جنبش سبز در آینه افکار عمومی جهان
گفتگو با دکتر جمشید فاروقی
تلاش ـ در آستانه دومین سالگرد برآمد جنبش سبز قرار داریم. از همان آغاز بخش فارسی رادیو صدای آلمان (دویچه وله) از مراکز پخش اخبار این جنبش، حوادث و رخدادهای آن در داخل کشور و همچنین نظرخواهی دائمی از چهرهها و شخصیتها و فعالین و مدافعین این جنبش در داخل و خارج کشور بوده است. در آغاز این گفتگو و پس از این همگامی گزارشی و تحلیلی دوساله، مایلیم ارزیابی شما را به عنوان مسئول این بخش از وضعیت امروز جنبش سبز در داخل میهنمان بدانیم.
فاروقی : مدیر عامل دویچه وله، آقای اریک بترمن آشکارا دویچه وله را صدای حقوق بشر نامیده است و این موضوع محدود به بخش فارسی دویچه وله نمیشود و همه زبانها و برنامههای این رسانه را در بر میگیرد. هر سی زبان دویچه وله، صرفنظر از اینکه فعالیت رسانهایشان رادیو، تلویزیون یا آنلاین باشد، میبایست در کار و برنامه خود به بازتاب موارد نقض حقوق بشر در پهنه گیتی بپردازند. بدیهی است که اهمیت این موضوع برای برنامههای فارسی و چینی دویچه وله دو چندان است.
نقض حقوق بشر در ایران به این دو سالی که از جنبش سبز میگذرد محدود نمیشود، اما به صراحت میتوان گفت که برخورد خشن حکومت با فعالین مدنی و سیاسی ظرف ۲ سال گذشته شدت بیشتری به خود گرفته است. تقریبا همه روزه ما شاهد نقض حقوق بشر در ایران هستیم و از این رو بخش فارسی دویچه وله طبق سیاست کلی این رسانه چند زبانهای اقدام به بازتاب اخبار هولناک مربوط به شکنجه و زندان در ایران مینماید. من آرزو میکنم که روزی برسد که دست اندرکاران دویچه وله و سایر رسانههای فارسی زبان و البته رسانههای بینالملل اخباری غیر از اخبار مربوط به مناقشه هستهای و اعدام و شکنجه منتشر کنند. ظرف این دو سال گذشته، به جرات میتوانم بگویم که حتی یک روز نبوده که ما فارغ از الزام بازتاب چنین اخباری باشیم.
اما در مورد پرسش اصلیتان. در مورد جنبش سبز ظرف این دو سال بسیاری از فعالین سیاسی و پژوهشگران مطلب نوشتهاند و از آن جمله پیرامون الوان و رنگارنگ بودن این جنبش، موضوع رهبری و هدایت آن و سایه روشنهای آن. اجازه بدهید من این گفتوگو را از منظر دیگری دنبال کنم. هر جنبشی، صرفنظر از نام و ترکیب آن، از ظرفیتی برخوردار است. ظرفیت جنبش را نمیتوان ارادهگرایانه تعریف کرد. رهبران یک جنبش اعتراضی میتوانند در تعیین شعارها و هدفها ارادهگرایی کنند، اما ظرفیت و توان جنبش را نمیتوانند خودسرانه تعیین کنند. تعیین ارادهگرایانه شعارها و هدفها میتواند به جنبش آسیب وارد سازد. هرگاه این شعارها و هدفها نازلتر از ظرفیت جنبش باشند، توان جنبش را هدر میدهند و هرگاه فراتر از توان و ظرفیت جنبش باشند میتوانند از گستره و شمار نیروهای حاضر در آن جنبش بکاهند.
ظرفیت و توان جنبش برآیند آمادگی زیرمجموعه جنبش برای پرداخت هزینه است. هر جنبشی به باور من از دو ظرفیت متفاوت برخوردار است. ظرفیت لحظه و ظرفیت درازمدت. ظرفیت لحظه حکایت از آمادگی زیرمجموعه جنبش در لحظه حاضر دارد. حال آنکه ظرفیت درازمدت ناظر بر توان جنبش در مسیر خود به سمت هدفهای اصلی است. هنر رهبری جنبش یعنی تلاش برای افزودن ظرفیت لحظه تا بدان حد که دستیابی به اهداف اصلی جنیش ممکن شود. تشخیص توان جنبش در لحظه حاضر و در درازمدت برای امر رهبری یک جنبش از اهمیتی تعیین کننده برخوردار است. عدم تشخیص صحیح میتواند به جنبش آسیب بزند و این به گمان من همان چیزی است که ظرف ۲ سال گذشته روی داده است. در روزهای پس از انتخابات، جنبش از ظرفیت نسبتا بالایی برخوردار بود که آنگونه که باید و شاید مورد استفاده قرار نگرفت. در آستانه عاشورا، بخشی از جنبش عزم جزم خود را برای پریدن از روی سایه دولت تمامیتگرا به نمایش گذاشت، اما عدم بهرهگیری به موقع و صحیح از این پتانسیل و توان به جنبش آسیب رساند. پس از آن نیز ما شاهد ناهماهنگیهایی در سطح رهبری جنبش بودیم. امروز توان لحظه جنبش در اثر این خطاها در همان حدی است که شاهدش هستیم. جنبش سبز برخلاف جنش مدنی و اعتراضی کشورهای عربی نتوانست از همه توان نهفته در خود بهره گیرد. اما، همانگونه که پیشتر گفتم، موضوع تنها به توان لحظه محدود نمیشود و ما میبایست توان درازمدت جنبش را نیز در نظر گیریم. جنبش مدنی و اعتراضی ایران خواهان استقرار نظمی دموکراتیک است و خواهان تحصیل همه آن چیزهایی است که مردم در بسیاری از کشورهای منطقه نیز کسب کردهاند. جوانان و مردم ایران شایستگی نظمی دموکراتیک را دارند. ما در مسیر گذار از ساکن به شهروند هستیم، مسیری طولانی که از انقلاب مشروطه آغاز شده است و کماکان ادامه دارد. جنبش سبز نشان داد که این مسیر رهروان بسیاری دارد که باعث دلگرمی و امید میشود. تحولات سیاسی کشورهای همسایه نیز بر بستر اختلافات شدید موجود در حکومت اسلامی میتوانند به گامهای این رهروان شتاب بخشند.
حکومت گمان میکند سرکوب جنبش برابر است با مدیریت بحران. حال آنکه بحران ریشه در نارضایتی مردم دارد و داروی بیماری نارضایتی اجتماعی چماق نیست.
تلاش ـ در آغاز به نظر میرسید، جنبش سبز افکار عمومی جهانی، خاصه جهان غرب را به سرعت و با علاقمندی بسیار به خود جلب کرده و این جنبش در این کشورها و در محافل گوناگون از دولتی گرفته تا گروههای مختلف اجتماعی و مدنی از بازتاب مثبتی و حمایت گرانهای برخوردار شد. آلمان نیز از این بازتاب مستثنا نبوده است. شما به دلیل موقعیتی که در دویچه وله دارید، طبعاً با نمایندگانی از این افکار عمومی در تماس و تبادل فکری بوده و مشاهداتی داشتهاید که یادآوری آنها برای کسانی که این جنبش و بازتاب بیرونی آن را آفریدند، حتماً خواندنی و درخور برخی نتیجه گیریهائیست.
فاروقی : دقیقا همینگونه است که میگوئید. البته باید به این نکته توجه داشت که شروع جنبش اعتراضی و مدنی در خاورمیانه، در ایران و در روزهای پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری کلید خورد. در آن هنگام ما شاهد تحول مشابهی در دیگر کشورهای منطقه نبودیم و بدیهی است که تحولات سیاسی در ایران و از جمله گستره اعتراض مدنی در ایران برای رسانهها و سیاستمداران غربی از اهمیت فراوانی برخوردار بود.
سیاستمداران کشورهای غربی و از آن جمله سیاستمداران آلمان توجه خاص و ویژهای به ایران دارند. صرف نظر از اهمیت استراتژیک و اقتصادی ایران برای غرب، اهمیت ایران ریشه در نقشی دارد که این کشور در تحولات منطقه ایفا میکند. امروز دیگر برای همگان روشن شده است که مشکلات سیاسی و اجتماعی در کشورهای منطقه و از آن جمله پروژه صلح خاورمیانه و استقرار صلح و آرامش در عراق و افغانستان مستقل از ایران و رویکرد این کشور به منطقه و رویکرد جهان به ایران قابل حل نیستند. تحولات اخیر و توفان دگرگونی در دیگر کشورهای منطقه نظیر بحرین و سوریه نیز از اهمیت ایران در منطقه نکاستهاند، بلکه این اهمیت را نشان میدهند. این چنین است که کشورهای منطقه گرچه هر یک با مشکلات خاص خود روبهرو هستند، اما برای مشکلات این کشورها راه حلهای مستقل از هم وجود ندارد و سرنوشت این کشورها به گونهای به هم گره خورده است که به عنوان نمونه کسی نمیتواند بحران بی ثباتی عراق را بدون فائق آمدن بر بحران دیپلماتیک غرب با ایران حل کند.
در زبان انگلیسی مثلی وجود دارد که میگوید اگر شما بخشی از راه حل نیستید، پس قطعا بخشی از مشکلید. و جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس خود تا کنون عمدتا بخشی از مشکلات منطقه بوده و نه بخشی از راه حل این مشکلات. سیاستمداران غربی نیز در عمل چنین نظری دارند. به عنوان نمونه آقای هنری ووستر، رئیس دفتر مسائل ایران وزارت امورخارجه آمریکا که چندی پیش با او دیدار و گفتوگو داشتم موقعیت ایران را حساستر از موقعیت کشورهایی نظیر لیبی و سوریه میدانست. اما این اهمیت سیاسی و استراتژیک ایران به مشکلی به نام ایران پیچیدگی خاصی بخشیده است. این که برای این مشکل باید راه حلی یافت، امری است روشن. اما همگی خواهان گزینش راه حلی هستند که پیآمدهای کمتری برای منطقه و جهان داشته باشد. یکی از راه حلها میتواند تغییر سیستم سیاسی ایران یا تعدیل سیاست حاکمان ایران در اثر اوج گرفتن جنبش اعتراضی و مدنی باشد. بدیهی است که این راه حل برای استراتژهای غرب و همچنین برای مردم ایران و منطقه بهترین راه حل است. راه حلی است که در خدمت جنبش مدنی ایران قرار دارد و در عین حال راه حلی کم هزینه است.
جنبش سبز که شکل گرفت توجه همگان را معطوف به خود کرد. گستردگی جنبش و پتانسیل آن امید بخش بود. این جنبش همه را غافلگیر کرد. گرچه وجود نارضایتی در ایران بر کسی پوشیده نبود، ولی کسی گمان نمیکرد که این نارضایتی بتواند چنین گسترهای یابد و محرکی برای حرکت میلیونی مردم شود. رسانههای کشورهای غربی همواره شاهد تصویرهایی بودند که خبرگزاریهای رسمی ایران از حضور “امت همیشه در صحنه” منتشر میکردند. “مردمی” که به فراخوانهای حکومت به مناسبتهای مختلف به خیابانها میآمدند و یا خواهان محو کسی یا چیزی در جهان میشدند یا خواستار استقرار و بقای کسی و چیزی در نقطه دیگری از جهان. حال میلیونها نفر به خیابانها آمده بودند که خواهان دفاع از حرمت رای خود بودند. حکومت نیز انتظار این را نداشت که یکباره با چنین اعتراضی روبهرو شود. بدیهی بود که رسانههای بینالمللی به طور گستردهای اقدام به بازتاب این اعتراضها بکنند. روزهای متوالی خبر نخست همه بخشهای خبری رسانههای آلمان، خبر مربوط به اعتراضات مردم در ایران بود.
تلاش ـ چه در آغاز و چه در مراحل بعدی، سیری در رسانههای اینترنتی و ارتباطات دیگر نشان داده و میدهند، که جنبش سبز و به ویژه بدنه آن نسبت به بازتاب حرکت خود در جهان خارج از ایران بی تفاوت نیست. شما این حساسیت دوطرفه؛ افکار عمومی جهان نسبت به آنچه که در درون ایران می گذرد و حساسیت درون در مورد چگونگی بازتاب رفتارش در بیرون را چگونه ارزیابی می کنید؟
فاروقی : اینترنت و بهویژه حضور شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک و توئیتر چهره جهان رسانهای را دگرگون کرده است. اخبار مربوط به جنبشهای مدنی و اعتراضی در این یا آن کشور به طور تقریبا همزمان در همه جهان منتشر میشوند. نمونه بارز آن میدان تحریر قاهره بود. “الجزیره” تصویرهای اعتراضات مردم مصر را به طور زنده در سراسر جهان در معرض دید مردم قرار میداد. نیروهای حاضر در زیرمجموعه آنچه به جنبش سبز شهرت یافته است خیلی زود به اهمیت اینترنت و خبررسانی سریع پی بردند. اخبار مربوط به اعتراضهای پس از انتخابات ریاست جمهوری خیلی سریع در اختیار دیگران قرار گرفت. ویدئوکلیپهای این اعتراضات و راهکار خشن حکومت در مقابله با تظاهرکنندگان و از آن جمله ویدئوی قتل ندا به گونهای سریع از طریق یوتیوب منتشر شدند. اهمیت بازگو کردن این اخبار و انتشار آنها برای کشورهایی نظیر ایران و چین که رسانهها در اثر سانسور قادر به بازتاب چنین رویدادهایی نیستند، به مراتب بیشتر است. حکومت نیز خیلی سریع متوجه این اهمیت شد و با فیلتر کردن سایتها و ایجاد اختلال در ارتباطات اینترنتی و ماهوارهای کوشید مانع از اطلاعرسانی آزاد شهروند-خبرنگاران به خارج از کشور و بازتاب این اخبار از طریق سایتها و شبکههای رادیویی و تلویزیونی به داخل کشور شود.
مانع شدن از خبررسانی آزاد، بخشی از پروژه مدیریت بحران حکومت بود. گرچه حکومت با ارسال پارازیت مانع از دریافت برخی از شبکههای تلویزیونی شد، ولی در زمینه فیلترینگ اینترنتی موفق نبود. به عنوان نمونه، سایت بخش فارسی دویچه وله از روز ۱۶ ژانویه ۲۰۰۹، یعنی حدودا شش ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری فیلتر شده است. اما شمار کاربران سایت بخش فارسی دویچه وله از آن هنگام تا امروز حداقل ۱۰ برابر شده است.
اهمیت خبررسانی و بازتاب خبر تنها اطلاع دادن نیست، بلکه دعوت به یاری و پشتیبانی است. این اطلاعرسانی و بهویژه فعالیت بینظیر ایرانیان ساکن خارج از کشور به آنجا منجر شد که موضوع نقض حقوق بشر در ایران که متاسفانه سالهای سال در سایه مناقشه هستهای قرار گرفته بود، بتواند به موضوع مهم و کلیدی در رویکرد جهان به ایران بدل شود. تعیین گزارشگر ویژه مربوط به مسائل حقوق بشر توسط سازمان ملل و صدور قطعنامه محکومیت ایران به خاطر نقض آشکار و خشن حقوق بشر، گسترش تحریمهای ایران از تحریمهای اقتصادی به تحریمهای سیاسی، درخواست بلوکه کردن داراییهای ۳۲ تن از کسانی که در سرکوب مردم ایران نقش داشتهاند، کنترل دقیقتر داد و ستدهای اقتصادی کشورهای جهان با ایران و موارد دیگر، همه و همه نتیجه چنین روندی بودهاند.
از جانب دیگر، بازتاب اخبار مربوط به اعدام و شکنجه فعالین مدنی در ایران در خارج از کشور حساسیت سازمانهای مدافع حقوق بشر را برانگیخته است و همین امر مانع از تکرار کشتارهای گسترده پس از انقلاب و از آن جمله کشتار تابستان ۶۷ شده است. اینکه مردم احساس بکنند که در امر مبارزه خود برای کسب حقوق مدنی تنها نیستند و از حمایت بینالمللی برخوردارند، بسیار دلگرم کننده است.
تلاش ـ با همه حمایتی که کشورهای غربی از خیزش و جنبش های کشورهای عربی ـ اسلامی منطقه نموده و مینمایند و با این که این دولتها در تکیه بر سمت و سوی آزادیخواهی و دگرگونیهای دمکراتیک در این کشورها، از هیچ کوششی کوتاه نمیآیند، اما ابراز تردیدها و نگرانیهای غرب و محافل روشنفکری، سیاسی و مطبوعاتی از احتمال سمتگیری این جنبشها و تحولات بعدی در مسیری غیر از آنچه غرب آرزو میکند را نمی توان نادیده گرفت. در مورد جنبش سبز چطور؟ آیا تردیدی در محافل غربی در قبال این جنبش در ایران از نظر سمت گیری و گرایش آن به سوی آینده و کشوری دمکراتیک و ملتزم به رعایت حقوق برابر انسانها، وجود دارد؟ بنا به تجربه شما نظر وبرداشت این محافل از بودن چهرهها و شخصیتهائی از درون همین حکومت، افرادی مانند آقایان موسوی، کروبی یا سایر اصلاح طلبان در مقام سخنگویان این جنبش چیست؟
فاروقی : مقایسه جنبشهای اعتراضی با یکدیگر آن هم در دورههای تکوینیشان کار چندان صحیحی نیست. اما اگر جنبش اعتراضی و مدنی ایران را با جنبشهای کنونی در کشورهای عربی مقایسه کنیم، رسیدن به این نتیجه دور از منطق نیست که آنچه کشورهای مصر و تونس در این لحظه تجربه میکنند، کمابیش آن چیزی است که ما ۳۲ سال پیش تجربه کردیم. البته امید من این است که آنها از تجربه منفی ایران بیاموزند و مستی ناشی از سقوط دیکتاتور مانع از دیدن خطر شکل گیری یک دیکتاتوری جدید در کشورشان نشود. ایرانیان ظرف ۳۲ سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد دریافتهاند که سقوط دیکتاتور به معنای سقوط دیکتاتوری نیست و رفتن سلطان دیکتاتور همانهنگام به معنی آمدن نظمی دموکراتیک نبوده و میتواند حکومتی را به قدرت برساند بدتر از آنچه سرنگون شد.
کشورهای اسلامی عصر روشنگری را آنگونه که ما در تاریخ مدرن اروپا شاهدش بودیم، تجربه نکردهاند. از این رو، الزام جدایی دین و دولت در این کشورها به باور مردم بدل نشده است. همین نبود عصر روشنگری و عدم حضور فرهنگ رواداری و مدارا باعث آن شد که مردم نتوانند از مبارزه خود علیه حکومت پهلوی نتیجه مطلوب را بگیرند. این تجربه تلخ در عین حال تجربه آموزندهای بود. اما کشورهای عربی و کشورهای اسلامی آسیایی هنوز چنین تجربهای نکردهاند. از این رو نگرانی غرب نسبت به سمت و سوی تحولات سیاسی در کشورهای عربی بی پایه و اساس نیست. بسیاری به سخنان زیبا و دموکراتیک رهبران مسلمان کشورهای مصر و تونس دل بستهاند و این که آنها به رای مردم احترام میگذارند و خواهان استقرار حکومتی اسلامی از نوع ایران نیستند. اما، مگر آیتالله خمینی پیش از کسب و انحصار قدرت در ایران چیز دیگری میگفت؟ او نیز در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ردای یک رهبر دموکراتیک را به تن کرده بود. در آن هنگام نه از محدودیتهای اجتماعی برای زنان سخن در بین بود و نه از محدودیتهای سیاسی برای دگراندیشان. اما پس از کسب و انحصار قدرت ما شاهد آن بودیم که از آن سخنان دموکراتیک اثری باقی نماند و یک حکومت تمامیتگرا و اتوکراتیک در ایران بر سرنوشت مردم حاکم شد.
در قیاس با کشورهای مصر و تونس، اوضاع در کشورهای لیبی و سوریه بغرنجتر است. هیچ کس نمیتواند به صراحت بگوید که سقوط قذافی و بشار اسد به کجا خواهد انجامید. در بحرین نیز ما شاهد رویارویی سیاسی دو کشور ایران و عربستان سعودی هستیم که خود را در قالبی مذهبی نشان میدهد. بههر روی میتوان گفت که تحولات کشورهای عربی و تلاش کنشگران سیاسی برای سرنگونی سلطانهای رئیس جمهور، تحولات مثبتی است، اما نمیبایست خیلی به فرجام نیک این تحولات در آیندهای نزدیک خوش بین بود. تجربه ایران میتواند به حال جنبش اعتراضی کشورهای عربی بسیار مفید واقع شود. اما آیا مستی تودهای مجالی برای خردورزی قائل خواهد شد؟ این همان پرسشی است که پاسخ آن را قرائت تحولات ماههای آتی نشان خواهد داد.
در مورد ایران، اوضاع فرق میکند. کشورهای غربی در ارتباط با کشورهای عربی نگران رشد اسلامگرایی هستند. در مورد ایران چنین نگرانی بیمورد است. چون اسلامگرایی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمده و ۳۲ سال تمام هم رشد کرده و حال دوران کهولت خود را میگذراند. جنبش سبز میتواند دهها عیب و ایراد داشته باشد، اما زیرمجموعه این جنبش در اثر تجربه تلخ این سه دهه از قوه تشخیص خوبی برخوردار شده است. فراموش نکنیم که بسیاری از نیروهای اصلاحات و کسانی که امروز در صف جنبش مدنی و اعتراضی قرار گرفته و علیه نظم ولایی پا به میدان نهادهاند، مسلمانانی هستند که در اثر همین تجربه تلخ از بدنه و همچنین از راس هرم قدرت حاکم ریزش کردهاند.
ضربهای که جمهوری اسلامی ایران ظرف این ۳۲ سال به اسلام زد، ضربهای کاری و ویرانگر بود. مهمترین ضربه جمهوری اسلامی ایران به اسلام در اثر آمیزش دین با سیاست روی نمود. این همان چیزی بود که شماری از آیتاللههای شیعه نسبت به آن هشدار داده بودند. منع پرداختن به امور دنیوی در فقه شیعه و پرهیز از سیاست که تا زمان حیات آیتالله بروجردی در شمار ارکان اصلی باورهای شیعی بود توسط آیتالله خمینی مورد تجدید نظر واقع شد. تزویج دین و دولت در اثر پیروزی انقلاب اسلامی، توهم شکن بود و نارضایتیهای سیاسی و اجتماعی مردم در اثر سنگر گرفتن مسوولان مملکتی پشت آیه و حدیث عملا دوری مردم از باورهای مذهبی را به همراه آورد. پس از انتخابات ریاست جمهوری و بهره گرفتن از خرافههای مذهبی به منظور کسب مشروعیت و احیای حیثیت بر باد رفته آسیبی جدی به باورهای دینی مردم زد. این روند ظرف ماههای گذشته شتاب گرفته است. همانند سازیهای تاریخی بین رهبران جمهوری اسلامی با شخصیتهای دینی، پیش از آنکه منجر به تقدیس رهبران امروزین شود، از استحکام باورهای مردم نسبت به تقدس چهرههای صدر اسلام میکاهد. در شرایطی که جامعه جوان ایران هر روز آگاهتر میشود، تلاش برای حرکت روی زمین سست و لغزنده باورهای خرافی امری ابلهانه است. این چنین است که میتوان گفت جنبش اعتراضی و مدنی ایران از پختگی و بلوغی برخوردار است که امید بخش است. مردم برای دست یافتن به این پختگی سیاسی و بلوغ بهای سنگینی پرداخت کردهاند. همین بهای سنگین از ضریب خطا میکاهد.
تلاش ـ در مناسبات رسمی و روابط بینالمللی اساساً دولتها نه تنها نماینده ملتها محسوب میشوند، بلکه در فرهنگ سیاسی غرب و اصولاً نزد افکار عمومی کشورهای دمکراتیک، بسیار متداول و عادیست که سیاست و رفتار دولتها به شهروندان نیز نسبت داده شده و از نظر فرهنگی و اعتقادی هردو یگانه رقم بخورند. آیا برآمد جنبش سبز توانست در چنین ذهنیت عمومی خللی وارد سازد؟ با توجه به این که روزنامه نگاران و مخبرین در گوشه های دیگر جهان در ارائه شناخت و تصویر از ملتی نقش بسیار مهمی ایفا میکنند و شما به فراخور شغل خود با چنین قشری سروکار دارید، آیا در تصویر ذهنی که از مردم ایران وجود داشته است، دگرگونی صورت گرفته است؟
فاروقی: جنبش اعتراضی ایران تصور مردم جهان را نسبت به این کشور از اساس دگرگون کرد. تصویر ایران تا پیش از اوجگیری این جنبش، عمدتا تصویری منفی بود. تو پنداری که تصویر این کشور را در قاب یک حکومت کمابیش طالبانی درگیر یک مناقشه هستهای جای دادهاند. قاب عکسی که نه تنها نزد ایرانیان حس غرور بر نمیانگیخت که برخی حتی از عنوان این موضوع که ایرانی هستند در خارج از کشور شرم داشتند. من بر آن نیستم که حکومت ایران را حتی در بدترین دورههایش، طالبانی بدانم. اما چنین تصویری از حکومت ایران نزد مردم کشورهای غربی وجود دارد. حکومت هم در ارائه چنین تصویری بی تقصیر نبوده است. سخنان تحریکآمیز، عدم توجه به قواعد بازی در مناسبات بینالملل، انتشار عکس و فیلم از “امت همیشه برافروخته” از جمله دلایل شکل گرفتن چنین تصویر و تصوری هستند. حال آنکه جنبش سبز، نشان داد که ایران چهره دیگری هم دارد که تا کنون از انظار پنهان بوده. تصویری از مردمی که در راهپیماییهای مسالمتآمیز برای دستیابی به حقوق خود به خیابانها آمده و رشد و بلوغ سیاسی خود را به نمایش میگذارند. این جنبش غرور و حیثیت ایران و ایرانی را احیا کرد. در خارج از کشور با موجی از همبستگی سیاسی با جنبش اعتراضی و مدنی روبهرو شدیم. این همبستگی نه تنها خود را در بازتاب وسیع رسانهای به نمایش گذارد بلکه حتی برای ایرانیان احترام آفرید. چنان احترامی که من در تمامی این سالها هرگز نمونهاش را ندیده بودم.
تلاش ـ اگر نظراتی که شما در باره رشد و بلوغ مردم ایران ارائه میدهید، برداشتی قابل تعمیم به افکار و شناخت غربیان از جمله محافل مطلع آلمان از این ملت باشد، باید گفت این کشورها در مجموع ظرفیتی در این جنبش می بینند، که خاطرشان را در مورد تحولات آینده کشورمان و احتمالاً بهبود وضع منطقه امیدوار میسازد. اما از سوی دیگر حکومت اسلامی از رهبری آن گرفته تا دولت و نیرو های نظامی و امنیتی آن دست از تحریک و پیچیدهتر کردن مشکلات جهان و منطقه بر نداشتهاند. وجود آن امیدواری به نیروهای دمکراتیک مردمی و حضور یک جنبش اجتماعی با سمت و سوئی که گفتیم، تا چه میزان میتواند غرب را در استفاده از روشهای تندتری مانند حمله نظامی علیه ایران محتاطتر نماید؟
فاروقی : سیاستهای تحریکآمیز جمهوری اسلامی واکنشهای بسیار متفاوتی را برانگیخته است. هواداران روشهای تندتر علیه ایران و از آن جمله گزینه نظامی بیش از آنکه در کشورهای غربی نماینده داشته باشند، در خود منطقه و در همسایگی ایران حضور دارند. کشورهای عربی و شیخنشینهای حوزه خلیج فارس و البته بخشی از سیاستمداران تندرو اسرائیلی از جمله نیروهایی هستند که از کاربست راهکارهای خشنتر علیه ایران جانبداری میکنند. در کشورهای غربی نیز چنین تمایلاتی وجود دارد و آمریکا نیز گزینه نظامی را منتفی ندانسته است. اما آنچه در کشورهای عربی روی میدهد و وضعیت سیاسی حاکم بر منطقه عملا منجر به آن شدهاند که خطر مداخله نظامی در ایران کاهش یابد. به عنوان نمونه، تجربه عراق و افغانستان نیز در کاهش احتمال دست یازیدن به راهکارهای نظامی علیه ایران موثر واقع شده است. کاهش خطر حمله اما به معنی منتفی بودن گزینه نظامی نیست. ببینید خانم مدرس، من مردم کشورم را بیشتر از کشورم دوست دارم و میهنم را به خاطر هممیهنم دوست دارم و در عین حال مخالف جنگ و خونریزی هستم. امید من به آن است که جنبش مدنی و اعتراضی ایران بهزودی ثمر دهد و نیازی به گزینش راهکارهای خشنتر نباشد. همانگونه که پیش از این هم گفتم، این راه حل نه تنها راه حلی است کمهزینه، بلکه راه حلی است که همه از آن سود میبرند: هم مردم ایران و هم جامعه جهانی.
تلاش ـ مشکل دیگری که وجود دارد، تغییر نسبتاً سریع افکار عمومی است. توجهها در این سوی جهان وقتی جلب میشود که مردم صحنه خیابانها را تسخیر کنند. پس از اعتراضات گسترده آغازین، و موج شدید سرکوب و سلطه مأموران امنیتی بر خیابانهای شهرهای کشورمان، و به موازات آن کاهش اخبار و گزارشات رسانههای غربی، تصور بر خوابیدن جنبش و غلبه سکوت و به نظر بعضی «شکست» است. بی تردید مواردی پیش آمده که شما از سوی همکارانتان مورد این پرسش قرار گیرید؛ که چه شد و چه بر سر جنبش سبز و حماسهآفرینانش آمد؟ پاسخ شما در چنین مواقعی چیست؟
فاروقی : متاسفانه چنین تصوری نسبت به جنبش سبز در خارج از کشور وجود دارد. رسانهها برای خبررسانی خود نیاز به موضوعهای “جنجالی” دارند. مثلا میگویند اگر سگی پای مردی را گاز بگیرد، این خبر ارزش رسانهای ندارد. اما اگر مردی پای سگی را گاز بگیرد، این خبر ارزش رسانهای پیدا میکند. گرچه ظرف ماههای گذشته، اعتراضات مدنی در ایران کماکان ادامه داشته است، ولی اعتراضهای پراکنده گروههای نسبتا کمشمار برای رسانههای بینالملل چندان جذاب نیست. بدیهی است که خبر اعتراض کارگران این یا آن کارخانه در ایران یا تظاهرات پراکنده در این یا آن شهر کشور در سیل خبرهایی که از این جهان پر آشوب همه روزه روی تلکس خبرگزاریها میرود، گم میشود. همین موضوع میتواند این باور و تصور را ایجاد کند، که گویا در ایران هیچ اعتراضی نیست و جنبش مدنی از نفس افتاده است. از کار انداختن اینترنت و ماهوارهها در آستانه روزهای تظاهرات در ایران از سوی حکومت نیز، بخشی از راهکار مقابله با اعتراضها بود. و حال که توفان تغییر و تحولات کشورهای عربی را در بر گرفته، بسیاری از همکاران بخشهای دیگر دویچه وله از من همان پرسشی را میکنند که شما نیز پرسیدید. پاسخ من به این پرسش این است که جنبش سبز لحظهای از تاریخ گذار ایران از جامعهای استبدادی به جامعهای دموکراتیک و آزاد است. تاریخ این گذار ساختاری نه با جنبش سبز شروع شده است و نه با خاتمه آن به فرجام میرسد. ماههای پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری آشکارا نشان داد که مردم ایران نسبت به سرنوشت خود بیتفاوت نیستند. مسیر ایران به سمت ایجاد جامعهای دموکراتیک با مسیر کشورهای دیگر منطقه تفاوتی ماهوی ندارد. تظاهرات میلیونی مردم در هفتههای نخست پس از انتخابات نیز نشان داد که رهروان این راه نیز در ایران کم شمارتر از کشورهای عربی نیستند. صرفا نبض تحولات سیاسی در این یا کشور با هم تفاوت دارد. گاهی آرامتر میزند و گاهی شتابان، اما هیچگاه از تپش باز نمیماند.
تلاش ـ چند هفته پیش به همت هنرمندان و فیلم سازان آلمانی و ایرانیتبار این کشور، جشنواره معروف برلین (Berlinale) به صحنه حمایت از هنرمندان و فیلمسازان ایرانی و در جایگاه ویژه، دفاع از جعفرپناهی بدل گردید. این اقدام چنان بر رژیم اسلامی گران آمد که از سوی مسئولین سفارتخانه جمهوری اسلامی رسماً به آن اعتراض شد. جالب توجه اینجاست که در تجلیل از این نمایش همبستگی در این جشنواره، در مصاحبه ای توسط رادیو (DLF) با یک گزارشگر آلمانی که اخیراً برای تهیه گزارشی از وضع انتشار کتاب و سایر مطبوعات در ایران به کشورمان سفر کرده بود، وی میگفت: پیام چنین رخدادهائی در اصل به روشنفکران و خطاب آن به آزادیخواهان در داخل ایران است و این که؛ «علیرغم همه سرکوبها و فشارها صدای شما شنیده میشود.» چنین اقدامات و چنین سخنانی قاعدتاً باید مبتنی بر شناختی عمیقتر از تداوم مبارزات درون کشور و حمایتی پایدارتر از آنها و فراتر از لحظه اخبار پر سرو صدا باشد؟
فاروقی: حساب رسانههای بینالملل از نهادهای مدافع حقوق بشر و سازمانها و موسسههای مدنی جداست. نهادهای مدافع حقوق بشر میبایست همه موارد نقض حقوق بشر را مورد توجه قرار دهند. اما، نوع و گستره کار رسانهها با راهکار نهادهای مدافع حقوق بشر تفاوت دارد. رسانهها از حیث گستره پوشش خبری خود به دو دسته تقسیم میشوند. برخی از رسانهها کار خود را محدود به مرزهای کشور معینی نمیکنند و مخاطبین خود را در سراسر جهان دارند. البته بدیهی است که این رسانهها عمدتا به زبان انگلیسی هستند. گونه دیگر رسانهها، رسانههایی هستند که گستره فعالیتشان محدود به جغرافیای خاصی میشود. به عنوان نمونه، رسانههایی که ما در آلمان داریم و به زبان آلمانی خبررسانی میکنند. این رسانهها مخاطبین خود را دارند و ناگزیرند به مسائلی بپردازند که برای مخاطبین آنها جالب و جذاب است. در اینجا پوشش خبری تظاهرات پراکنده در این یا آن گوشه از جهان از چنان اهمیتی برخوردار نیست که در دستور کار آنها قرار بگیرد. خوشبختانه ایرانیان ساکن کشورهای دیگر و از آن جمله در آلمان خوب عمل کردهاند. نسل دوم ایرانیان موفق شدهاند به رسانههای آلمانیزبان راه یابند. من شماری از خبرنگاران جوانی را میشناسم که در شبکههای بسیار مهم آلمان کار میکنند. خبرنگارانی که گرچه شاید نتوانند خیلی خوب فارسی حرف بزنند، ولی خود را یار و همراه جنبش اعتراضی در ایران میدانند و اقدام به پوشش خبری مسائل ایران میکنند.
از جانب دیگر هنرمندان ایرانی نیز ظرف این دو سالی که از جنبش سبز میگذرد بسیار خوب عمل کردهاند. آکسیون جشنواره برلیناله که شما به آن اشاره کردید، یکی از این نمونههای خوب همبستگی بینالمللی با جنبش اعتراضی ایران است. در کشورهای دیگر نیز ما شاهد اقدامات مشابهی هستیم. به هر روی بازتاب سریع اخبار مربوط به نقض حقوق بشر در ایران و تلاش برای جلب توجه رسانههای بینالملل به نابسامانیهای کشور وظیفهای درازمدت است که نمیبایست از آن غافل شد. یکی از نکتههای اصلی سیاست مدیریت بحران جمهوری اسلامی ایران که به دولت سوریه نیز تجویز شده است، همانا طولانی کردن دوره کشمکشهای سیاسی و خسته کردن مردم و ناامید ساختن آنها از پیگیری خواستهایشان است. اگر ایرانیان ساکن کشورهای دیگر خسته شوند و در اثر این خستگی به بیتفاوتی سیاسی دچار شوند، حکومت سهلتر امر سرکوب اعتراضات در داخل کشور را دنبال خواهد کرد.
تلاش ـ در انتقال پیامهای حمایتی دلگرم کننده به درون کشور و رساندن آن به گوش آزدایخواهان ایران رسانه هائی چون دویچهوله چه نقشی دارند؟ آیا آنها در اتصال این دو طرفِ رابطه از آزادی عمل کامل برخوردارند یا مجبور به رعایت برخی محدودیتها در مناسبات رسمی میا ن دولتها هستند؟
فاروقی : نقش رسانههای فارسیزبانی که در خارج از کشور فعالیت میکنند با آنچه پیشتر گفتم تفاوت میکند. وظیفه اصلی خبررسانی به داخل کشور برعهده این رسانههاست. سانسور و کنترل دولتی امر اطلاعرسانی آزاد در داخل کشور را دشوار ساخته است. حال آنکه رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در اطلاعرسانی کمترین محدودیتی ندارند. این رسانهها نیز دو دستهاند. نخست سایتهایی که به همت یک یا چند نفر راهاندازی شدهاند و دوم رسانههای فارسیزبانی مثل دویچه وله، بی بی سی و نظایر اینها که بخشی از شبکههای بینالمللی کشورهای مختلف هستند. سایتهای آزاد خبری به هر روی میتوانند فارغ از هرگونه محدودیتی فعالیت کنند. یکی از این محدودیتها، موازین حرفهای خبررسانی است. فارغ بودن از رعایت چنین موازینی باعث آن میشود که امر سنجش عیار حقیقت در اخباری که این سایتها منتشر میکنند، دشوار شود. انتشار اخبار ناصحیح از اعتبار این سایتها و اعتماد به آنها میکاهد. دولت ایران نیز برای آسیب زدن به اعتبار این رسانهها اقدام به انتشار اخبار غلط میکند و همین امر میبایست وسواس و حساسیت مسوولان این سایتها را نسبت به آنچه منتشر میکنند، برانگیزد.
در مورد شبکههای خبررسانی مثل دویچه وله، صدای آمریکا، بی بی سی و رسانههای مشابه وضع فرق میکند. برخی از این رسانهها مستقیما توسط دولت این کشورها یا به طور مشخص توسط وزارت امور خارجه آنها تامین مالی میشوند و تحت نظارت آنها کار میکنند. در مورد دویچه وله، وضعیت متفاوت است. در آلمان شورای رسانهها وجود دارد که اعضای آن توسط دولت تعیین نمیشوند. این شورا بر کار رسانهها نظارت میکند. شهروندان آلمان هر ماه برای استفاده از رسانهها مالیات میپردازند. بودجه دویچه وله و رسانههای غیرخصوصی عمدتا از طریق این مالیات تامین میشود. از اینرو، دویچه وله زیر نظارت مستقیم وزارت امور خارجه آلمان یا دولت این کشور قرار ندارد. ما در تعیین گزارشهای روز خود از آزادی رسانهای برخورداریم. مهمترین محدودیتی که ما با آن روبهرو هستیم، رعایت موازین حرفهای خبرنگاری است. یعنی ما برای پوشش خبری خود نیاز به کنترل صحت یک خبر پیش از انتشار آن از طریق دو منبع مستقل داریم. رعایت چنین موازینی باعث تاخیر در انتشار اخبار میشود، اما از آنجا که انتشار توام با تاخیر یک خبر صحیح بهتر از انتشار شتابزده یک خبر غلط است، رعایت این موازین اعتمادسازی میکند.
البته باید تاکید کنم دویچه وله در عین حال وظیفه ایجاد رابطه بین آزادیخواهان داخل کشور و مدافعان حقوق بشر در فراسوی مرزهای ایران را برعهده ندارد. یکی از ارکان اصلی کار دویچه وله پوشش خبری موارد نقض حقوق بشر است و این کاری است که ما همه روزه انجام میدهیم. بدیهی است که وظیفه بازتاب آکسیونهای اعتراضی در خارج از کشور و همچنین بازتاب خبر همبستگی این یا آن نهاد آلمانی با جنبش اعتراضی ایران نیز بخشی از کار ما را تشکیل میدهد. دویچه وله در ضمن وظیفه دارد نظر شخصیتها، حزبها و موسسههای آلمانی پیرامون تحولات سیاسی در این یا آن نقطه از جهان و از جمله پیرامون آنچه در ایران میگذرد را پوشش دهد. شخصیتهای فرهنگی و سیاسی در آلمان و سیاستمداران این کشور نظری عمدتا منفی نسبت به دولت ایران دارند. اما اینکه چرا چنین نظر منفی نسبت به دولت ایران و مسوولان مملکتی ایران در خارج از کشور وجود دارد، بیش و پیش از آنکه به کار رسانههایی همچون دویچه وله برگردد، ناشی از نقشی است که خود حکومت در داخل کشور، در منطقه و در پهنه گیتی ایفا میکند. وظیفه رسانهها بازتاب دادن است، ولی مضمون آنچه را که ما بازتاب میدهیم، دولتها رقم میزنند.