بیاعتنایی به مبانی وحدت ایرانشهر، که از پیامدهای فهم ایدئولوژیکی اسلام در دهۀ پنجاه خورشیدی است، موجب شده است که خدشهای در ارکان وحدت ملّی ایرانشهر وارد شود و بیم آن میرود که اگر این راه دنبال شود بر وحدت سرزمینی آن آسیبهایی وارد شود. اگر این مقدمات من در توضیح بینان وحدت ملّی ایران درست باشد، میتوانم این نتیجۀ موقتی را برای وضع کنونی بگیرم که بر اثر آسیبهایی که در دهههای اخیر بر بنیان وحدت ایران وارد شده، این خطر وجود دارد که رخنهای اساسی در ارکان وحدت ملّی تاریخی بیفتد. کشورهایی که نتوانستهاند در گذر تاریخ خود فرهنگی فراگیر ایجاد کنند، دو خطرِ تنشهای قومی و آئینی، وحدت آنها را تهدید میکند.
خطر رخنه اساسی در ارکان وحدت ملّی تاریخی
دکتر جواد طباطبایی
حفظ و تداوم وحدت ملّی ایرانشهر منوط به فهم این نکتۀ بسیار مهم است که در ایرانشهر وحدت ملّی در بیرون خلافت ممکن شد، و این شیوۀ ایجاد وحدت ملّی، این تمایز اساسی را با ملّتهایی که از فروپاشی امّتهای عیسوی و اسلامی تشکیل شده بودندْ داشت که ملّتهای طبیعی، بهخلافِ خلافت امّت، دستخوش انحطاط میشوند، اما مشکل فرومیپاشند. امّت عیسوی و اسلام از این حیث در دورههایی از تاریخ خود فروپاشیدند که نتوانستند وحدت فرهنگی میان اقوامیکه بر آنها چیره شده بودند ایجاد کنند. آنچه با تکیه بر این ملاحظات اجمالی و موقتی میتوان گفت این است که وحدت ملّی ایرانشهر از همان آغازِ تاریخِ آن امری طبیعی بود. ایرانیان میهنی را برای ملّتِ واحد متکثر ایجاد کردند و همۀ اقوام متنوعی که به تدریج به آن مهاجرت کردند و در آن ساکن شدندْ فرهنگ ایرانی را پذیرفتند، به زبان فارسی سخن گفتند و آن را ترویج کردند. بدین سان، ایرانشهر، پیوسته، بیشتر از آنکه سرزمین اقوام مهاجری باشد که هر یک زبان و فرهنگ خود را بر آن تحمیل کردند، میهن همۀ اقوامی بود که به درجات متفاوتی ایرانی شده بودند. از اینرو، میگویم که ایرانیان پیش از آنکه مفهوم ملّت در معنای جدید آن ظاهر شود ملّت شده و دولتِ ملّی خود را تأسیس کرده بودند. دلیل این ادعای خلافآمد عادت، آن است که اقوام مهاجر هرگز نتوانستند نظام فرمانروایی خود را بر ایران تحمیل کنند. اینکه آرتو دُ گوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران، بهدرستی، بر آن بود که ایران همچون سنگ خارایی است که از باد و باران گزندی بر آن نیامده، و شاید نخواهد آمد، به معنای این است که در دورههای مهاجرتهای اقوام بیگانه، در فاصلۀ آغاز دوران اسلامی تا یورش مغولان، ایرانزمین ایرانشهری باقی ماند. به این اعتبار، در مقایسه با «وطن» در امپراتوریهای عیسوی و اسلامی که از همان آغاز «مصر و عراق و شام» نبود، و نیز «میهن شوراها» که نام دیگر سلطۀ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بر همۀ اقوامی بود که به آن «میهن» پیوسته بودند، ایرانشهر «میهن» همۀ اقوامی به شمار میآمد که در تنوع خود، به طور طبیعی، به وحدتی بزرگتر پیوسته بودند. در ایرانشهر، تا دهههای اخیر، این میهن مفهوم فراگیری بوده و همۀ شئون دیگر کشور وابسته به آن بوده است، همچنانکه دفاع از میهن به معنای دفاع از همۀ شئون دیگر کشور به حساب آمده، و تنها دفاع از میهن دفاعی بیقید و شرط بوده است. میگویم: تا دهههای اخیر، زیرا بیاعتنایی به مبانی وحدت ایرانشهر، که از پیامدهای فهم ایدئولوژیکی اسلام در دهۀ پنجاه خورشیدی است، موجب شده است که خدشهای در ارکان وحدت ملّی ایرانشهر وارد شود و بیم آن میرود که اگر این راه دنبال شود بر وحدت سرزمینی آن آسیبهایی وارد شود. اگر این مقدمات من در توضیح بینان وحدت ملّی ایران درست باشد، میتوانم این نتیجۀ موقتی را برای وضع کنونی بگیرم که بر اثر آسیبهایی که در دهههای اخیر بر بنیان وحدت ایران وارد شده، این خطر وجود دارد که رخنهای اساسی در ارکان وحدت ملّی تاریخی بیفتد. کشورهایی که نتوانستهاند در گذر تاریخ خود فرهنگی فراگیر ایجاد کنند، دو خطرِ تنشهای قومی و آئینی، وحدت آنها را تهدید میکند.
دل ایرانشهر. فصلنامه سیاستنامه. شماره دهم. پائیز ۱۳۹۷٫ صفحه ۱۴
کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی