فارسی در داستانهای کوتاه، در رمانها و در طنزنامهی دختر دخو، در افسانههای ایرانی عصرما و در هزار بیشههای سیاسی مهشید امیرشاهیست که زبان آزادی، آزادگی، آزاد زیستن و دفاع از آزادی شده است. این را باید ستود و قدر شناخت.
به مهشید امیرشاهی که رسم آزادی و آزادگی را می نویسد
دوستان گرامی انجمن اجتماعی ـ فرهنگی ایرانیان وال دومارن فرانسه
و حضار ارجمند
در مقدمه این پیام اجازه میخواهیم شادمانی قلبی و قدرشناسی خود از اقدام شما عزیزان در برگزاری این مراسم و حضور در این جمع را اعلام نمائیم. زیرا از نظر ما هر آن کس که ستودنی را میستاید و پاس داشتنی را پاس میدارد، خود شایسته قدرشناسیست.
البته تدارک چنین جمع یا هر گردهمآئی دیگری برای گرامیداشت زبان فارسی، همت بلندیست، اما بلندتر از آن ستودن کسانیست که نه تنها به این زبان امکان ادامه حیات، بلکه امکان زندگی کردن بخشیدهاند.
دوستان همه میدانند و حتماً به عنوان ایرانی تبعیدی یا مهاجر به سرزمینهای آزاد در تجربههای خود کم و بیش آموختهاند که تفاوت بزرگی است میان زنده ماندن و زندگی کردن. زنده ماندن همچون حرکتیست بیفراز، اما با نشیبی دائمی، حرکتی میان آمدن و رفتنی بی بهره، و عاقبتِ تاریک و محتوم آن، یعنی ناپدید شدن و از یاد رفتن. تنها زندگی کردن است که لحظههای فرود و فراز، احساس اندوه و شادمانی، شکست و پیروزی، از خامی به بلوغ و لحظههای به یادماندنی و بجای ماندنی، را در خود و با خود دارد.
زندگی زبان فارسی ما از زندگی اهل آن یعنی از زندگی فارسی زبانان و سرگذشتی که بر آنان رفته رنگ گرفته است. این زبان در هزار و صد سال تاریخش و به دست دهها نسل از ایرانیان دوام یافته، از طریق سخن گفتن، نوشتن، اندیشیدن، مبادلهی فکر و احساس و تجدید پیوندِ انسانی که همه ما فارسی زبانان و دهها نسل از آباء و اجدادمان بدان مشغول بودهایم، و هر یک به سهم خود با دلبستگی که به این زبان داشتهایم به امکان بقا و دوام آن یاری رساندهایم.
اما زبان فارسی، همهی لحظههای فراز، شوکت و شکوه و لحظه های بجای ماندنی و به یادماندنی خود را وامدار سرآمدان و آن اهل قلمیست که در هر دورهی تاریخی پر فراز و نشیب این ملت، به ویژه در لحظههای نشیب، آنچه از فرهنگ والائی، فضیلتِ اخلاقی و از فرزانگی آدمی را که در ژرفای دل حسرتزده و کنه آرزوهای دستنیافته این ملت موج زده و امکان زیستناش را نیافته است، به یاری قلم به تصویر کشیده و تصوری ممکن از زیستنِ بهترین الگوهای زمانه را پیش چشم ملت قرار داده و همچون رشته نگهداری و نجات از غلتیدن به پارگین پلیدی در دست این مردمان نهادهاند.
از سُرایش حماسههای فردوسی در ستایش دلیری و دلاوری، تا شوریدن عارفانه بر ظلم محتسب، و ستایش تردامنی به می و میخانه زندگی زمینی در مقابله و ضدیت با مکتب زهد آسمانی که تنها به کار به درازا کشاندن مُردن میآید، و تا باز کردن بند کهنگی از پای فکر و شعر و ادب نیمائی، ما ایرانیان دورههای سخت اما لحظههای پرشکوهی را تجربه کرده ایم. ره بسیار گم کردهایم. اما راه بازگشت به همت همان سرآمدان و اهل زبان فارسی همواره باز بوده است.
زندگی در آزادی، حسرت دل زمانهی ماست، که حضور پر جلوهاش در افق دیدها بیش از سدهای به درازا کشیده و همچنان آرزوی دست نیافتنی مانده است. از رهگم کردگیهایمان در راه آزادی در این یکسده سخن نگوئیم، که امشب و در اینجا جای سرزنش خود نیست. شب ستودن و قدرشناسیست. ستایش آن کسی است که درمدرسهی فضیلت و فرهنگ والائی و اخلاقی زبان فارسی و در پیامهای فرزانگیهای نهفته در این زبان پرورش یافته و به سهم خود که بس بزرگ است، به پروراندن این زبان دست قدرتمندی رسانده است. فارسی در داستانهای کوتاه، در رمانها و در طنزنامهی دختر دخو، در افسانههای ایرانی عصرما و در هزار بیشههای سیاسی مهشید امیرشاهیست که زبان آزادی، آزادگی، آزاد زیستن و دفاع از آزادی شده است. این را باید ستود و قدر شناخت.
ما دو فرزند دلبسته آن سرزمین مادری و زبان فارسی، چه سربلندیم که در روزگار مهشید امیرشاهی نویسنده آزادی به زبان فارسی زندگی می کنیم و این امکان را یافته ایم که بار دیگر امشب و در این مراسم، پیام قدرشناسی و ستایش خود را از ایشان و از زبان فارسی که به یاریشان یکی از دورههای شُکوه و شُوکت خود را آغاز کرده است، تقدیم نمائیم.
فرخنده مدرس، علی کشگر دوستداران مهشید امیرشاهی جلوهی آزادی و آزادگی
فوریه ۲۰۱۲