«

»

Print this نوشته

تروریست‌های صادراتی از قفقاز در برابر پدران مشروطیت در ایران / منصور هدایتی

در یک دهه و نیم پس از به توپ بسته شدن مجلس، کشور که در بحرانی گسترده و ژرف ناشی از “بینوایی، قحطی، بیماری‌های کشنده و واگیردار، ناامنی، زورگویی اشراف و خان‌‌ها و آخوند‌‌ها و پاره‌ای «مجاهدین» تازه رسیده، و فساد پُر دامنه‌ای که بسیاری از سر آمدان سیاسی مشروطه نیز بدان پیوسته بودند” گرفتار شده بود نتوانست به یک حکومت توانا و کار آمد دست یابد. در چنین وضعیتی ایران یکبار دیگر،با خطر واقعی از هم پاشیدگی و نابودی هستی و موجودیت خود مواجه گردید. ظهور و بر آمدن سردارسپه، با وقوع «کودتا»ی  سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس در قامت رضاشاه بزرگ به عنوان ناجی یکپارچگی و وحدت ملی ایرانیان و موسس دولت نوین و مقتدر ایران، در چنین شرایطی در تاریخ ایران جایگاهی کوروش گونه و یگانه پیدا می‌کند و معنا می‌یابد.

‌ ‌ artesh1

تروریست‌های صادراتی از قفقاز در برابر پدران مشروطیت در ایران

منصور هدایتی

در شرایطی که کشور ایران به صحنه رقابت و تاخت و تاز روس و انگلیس تبدیل شده بود و پیش و بیش از همه تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران در خطر قرارگرفته بود و تحت لوای «سلطنت مطلقه»، “کشور را همچون کالایی به معرض فروش” گذاشته بودند، پدران مشروطیت بیش از صد و شانزده سال پیش  می‌کوشیدند بر اساس “شهودی که ایرانیان از کهن‌ترین ایام از «وضع ملی خود پیدا کرده بودند” تداوم «امر ملی» دوران جدید ایران را در صورت جامعه‌ای جدید به قصد تامین امنیت و تمامیت ارضی و وحدت ملت، تحت لوای اقتدار «دولت» ایران، بر مبنای دریافتی از «حکومت قانون» و ورود به مناسبات «شهروندی» با همه نواقص ناگزیر آن، تامین و تثبیت کنند.

پیدایش تروریسم در «دوران جدید» ایران از جمله واکنش‌‌ها به تاسیس نخستین مجلس قانونگذاری مشروطیت و مقابله با نهادهای قانون و هرگونه نظم ناشی از آن بود.

مشروطیت ایران «قدرت مطلقه سلطنت» را بی‌اعتبار و با تاسیس «مجلس شورای ملی» به عنوان تجسم و منشا اراده ملت،به گونه‌ای باورنکردنی مقدمات قانونی انتقال قدرت به نهاد جدید «کابینه» (جمع صدراعظم و هیات وزیران) را، اعلام کرد. آشکارا قابل انتظار بود که به دلایل عدیده، در آن شرایط ویژه تاریخ ایران پس از اعلام مشروطیت، نهادهای تاسیس شده و در حال تاسیس آن، با موجی از مشکلات و موانع، از همه گونه عقب‌ماندگی تا هرج و مرج و انواع و اقسام خرابکار وابسته به خان‌‌ها و روحانیان و دول روس و انگلیس و همه دشمنان «حکومت قانون» مواجه گردند و در بسیاری از موارد با شکست مواجه گردند.

 نخستین ترور سیاسی پس از پیروزی مشروطیت در صحن نخستین مجلس قانونگذاری ایران از نمونه‌های دشمنی با «حکومت قانون» بود که تا امروز هم قابل توجه و آموزنده است.

پیش از بر رسی ترور اتابک تذکر یک نکته به اشاره و گذرا ضروری است، و آن معنا و مضمون کلمه گنگ و پر ابهام «انجمن» بود که پس از اعلام مشروطیت بر سر زبان‌‌ها افتاد (کلمه ای که واژه «شورا »را به ذهن متبادر می کند) و بویژه مورد استفاده «افراطیون» و گروهی بسیار اندک در درون خود نخستین مجلس شورای ملی و تقریبا همه نیروهای هرج و مرج خواه و آشوب‌گرا در بیرون مجلس، قرار گرفت.

فریدون آدمیت پژوهشگر مهم مشروطیت در توضیح هویت تروریست‌‌ها در آخرین کتاب خود درباره مشروطیت که در بحبوحه «انقلاب اسلامی» تحت عنوان فرعی «مجلس اول و بحران آزادی»، منتشر کرد می‌نویسد: جبهه “افراطیون” ترکیبی بود از “دسته انقلابی با مرام سوسیال دموکراسی روسی، به علاوه گروه اجتماعیون، و چند انجمن، مجاهد و فدایی قفقازی و آذربایجانی، و منفردینی با همکاری محدود”.

مجدالاسلام کرمانی نویسنده مشروطه‌خواه و مدیردو روزنامه «ندای وطن» و«محاکمات» درنوشته‌های خود درباره حوادث مشروطیت و توضیحی برآن حوادث که بخشی از آن با عنوان «تاریخ انحلال مجلس» انتشار یافته (انتشارات دانشگاه اصفهان ۱۳۵۱)  می‌کوشد “تاریخچه” و توضیحی برای دو نوع «انجمن» که هم زمان با تاسیس نخستین مجلس شورای ملی پدیدار شدند، ارائه دهد. مجدالاسلام  می‌نویسد: «در قانون اساسی باصرار ملت آذربایجان اجازه تشکیل انجمن در ولایات و ایالات تصریح شد و اصل این مطلب در ظاهر بسیار صحیح و متین بود ولی متاسفانه وکلای جاهل ندانسته اساس آن را فاسد کردند».” در پی اعلام مشروطیت انجمن‌‌هایی تعریف نشده از جمله تحت عنوان «انجمن انسانیت، غیرت، شرافت، حقیقت، مظفری، چاله میدان، اهل طرب، دروازه قزوین، اصفهان، کرمان، کفاشان، فراشان، تلگراف‌خانه، اداره گمرک، تفتیش دوایر دولتی، اجتماعیون، فتوت، فرهنگ، اصناف، خویشاوندی، منع باده فروشی و ریش تراشی» و… آغاز به فعالیت کردند، فعالیتی که «انجمن»ها خود آن را «دفاع از مشروطه در برابر مخالفان مشروطه» می فهمیدند ونام  نهادند.

 فریدون آدمیت در آخرین کتاب خود تحت عنوان «مجلس اول و بحران آزادی»،  می‌نویسد: به هیچ رساله و سندی که به تعریف و وظیفه و مسئولیت «انجمن»ها درآغاز کار آنان پرداخته باشد، و یا “هیچ مقاله یا رساله‌ای درباره نظریۀ انجمن و مسئولیت مدنی آن از طرف هیچ انجمنی” بر خورد نکرده است. سیاستمدار فقید و نویسنده ارجمند داریوش همایون به اشاره در کتاب «صد سال کشاکش با تجدد» در باره انجمن‌های دوره آغازین مشروطیت به مناسبت بحث خود و از جنبه منفی  می‌نویسد: “انجمن های بیشماری که در هر جا از زمین سبز  می‌شدند و  می‌خواستند دستی در کار داشته باشند” اشاره‌ای دارد و البته نویسندگان دیگری نیز در باره «انجمن» ها در رد و تایید مستند و  غیر مستند سخن گفته اند که باید موضوع بحث دیگری قرار گیرد.

“فریدون آدمیت حیدرخان عمو اوغلی را «نماینده کامل عیار انقلابی کمونیسم روسی» معرفی می‌کند و «منطق خشونت عریان جبهه افراطی» را «از صادرات ماورای قفقاز» و «روشی که سران جبهه افراطی وجهه همت خویش قرار دادند» را «تقلیدی از شیوه رفتار گروه‌‌ها و احزاب انقلابی روس» می‌داند و حلقه اصلی جبهه افراطی را شامل عناصری از “حوزه هفت نفری با تحرک انقلابی به رهبری حیدرخان وابسته به نهضت سوسیال دموکراسی روسیه و حوزه «اجتماعیون عامیون» تهران که دو سه تن از کارگردانان آن وابسته به فرقه «اجتماعیون انقلابیون» بادکوبه بودند و انجمن آذربایجان و غیرت و برادران دروازه قزوین” معرفی  می‌کند.

 نقشه ترور امین السلطان توسط «حوزه مخفی اجتماعیون عامیون» و «انجمن آذربایجان» طراحی و به اجرا گذاشته شد. احمد کسروی، گزارشگر مهم وقایع دوره‌ای از مشروطیت و نویسنده «تاریخ مشروطه ایران» در گزارش خود درباره «کشته شدن اتابک»، ماجرا را در وجوه اساسی آن همان گونه توضیح  می‌دهد که یکی از نمایندگان تبریز در مجلس اول در همان زمان ثبت کرده است، این نماینده «دانشمند» و تاثیرگذار اما کمتر شناخته شده مجلس اول، میرزا فضلعلی آقا تبریزی است؛ گزارش کامل میرزا فضلعلی آقا تبریزی درباره چگونگی ترور اتابک در کتابی تحت عنوان «بحران دمکراسی درمجلس اول» آمده است. فریدون آدمیت در معرفی و “سنجش منابع” خود درباره اهمیت دیدگاه‌های میرزا فضلعلی آقای تبریزی  می‌نویسد: “از اسناد معتبری که میرزا فضلعلی آقا به جای گذارده” در دو تحقیق مهم خود «مجلس اول و بحران آزادی» و «اندیشه‌های طالبوف تبریزی بهره‌مند» شده است.

احمد کسروی با اشاره به واپسین حضور امین السلطان (اتابک) در مجلس شورای ملی و نقل بخش‌های مهمی از سخنان او، تحلیلی شگفت‌انگیز از نقش امین السلطان ارائه می‌دهد، که با هیچ یک از واقعیت‌هایی که خود کسروی گزارش می‌دهد، سازگاری ندارد. اتابک در واپسین روزهای صدارت  می‌کوشید «دستخطی» کتبی از محمدعلی شاه در دفاع از «اصول مشروطیت» و مجلس دریافت کند و به مجلس ارائه نماید. بنا برگزارش کسروی امین السلطان چند ساعت پیش از کشته شدن در سخنان خود در مجلس گفته بود: «برای این در مجلس حاضر شدیم که خاطر آقایان وکلا را از مراتب مستحضر داریم و دستخطی هم صادر شد تاکید در اجرای قوانین مشروطیت و اتمام قانون اساسی و سایر قوانین». کسروی در کنار انتقال درست سخنان اتابک، تحلیل به نظر ما غلط و بی پایه و اساس خود را بر آن می‌افزاید و  می‌نویسد: سخنان اتابک «سراپا فریب و بی‌شرمانه» بود. کسروی تا آن جا پیش می‌رود که واکنش تاییدآمیز اکثریت نمایندگان مجلس به آخرین تلاش‌های امین السلطان به قصد وادار کردن شاه به «رعایت اصول مشروطیت» را، «بیخردانه» توصیف می‌کند. تحلیل‌های شگفت‌انگیز کسروی در دوره خطیر مجلس اول آمیخته به نوعی شیفتگی به «خیزش»های «توده» است. این «خیزش»‌های توده‌ای که چندان هم توده‌ای نبود عمدتا توسط تشکیلات «انقلابیون» حرفه‌ای «اجتماعیون عامیون قفقاز» و همزادان و همکاران آشوب‌گرای آنان در برخی از شهرهای ایران، عمدتا در تحت نام «انجمن»‌ها، هدایت و از جانب اقلیت افراطی در مجلس پشتیبانی می‌شد. کسروی در کتاب خود تحت عنوان «تاریخ مشروطه ایران» ضمن گزارش فعالیت‌های غیرقانونی، هرج و مرج طلبانه و آشوب‌گرایانه این گروه‌های افراطی و تروریست و بسیاری از انجمن ها؛ در نهایت شگفتی رفتار آنان را عین مشروطه‌خواهی ارزیابی و مورد تایید قرار داده است. بر خلاف «تحلیل» کسروی، مشروطه فقط لفظی نبود که با «خیزش توده» یکسان معنا گردد، در آن هنگامه، تداوم پیروزی مشروطیت نیازمند تقویت و گسترش نهادهای جدیدی بود که بتواند بنیادهای اقتدار ملی و مناسبات حقوقی جدید را تحکیم بخشد، و از جمله شرایط و زمینه ظهور و حضور شهروندان جدید را در زندگی اجتماعی، که تا دیروز «رعیت» محسوب می‌شدند، هر چه بیشتر فراهم و برای آن صورت قانونی جستجو کند.

کسروی در توضیح و پاسخ به چرایی ترور امین السلطان تحت عنوان «عباس آقا که بود و چرا این کار را کرد؟!»، با بهره جستن از کلمه «آزادیخواه» که در معنا معادل «شورشی» به کار می برد، می‌نویسد: «اتابک چنانکه از رفتارش پیدا شد پافشاری به برانداختن مشروطه می‌نمود و راستی آن که بیشتر نمایندگان را تباه گردانیده نیروی مجلس را از دستش گرفته بود. این به بسیاری از آزادیخواهان(!) سخت می‌افتاد و این بود که آرزوی کشتن او را  می‌کشیدند. در این هنگام در تهران یک مرد آزادیخواهی  می‌زیست که خود جوان ولی بسیار دلیر و کاردان می‌بود و سپس یکی از پیشروان بنام شورش ایران گردید». کسروی ضمن اشاره به حضور حیدرعمواغلی به عنوان «مهندس» در کارخانه برق حاجی امین الضرب در ادامه می‌نویسد: «درسال دوم مشروطه که در تهران انجمن‌‌هایی برپا می‌گردید، یک انجمن نیز آذربایجانیان به نام انجمن آذربایجان بنیاد نهادند که می‌باید گفت نیرومند‌ترین و به کارترین انجمن‌‌ها  می‌بود. حیدرعمواغلی یکی از کوشندگان در آن انجمن می‌بود، و چنین پیداست که با «کمیته اجتماعیون عامیون» ایرانیان قفقاز بستگی می‌داشت. هرچه هست این حیدر عمواوغلی کشتن اتابک را به گردن  می‌گیرد، و برای این کار عباس آقا را که جوان خون‌گرم غیرتمندی می‌بود برمی‌گزیند و دستور کار را  می‌دهد و آن روز که عباس آقا تیر انداخت حیدرعمواغلی خود در جلوی بهارستان  می‌بوده».(ص ۴۵۴)، کسروی در ادامه با اشاره به چند نکته تاکید دارد که «کمیته» نقشه «کشتن اتابک را دنبال  می‌کرده است». او همچنین بر«همبستگی» حیدرعمواغلی با «کمیته قفقاز»، و اشاره به آمدن میرزا جعفر زنجانی و همراهان از قفقاز به منظور ایجاد «بنیاد استواری برای مجاهدان» آذربایجان و یکسانی «جمله‌های لایحه مجاهدان خوی» مبنی براین که اگر «امین السلطان را از وظیفه خود معزول نکردند آن وقت در دفع نحس وجود او بناگذاری خواهد شد» اشاره می‌کند.

فریدون آدمیت پژوهشگر مهم مشروطیت که می‌کوشید نظرات را به اهمیت این جریان مهم در تاریخ معاصر ایران و نقش آن در تحولات بعدی تاریخ ایران جلب کند، در آخرین پژوهش خود «مجلس اول و بحران آزادی» در بررسی دقیق ترور اتابک توسط «افراطیون» به نکات قابل توجهی اشاره می‌کند که  می‌کوشیم فشرده‌ای از گزارش تاریخی او را بیاوریم. او می‌نویسد: “انبوه اسناد و مدارک اصلی تاریخ که به دست ما رسیده، کارنامه چهارماهه دولت امین السلطان را روشن می‌نماید و نکته مبهمی به نظر نمی‌آید که جای حدس و گمان باشد.

 تاریخ هیچ مدرکی ارائه نمی‌دهد که اتابک در سفر چهارساله فرنگستان نقشه «به باد دادن ایران» را می‌ریخت؛ یا در بازگشت «در کار انهدام مشروطیت» بود؛ یا می‌خواست مجلس را به «سیاست ضد ملی» بکشاند؛ یا او و صنیع‌الدوله، نخستین رئیس «مجلس شورای ملی» ایران «همخیال» بودند که مجلس را براندازند و به گرفتن قرض تازه‌ای از خزانه روس برآیند…” بر اساس اسناد تاریخی وزارت خارجه انگلیس درباره اتابک که پس از آن انتشاریافته و آدمیت آنان را بررسی کرده، انتساب همه اتهامات دیگر به اتابک را در دوره آخرین صدراعظمی او پس از پیروزی مشروطیت، بی‌اعتبار اعلام می‌کند و در ادامه  می‌نویسد: “واقعش اینکه همه مواد آن اتهام‌نامه در برابر نقد تاریخ بهتان و باطل است؛ و جماعت افراطیون به راه مقصد خویش به هر وسیله‌ای دست می‌بردند که ساده‌ترین آن جعل و نشر اکاذیب و حربه خشونت عریان بود”.

 آدمیت درباره شخص و نقش اتابک در تحولات مشروطیت می‌نویسد: “امین‌السلطان نه منجی ایران بود، چنانکه معتقدان به او به ساده‌لوحی  می‌انگاشتند، نه قصد خیانت به مجلس و مشروطگی داشت، چنانکه دشمنان او به نافهمی و بداندیشی تبلیغ مسموم مستمر می‌کردند”. او شرح ترور امین‌السلطان را براساس «دو ماخذ اصلی»، سرگذشت شخصی حیدرخان و گزارش میرزا فضلعلی آقا تبریزی نماینده تبریز که در روز حادثه در مجلس حضور داشته و مذاکرات مجلس و سایر نوشته‌‌ها و نامه‌های خصوصی که دارای “نکته‌هایی” بودند، گزارش و مورد بررسی قرار داده است و به نقل از سرگذشت شخصی حیدرخان (مجله یادگار سال سوم شماره چهارم و پنجم) می‌نویسد: «…حوزه مخفی اجتماعیون عامیون طهران که مرحوم حاج ملک‌المتکلمین و آقا سیدجمال واعظ در آن عضویت داشتند، اعدام اتابک را رای داده و به کمیته مجری، حکم اعدام اتابک را فرستادند. کمیته مجری هم حکم را به هیات مدهشه که عبارت از دوازده نفر تروریست، تقسیم به سه جوقه چهار نفری و تحت ریاست من بودند فرستادند». کمیسیون مخصوص برای تعیین اسلحه، پس از مشورت «به اکثریت آرا» مقرر داشت که عمل ترور با رولور انجام پذیرد نه با بمب یا اسلحه دیگر. در هیات مدهشه قرعه کشیده شد، و نام عباس آقا بیرون آمد…روز مقرر به مجلس رفتیم. عباس آقا جزو تماشائیان به پارلمان رفت، ولی ما در حیاط و در مجلس راه رفته صحبت می‌کردیم تا اینکه اتابک با سیدعبدالله ( مجتهد سیدعبدالله بهبهانی) به سوی در، از مجلس بیرون می‌آمدند. سیدی برای تظلم سیدعبدالله (بهبهانی) را نگاه داشت، و اتابک جلو آمد. همین‌که دو قدم و نیم… (متن منتشر شده آن خاطرات همین‌جا قطع می‌شود). حیدرخان در خاطرات خود در ارتباط با «حوزه اجتماعیون عامیون پایتخت» بر رابطه با چند نفر از وکلای مجلس تصریح کرده و نوشته بود: «چند نفر از وکلا که با فرقه اجتماعیون عامیون مسلمان‌های قفقاز رابطه داشتند، با هم ارتباط پیدا کرده معا (با هم) کار می‌کردیم».

از سوی دیگر میرزا فضلعلی آقا تبریزی در گزارش مفصل خود، که همان زمان وقوع حادثه نوشته، ابتدا درباره سوابق اتابک و نظرات مخالف و موافق او برای صدارت پس از پیروزی مشروطیت اشاره می‌کند و می‌نویسد: «او از میان رفت. در حال حیات ربطی نداشتیم، در مماتش هم اگر نگویم آنچه را صحیح عقیده خودم است، انصاف نکرده‌ام. او بعد از سفر فرنگستان غیر از امین‌السلطان اول بود و تمام همتش این بود که خدمتی به ملت و ایران نماید که تلافی کارها ی وزارت ایام استبدادش بشود… روز آخر عمرش عریضه‌ای که به شاه عرض نموده بود، به جهت شدت و سختی‌اش دو سه سطر از آن را در مجلس نخواسته بود علنی شود و جواب شاه را که به مجلس آورده، خوانده شد، دلیل بود به عقیده‌ای که دارم.» میرزا فضلعلی آقا تبریزی سپس به شرح کامل ترور اتابک می‌پردازد و اشاره‌ای به فعالیت‌های علنی چند روز پیش‌تر انجمن آذربایجان دارد، آنان در سطح شهر شایعه کرده بودند «اتابک و صنیع‌الدوله رئیس (مجلس) هر دو برای برهم زدن مجلس هم‌خیالند».

پس از کشته شدن اتابک؛ “دستگاه خشونت از گردش” باز نایستاد، هدف جبهه افراطی در مجلس و بیرون مجلس جلوگیری از تعقیب قضایی عاملان قتل بود، فشارها و تهدید‌‌های آشکار و پنهان بر نظمیه و عدلیه وارد گردید، صنیع‌الدوله درپی چند نامه تهدیدآمیز مجبور به استعفا گردید، حاکم پایتخت نامه‌های تهدید آمیز دریافت کرد “که مبادا به دستگیری کسی برآید”. به خانه امین‌السلطان هم نامه‌های تهدیدآمیز انداخته شد مبنی برآن که “اگر تشیع جنازه عمومی نمایند، آن جا را با بمب منفجر خواهند کرد”. افرادی از انجمن آذربایجان و دروازه قزوین به نام “اهل بازار” جنازه قاتل را از مجلس خواستار شدند، نظمیه که جسد قاتل را شبانه به خاک سپرده بود، از ترس هجوم «انجمن‌ها» با میانجی‌گری یکی از نمایندگان مجلس به شرط دست برداشتن آنان “از هو و جنجال”، قبر را به آنان “نشان” داد. به قول آدمیت یک معما حل شد؛ انجمن آذربایجان گور قاتل را “گل‌ریزان” کرد و او را «شهید راه وطن» خواندند و ملک‌المتکلمین و سید جمال واعظ اصفهانی در وصف «شهید راه وطن» سخن سرایی کردند.

روزنامه‌های سخن‌گوی «افراطیون» با روش‌های جنجالی، به ستایش از آنان پرداختند. “در «اعلان» خاصی که صوراسرافیل منتشر کرد گفته شد: با اعدام «میرزا علی اصغرخان خائن‌السلطان…رفع شر آن خائن ملک و ملت را نمودند». روح‌القدس نوشت: “اعدام امین‌السلطان که چند سال مشغول نقشه «به باد دادن ایران» بود و همه «اغتشاشات بلاد و این قتل و غارت‌‌ها به واسطه تحریکات او شده است» لازم افتاد”.

واکنش عمومی نخستین مجلس شورای ملی دفاع قاطع از «آن مرحوم مشروطه‌طلب و مجلس‌خواه» بود، شرکت نمایندگان “در مراسم فاتحه خوانی” آن هم در آن فضای تهدید و ارعاب “جلوه خاصی داشت”، قصد آن بود که عموم مردم بدانند که مجلس، اتابک را صدراعظم مشروطه می‌دانسته. در مجلس محقق‌الدوله رئیس مدرسه سیاسی گفت: «هر وقت دولت خواست با ملت همراهی کند، چهار دزد خائن باید باعث این‌گونه افسادات و اتفاقات بشوند» و خواستار تشکیل کمیسیون شش نفره مجلس برای رسیدگی و نظارت بر تحقیقات قضایی شد. صدیق حضرت از مدیران مدرسه سیاسی آن پیشنهاد را به دلیل اهمیت «پولیتیکی» آن تایید کرد. احسن‌الدوله ضمن تایید تعیین کمیسیون گفت: «آخر خود حکومت و نظمیه هم در این خصوص تکلیفی دارند.»

دو انجمن اصناف و انجمن هواداران مجلس که از آغاز از مجلس پشتیبانی می‌کردند “از قصور مجلس در تصمیم‌گیری در برابر عوامل خشونت ناخرسند بودند و خواستار مجازات عاملان توطئه بودند” اما مجلس رئیس نداشت، صنیع‌الدوله نخستین رئیس نخستین مجلس قانونگذاری ایران درپی تهدید تروریست‌‌ها استعفا داده بود و مجلس آشوب زده به سختی قادر به تصمیم‌گیری جدی و بیان حقایق بود. نخستین ترور سیاسی به همراه بسیاری از دیگر خرابکاری‌‌ها و عملکردهای تروریست‌‌ها و از جمله بمب‌اندازی به کالسکه شاه پس از ترور میرزا علی اصغرخان اتابک، و استعفای احتشام‌السلطنه دومین رئیس مجلس شورای ملی درپی تهدید به قتل او و ارسال نامه به او از جانب «انجمن آذربایجان و چند انجمن دیگر» مبنی بر این که نباید «پا به مجلس گذارد»، کشور را در وحشت کامل فرو برده بود.  با سقوط پی درپی «کابینه»های دوره مجلس اول و تضعیف و سستی خود مجلس و به عبارت دیگر مختل شدن فعالیت قوه مقننه و مجریه و بی‌اثر شدن هر اقدام قضایی، با حضور بازوی فعال و اجرایی تروریست‌های اعزامی از باکو و قفقاز، زمینه و مقدمات به‌توپ بسته شدن نخستین مجلس شورای ملی تاریخ ایران با دخالت مسقیم روس‌‌ها فراهم آمد. در یک دهه و نیم پس از به توپ بسته شدن مجلس، کشور که در بحرانی گسترده و ژرف ناشی از “بینوایی، قحطی، بیماری‌های کشنده و واگیردار، ناامنی، زورگویی اشراف و خان‌‌ها و آخوند‌‌ها و پاره‌ای «مجاهدین» تازه رسیده، و فساد پُر دامنه‌ای که بسیاری از سر آمدان سیاسی مشروطه نیز بدان پیوسته بودند” گرفتار شده بود نتوانست به یک حکومت توانا و کار آمد دست یابد. در چنین وضعیتی ایران یکبار دیگر،با خطر واقعی از هم پاشیدگی و نابودی هستی و موجودیت خود مواجه گردید. ظهور و بر آمدن سردارسپه، با وقوع «کودتا»ی  سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس در قامت رضاشاه بزرگ به عنوان ناجی یکپارچگی و وحدت ملی ایرانیان و موسس دولت نوین و مقتدر ایران، در چنین شرایطی در تاریخ ایران جایگاهی کوروش گونه و یگانه پیدا می‌کند و معنا می‌یابد.