عنوان موضوع علم قرار دهیم، تمام علوم انسانی و اجتماعی از آن ناشی می‌شود. یعنی ایران کجاست؟ جغرافیای سیاسی این ایران کجاست؟ مناسبات سیاسی آن چیست؟ تاریخش چه بوده است؟ مناسباتش با سایر جوامع چگونه بوده است؟ چه تحولی در تاریخ ایجاد کرده است؟ هویت مردم این کشور چه بوده و تمایزش با مردم دیگر چه بوده است؟ این علم ایران است. همان طور که در اروپا میراث مشترک یونانی ـ رمی ـ مسیحی توانسته موضوع نظام دانشگاهی باشد و تحولش در رنسانس به بعد دوران جدید اندیشیدن اروپایی را ایجاد کند، در ایران هم همین طور است.

‌ ‌

tabatabaei2

جایگاه «ایران» در علوم سیاسی امروز و آینده؛ کارنامه علوم سیاسی در ایران منفی است

‌ ‌

سخنرانی دکترجواد طباطبایی

‌ ‌

من که از بیرون دانشگاه صحبت می‌کنم، طبیعتا نمی‌دانم در دانشگاه چه می‌گذرد. اما به بحث طولانی‌تری باز می‌گردم که مدت‌هاست دنبال می‌کنم و بیش از آنکه راجع به علم سیاست در حال حاضر و آینده آن صحبت کنم، به این می‌پردازم که دانشگاه چیست، زیرا تا اطلاع ثانوی علم سیاست در دانشگاه جریان دارد و دانشگاه متولی علم سیاست است. بنابراین نخست به این می‌پردازم که دانشگاه چیست؟ ما هفتاد ـ هشتاد سال است که دانشگاه ساخته‌ایم و کلمه جدید «دانشگاه» را جعل کرده‌ایم، اما هیچ وقت نپرسیدیم که دانشگاه چیست و به چه درد می‌خورد و چه تحولی می‌تواند ایجاد کند؟ البته علم سیاست بیش از ۱۱۰ سال است که در ایران تاسیس شده و وقت آن است که بپرسیم جایگاه دانش علم سیاست در دانشگاه ما چه بوده و چه هست و چه تحولی پیدا کرده است و احتمالا در آینده چه خواهد شد؟

‌ ‌

در ضرورت دانشگاه

در مورد دانشگاه سخنان متناقضی بیان شده است. از زمانی که نویسندگان عوام مثل آل‌احمد وارد این بحث شدند، در این زمینه بحث شده است. آل‌احمد حرف‌هایی زد مثل استیلای شرق و غرب و حرف‌هایش درباره دانشگاه فاقد کوچکترین ارزشی است، اما تاثیر منفی در دانشگاه ایجاد کرده است که به آن نمی‌پردازم. اما مسئله اصل این است به جای منفی بافی به این بپردازیم که چرا دانشگاه تاسیس شد؟ پاسخ من این است که دانشگاه بر اساس یک ضرورت تاسیس شد. باید از این ضرورت بحث شود. تحلیل ۱۵۰ ساله گذشته ما به خصوص ۵۰ سال گذشته این بوده که یک عامل خارجی هست که همه چیز را با آن می‌توان توضیح داد. از آنجایی که نه منابع اساسی سنت را می‌شناسیم و نه نسبت به مسائل اساسی غرب اطلاع داریم، فکر می‌کنیم حرف مهمی می‌زنیم، در حالی که این سخنان نمونه استیلای غرب است و ما صد سال است که فکر می‌کنیم یک عامل تخریب کننده و تهدید کننده وجود دارد. در حالی که اگر مقداری از منابع اندیشه را خوانده بودیم، می‌دانستیم که حتی یونانیان می‌گفتند دو عاملی که برای اضمحلال کشورها وجود دارد، یکی در داخل و دیگری در خارج است.

پلیبیوس یونانی می‌گفت هرگز عامل خارجی در اضمحلال کشور اثر نخواهد گذاشت، اگر عامل داخلی مساعد نباشد. بنابراین کسانی چون آل‌احمد که بحث را بر عامل استیلای خارجی متمرکز کردند، اگر اطلاعی از منابع اندیشه داشتند چنین نمی‌گفتند. ‌آل‌احمد هیچ اطلاعی از عامل خارجی جز ادبیات مبتذل آن نداشت. او اگر اطلاع داشت می‌دانست که تحلیل دیگری هم هست و دانشگاه محل این تحلیل است و می‌فهمید که باید بتوان عوامل داخلی را توضیح داد و تبیین کرد. دانشگاه به این ضرورت درست شد.

این ضرورت روشن است و آن این است که با یک وبا نیمی از مملکت می‌مردند و نیمی فرار می‌کردند. ما هر بار در بیرون مذاکره می‌کردیم و قائم مقام می‌گوید ما به زور میرزایی توانستیم از روس‌ها چیزی بگیریم. بعد در مذاکرات شکست می‌خوردیم و به ضرورت بر سر ما کلاه می‌رفت. این دو ضرورت را نمی‌شد کنار گذاشت و در نتیجه دو دانشکده یا دو مدرسه درست شد: مدرسه طب و مدرسه علوم سیاسی. بنابراین به ضرورت دانشگاه تاسیس شد. اما چرا ضرورت است؟

از بیرون که می‌نگریم، می‌گوییم امپریالیسم بیرون ایستاده بود و می‌گفت دانشگاه تاسیس کنید و حرف‌های بی ربطی مثل فکر سکولار و … می‌گویند. در ایران حتی یک جمله موثق درباره تعبیر سکولار ندیده‌ام. حتی برخی که چیزهایی درباره آن نوشته‌اند، نشان داده‌اند که چیزی از آن نمی‌فهمند. بارها گفته ام که اسلام سکولار نمی‌شود که این بحثی تئولوژیک و فلسفی است. اما یکی از علمای استاد حوزه و دانشگاه را دیدم که می‌گوید طباطبایی گفته اسلام را باید سکولار کرد و بعد تبعات آن را توضیح داده است. در حالی که من فارسی نوشته‌ام و او آن را نفهمیده است. اما ضرورت تاسیس دانشگاه مشکلات داخل ایران بود. ما باید در سیاست کسانی را تربیت می‌کردیم که بتوانند لااقل در مذاکره در حد قائم به زور میرزایی چیزی بگیرند یا همه چیز را از دست ندهند.

‌ ‌

دانشگاه ما، دانشگاه آنها

 اما دانشگاهی که این چنین درست شد، به خلاف همه دانشگاه‌های مهم اروپا که هیچ کدام تاسیس نوبنیاد نداشتند، از نو تاسیس شد. دانشگاه‌های  دنیا مثل سوربن و آکسفورد بسیار قدیمی هستند. بنابراین در آنجا تداومی وجود دارد و نیازمندی به تاسیس نداشتند. بحث من آمریکا نیست که به کلی متفاوت است و به کار ما نمی‌آید. اما در اروپا تنها استثنا دانشگاه برلین است که تاسیس ۲۰۰ ساله دانشگاه در آن هم روی یک فلسفه دانشگاه ایجاد شده است. دانشگاه ما نه تداوم حوزه بود مثل آکسفورد و سوربن و رم و نه دانشگاه نوبنیاد مثل برلین که مبتنی بر یک اصول فلسفی و فهم از اوضاع و احوال جهانی. «دانشگاه» ما ترجمه university است که لغت خوبی است، اما اصلا ربطی به آنچه در اروپا می‌گفتند، ندارد. آنجا universitas(کلمه لاتین) یک نهاد مستقر طولانی است و این تعبیر بحث مفصلی دارد.

اما چرا مهم است که بدانیم دانشگاه در ادامه نظام علم در ایران نیست و گسستی در آنجا صورت گرفته است و تاسیس نوبنیادی انجام شده است؟ دانشگاه محل تولید علم است. البته کلمه تولید غلط است اما فقط برای تقریب به ذهن آن را به کار می‌بریم. علم دارای موضوع است و دانشگاه محل تداوم نظام علمی است. علمی که موضوع نداشته باشد، علم نیست.

دانشگاه ایران در آغاز تاسیسش فاقد موضوع بود. موضوع را به معنای دقیق علمی به کار می‌برم، یعنی هر علمی از عوارض وجود یک عین در عالم خارج بحث می‌کند. تاسیس دانشگاه در ایران تاسیس شعبه‌ای برای نظام علمی بود که در غرب بود.

وقتی برلین تاسیس شد، سر مدرس اصلی آن فیشته و بعد از آن هگل و سپس شلینگ بود. بخش مهمی از اندیشمندانی که می‌شناسیم، در آنجا یا درس خوانده‌اند یا درس داده‌اند. وقتی دانشگاه برلین تاسیس شد، نظام علمی که در آنجا تاسیس شد، موضوعی داشت که آن موضوع آلمان است. به این دلیل است که در ابتدا فیشته را بردند. بعد از شکست آلمان در جنگ‌های ناپلئونی، آلمان فروپاشید و نمایندگان اصلاحات در آلمان ظاهر شدند و خواستند برای امپراتوری آینده آلمان یک مرکز علمی مهم درست کنند که همان دانشگاه برلین است. مسئله اصلی این بود که آلمان چیست؟ فیشته کسی بود که پیش‌تر این حرف‌ها را زده بود و با ناپلئون در افتاده بود. او طرفدار انقلاب فرانسه بود و بعد در مخالفت انقلاب فرانسه در آمد و علیه ناپلئون رساله نوشت و بعد از او وقتی هگل آمد، باز بحث آلمان مطرح شد. فیشته نوشت: آلمان چیست؟ آلمان دیگر دولت نیست. بعد توضیح داد که آلمان باید دولت شود. اشاره عجیب او به ماکیاولی و مشابهتش با بحث شهریار ماکیاولی در ۱۵۱۵ جالب است. فیشته همان طور که ماکیاولی گفت ایتالیا باید اتحاد پیدا کند، گفت آلمان باید اتحاد پیدا کند. این‌ها دانشگاه‌هایی دارای موضوع هستند. نظام علمی اینها روی یک موضوع بنا شده است. البته همه جا چنین نیست. مثلا در فرانسه بعد از لویی چهاردهم وحدت سرزمینی امپراتوری بزرگ فرانسه آماده شده و بنابراین دانشگاه سیمان پای این نهاد امپراتوری است که ایجاد شده است و احتیاج ندارد که مثل آلمان کسانی مثل فیشته و شلینگ به این بپردازند که فرانسه چیست. این بحث در فرانسه بعدها با توکویل و دیگران مطرح خواهد شد که به این می‌پردازند که چرا فرانسه به این وضعیت افتاد در حالی که انگلستان نیافتاد.

مجموعه‌ای از دانشگاه‌ها که در اروپا از اوایل قرن نوزدهم ایجاد شد، چنان که در زبان لاتین گفته می‌شد، universitas بود، یعنی نهادهای عام و جامع. در عربی این کلمه «جامع» ترجمه می‌شود. با نظام علمی که در مجموعه اروپا از قرون وسطا به بعد ایجاد شده بود و در آغاز دوران جدید، بر مبنای میراث مشترک یونانی ـ رمی ـ مسیحی یک نظام وسیع دانشگاهی ایجاد شد که راه را برای تحولات بعدی ایجاد کرد و وحدت نظام علم در اروپا و صدور آن به دیگر جاها مثل آمریکا و دیگر جاها را ممکن کرد.

‌ ‌

دانشگاه ایران موضوع نداشت

در ایران دانشگاه موضوع نداشت، بلکه نمایندگی دانشگاه‌هایی بود که در بیرون از ایران بودند و ما ناچار باید علم آنها را نمایندگی می‌کردیم. یعنی طب و علوم سیاسی و بعد حقوق آنها را نمایندگی می‌کردیم به همین خاطر حقوق ما متاثر از حقوق فرانسه بود. اما اگر آن آگاهی که در اروپا بود وجود می‌داشت و آن تحولی که بعد از رنسانس ایجاد شد، اینجا پدید می‌آمد، ناچار ایران باید می‌توانست یک نظام علم فراتر از ایران کنونی ایجاد کند که قرینه آنچه در اروپا اتفاق افتاده بشود، یعنی یک نظام علمی فراگیر. بدیهی است که این اتفاق در ایران نمی‌توانست رخ دهد، زیرا ایران میراث مشترک اروپا را نداشت. اما ایران خودش ایجادکننده یکی از میراث‌های مشترکی میان مردمان بسیاری در منطقه ایران بزرگ بود. ما از یک طرف در جهان اسلام بودیم که در این صورت مثل جزیره‌ای بودیم که آنچه بیرون از ایران بود، او را محاصره کرده بود.

به لحاظ فرهنگی نیز تعارض میان بیرون ایران بزرگ فرهنگی و داخل ایران فرهنگی حل نشدنی بود. یعنی بخشی عرب مسلمان اهل سنت بود که با ایران نمی‌توانست میراث مشترکی ایجاد کند. اگر ایران می‌خواست از این جزیره‌ای که بود ـ و هنوز هم هست ـ بیرون می‌آمد، ناچار باید به میراث مشترک ایرانی که در طول بیش از ۲۰۰۰ سال ایجاد شده بود، رو آورد و یک جهان مشترکی ایجاد کند. یعنی اگر دانشگاه‌هایی در ایران سیاسی کنونی و بیرون از آن در ایران فرهنگی مثل دانشگاه برلین ایجاد می‌شد، می‌توانست یک نظام علم متفاوت ایجاد کند. اما طبیعی است که این اتفاق نیفتاد.

دانشگاه ایران چنان که اشاره کردم، کوشش کرد یک نظام علم جدید ایجاد کند، یعنی نظامی که ارتباطی با نظام رایج سنتی در ایران نداشت. پزشکی و سیاست آن نظام قدیم پاسخگوی نیازها و الزامات دوران جدید نبود. ناچار این نظام علمی جدید در ایران در گسست با پیش از آن ایجاد شد. اما مشکل اصلی این است که این دو نظام هرگز نتوانستند ربطی به هم پیدا کنند. یعنی آنچه می‌شد از نظام علمی سنتی نجات داد، همان بود که در سه دانشکده علوم انسانی کنونی یعنی ادبیات، الهیات و حقوق به آن توجه شد. اما آنچه بیرون از این ها بود، حوزه سنتی بود، راه خود را می‌رفت. بخشی از آنها گاه سرریز می‌شد و به دانشگاه ورود پیدا می‌کرد اما ارتباطی برقرار نشد. بنابراین دانشگاه کنونی ما در کنار یک نظام علم دیگر قرار دارد که ارتباط اینها با هم قابل بحث است. یعنی باید بحث کنیم که نسبت حوزه و دانشگاه چیست؟ البته در این باره شعارهای زیادی گفته شده اما هیچ حرف مهمی بیان نشده است. اما چرا چنین است؟

در دوران جدید نظام علم همانا نظام علم دانشگاه است، یعنی با توجه به الزامات دنیای جدید و مناسبات آن است. بنابراین دو نظام علمی در کنار هم و مستقل از هم نمی‌تواند وجود داشته باشد. اما این که بخواهیم دانشگاه را به حوزه تحویل دهیم، اشتباهی است که در دهه‌های گذشته انجام داده‌ایم. یعنی آنچه که وحدت حوزه و دانشگاه خوانده شده، به این معناست که دانشگاه حوزه شود و دانشگاهی حوزوی شود. اما این اتفاق شدنی نیست. زیرا آنچه منطق مناسبات جدید را توضیح می‌دهد و میدان مغناطیسی که در دانشگاه در زمینه علم جدید ایجاد شده، به ماقبل خودش فروکاسته نمی‌شود.

بنابراین علم سیاست کنونی با واقعیت و علم قدیم ارتباطی ندارد و آن اگر بخواهد همچنان به عنوان نظام علمی ادعایی داشته باشد، ناچار باید به منطق علم جدید تن در دهد و خودش را جدید کند، نه این که جدید را قدیم بکند. نتیجه برای حوزویان این است که حوزه به این اعتبار شکست خورده است که حوزه نتوانسته چیزی را که توضیح مناسبات جدید باشد، ایجاد کند.(وقفه در جلسه)درستی حرف من به اعتبار تجربه گذشته است.

‌ ‌

موضوع دانشگاه ایرانی باید ایران باشد

از این مقدمه نتیجه دیگری هم در مورد ایران می‌گیرم و آن این است که اگر نظام علم دوران جدید چیزی است که در دانشگاه هست و اگر دانشگاه ما فاقد موضوع بوده است و از دانشگاه‌های دارای موضوع نمایندگی می‌کرده است، آنگاه اگر روزی دانشگاه ایرانی به وجود بیاید و اگر آن دانشگاه در تحول بعدی بتواند این دانشگاه جدید ایران را ایجاد کند، موضوع آن اسلام نخواهد بود که موضوع حوزه است، موضوع آن ایران است. هیچ دانشگاهی نداریم که موضوع آن، موضوع آن کشور نباشد، چه با چشم غیرمسلح ببینیم و چه نبینیم. در مورد فرانسه فهم این امر نیازمند چشم مسلح است، زیرا در بدو نظر «دانشگاه» فرانسه دانشگاه کشور «فرانسه» نیست و دانشگاه آلمان، دانشگاه کشور آلمان است. اما واقعیت این است که اینها در یک نظام علمی وارد شدند که همه دانشگاه‌های خاصی هستند که دانشگاه عام نظام علم اروپا را ایجاد می‌کنند. در علوم انسانی نباید تصور شود که چون نظام علم جهانی است،بنابراین نظام علم جای مشخصی مربوط به آن کشور مشخص نیست. به عنوان مثال جامعه شناسی فرانسوی، غیر از جامعه شناسی آلمانی و انگلیسی و ایتالیا است. این‌ها هر کدام فلسفه‌ها و علوم انسانی متمایز خودشان را دارند، اما در درون یک «پارادایم» همه با هم فکر می‌کنند و تبادل نظر می‌کنند و تولید علم‌های مشخص می‌کنند. زیرا آن کل از این مجموعه‌ها فراهم آمده است و هر کشور اروپایی هم آن کشور مشخص اروپایی است و هم جزیی از اروپاست و بنابراین علمش هم همین وضعیت را دارد. یعنی جامعه شناسی آلمانی از ماکس وبر و زیمل تا کنون متفاوت است از جامعه شناسی فرانسوی که از دورکیم و دیگران گفته‌اند. اما یک نظام کلی علم اجتماع داریم که هم متفاوت است و هم یک علم واحد است.

اگر ما روزی بتوانیم دانشگاه ایرانی تاسیس کنیم، موضوع آن ایران خواهد بود و نه اسلام. منظورم که درست فهمیده نمی‌شود این است که در اینجایی که ما هستیم، اسلام در داخل ایران است و نه ایران داخل اسلام. به همین دلیل هم حوزه نتوانسته به علم جدید و دانشگاه بدل شود، زیرا موضوع اساسی آن اسلام بود و ایران در داخل آن جای چندانی نداشت. (تشویق حضار) متاسفانه هر چه من می‌گویم ایدئولوژیک فهمیده می‌شود، در حالی که من سعی می‌کنم بگویم ایدئولوژیک نیست.

موضوع دانشگاه ایران است و آنچه که از اسلام در ایران وجود داشته مندرج در تحت این ایران است. بنابراین اگر دانشگاه در معنای جدید داشته باشیم، ناچار باید بتوانیم این ایران را به موضوع بحث دانشگاه تبدیل کنیم و این که دانشگاه‌های ما از نمایندگی دانشگاه‌های خارج به نماینده خودش بدل شود، یعنی دانشگاهی که روی پای خودش ایستاده است. منظور من این است که از آغاز دانشگاه ما چون زبان فرانسه رایج بود، آنچه تولید شده نماینده فرانسه بوده است. از زمانی هم که زبان انگلیسی رایج شد، نماینده دانشگاه‌های آمریکایی بودیم، آن هم در سطح بسیار پایین. به همین خاطر آنچه امروز انباشت علم خوانده می‌شود، نمی‌تواند صورت بگیرد.

از اولین کتاب‌های جامعه شناسی و علم سیاست در ایران نوشته شده تا کنون را اگر بنگرید، می‌بینید که تحول بسیار مهمی صورت نگرفته و در بسیار مواقع عقب هم رفته‌ایم. در حوزه اندیشه سیاسی چندین بار گفته‌ام که عقب رفته‌ایم و نفرات اول مثل دکتر عزیزی که از سال ۱۳۲۰ به بعد در دانشگاه تهران درس می‌داد، فارسی بلد بود اما در بسیاری از کتاب‌های اندیشه سیاسی که تولید شده در جملات فارسی ایرادهای اساسی هست و بسیاری از جملات نیز هیچ معنایی ندارد و من نمی‌دانم دانشجو چطور هم این‌ها را می‌خواند و هم دکترا می‌گیرد! بنابراین ما در بسیاری از جهات چون نمی‌دانستیم دانشگاه چی هست و نمی‌دانستیم دانشگاه نماینده نیست و متولی یک علم و ایجاد کننده منطق علم است، عقب رفته‌ایم. دانشگاهی که نتواند تاسیس جدید کند و نوآوری کند، طبیعی است که عقب می‌رود.

‌ ‌

دانشگاه ایرانی میان دو تنگنا

با توجه به این مقدمات این دانشگاه موجود یک ایراد بسیار اساسی دارد و آن این است که از دو طرف در تنگنا قرار گرفته است و به آن فشار وارد می‌شود و دانشگاه توان در افتادن با آنها را ندارد. از یک طرف ایدئولوژی‌های جدیدی است که وارد شده و از سوی دیگر نظام سنت متصلبی است که الان هم در حوزه هست و هم در دانشگاه. حوزه‌ای که نتوانسته تحولی در نظام علمی خودش ایجاد کند، به طرف تصلب سنت رانده شده است، یعنی نمی‌تواند به منطق مناسبات جدید تن بدهد و نمی‌تواند پرسش‌های جدید را طرح کند. از سوی دیگر ایدئولوژی‌هایی مثل شریعتی و دیگران ما را به بن‌بستی هدایت کرده‌اند که بیرون آمدن از آن در شرایط فعلی امکان پذیر نیست. بنابراین دانشگاه نه جای آن فهم از سنت است و نه جای این ایدئولوژی‌هاست. در میان این‌ها راه باریکی است که علم و نوآوری علمی از آن می‌گذرد. هم نظام سنت متصلب و هم ایدئولوژی‌های جدید این راه را بر دانشگاه بسته است که تحول اساسی در آن ایجاد شود.

موضوع دانشگاه ایران، ایران است. اما باید بگویم همان طور که اسلام موضوع اسلام شناسی است و متولی آن حوزه است، موضوع دانشگاه در ایران، ایران به معنای ایران شناسی نیست، بلکه ایرانشهر است. این نکته‌ای است که درست فهمیده نمی‌شود. باید بحث ایدئولوژیک درباره ایرانشهر را کنار بگذاریم، زیرا هر بار که این کلمه به کار می‌رود، بلافاصله نسبت فاشیسم و ملی‌گرایی و انواع ایدئولوژی‌های جدید وارد می‌شوند و بسیاری از گویندگان آن اگر مغرض نباشند، بسیار جاهل هستند. کسانی گفته‌اند این حرف‌ها فاشیستی و ناسیونالیستی است، اما هیچ تعریف درستی از فاشیسم ندارند و نمی‌دانند فاشیسم چیست. فاشیسم ریشه‌های بسیار پیچیده و مهمی دارد و این افراد به آن آگاه نیستند. به همین خاطر به واسطه یک کلمه «نژاد» در شاهنامه می‌گویند این حرف‌ها نژادپرستانه است. این نشان می‌دهد که نمی‌دانند از چه صحبت می‌کنند.

‌ ‌

اندیشه ایرانشهری فاشیسم نیست

اصرار دارم روی کلمه ایرانشهر بایستم و آن را به کار ببرم، به این دلیل که این کلمه سابقه استعمال بسیار طولانی دارد و موضوع فکر کردن همیشگی ایرانی‌ها بوده است. ما امروز فکر می‌کنیم جدید است و چون دیوار رضاشاه از همه کوتاه‌تر است، همه آن را به او متصل می‌کنند و کسی هم که این را بگوید، به او منتسب می‌شود. در حالی که این بحثی طولانی است. به عنوان مفهوم ایرانشهر از آغاز تاریخ ایران وجود دارد. لااقل در دوره اسلامی یعنی از ۱۴۰۰ سال پیش این اصطلاح وجود دارد و بحث مهم ایرانی‌ها از ابن‌مقفع تا فردوسی، از فردوسی تا حافظ مورد بحث است. این که ما این‌ها را نخوانده‌ایم و فکر می‌کنیم شاهنامه نقالی داستان‌هاست یا تفاخر است و حافظ عارف است، یک سوی بحث است. اما ما نباید این وجه از فکر و اندیشیدن در ایران را به این صورت ضایع کنیم سوی دیگر بحث است. به آلمان و شباهت‌هایش با ایران اشاره کردم.

در آنجا هم شاعرانی هستند که من آنها را شاعران ملی می‌نامم. قبل از من هم گفته‌اند. یعنی این شاعران درباره حقیقت یک ملت سخن می‌گویند که ربطی به ملی‌گرایی به معنای جدید ندارد. این اصطلاح ملت به این معنا در زبان فارسی جدید است. اما وقتی در آلمان اندیشیده‌اند، شعر را فلسفی فهمیده است. وقتی هایدگر شعری از هولدرلین درباره Heimat یعنی وطن یا میهن یا خانه من را توضیح می‌دهد، نشان می‌دهد که شعر فلسفی شده است. ما نتوانسته‌ایم این کار را بکنیم. از فردوسی تا حافظ جریان شعر ملی ما ادامه دارد و ما نتوانسته‌ایم این را به صورت فلسفی توضیح دهیم و در نتیجه عامه علمای کنونی شعر را ایدئولوژیک می‌فهمند و در نتیجه فردوسی به نماینده ملی‌گرای و ناسیونالیسم تبدیل می‌شود و در بهترین حالت از او فاشیسم ایرانی در می‌آید. این‌ها نادرست است.

کلمه ایران تاریخ طولانی دارد و به عنوان یک پیشنهاد و طرح مسئله معتقدم موضوع دانشگاه باید روزی بر این متمرکز شود که ایرانشهر چیست. ایرانشهر باید به عنوان موضوع دانشگاه ایران مطرح شود. اگر این را به عنوان موضوع علم قرار دهیم، تمام علوم انسانی و اجتماعی از آن ناشی می‌شود. یعنی ایران کجاست؟ جغرافیای سیاسی این ایران کجاست؟ مناسبات سیاسی آن چیست؟ تاریخش چه بوده است؟ مناسباتش با سایر جوامع چگونه بوده است؟ چه تحولی در تاریخ ایجاد کرده است؟ هویت مردم این کشور چه بوده و تمایزش با مردم دیگر چه بوده است؟ این علم ایران است. همان طور که در اروپا میراث مشترک یونانی ـ رمی ـ مسیحی توانسته موضوع نظام دانشگاهی باشد و تحولش در رنسانس به بعد دوران جدید اندیشیدن اروپایی را ایجاد کند، در ایران هم همین طور است. بحث ایرانشهر و تمام شئون و اطوار ایرانشهر می‌توانست موضوع علوم متفاوتی باشد که در دانشکده‌های علوم انسانی به آن می‌پردازند. بنابراین باید در این رابطه بحث می‌کردیم.

اما اگر این اتفاق می‌افتاد، یعنی متمرکز شدن روی ایرانشهر، به معنای این است که ما علم جهانی نداریم و خودمان را بر ایران متمرکز کرده‌ایم؟ خیر. علم عام با علم خاص ربط پیدا می‌کند. یعنی اگر دانشگاه ما روزی در حوزه علوم انسانی چیزی برای گفتن داشته باشد و بتواند از جایی در نظام علم جهانی خودش را به آن ربط دهد، از این طریق خواهد بود. یعنی اول بتواند بگوید ایرانشهر چیست و علم ایرانشهر به چه ترتیبی در مجموعه نظام علم جهانی وارد می‌شود و چه ربطی به آن دارد؟ در کجاها با آن می‌خواند و در کجاها نیازمند منطق ناحیه‌ای متفاوت است؟

‌ ‌

چرا ایرانشهر؟

دکتر عباس زریاب خویی از تعبیر بزم‌آورد برای عنوان کتابش بهره برده است. بزم‌آورد اصطلاح قدیم فارسی به معنای آن است که وقتی گروهی جایی جمع می‌شدند و هر کس چیزی می‌گفت و چیزی می‌آموخت. دانشگاه‌های مهم جهانی، دانشگاه‌هایی هستند که دارای بزم‌آوردی در نظام کلی علم در جهان هستند. دانشگاه ایران هنوز هیچ بزم‌آوردی در این زمینه ندارد. همان طور که اقتصاد ما عمدتا مواد اولیه صادر می‌کند، دانشگاه ما نیز تولید می‌کند تا صادر کند. یکی در دانشگاه صنعتی گفته بود که این دانشگاه خیلی خوبی است و این طور که شما می‌گویید، نیست و ۷۰ درصد فارغ‌التحصیلان این جا در ایران هستند. مسئله این است که آن ۳۰ درصد چه شد؟ بخش اصلی این تولید چیزی است که سرریز می‌شود و به خارج می‌رود. یعنی دانشگاه‌های ما به صورت گران دانشجو و عالم تربیت می‌کنند و آنها که می‌توانند خودشان را به نظام جهانی علم ربط بدهند، دیگر اینجا نیستند. آنچیزی که می‌ماند، در حاشیه مناسبات علم جهانی می‌ماند. طبیعی است که هر کس در جایی سعی می‌کند کاری انجام دهد. اما این ما را در ارتباط نظام علم جهانی قرار نمی‌دهد.

دانشگاه نمی‌تواند موضوع نداشته باشد و موضوع دانشگاه ایران، ایرانشهر است و لایه‌های متفاوت علمی که این یک موضوع اساسی برای ما دارد، در سیاست و تاریخ و انسان‌شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و … اگر این موضوع وجود داشته باشد و اگر دانشگاه ما نظام علم آن موضوع باشد، ناچار این موضوع منطقی ایجاد می‌کند یا به عبارت بهتر میدان جاذبه‌ای ایجاد می‌کند که توضیح آن مسئله مهمی است. دانشگاه‌های مهم درباره این میدان جاذبه و اعیانی که تولید می‌کنند، بحث می‌کنند. اما چرا در مورد ایران مهم است که بگوییم ایرانشهر؟ زیرا گفتم که اسلام در ایران ذیل ایرانشهر قرار می‌گیرد و نه بالعکس.

از اینجا به بعد است که به بحث سیاست وارد می‌شویم. اگر ما در این منطقه نتوانیم نظام علمی را ایجاد کنیم که موضوع آن عبارت از ایرانشهر باشد و موضوع آن موضوع کشور باشد، طبیعتا در تعارض با منطق‌ها یا میدان‌های جاذبه‌ای قرار خواهیم گرفت که در این منطقه هستند. تاکید من بر ایرانشهر این است که دو جاذبه دیگر و دو موضوع دیگر در منطقه ما ایجاد شده است. قبلا تا مدتی ایران و اروپا و بخشی از اروپا و عثمانی سه قدرت مهم بودند و مناسبات اینها مهم بود. بعدها روس و انگلیس و انحطاط ایران مطرح شدند. در چند دهه گذشته ما متوجه نشدیم که دو موضوع دیگر علم هم ایجاد شده‌اند که کاری نداریم ایدئولوژیک هست یا خیر. آن دو موضوع دو میدان جاذبه مهم ایجاد کردند و چون ما متوجه نبودیم که چه می‌کنیم و موضوع دانشگاه ما امت بود اما ملت نبود، درنیافتیم که بخشی از این امت در غرب کشور و بخشی از آن در جنوب و بخشی نیز در شمال در حال بازسازی یک میدان جاذبه جدیدی هستند که ناچار به منطق آن تن می‌دهند و ما چون متوجه نبودیم، نفهمیدیم چه اتفاقی در حال وقوع است. تا چند سال پیش مشکل بود بتوان گفت ما در داخل آن امت جای نمی‌گیریم. این طرف هنوز عثمانی هست و آن طرف یک اتحاد اسلام دیگری در جنوب در عربستان در حال شکل گرفتن است و اگر ما همچنان به استدلال امت گونه خودمان ادامه دهیم، ناچار در میدان جاذبه آنها محو خواهیم شد. دو مغناطیس ما را احاطه کرده است و ما اگر ندانیم کجا هستیم و نتوانیم توضیح دهیم که موضوع ما ایرانشهر است، یعنی منافع درازمدت خودمان را در نظر بگیریم، آنگاه بدیهی است که هیچ خواهیم شد. همچنان که نخواهیم فهمید تجدید خلافت عثمانی در ترکیه چه خطری می‌تواند داشته باشد. مهم‌تر از آن در عربستان سعودی اتفاقات مهمی در حال وقوع است و ما در یکی ـ دو دهه گذشته بالکل از این امر غافل بوده‌ایم. در آنجا اتفاق مهمی در حال وقوع است. ما هنوز در میان این دو میدان جاذبه گیج هستیم.

از این جا به بعد است که برای ما اهمیت دارد که اگر هم تا کنون متوجه نشدیم یک موضوع اساسی نیاز داریم تا علم دانشگاه ما به فهم منطق آن مربوط می‌شود، باید به اجبار بعد از این با توجه به الزامات و وضع کنونی جهانی به آن تن بدهیم و ناچاریم که تحول اساسی در دانشگاه ایجاد کنیم. یکی از این ناحیه‌ها که به بحث فعلی مربوط می‌شود، علم سیاست است. فهم منطق ایرانشهر و مناسباتی که در آن وارد می‌شود، موضوع علم سیاست در ایران است. علم سیاست ایران دارای نواحی متعدد و متفاوتی است که ناحیه‌های موضوعی به نام ایرانشهر را پوشش می‌دهد. از مجموعه این علوم مربوط به ایران است که روزی علمی به وجود خواهد آمد که به آن علم سیاست ایران خواهیم گفت. این بدان معنا نیست که در دانشگاه‌های دیگر جهان از علم سیاست آلمان و آمریکا و فرانسه سخن می‌گویند. آنها چنین نمی‌گویند، زیرا آنها این علم را ایجاد کرده‌اند و جایگاه مسائل کشور خودشان و جایگاه موضوع کشور خودشان در این علم وارد شده است و نیازی به این نامگذاری ندارند. ما هنوز در آغاز کار هستیم.

من معتقدم روزی باید بخش مهمی از علوم انسانی که ما در دانشکده‌های مختلف داریم، را دور بریزیم و از اول تعریف کنیم این علوم انسانی به چه درد می‌خورند؟ مثلا در نوشته‌های حقوق اساسی کشور تقریبا آنچه در مورد ایران گفته می‌شود، هیچ است، جز آن جایی که می‌گویند یک قانون اساسی مشروطه یا جمهوری اسلامی وجود دارد که نیازی هم به توضیح ندارد. ما حقوق اساسی نداریم که در درون آن قانون اساسی را توضیح بدهیم. یعنی ما یک حقوق اساسی داریم که بالکل از غرب گرفته شده است و یک تفسیر قانون اساسی داریم که در آنجا هیچ کدام از مباحث مقدماتی حقوق عمومی وارد نمی‌شود. بنابراین اشکالات اساسی در علوم انسانی ما هست و بخشی از این‌ها را روزی باید دور بریزیم و بعد از آن توضیح دهیم مدیریت این ایرانشهر که موضوع علم سیاست است، چیست و مصالح آن چیست و با چه مقولاتی می‌توان آن را فهمید. زیرا این که می‌گوییم فردوسی نژادپرستانه است، به این خاطر است که هنوز نمی‌توانیم شاهنامه را بخوانیم یا مقولات لازم برای خواندن آن را نداریم.

‌ ‌

در اهمیت تاریخ

فهم مقولات و مفاهیمی که تاریخ ایران را با آن می‌شود توضیح داد، مهم است. تاریخ مسئله مهمی است که ما تقریبا نداریم. تقریبا می‌توان گفت ما هیچ تاریخ مهم منضبطی را درباره ایران نتوانسته‌ایم بنویسیم. درباره قبل از اسلام که تقریبا ادعای ما صفر است و هیچ کتابی نداریم که بگوییم ما تولید کرده‌ایم، اگر خلاصه قبلی‌ها نباشد. در مورد دوره اسلامی هم کمابیش همین طور است و به رغم ادعاهای بسیار وضع بدتر شده است، زیرا اهالی تاریخ نمی‌توانند عربی بخوانند و تا زمان صفوی اگر کسی عربی نداند، نمی‌تواند تاریخ بنویسد. بنابراین مسئله تاریخ مهم است.

مسئله تاریخی اندیشیدن در ایران بسیار مهم است. لازم نیست به اهمیت ادبیات اشاره کنم. همه این‌ها هستند که به ما اجازه خواهند داد روزی که مفاهیم و مقولاتی که با آنها می‌شود ایران را توضیح داد، بفهمیم. طبیعی است که سیاست در ایران هم ناحیه‌ای از این علم عامی است که دانشگاه به عنوان متولی بحث درباره ایرانشهر می‌تواند تولید کند.

‌ ‌

ملت سیاست دارد

به بحث سیاسی منطقه اشاره کردم. البته این تخصص من نیست و از دور به آن پرداختم. اما آنچه می‌شود فهمید و حدس زد این است که دو اتفاق در حال رخ دادن است. یکی در بیرون مرزهای ایران است. منطق‌های متفاوتی در حال شکل گرفتن است، بر مبنای میدان جاذبه‌ای که از یک طرف نوعی اتحاد اسلام است و از سوی دیگر نوعی عثمانی‌گری است. این‌ها در سال‌های آینده برای ایران مسئله ساز خواهند بود. ما ناچاریم از پارادایم فهم ایران و مناسبات ایران در منطقه بیرون بیاییم. آنچه گفتیم باید به صراحت توضیح دهد که این مجموعه نادرستی بوده است و دست‌کم امروز در فهم مسائل ما را یاری نمی‌کند. قبلا هم چند بار گفتم علم سیاست بر مبنای فهم امت نمی‌تواند شکل بگیرد.

 امت سیاست ندارد. این ملت هست که سیاست دارد. ملت هست دارای منافعی است و می‌تواند ادعا کند منافع مشخص دارد و فهم این، مسئله مهمی است. در شرایط کنونی این مسئله اصلی است که در منگنه و فشاری که از چند جانب به ایران وارد می‌شود، ایران همچون جزیره‌ای است که از همه طرف تهدید می‌شود. بنابراین موضوع علوم انسانی و علم سیاست باید ایرانشهر باشد. نکته دوم در داخل است. اینجا طبیعی است که من کمترین اعتبار را دارم و حرف خیلی دقیقی نمی‌توانم بزنم. بیست و اندی سال پیش ، یعنی زمانی که هنوز در دانشکده حقوق بودم، از من خواسته بودند طرحی ارائه کنم. از همان زمان گفتم ایران دچار چند بحران در داخل است و ما با متمرکز کردن نیرو در خارج از ایران نمی‌توانیم نه تنها درون را بفهمیم بلکه این احتمال هست که آنقدر بر خارج متمرکز شویم که متوجه نشویم در داخل و در زیر نظام اجتماعی ایران چه می‌گذرد. آن بحران امروز عمیق‌تر شده است و به سرعت بسیار بیشتر از آنچه ۲۰ سال و حتی ۱۰ سال پیش بود، در حال تشدید است. اینجاست که به این موضوع بر می‌گردم که گیر علوم انسانی ما در این است که قبل از آن که منطق داخل را بفهمیم، سعی می‌کنیم با ایدئولوژی خارجی در بیافتیم. آنچه که در مناسبات ایدئولوژیک خارجی تعیین کننده است و منطقی که مناسبات داخل را تعیین می‌کند، در داخل است. اگر نفهمیم در داخل ایران چه اتفاقی می‌افتد و نظام اجتماعی ایران به چه ترتیبی انسجام پیشین خود را برای همیشه از دست می‌دهد و در حال شکل دادن به یک نظام اجتماعی متفاوتی است که منسجم نیست، این کشور دچار مخاطرات بسیار اساسی خواهد شد.

‌ ‌

دانشگاه ایدئولوژی‌زده است

به موضوع این جلسه بازگردم. این که گفتم من در مورد اکنون چیزی نمی‌دانم و صحبتی نمی‌کنم، اما مسئله من این است که ما از کجا می‌آییم؟ اگر توضیح گذشته را نداده باشیم، آینده را نمی‌توانیم توضیح دهیم. گذشته ما است که آینده را روشن می‌کند. مشکلات امروز را شاید بتوان رفع کرد. اما مسئله من این است که از بنیاد مسئله اشکال هست. تاسیس دانشگاه در شرایطی رخ داده که با زمان ما متفاوت بوده است، اما این دانشگاه باید می‌توانست تحول این جامعه را در مسیری که تا به امروز طی کرده توضیح دهد. به نظر من علم سیاست امروز نمی‌تواند از این مسیر توضیحی ارائه دهد. البته بسیاری از دانشگاهیان ما متاسفانه تحلیل‌گر سیاسی هستند، زیرا علمی وجود ندارد که به آن بپردازند و در نتیجه دانشگاه ایدئولوژی است و اکثریت استادان به دلایل ایدئولوژیک انتخاب می‌شوند. نمونه‌اش نیز بحث‌هایی است که در تلویزیون صورت می‌گیرد.

دانشگاه ما ایراد اساسی دارد. به عبارت دیگر باید این دانشگاه را بازتعریف اساسی کرد و مشخص کرد اهداف این دانشگاه چیست؟ نظام علمی این دانشگاه چه می‌تواند باشد و چرا نظام علمی در ۱۱۰ سالی که علم سیاست به صورت یک نهاد وارد ایران شده، هیچ نتیجه‌ای نداده است.

اگر امروز بخواهیم ده کتاب مهم را اسم ببریم که ۲۰ سال قبل ماندگار شود، چیزی نخواهد بود. همچنان که کتاب‌هایی که ۲۰ سال قبل تولید شده‌اند، خواندنی نیست و در حد تاریخ دانشگاه اهمیت دارد. این مجموعه علم نیست. کاری است که انجام شده و مواجبی دریافت شده و چیزی بیرون داده و اگر بیرون نمی‌داد، اتفاقی نمی‌افتد. مثالش همین پایان‌نامه‌هایی است که نوشته می‌شود و حجم عظیمی دارد، اما مجموعه‌اش به درد نخور است. فاجعه زمانی است که این‌ها به صورت کتاب چاپ شود و مقداری درخت برای این‌ها از بین می‌رود. اولین جمله تز دکتری دانشگاه تهران غلط است. این نشان می‌دهد از چند استادی که چند ده میلیون تومان گرفته‌اند، جمله اول را نخوانده‌اند. دانشجو به دوره دکتری رسیده و فارسی بلد نیست.

بنابراین اکنون چیزی برای عرضه نداریم، اما می‌توانیم فکر کنیم چه اصلاحات اساسی در دانشگاه انجام دهیم، اگر اراده‌ای وجود داشته باشد که من درباره آن تردید دارم. اگر بخواهیم کار اساسی کنیم، باید مجموعه گذشته را بررسی کنیم و این نتایج اسف‌باری که صد سال این علم به بار آورده را بررسی کنیم. بعد کسانی برای نظام علمی آینده‌ای فکر کنند که نمی‌دانم آن آدم‌ها وجود دارند یا نه. این حرف من خلاصه و بسیار متشتت بود و سالهاست که این بحث را دنبال می‌کنم، اما فکر می‌کنم این نظام موجود دانشگاهی و منظورم بیشتر دانشگاه مادر و دولتی است، فعلا کارنامه‌اش منفی است. آیا می‌توانیم آن را تغییر اساسی دهیم و اراده اش را داریم یا خیر؟ اطلاعی ندارم.

ـــــــــــــــ

نقل از:

http://etemaadonline.ir/content/161469/یازدهمین-همایش-انجمن-علوم-سیاسی-ایران-با-موضوع-وضعیت-رشته-علوم-س