«

»

Print this نوشته

فصل هشت ‏/ حزب راست میانه

فصل هشت ‏

حزب راست میانه

‏حزب مشروطه ایران در میان سازمان‌های سیاسی بیرون کشور این ویژگی را دارد که از صفر در ‏شرایط تبعید پایه‌گذاری شده است. دیگران همه یا از ایران به بیرون آمده‌اند یا انشعابی از سازمان‌هائی ‏هستند که در ایران پایه‌گذاری شده‌اند. ویژگی دیگر حزب آن است که صرفا حزب کادر نیست و کمبود ‏کادر، کاستی بزرگ آن است. حزبی است ازهمه لایه‌های اجتماعی ایرانیان تبعیدی. سومین ویژگی حزب را در شفافیت کامل آن ‏باید جستجو کرد. نام و نشان همه مسئولان حزب و بحث‌ها و اختلافات درون حزبی همه آشکار و بی‌پرده، و ‏درهای گردهمائی‌های حزبی بر روی دگراندیشان گشوده است.

‏سازماندهی حزب به پیروی از اصول عقاید آن، دمکراتیک و غیر‌متمرکز است. اعضای حزب در هر ‏شهر در شاخه یا هسته شهر گرد می‌آیند. هسته واحد کوچک تر حزب است و هسته‌ها می‌‏توانند با پیوستن به نزدیک‌ترین شاخه خود جنبه رسمی پیدا کنند. اداره شاخه‌ها با شوراهائی است که بسته ‏به تعداد اعضای شاخه هر سال می‌باید از سوی اعضا برگزیده شوند. شاخه‌ها در چهارچوب منشور و ‏اساسنامه حزب در امور خود آزادی عمل دارند و فعالیت‌های حزبی اساسا در شاخه‌ها و هسته‌ها صورت می‌گیرد. ‏پنج عضو شورای مرکزی ‏که ارگان اداره و رهبری حزب است هر دو سال یک بار از سوی کنگره انتخاب می‌شوند. کنگره بالاترین ارگان حزبی است و سیاستگزاری عمومی حزب و ‏تغییر منشور و اساسنامه در حوزه وظایف آن است. هر سال کم و بیش یک بار کنفرانسی از شاخه‌های ‏اروپا یا امریکا برگزار می‌شود که علاوه بر استوارتر کردن همبستگی حزبی و کارهای تشکیلاتی، میدانی ‏برای بحث درباره اندیشه‌های تازه است. شاخه‌ها تشویق می‌شوند که با دگراندیشان همکاری کنند و دست ‏به اقدامات مشترک بزنند.‏

‏سنت مشروطه در ایران هیچگاه فرصت آن را نیافته بود که حزب خود را داشته باشد.حزب‌های دوران ‏انقلاب مشروطه در اوضاع و احوال نامناسب نپائیدند. پادشاهی پهلوی هیچ مرکز قدرت مستقلی را بر‌نمی‌تابید و حزب برایش یا دشمن بود یا مزاحم و یا آرایش صحنه و آسان‌کننده انتخابات کنترل شده. حتا حزبی ‏مشروطه‌خواه (در بافتار یا ‏context‏ غیر دمکراتیک‌تر و محدودتر آن روزها) که خود محمد رضا شاه بنیاد ‏گذاشت، چون برای مشارکت و به میدان آوردن مردم می‌کوشید زود‌تر از همه از چشمش افتاد. در ‏رژیمی که وارث انقلاب مشروطه بود یک حزب مشروطه جائی نمی‌داشت. مخالفان رژیم نیز که از ‏موضع مشروطه و قانون اساسی به پادشاهان پهلوی می‌تاختند دنبال حزب مشروطه نمی‌بودند. (این ‏دوپارگی طرفه‌آمیز هنوز در سیاست‌های بیرون هست: در سوئی حمله به پادشاهی به دلیل انحرافش از ‏اصول مشروطه و پرهیز تا حد گریز از مشروطه؛ در سوی دیگر ادعای مالکیت انحصاری مشروطه و ‏بی اعتنائی به بسیاری معانی آن، همچنانکه در دوران پادشاهی بود)‏

‏حزب مشروطه ایران با زنده‌کردن پیام جنبش مشروطه‌خواهی در همه گستره آن با یک برنامه سیاسی ‏که در تعریف راست میانه می‌گنجد می‌کوشد کمبود بزرگی را که در سیاست ایران بوده است برطرف ‏سازد. این حزبی است که ازنظر اراده شکست‌ناپذیر به نگهداری نیاخاک؛ سپردن اختیار کشور به دست ‏مردم ایران؛ و نواحی کشور به دست باشندگان آن‌ها در یک پادشاهی مشروطه؛ جدا کردن دین از حکومت ‏که پیشروترین مشروطه‌خواهان آرزو داشتند؛ و همپا‌شدن با دنیای امروز در توسعه و رفاه و عدالت ‏اجتماعی، دنباله مستقیم جنبشی است که از صد سال پیش نیروی برانگیزنده دگرگونی در جامعه ایرانی ‏بوده است و نخستین سازماندهی خود را در حزب دمکرات انقلاب مشروطه یافت. نگاه به غرب و ‏فراگرفتن شیوه‌های تفکر و زندگی از تمدنی که وحشیگری را از رابطه مذهبی و خارج از مذهب، حکومت‌کننده و حکومت‌شونده، ‏مرد و زن، کارفرما و کارگر برداشته است تقریبا همان اندازه به ما می‌پرازد که به ایران صد سال پیش ‏ما.‏

اصول تاریخی مشروطه را در سده بیست و یکم تا آنجا که بتوان دید می‌شود برد، و پایه‌ای برای ‏برنامه‌های سیاسی متناسب با زمان ساخت. برنامه سیاسی حزب از نظر تاکید بر یگانگی ملی و ‏یکپارچگی ایران، از نظر نقش حکومت به عنوان نماینده جامعه در اقتصاد و تنظیم روابط اجتماعی، از ‏جهت تعادل میان توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی، یک برنامه راست میانه است و می‌تواند با چپ میانه ‏تفاوت‌های مهم داشته باشد. تفاوت‌های آن باگرایش‌های افراطی راست، با هواداران پادشاهی استبدادی و آریا‌‏پرستان و اسلامگرایان (مذهب سیاسی) و افراطیان چپ ــ لنینیست‌ها و آنارشیست‌ها و همه گرایش‌های تجزیه‌‏طلبانه ــ آشکارتر و برطرف‌نشدنی‌تر از آن است که نیاز به گفتن داشته باشد.

‏این برنامه به هیچ روی کامل نیست و ما با علاقه بحث‌ها و تجربه‌های کشورهای پیشرفته را در زمینه ‏سیاست‌های اقتصادی و رفاهی دنبال می‌کنیم. فاصله ما با مسئولیت‌های کشورداری بیش از آن است که به ‏جزئیات عملی بپردازیم ولی به عنوان یک اصل راهنما معتقدیم که هر جا بخش خصوصی و ابتکارات ‏فردی کوتاه می‌آید یا به سوء‌استفاده می‌افتد وظیفه حکومت آغاز می‌شود، و معیار در اینجا خیر عمومی است. تجربه امریکا که ‏بهترین فضای ابتکار فردی است و پویا‌ترین جامعه و اقتصاد تاریخ را بوجود آورده نشان می‌دهد که ‏بخش خصوصی، هم بسیار کوتاهی می‌کند و هم بسیار زیاده می‌رود. از سوی دیگر زیاده‌روی‌های دولت ‏رفاه اروپای باختری فرمولی برای سوء‌استفاده گسترده از منابع ملی، تشویق بیکارگی و وابستگی، ‏جلوگیری از روحیه کارآفرین ‏entrepreneur‏ بوده است. مقررات سخت کار، از بهره‌وری کاسته و بر ‏بیکاری افزوده است؛ بستن مالیات‌های سنگین به گریز سرمایه و مغزها کمک کرده است؛ و بار کمرشکن ‏هزینه‌های رفاهی در همه جا به تجدید‌نظرهای کلی در برنامه‌های رفاهی انجامیده است.‏

هیچ کس ناگزیر از گزینش میان این دو نمونه نیست؛ به‌ویژه که در خود امریکا و اروپای باختری نیز از ‏هفت دهه پیش در پی تعدیل سیاست‌های‌شان بر‌آمده‌اند ــ گرائیدن حزب دمکرات امریکا به چپ در برنامه‌‏های “نیودیل” و “جامعه بزرگ” وگرائیدن سوسیال دمکراسی اروپای باختری به راست میانه در دو دهه ‏گذشته نشانه‌هائی از تلاش دنباله‌گیری است که برای آشتی دادن برتری ابتکار خصوصی، با مسئولیت ‏اجتماعی حکومت صورت می‌گیرد.

ما حزبی برای اکنون و آینده ایران ساخته‌ایم.‏