مصدق رسما بیانگر احساسات ملی ضداستعماری و میهن دوستانه ایرانیان بود و اعلام میداشت که باید از اعطای هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد و این رویه را «سیاست موازنه منفی» مینامید و در حقیقت بزرگترین نقطه ضعف او همین منفی بودن در همۀ شئون بود.
مصدق و سیاست «موازنۀ منفی»
داوری درباره سیاستمداری چون مصدق آسان نیست. در شخصیت و رویۀ او تناقضات فراوان وجود داشت. ناطقی زبردست بود، اما میان گفتهها و کردارش هماهنگی وجود نداشت و به آنچه میگفت عمل نمیکرد. گاه دچار شوق و التهاب و هیجان بود و گاه دستخوش سرخوردگی و افسردگی و نومیدی کامل. در سخنرانیهایش فریاد میزد، میگریست، دچار اغماء میشد.
مصدق رسما بیانگر احساسات ملی ضداستعماری و میهن دوستانه ایرانیان بود و اعلام میداشت که باید از اعطای هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد و این رویه را «سیاست موازنه منفی» مینامید و در حقیقت بزرگترین نقطه ضعف او همین منفی بودن در همۀ شئون بود.
بر روی هم میتوان گفت مصدق رفتاری کاملا عقلانی نداشت و بیشتر تابع احساسات بود.
دو روز بعد از انتصاب مصدق به نخستوزیری مجلس شورای ملی لایحه اجرائی قانون ملی شدن نفت را تصویب کرد. من با این لایحه کاملا موافق بودم و بلافاصله آنرا تنفیذ کردم. اما عقیده داشتم که براساس آن باید با انگلیسها به مذاکره پرداخت. مصدق با این امر مخالف بود و عقیده داشت که از طرفی اقتصاد بریتانیا و جهان غرب بدون نفت ایران فلج خواهد شد و از طرف دیگر ایران کاملا قادر است که نفت خود را به بازارهای دنیا صادر کند. به همین سبب دولت مصدق با همه پیشنهادهایی که به منظور ترتیب بهرهبرداری و صدور نفت ایران شد، چه پیشنهاد هیات اعزامی به ریاست استوکس و هاریمن چه پیشنهاد بانک بینالملل، چه پیشنهاد حکمیتی که چرچیل و ترومن ارائه دادند مخالفت ورزید.
مصدق که اسیر منفیبافی سیاسی خود بود، موفق شد که راه را بر هر توافقی در زمینه بهرهبرداری از منافع ایران سد کند. نتیجه آن که بهنگام عزلش، درست همان وضع روز اول نخستوزیری، یعنی تصویب قانون اجرایی ملی شدن نفت بود و نه یک گام پیشتر.
اما باید گفت که «شرکا»ی دیروز و مخالفین بعدی ما در این اوان بیکار ننشستند. در مقابل تظاهرات ضد خارجی و طرد کارشناسان غیر ایرانی، شرکت نفت ایران و انگلیس دفاتر خود را تعطیل کرد و نه تنها دیگر درآمدی از ممر نفت عاید ایران نشد، بلکه براثر مخالفت انگلیسها، ایران از فروش نفت به خارج نیز ناتوان و عاجز ماند.
اختلاف ایران و انگلیس سرانجام به دادگاه بینالمللی لاهه کشید و از لحاظ حقوقی اصل ملی شدن نفت به تائید رسید. قاضی انگلیسی به ایران رای داد و قاضی روسی از حضور در دادگاه امتناع کرد! اما به هرحال در عمل کاری از پیش نرفت.
در تیرماه ۱۳۳۱ واضح شد که بیش از این نمیتوان به مردی که کشور را به ورشکستگی میکشاند اعتماد کرد. از هنگام ملی شدن نفت تا آن زمان ما حتی موفق به فروش یک قطره نفت نشده بودیم. هیچ توافقی ممکن نبود. برنامه عمرانی هفت ساله به علت فقدان اعتبارات لازم متوقف شده بود و مملکت بسوی پرتگاه میرفت.
تصور میکنم که در این هنگام مصدق بخوبی میدانست که کشور رو به ویرانی میرود اما چنان از یک طرف دستخوش احساسات عوامفریبانه و ضدخارجی و از طرف دیگر آنقدر در مسائل اقتصادی بیاطلاع بود که جز ادامه راه قبلی، کاری نمیتوانست انجام دهد.
از این پس دیگر مصدق دربست زندانی متحدان افراطی چپ و راست خود شد. او که خود را قبلا قهرمان دفاع از همه اصول قانون اساسی ایران میخواند، برخلاف قوانین مملکتی به فعالیت مجلس سنا پایان داد و دیوانعالی کشور را منحل کرد. انتخابات مجلس شورای ملی را متوقف ساخت در حالیکه هشتاد نماینده از مجموع صد و سی و دو نفر انتخاب شده بودند و چون اکثر همین نمایندگان منتخب نیز با او مخالفت کردند برای تعطیل مجلس شورای ملی، متوسل به ترتیب یک همهپرسی شد.
در این همهپرسی، رایگیری مخفی نبود و ناچار آراء موافق اکثریت یافتند. سپس مصدق برای تحمیل عقاید خود به برقراری حکومت نظامی پرداخت که قبلا همواره با آن مخالف میبود (اصولا مصدق در تمام مدت زمامداریش بهغیر از یک روز با استفاده از حکومت نظامی به اداره امور پرداخت) و چون صندوقهای دولت خالی بود، محرمانه دستور داد که بدون پشتوانه و بدون رعایت مقررات پولی و بانکی، اسکناس انتشار دهند که در نتیجه تورم شدیدی پدیدار شد و به وخامت اوضاع افزود.
از طرف دیگر، مصدق قادر به جلوگیری از گسترش نفوذ حزب توده نبود. طرفداران حزب توده اندک اندک در همه جا نفوذ یافتند، مخصوصا در ارتش که در این هنگام مستقیما تحت نظر مصدق بود که شخصا به پیروی از سیاستی که انگلیسها در زمان جنگ پیشتهاد میکردند، وزارت جنگ را بعهده داشت.
نقل از: کتاب پاسخ به تاریخ