«

»

Print this نوشته

فصل هفت‏ / یک جهان‌بینی متفاوت ‏

فصل هفت‏

یک جهان‌بینی متفاوت ‏

‏همه برنامه‌های سیاسی و تهیه‌های قانونی، بی یک دگرگونی ژرف فرهنگی، بی تغییری در نگرش ما ‏به جهان، نابسنده خواهد بود. ایران یک کشور جهان سومی، اسلامی، و خاورمیانه‌ای است و مسئله ایران ‏را در همین سه صفت می‌باید جستجو کرد. ما در چنین وضع تاسف‌آوریم زیرا با روحیه جهان سومی ‏می‌اندیشیم، با معیارهای خاورمیانه‌ای زندگی می‌کنیم، و اجازه داده‌ایم که جامعه ما با صفت اسلامی ‏تعریف شود. نگرش و ارزش‌های ما جهان سومی و اسلامی و خاورمیانه‌ای است و همینیم که بوده‌ایم. اگر ‏می‌خواهیم از این سرنوشت ناشاد بدر‌آئیم می‌باید حتا اگر جغرافیای‌مان را نمی‌توانیم دست بزنیم از ‏جهان معنوی خود مهاجرت کنیم.

‏جهان سومی بودن واژه دیگری برای واپسماندگی است. جهان سومی‌ها ماندگان از کاروان‌اند، جامعه‌‏هائی که در صورت، به پیشرفته‌تران ماننده‌اند و در معنی در مرداب قرون وسطائی خود فرومانده‌اند؛ ‏سرزمین‌هائی زندانی سنت‌ها و گذشته‌های دست برداشتنی که خشونت، خمیرمایه هستی آن‌هاست: خشونت ‏مرد به زن، حکومت‌کننده به حکومت‌شونده، ارباب به نوکر. جهان سومی قربانی و ستمدیده است، بی ‏هیچ کوتاهی و گناه. ستمدیدگی‌اش به آشنائی‌اش با غرب برمی‌گردد — همان غرب که او را به ابعاد ‏تباهی و درماندگی صدها ساله‌اش آگاه گردانیده بود. او دمی از سرزنش غرب باز نمی‌ایستد ولی حتا در ‏پیروزی‌اش بر غرب در پیکار ضد استعماری، باز به قدرت مشیت‌آسای غرب می‌چسبد و خود را عروسک ‏خیمه‌شب‌بازی آن می‌داند و می‌سازد.‏

‏جامعه اسلامی پیشاپیش به معنی داشتن تصور بسیار محدودی از آزادی و مسئولیت فردی است، که با ‏یکدیگر می‌آیند. به عنوان یک جامعه اسلامی و نه جامعه‌ای از مردمانی که بیشترشان مسلمان‌اند، ‏مسلمانان در فضائی خود‌بخود بسته‌تر بسر می‌برند. جامعه مذهبی جامعه تقدیس شده است ــ فساد در آن ‏به هر درجه معمول چنین جامعه‌هائی برسد. (اردوغان ترکیه از عمر بشیر رئیس جمهوری سودان که به جنایت بر ضد بشریت محکوم شده است و در هر کشور غربی دستگیر خواهد شد دعوت رسمی کرد و گفت مسلمان جنایت نمی‌کند!) نظام ارزش‌ها و نهادهای ریشه‌دار آن‌ها را زیر نور اندیشه آزاد ‏نمی‌توان برد. جامعه اسلامی در هر مرحله‌ای باشد بالقوه یک عنصر آخرالزمانی ‏millennial‏ نیرومند در ‏آن هست. سرنوشت از پیش تعیین‌شده‌ای دارد. رستگاریش در بهشت آن جهان است و آینده‌اش در ‏بازگشت به گذشته‌ای که بالاتر از هرچه بوده است و خواهد بود. همواره یک جایگزین فرضی با‌اعتبار، ‏برتر از همه، برای هر جهان‌بینی و سیاست شکست‌خورده در ژرفای جامعه هست.‏

در جهان سومی بودن خود، جامعه اسلامی پابرجاتر از دیگران است. اگر در یک جامعه جهان سومی، ‏نظام ارزش‌ها و باورها راه بر پیشرفت می‌گیرند، جامعه اسلامی مقررات تقدیس شده‌اش را نیز به‌ویژه در تجاوز به حقوق بشر بر آن می‌افزاید. اداره جامعه بر پایه شریعت، آن را به هر جا می‌تواند بکشد ولی ‏به مدرنیته نخواهد رسانید. از دهه هشتاد سده نوزدهم کوشش اندیشه‌وران اسلامی از هر رنگ برای آشتی ‏دادن مدرنیته و شریعت بیهوده مانده است. هیچ کس نتوانسته است یک پایه تئوریک برای مدرنیته در اسلام ‏بیابد. مدرن کردن اسلام آرزوی محال کسانی که بن‌بست را می‌بینند و باز همان‌جا می‌ایستند مانده است.‏ از میان این اندیشمندان آن‌ها که تضاد را شناخته و بیان کرده‌اند بخت بیشتری برای گشودن معما خواهند داشت و می‌باید در کنارشان بود.

‏خاور میانه بیش از یک تعریف نامشخص جغرافیائی است. خاور میانه هم مانند جهان سوم یک حالت ‏ذهنی است؛ جهان سومی است که عرب و مسلمان باشد. ولی خاور میانه‌ای در فضای فرهنگی و سیاسی ‏ویژه خود، اگر هم مسلمان و عرب نباشد به غرب‌ستیزی، بویژه امریکا‌ستیزی، شناخته است. او از تاریخ ‏خود ــ تاریخی که مانند همه جهان‌بینی او “سوبژکتیو” و گزینشی است ــ احساس دشمنی به غرب را ‏آموخته است. کشاکش فلسطین و اسرائیل که پیچیده‌ترین و کهن‌ترین کشاکش جهان است او را یک سویه و ‏یکپارچه ضد‌اسرائیلی و تقریبا بنا‌بر تعریف، ضد‌یهودی کرده است.

‏ما بر روی هم در این سه جهان زیست می‌کنیم و همراه هر سه به پایان راه رسیده‌ایم. جهان سوم که در ‏افریقای سیاه کامل‌ترین تعریفش را می‌یابد با نا امیدی هراس‌آور موقعیت خود روبروست. جهان اسلامی ‏در واپسین ایستادگی خود در برابر مدرنیته کارش به ولایت فقیه و طالبان و بن‌لادن کشیده است. در ‏خاورمیانه ترکیب محافظه‌کاری، سودازدگی (ابسسیون) فلسطین، و اسلام به عنوان هویت ملی، جامعه‌های هر چه بیشتری را دارد به بنیادگرائی محکوم می‌کند.‏

‏ایران از این سه جهان بیگانه است. جامعه ما به پایه‌ای از پیشرفت رسیده است که باید بتواند معنی ‏مسئولیت را بفهمد؛ خشونت را از روابط اجتماعی و سیاسی بردارد؛ اسلام را در سیاست و اداره جامعه ‏راه ندهد؛ و از گیر سیاست‌های خاور میانه‌ای رها شود ـ چنانکه ترکیه با مردمی بسیار مذهبی‌تر از ‏ایرانیان کمابیش شده است. ما سزاوار زندگی بهتری هستیم و اجباری نداریم خود را در حد این مردمان نگهداریم ‏و در سطح‌های پائین‌تر تمدن جهانی بمانیم. جهان سوم می‌تواند همچنان در سنت‌هایش دست و پا بزند و ‏رستگاری‌اش را عقب بیندازد. جهان اسلام می‌تواند به اسلام به عنوان هویت خود و جایگزین ‏استراتژی‌های شکست‌خورده‌اش بنگرد و واپس‌ماندگی‌اش را ژرف‌تر سازد. خاور میانه می‌تواند هرچه ‏بخواهد مسئولیت کاستی‌های سیاست و فرهنگ خویش را به گردن امریکا و اسرائیل بیندازد و آینده خود را ‏گروگان مسئله فلسطین کند.‏

ما دیگر نمی‌خواهیم با این ملت‌ها یکی شناخته شویم؛ نمی‌خواهیم جهان سوم معیار پیشرفت ما، جهان ‏اسلام تعریف کننده فرهنگ ما، و خاور میانه چهارچوب سیاسی ما باشد. هویت ملی ما جز در تاریخ و ‏زبان فارسی‎ ‎به هیچ بخشی از فرهنگ ما بستگی ندارد. ما در این فرهنگ می‌توانیم دست ببریم و هویت ‏ما دست نخواهد خورد. جهان پر از کشاکش و مصیبت است و هیچ دلیلی ندارد که در این میان فلسطین ‏مهمترین مسئله ما باشد. آینده ملت‌ ما اگر قرار است بهتر از اکنونش باشد در بیرون آمدن از این ‏دنیاهاست: پشت کردن به جهان سوم، بیرون زدن از خاورمیانه، فراموش کردن اسلام به عنوان یک شیوه ‏زندگی و نه یک رابطه شخصی با آفریدگار جهان. ما می‌باید جهان اولی بشویم زیرا در اصل چیزی از ‏جهان اولی‌ها کم نداریم. ایرانی هرجا باشد به محض آنکه به ابزارهای فرهنگی غرب دست می‌یابد خود را ‏به غربیان می‌رساند. ما از بسیاری جهان سومی‌ها سبکبارتریم. دنیای اسلامی هیچ‌گاه جهان ما نبوده است، ‏آن گونه که برای عرب‌هاست. ما همواره ایرانی مانده‌ایم و نه آن دویست سال تاراج و کشتار و ویرانی را ‏فراموش کرده‌ایم و نه هزار و پانصد سال پیش از آن را. اسلام دین بسیاری از ما هست ولی موجودیت ما ‏نیست. ما با عرب‌ها بیش از آن تفاوت داریم. موضوع برتری و فروتری نیست؛ موضوع تفاوتی است که ‏‏١۴٠٠ سال اسلام نتوانسته است آن را بزداید. خاور میانه را می‌باید به شکست خوردگانی واگذاشت که ‏هر بار دلائل تازه‌ای برای چسبیدن به عوامل اصلی شکست‌های خود می‌یابند. خاور میانه وزنه‌ای بر ‏بال پرواز ماست. یک گلزار ‏quagmire‏ واقعی فرهنگی و سیاسی است که باید پایمان را از آن بیرون بکشیم. ‏خاور میانه را، چنانکه بقیه جهان سوم را، می‌باید شناخت و با آن بهترین مناسبات را داشت ولی راه ما از ‏همه آنها جداست.‏

‏ایران فردا را از هم‌امروز می‌باید ساخت. پیکار فرهنگی را که ما به عنوان یک حزب سیاسی بدان ‏اولویت داده‌ایم در همین فضاهای آزادتر می‌توان دنبال کرد و به ایران کشاند. ما در این پیکار تنها نیستیم. ‏از حکومت اسلامی و حزب‌الله گذشته، مردم ایران هرچه بیشتر از این فرهنگ و سیاستی که خشونت و ‏خفقان و خرافات از آن می‌زاید دوری می‌جویند. پرده تابوها را می‌باید درید و از اتهام و حمله کهنه‌‏اندیشان نهراسید.