«تغییر برای برابری» و چالشهای حقوقی پیش رو
گفتوگو با مهری جعفری
ماندانا زندیان
ماندانا زندیان ـ شما در جایگاه یک خانم وکیل، شاعر، و کوهنورد ـ در هر سه مورد جدی و حرفهای و کامیاب ـ بیتردید با مشکلات ژرف و گستردۀ زن ایرانی آشنایی نزدیک تری از حد متعارف دارید؛ ارزیابیتان از تلاش و پیکار بانوان جوان ایرانی درون کشور، در مسیری که به پیشرو و پرچمدار بودن در جنبش آزادی خواهی سبز رسیده است، چگونه است؟
مهری جعفری ـ برای شروع بحث و ارایه یک نمونه از تلاش زنهای ایرانی در دهههای گذشته، لازم میدانم به فعالیت زنان در حوزه کوهنوردی اشاره کنم که زنها و دخترها چگونه با تلاش مستمر، توانمندیهای خود را به باور عمومی رساندند.
زنها این شرایط را در حالی به دست آوردهاند که مدیریت حکومتی فدراسیون تا سالها از حضور آنها در طبیعتی که به همه شهروندان این کشور تعلق دارد، ممانعت به عمل آورده بود و این جریان را باید از کوهنوردان دهه شصت بپرسید که چگونه زنهای کوهنورد برای رسیدن به دیواره و منطقه صخرهای علم کوه، سینه خیز رفتهاند تا دستگیر نشوند؛ و چگونه مردهای با وجدان گروههای کوه نوردی شلاق را به جان خریدهاند، اما از اخراج هم نوردان زن خودداری کردهاند و الی آخر…
تا بر گردیم به ممنوعیت آموزش مربی زن تا بیش از ده سال و سپس آموزش انحصاری تعدادی خودی که ۷ الی ۸ نفر بیشتر نبودهاند؛ و برسیم به تشکیل انجمنهای ورزشی در دهه ۷۰ تا بتوانند از مراجعه زنها به فدراسیونهای مربوطه ممانعت کنند و اختصاص بودجههای بسیار اندک به این انجمنها؛
تا برسیم به اینکه حاضر شوند که بپذیرند که ورزشکاران زن دوره مربیگری ببینند؛ و من جزو اولین گروه آموزشی بودم که موفق شدم به سختی و شاید هم تصادفی خارج از حلقه انحصاری مسئول آن انجمن کذایی وارد دورهها شوم؛ تا اینکه بپذیرند که انجمنها را منحل کنند و سهم ۳۰ درصدی زنها از ورزش را به فدراسیونها بسپارند که آیا چگونه مدیریت شود و بعد با بودجه صعود زنان مسلمان به جای ۱۴ زن هفت زن را با هفت مرد راهی کنند و بگویند کوهنورد زن در حد اورست نداشتهایم در حالی که حتی تعدادی را به اردوها راه ندهند و درست در همان زمان زنان کوهنورد دیگری با بودجه شخصی خود و با فروش منزل مسکونی خود برای صعودهای بلند برنامه ریزی کنند.
و حالا میرسیم به صعودهای مستقل زنها به کوههای مرتفع برون مرزی که با هزینه و همت شخصی آنها صورت میگیرد تا ببینم کسی مثل خانم لیلا اسفندیاری جسارت این را در خود مییابد که قصد صعود قله «کی ۲» را میکند که برای بسیاری از کوه نوردان قدرتمند دنیا صعود آن رویایی بیش نیست.
و این همه مسیری است که زن ایرانی طی این سی و اندی سال پیموده، اندک حقوق به دست آمده خود را پس از انقلاب یکباره از دست داده، از پست قضاوت گرفته تا فعالیتهای ورزشی و اجتماعی، با توسل به محدویت پوششی محدودیتهای دیگری برای او ایجاد شده ـ هم در محیط کار هم در ورزش و هم در هنر؛ اما نه تنها گوشهای ننشسته که دیگران سرنوشت او را به دست بگیرند بلکه برای به دست آوردن حقوق از دست رفته و به دست نیامده خود، ذره ذره و گام به گام تلاش کرده است.
م. ز: آیا تلاشی که شما شاهد، بلکه درگیر آن بودهاید، در پیکار با محدودیتها، دشواریها و چالشهای پیش روی زن ایرانی، به دستاوردهای روشن و نیرومندی در زمینۀ برابری حقوق زن و مرد انجامیده است؟
مهری جعفری ـ ما برای ارزیابی اینکه تا چه حدها زنها توانستهاند حقوق انسانی خود را به طور قانونی بازبستانند و آیا در تغییر قوانین جمهوری اسلامی در جهت برابری زن و مرد موفق بودهاند، دستاورد چندان امیدوار کنندهای مشاهده نمیکنیم و حتی در سالهای اخیر قوانین دیگری از قبیل محدودیت تحصیلی دخترها هم به تبعیضهای قانونی قبلی اضافه شده که شاید روزی تصور چنین ظلمی به ذهن بسیاری از خانوادههای سنتی ما هم نمیرسید چه برسد به فعالین حقوق زنان.
اما برای روشن شدن دلایل این عدم موفقیت، شاید بهتر باشد به برخورد حکومت ایران با مطالبات جنبش زنان بپردازیم. چرا که با یک بررسی سطحی خواهیم دید که حکومت در طول این سالها، در مقابل افزایش آگاهیهای جنسیتی زنان از یک طرف، و نمود اجتماعی و همه گیر شدن مطالبات آنها از طرف، دیگر با چالشی مواجه شده که فقط دو راه را پیش روی خود دیده است: یا قوانین را به نفع زنها تغییر دهد و به بخشی از مطالبات آنها پاسخ بگوید و یا اینکه در مقابل آنها بایستد.
ظاهرا حکومت راه دوم را در پیش گرفته و این راه را هم به روش زیرکانهای پیش میبرد. در اصل این نظام نه تنها درمقابل زنها در هیچ موردی عقب نشینی نکرده بلکه حقوقی را هم که پیش از این محل بحث و مجادله نبوده، به چالش کشیده است تا سطح خواستههای ما را در حداقلهای ممکن متوقف کند.
اشاره میکنم به لایحه خانواده و قانون چند همسری و اشاره میکنم به سهمیه بندی جنسیتی دخترها و هم چنین سهمیه بندی منطقهای و جنسیتی آنها در تحصیل.
یعنی ظاهرا ما نه تنها نتوانستهایم حکومت را مجبور به تغییر در قوانین وراثت، دیه، سن مسئولیت کیفری دخترها، سرپرستی مادر، طلاق و ازدواج، خشونتهای خانگی و دهها مورد تبعیض آمیز جنسیتی دیگر بکنیم، بلکه حتی حق تحصیل برابر با مردها را هم از دست دادهایم و حالا زنهای ما با سهمیه بندی جنسیتی و منطقهای، در حصر طبقه و منطقه و در حصار جنسیتی خود گیر افتادهاند.
اما باید گفت که با وجود اینکه حکومت در این برخورد همه جانبه برای به حداقل رساندن دستاوردهای قانونی زنها به طور فعال عمل کرده؛ با این روش، خود را رویاروی قدرت اجتماعی بزرگی قرار داده است.
و حالا این صدای قدرتمند مقابله جویانه و برابری خواهانه، حتی از داخل خانههای خود افراد حکومتی شنیده میشود و میبینیم بحثهای مختلف از علمی و دانشگاهی، تا اجتماعی، سیاسی و هنری، همه و همه منعکس کننده مستقیم و غیر مستقیم مطالبات زن هاست. در اصل نظام با در پیش گرفتن راه دوم و عزم راسخ خود در مقابله با زنها خود را درگیر یک مبارزه تن به تن با مردمی کرده است که حق انسانی زن را باور کردهاند.
و باید گفت که هرچند بدون تصویب قوانین برابر امکان به دست آوردن حق برابر شعاری بیش نخواهد بود، ولی تجربه برخی از کشورهای منطقه نیز نشان داده است که تصویب قوانین عادلانه الزاما حقوق برابر زنها را تضمین نمیکند و تا زمانی که پذیرش اجتماعی در همه طبقات جامعه نسبت به حق زنها نهادینه نشود در اجرای این قوانین با مشکل مواجه خواهیم شد.
و بحث ما در اینجا این است که اگر زمینه تصویب قوانین برابر در یک جامعه ایجاد شود، گام نخست و اصلی برداشته شده ـ نه تنها در ایجاد تغییر برای رسیدن به حق برابر قانونی، بلکه حتی در ایجاد زمینه برای تغییرات سیاسی بنیادین در یک نظام اجتماعی و سیاسی که تاکنون با نگاه بسته مردانه اداره شده است.
م. ز ـ به نظر شما حرکتهای اجتماعی مانند پویش یک میلیون امضا و یا تشکیل سازمانهای غیر دولتی گوناگون چه اندازه به شکل گیری جنبشهای جامعۀ شهروندی ـ جنبشهای کوچکتر دانشجویی یا کارگری و جنبش اجتماعی سبز ـ در جامعه ایران کمک کرده است؟
مهری جعفری ـ همان طور که گفته شد جنبش زنان در شکل وسیع خود به نحوی منجر به مقابله با تصمیم گیریها و سیاست گذاریهای رژیم ایران شده است.
از طرفی توسعه همه جانبه مطالبات زنان در درون خود این حرکتها تحولات بنیادینی ایجاد کرده و به نحوی سطح آگاهیهای درونی تشکلهای زنان را بالا برده است.
اگر این کنش و واکنشهای جمعی را در سالهای اخیر فقط در جنبش زنها مقایسه کنیم و به لحاظ کمی و کیفی مقالات و بحثهای مطرح شده در این حوزه را مثلا با ده سال پیش از این مقایسه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که سازمانهای زنان هم در آگاهی دادن به سطوح اجتماعی مختلف و همه گیر کردن مطالبات عدالت جویانه و در نتیجه مقابله با تمامیت خواهی و رفتار ناعادلانه حکومت موفق بودهاند؛ و هم در ایجاد رابطه منسجم بین سازمانی برای رسیدن به اهداف مشترک که به لحاظ سیاسی در نوع خود بینظیر بوده است.
حال میبینیم این بدنه پرقدرت که پشتیبانیهای مردمی را از آن خود کرده آمادگی این را دارد که در ائتلاف با حرکتهای دموکراسی خواهانه تا جایی که مطالبات و اهداف خود را در آن حرکتها ببیند موثر واقع شود؛ و طبیعی است که میتواند خواستههای خود را هم با قدرت تمام اعلام کند که بخشی از این خواستهها در جنبش سبز شنیده میشد.
در اصل دستیابی به یک نظام سکولار فارغ از نگاه جانبدارانه و ایدئولوژیک جنسیتی همان هدفی است که در شکل گیری جنبش سبز محرک بخش بزرگی از حرکتهای مردمی بود.
باید دید که رژیم ایران نیز به خوبی به اهمیت این گونه از تشکلها و کارزارها پی برده و در سالهای اخیر اقدام به محدود کردن و لغو مجوز بسیاری از «ان. جی. او» ها کرده است؛ «ان. جی. او» هایی که در مقابل سیاستهای ضعیف حکومت در حفظ محیط زیست، تامین امنیت روانی مردم و برقراری عدالت اجتماعی اقدام به فعالیت و نیز آگاه سازی عمومی کردهاند و مطالبات افراد را به شکل مطالبات جمعی و اجتماعی مطرح نمودهاند.
مطالبات جمعی و اجتماعی وقتی بدون پاسخ قانع کننده از طرف حکومت باقی میماند به حرکتی برای تغییر و شکل گیری جنبشی بزرگ منتهی میشود.
م. ز: بخشی از خشونت جاافتاده در یک جامعه میتواند زاییدۀ نابرابری باشد. چه تلاشهایی صورت گرفت تا نسلی که در انقلاب و جنگزاده شد؛ نابرابری، بلکه انکار حقوق زن، کودک، دگراندیش، و دگرباش جنسی را تجربه کرد، و سیستم قانون گذاری و قوۀ قضاییهای چنان خشن را شناخت، خواستار حذف جرم سیاسی و مجازات اعدام، و در یک نگاه فراگیر خشونت زدایی از فرهنگ سیاسی و بالاکشاندن سطح اخلاق در جامعه شود؟ (بسیاری تحلیلگران، پیام سیاسی و اخلاقی جنبش سبز را هم ارز میدانند.)
نقش کوشندگان برون مرز در بحثهای نظری پیرامون خشونت زدایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مهری جعفری ـ ببینید مسئله اصلی شکل گیری فضای بحث و گفتگو است. اگر انجام کارهای گروهی در یک فضای هم فکری و گفتگو به یک عادت اجتماعی تبدیل شود، در آن صورت نه تنها مردم از جنبههای مثبت و منفی نظرات خود آگاه میشوند بلکه یاد میگیرند که چگونه تحمل داشته باشند. صبر و تحمل در مقابل نظر و عمل مخالف، کلید اصلی در مقابله با خشونت محسوب میشود و رمز موفقیت کشورهای پیشرفته در ایجاد روابط اجتماعی صلح آمیز و مبتنی بر عدالت است.
در سالهای اخیر دسترسی وسیع مردم به رسانههای جمعی بیطرف، و دسترسی همه گیر مردم به نظر و عقاید دیگران از طریق اینترنت، فضای گفتگو را ورای مناسبات تهدیدآمیز اجتماعی و ورای خشونتهای حکومتی گسترش داده است؛ و دقیقا همین فضای باز تبادل اطلاعات که حالا در قالب یک حق اجتماعی در کشورهای توسعه یافته مطرح میشود، به کوشندگان اجتماعی و انسانهای صلح جو این امکان را داده است که استدلالهای انسانی بشردوستانه خود را تا حد حذف مجازات اعدام به گوش مردم برسانند و شاید در بسیاری مواقع هم توانستهاند افکار عمومی را با خود همراه سازند.
اما متاسفانه در این سالها موانع جدی در ایجاد تشکلها و سازمانهای مردمی و طرح بحث و نظر آزاد در داخل ایران وجود داشته است. از این نظر کوشندگان خارج از ایران میتوانند فضای باز اجتماعی و سیاسی در بین خود ایجاد کنند و زمینه شکل گیری گفتمان اجتماعی حذف خشونت را فراهم آورند.
هرچند در شرایط کنونی تا رسیدن به یک اتفاق نظر جمعی نسبت به مقابله با خشونت راه طولانیای در پیش رو داریم و برخوردها و آموزشهای خشونت آمیز حکومت در طی سالهای متمادی و ریشههای اجتماعی خشونت در ایران موانع جدیای در پیش روی تلاشها اجتماعی ایجاد کرده است.
م. ز: برخی تحلیلگران باوردارند میتوان با پذیرش برخی اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی برای یک بازۀ زمانی محدود، و موظف کردن نظام به رعایت آن اصول، در چهارچوب همین قانون اساسی در کشور ایران انتخابات آزاد برگزارکرد و مشکلات کنونی را با روشی مسالمت آمیز پاسخ داد. میگویند «فلسفه وجودی قانون اساسی قرار است حاکمیت یک کشور را محدود و موظف کند، نه ملت را.»
شما در مصاحبهها و مقالات اخیر خود بحث اصلاح پذیری قانون اساسی را به لحاظ حقوقی چالش کردهاید. نگاهتان به «مسئلۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی» چگونه است؟
مهری جعفری: من فکر میکنم در زمینه اصلاح قانون اساسی یک رویکرد سیاسی مشخص، راه حلها نامشخصی را ارایه میدهد: در این رویکرد به قول شما تحلیلگرانی هستند که اصلاح مسالمت آمیز قانون اساسی را برای مطابقت آن با حقوق بشر و رسیدن به انتخابات آزاد میسر میدانند. اما پرسش من این است: چگونه؟
در انجام هرگونه حک و اصلاحی در قانون اساسی باید توجه داشت که به همان اندازه که قدرت زبان حقوقی در تغییر معانی و مفاهیم کلی نامحدود است، در تعیین مصادیق و جزییات یک مساله محدود و معین است.
به همین دلیل در اصول قانون اساسی آنجا که قرار است نقشهای کلیدی در تقسیم قدرت یا کلمات کلیدی در نحوه اداره کشور بیان شود، کلمات به طرز زیرکانهای به مفاهیم معین غیر قابل تفسیر اطلاق میشوند. هر کدام از این کلمات مبین بخشی از ارکان این نظام سیاسی هستند و اگر کسی بخواهد کوچکترین اصلاحی در آنها بدهد، نمیتواند بدون برهم زدن سیستم بنیادین آن موفق شود.
این اصول همانها هستند که قدرت را به شخص رهبر و نهادهایی که به دست او اداره میشوند، بخشیده است.
برای نمونه میتوان به نحوه انتخاب مقام ریاست جمهوری در قانون اساسی اشاره کرد.
طبق این قانون، رییس جمهور یک مرد مذهبی است و باید معتقد به مذهب شیعه اثنی عشری باشد، پس نیمی از جمعیت ایران که زنان هستند و تعداد زیادی که مذهبی نیستند و تعداد بسیار زیادی که شیعه اثنی عشری نیستند نمیتوانند رییس جمهور باشند.
دوم: او از طرف رهبری تعیین میشود و از طرف رهبری هم قابل عزل است. چرا که تعیین صلاحیت او به دست شورای نگهبان است و طبق بند ۱۰ اصل ۱۱۰ عزل یا ابقای او یکی از اختیارهای رهبر است.
یعنی از یک طرف اگر بخواهیم حقوق زنها و حقوق افراد غیر معتقد به مذهب شیعه اثنی عشری را رعایت کنیم، باید «تغییرات» عمدهای در این اصل به وجود بیاوریم. از طرف دیگر و مساله مهمتر اینکه برای برگزاری انتخابات آزاد، باید اختیارات شورای نگهبان را در گزینش افراد حذف کنیم و حذف اختیارات شوررای نگهبان که منتخب رهبری هستند در اصل حذف اختیارات رهبری در تعیین رییس جمهور نیز خواهد بود. که خب همه اینها تغییرات بنیادین در سیستم حکومتی یک کشور است و نه صرفا اصلاح قانون اساسی.
اما پرسش اینجاست که چگونه حتی بخش کوچکی از این اصلاحات امکان پذیر است؟
ناگفته پیدا است که اصولا زمانی که همه ابزارهای قانون گذاری و اجرا در دست یک نفر یا یک گروه نظامی باشد، نمیتوان از او یا آنها انتظار داشت که به تصویب قانونی برای محدود کردن قدرت خود دست بزنند.
اما راه حل ممکن، استفاده از مبارزات فعالین مدنی و جنبش مردمی در فشار به رژیم و نهایتا انجام مذاکره با رژیم و رسیدن به اصلاحات است؛ که باید گفت که این طرح از زمان شکل گیری خود، بر پایه و اساس صادقانهای استوار نیست.
چرا که اصلا مشخص نمیکند دستاورد اصلی زنها و کوشندگان اجتماعی به طور مشخص و دقیق در ازای پرداخت هزینه سنگین مبارزه، تحمل زندان و شکنجه، در این راه حل اصلاح طلبانه، چه خواهد بود؛ و اصلاحات مبهمی که در نهایت ممکن است به طور جزئی و با هزینه سنگین از طرف رژیم پذیرفته شود، چگونه میتواند انگیزه مهمی برای نیروهای سیاسی و فعالین مدنی باشد تا آنها در ازای این خواسته که تغییر عمدهای در وضعیت کنونی آنها ایجاد نخواهد کرد، حاضر به تحمل زندان و شکنجه شوند.
واقعیت این است که این راه حل در شرایط کنونی بیشتر از طرف افرادی ارایه میشود که بعد از جنبش سبز به طور کامل از بدنه حکومت جدا شدهاند و این سوء ظن را بین فعالین تشدید میکند که این عده قصد دارند با همراه کردن جنبش اجتماعی مردم با نظرات خود و در نتیجه فشار به حکومت و طرح شروط عملی و ممکنی دوباره به جایگاه گذشته خود در عرصه رقابتهای ناسالم قدرت برگردند.
اما به طور کلی من در مورد اصلاحات فکر میکنم کسی که برای برقراری صلح و برابری اجتماعی و سیاسی انسانها تلاش میکند، خود به خوبی میداند که هدف اصلی، اصلاح و بهبود امور است تا انسانها در شرایط شرافتمندانه تری زندگی کنند؛ ضمن آنکه حرکت و تلاش برای تغییر در هر سیستمی و در هر شرایطی امکان پذیر است. گاه شاید مجبور باشی که برای حق نوشیدن آب آشامیدنی سالم مبارزه کنی وگاه نیز برای حق آزادی بیان؛ گاه این مبارزه مقطعی و همراه با مذاکره با عناصر قدرت است وگاه دراز مدت و با استفاده از شیوههای مدرن رویارویی.
و در شرایط حاضر میبینیم که رژیم ایران توانسته به تدریج داشتههای بدیهی و حقوق بنیادین ساکنان ایران را حذف و نابود کند.
حال شرایط در ایران به گونهای است که گویا ما رفته رفته برای به دست آوردن حق نوشیدن آب سالم و تنفس هوای بدون آلودگی باید مبارزه کنیم و هزینه بپردازیم.
اما همه این تلاشهای حتی مقطعی برای بهبود امور برای من به این معنی نیست که ما بخواهیم هدف کوششهای خود را اصلاح قانون اساسی قرار دهیم و حفظ یک نظام دیکتاتوری، نظامی و ایدئولوژیک را در پوشش اصلاحات توجیه کنیم.