«

»

Print this نوشته

لزوم بیرون رفتن از دایره تنگ اهل ایدئولوژی / دکتر جواد طباطبایی

‌ ‌

تردیدی نیست که ایرانشهر، به لحاظ تاریخی، جزئی از امّت واحد نبوده است و، از این حیث، آن ساختمان نظری بروی چنین زمینی تنها می‌توانست ساختمانی موهوم باشد. هر بحث و هر نظریۀ تاریخی پیامدهای مهمی می‌تواند داشته باشد که یکی از آن‌ها، امکان بسط و حکّ و اصلاح آن نظریه است. به عنوان مثال، دربارۀ این نظر که آیا فرمانروایی صفویان را می‌توان دولت ملّی خواند یا نه، چون– و– چرا کرد، و کرده‌اند، چون آن بحث وجهی علمی دارد، اما دربارۀ ایدئولوژی شریعتی نمی‌توان گفتگوی علمی کرد، زیرا تنها داده‌های تاریخیْ معیارهایی برای سنجش دارند، اما به ساختمان موهوم ایدئولوژی می‌توان در عالم خیال دل بست یا هستی آن را منکر شد.

Tab2

لزوم بیرون رفتن از دایره تنگ اهل ایدئولوژی

دکتر جواد طباطبایی

من گمان می‌کنم که از دهه‌هایی پیش به تدریج این اتفاق افتاده و ایران را به لبۀ پرتگاهی سوق داده است. برای این‌که بتوان این نکتۀ ظریف و منطق پیچیدۀ آن را فهمید، باید نخست بتوان از دایرۀ تنگی که کسانی مانند علی شریعتی با نظریۀ امّت و امامت رسم کرده بودند بیرون آمد، زیرا چنین نظریه‌هایی هرگز مبتنی بر داده‌های تاریخی نبوده‌اند. آن‌چه امثال شریعتی در این مباحث نوشته‌اند نوعی ساختمان ایدئولوژیکی –– یعنی موهوم –– است که آنان بر روی زمین واقعیت‌های تاریخی مغفول ایجاد کرده‌اند، زیرا هیچ چیزی به اندازۀ ایدئولوژی از تاریخ نفور نیست: مکان تکوین ایدئولوژی زمین موهومی است که تخیل اهل ایدئولوژی آن را ایجاد کرده است تا ساختمان موهوم خود را بر روی آن بنا کند، در حالی‌که تاریخْ مسّاحیِ زمینِ واقعیت‌های حیاتِ انسانی در جریان زمان است. نظریه‌های  ایدئولوژیکی در زمان‌های بحرانی، در شرایطی که «کسوف عقل» بر زوایای واقعیت‌های تاریخی سایه‌ای بلند و سنگین انداخته است، به کار می‌آید تا بحران را تشدید و آن را ژرف‌تر کند، اما آن‌گاه که رابطۀ نیروها با تکیه بر همان  ایدئولوژی دگرگون شد، و با پایان بحران، خود نظریه‌پردازان آن نیز طعمۀ غرقاب گرداب آن می‌شوند. معنای این‌که با توجه به تجربۀ انقلاب گفته‌اند که انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد جز این نیست. دلیل این امر نیز در مورد کسانی مانند شریعتی از بدیهیات است. او، به عنوان اهل ایدئولوژی، در ادامۀ سنت همۀ فعالان سیاسی اهل ایدئولوژی، از سیدجمال اسدآبادی تا زمانُنا هذا، تاریخ نمی‌دانست و آن‌چه می‌دانست ملغمه‌ای از ایدئولوژی‌هایِ افسرده از غمِ بی‌آلتیْ بود که بسیار زود اندک داده‌های تاریخ او را در کام خود فروبرد. این نوع ساختمان ایدئولوژیکی بر روی زمینی بنا شده بود که با مقاومت آن زمین سازگاری نداشت. تردیدی نیست که ایرانشهر، به لحاظ تاریخی، جزئی از امّت واحد نبوده است و، از این حیث، آن ساختمان نظری بروی چنین زمینی تنها می‌توانست ساختمانی موهوم باشد. هر بحث و هر نظریۀ تاریخی پیامدهای مهمی می‌تواند داشته باشد که یکی از آن‌ها، امکان بسط و حکّ و اصلاح آن نظریه است. به عنوان مثال، دربارۀ این نظر که آیا فرمانروایی صفویان را می‌توان دولت ملّی خواند یا نه، چون– و– چرا کرد، و کرده‌اند، چون آن بحث وجهی علمی دارد، اما دربارۀ ایدئولوژی شریعتی نمی‌توان گفتگوی علمی کرد، زیرا تنها داده‌های تاریخیْ معیارهایی برای سنجش دارند، اما به ساختمان موهوم ایدئولوژی می‌توان در عالم خیال دل بست یا هستی آن را منکر شد. امّت، در معنایی که اهل ایدئولوژی از سید جمال تا شریعتی تدوین کرده‌اند، ربطی به «امّت» در معنای قدیمی آن ندارد. این دریافت از امّت مضمونی داشت که به جماعات انسانی پیش از تشکیل جامعه‌های دوران جدید مربوط می‌شد و ادیان کوشش کرده‌اند از طریق آئین‌ها و مناسک دینی، بنیان استواری برای آن جماعات فراهم آورند. آن‌چه دربارۀ «سیاسی» بودن برخی دین‌ها گفته می‌شود، در واقع، به معنای «اجتماعی» بودن همۀ دین‌هاست، که درست فهمیده نمی‌شود، زیرا از زمانی که گروهی از مردم دینی را می‌پذیرند اجتماعی را ایجاد می‌کنند که در تداول علوم اجتماعی جدید –– چنانکه جامعه‌شناس آلمانی، فردیناند تونیس، توضیح داده است –– آن را Gemeinschaft یا جماعت می‌نامند. در تاریخِ دین‌های مختلف، تحول از این جماعت –– امّت یا Gemeinschaft ––  به Gesellschaft یا جامعه به صورت‌های متفاوتی ممکن شده است.

‌ ‌

دل ایرانشهر. فصلنامه سیاست‌نامه. شماره دهم. پائئیز ۱۳۹۷٫ صفحه ۹

کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی