«

»

Print this نوشته

دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / هفت/ دکتر جواد طباطبایی

‌تکرار می‌کنم که، به خلاف آن‌چه نویسندگان و مترجمان ایرانی گفته‌اند، رسالة شهریار ماکیاوللی نه تنها هیچ ربطی به «دستورنامه»، «اندرزنامه» و … ندارد، بلکه، برعکس، تدوین مبنای نظری این اندیشة سیاسی جدید جز با گسستی از منطق سیاستنامه‌ها ممکن نشده است. اگر این بحث بر خواننده‌ای ــ یا مترجمی ــ روشن نشده باشد، بسیاری از نکته‌های ظریف رسالة ماکیاوللی از او فوت خواهد شد، چنان‌که از نویسندگان ایرانی و مترجمان فارسی فوت شده است.

دربارۀ ترجمۀ متن های اندیشۀ سیاسی جدید

مورد شهریار ماکیاوللی

هفت‌

هفت ملاحظاتی دیگر در ترجمة برخی مفاهیم

تکرار می‌کنم که، به خلاف آن‌چه نویسندگان و مترجمان ایرانی گفته‌اند، رسالة شهریار ماکیاوللی نه تنها هیچ ربطی به «دستورنامه»، «اندرزنامه» و … ندارد، بلکه، برعکس، تدوین مبنای نظری این اندیشة سیاسی جدید جز با گسستی از منطق سیاستنامه‌ها ممکن نشده است. اگر این بحث بر خواننده‌ای ــ یا مترجمی ــ روشن نشده باشد، بسیاری از نکته‌های ظریف رسالة ماکیاوللی از او فوت خواهد شد، چنان‌که از نویسندگان ایرانی و مترجمان فارسی فوت شده است. بدیهی است که محمود محمود، در زمان خود، به سبب وضع بسیار نازل مطالعات مربوط به اندیشة سیاسی ماکیاوللی، نمی‌توانسته است تصوری از چنین بحث‌های ظریفی پیدا کند، اما عنایت و آشوری، اگر تخته‌بند تفنن نمی‌ماندند، و کار را جدّی می‌گرفتند، می‌توانستند با مطالعة برخی از تفسیرهای جدید تصوری جز آن‌چه در درسنامة نه چندان معتبر خداوندان اندیشة سیاسی و مقالة منسوخ دانشنامة بریتانیا آمده پیدا کنند. مترجم سوم نیز جای خود را دارد : شمار تحقیق‌ها در نسخه‌های رساله‌های ماکیاوللی، چاپ‌های انتقادی آن‌ها، تفسیرها و بررسی دقایق لغوی، مفهومی و نظام اندیشگی ماکیاوللی، و نیز پژوهش‌های مربوط به نظریة جمهوری‌خواهی در فلورانس و پیوندهایی که میان نویسندگان آن جنبشی که هانس بارون «اومانیسم شهروندی» نامیده، وجود دارد، چندان است که جز با صرف یک عمر نمی‌توان تصوری از آن پیدا کرد. اما در کشوری که بسیاری از استادان علم سیاست آن حتیû زبان ملّی را نیز به درستی نمی‌دانند، چگونه می‌توان از مترجم متفنن آن انتظار داشت که زحمت مراجعه به یکیْ دو تفسیر را به خود هموار کند؟
در بخش پیش به نکته‌هایی در ترجمة برخی مفاهیم فصل نهم و پیچیدگی‌های آن اشاره کردم؛ این‌جا، این بحث را از دیدگاه کلّی‌تری دنبال می‌کنم تا نشان دهم که فهمیدن برخی از مفاهیمی که به ظاهر بی‌اهمیت جلوه می‌کند، تا چه اندازه‌ای با فهم دیدگاه کلّی ماکیاوللی در نوشتن رسالة شهریار و بحث‌هایی که در دیگر فصل‌های همان رساله آمده، پیوسته است. این‌جا، کوشش می‌کنم تار و پود دو نکته‌ای را که در سطرهای گذشته به اجمال آوردم، در هم بتنم. پرسش این است که تکرار این‌که رسالة شهریار «اندرزنامه» نیست، چه ربطی به فهم مفاهیم و ترجمة نادرست آن‌ها دارد؟ آن دو مطلب هم‌چون دو روی یک سکه‌اند، به این معنا که ماکیاوللی در جایی از شهریار اشاره‌ای را می‌آورد که اگر کسی آن را نفهمد، متوجه بحث اساسی او نخواهد شد. خلاصة سخن این است که رسالة ماکیاوللی متنی دارای انسجام درونی است و منطقی بر آن فرمان می‌راند که نخست باید آن را فهمید. معنای این‌که آن با اثری هنری سنجیده‌اند، جز این نیست که این اثر را، که اندیشة نوآئینی را در رساله‌ای مفهومی مطرح می‌کند، باید با توجه به وحدت هنری آن در بیان اندیشه‌ای منسجم و نوآئین فهمید و توضیح داد، یعنی هر کوشش ادبی فرمالیستی، بویژه اگر برای «کهن‌شیوه‌تر» کردن لغوی و ادبی آن باشد، به معنای نفهمیدن نوآئین بودن معنایی آن است.
در فصل پانزدهم از رسالة شهریار، که یکی از مهم‌ترین فصل‌های آن است، ماکیاوللی می‌گوید که چون آهنگ آن دارم که، برای آن‌که گوشی شنوا داشته باشد، چیزی «سودمند» بنویسم،  به نظرم آمده است که بیشتر «حقیقت مؤثر امر واقع را دنبال کنم» تا تصوری خیالی که از آن داریم. عبارت متن چنین است :

Ma sendo l’intenzione mia stata scrivere cosa che sia utile a che la intende, mi è parso più convieniente andare drieto alla verità effettuale della cosa alla immaginazione di epsa.

هر یک از سه مترجم فارسی این عبارت را به شیوه‌ای ترجمه کرده‌اند. محمود محمود می‌نویسد : «از آن‌جایی که مقصود من نوشتن یک سلسله مطالب مفید و سودمندی است، مخصوصاً برای کسانی که مایل به مطالعه و فهم مطلب هستند، به نظر من، اگر عین حقیقت مطلب را تعقیب کنم، بهتر است تا این‌که پیرامون نظرهای خیالی یا تصوری بگردم، زیرا …»  ترجمة آشوری، که در فاصلة دو ویراست تغییری در آن داده نشده، و بیشتر از آن‌که ترجمة عبارت ماکیاوللی باشد، بازنویسی آن است، چنین است : «اما مرا سرِ آنست که سخنی سودمند از بهرِ آن کس که گوشِ شنوا دارد، پیش کشم و بر آنم که به جای خیالپردازی می‌باید به واقعیت روی کرد.»(۱) مترجم سوم، که متن ایتالیایی ساده شده را اساس کار قرار داده، شاید، متوجه بوده است که این «روی کردن به واقعیت» مطلب را نمی‌رساند و، از این‌رو، کوشش کرده است به نوعی پیچیدگی اصطلاحات ماکیاوللی و اشکال عبارت او را به خواننده منتقل کند. او می‌نویسد : «لکن چون نیّت من این است که مطلبی مفید برای آنان که می‌فهمند تحریر کنم، به نظرم شایسته‌تر آن است که به جای تصور و خیال‌پردازی به جوهر و حقیقت موضوع بپردازم.»
چنین می‌نماید که محمود محمود و زرکش، در ترجمه‌های خود، توجهی به اشکالی که در انتقال ترکیب verità effettuale della cosa وجود دارد، پیدا کرده بودند. اگرچه عبارت هر دو ترجمه دقیق نیست و هر یک چیزی بر متن افزوده یا از آن کم کرده‌اند، اما توجه آنان به اشکال خود یک گام به پیش و، از این حیث، ترجمة آشوری دو گام به عقب است، زیرا هم خود او متوجه اصل مطلب نشده و هم به نوعی «هشدار» که در هر دو ترجمه وجود دارد، بی‌توجه مانده است. چرا ماکیاوللی به جای «واقعیت» ترکیب نامأنوس «حقیقت مؤثر امر واقع» را به کار گرفته و صفت effettuale را بر حقیقت افزوده است؟ توضیح این مطلب در همان فصل نهم، که من در بخش پیشین توضیح دادم، آمده است. آن‌جا، ماکیاوللی گفته بود که از اختلاف «دو طبع مخالف» در هر دولت‌ـ شهر و کشوری «سه اثر» به وجود می‌آید. همان‌جا، توضیح دادم که اصطلاح «اثر» تنها در ترجمة زرکش آمده، محمود محمود با ترجمة آن به «نتیجه» به متن نزدیک شده، اما آشوری با ترجمة آن به «حالت»، که هیچ ربطی به اصطلاح ایتالیایی ندارد، بر حسب معمول، از کنار مطلب گذشته است. ماکیاوللی، در فصل پانزدهم، صفت effettuale را به قرینة اسم جمع effetti ــ «[سه] اثر» ــ در فصل نهم به حقیقت افزوده است. اگر خواننده‌ای آن مطلب نخست را نفهمیده باشد، به اهمیت این تأکید دوم نیز پی نخواهد برد. شیوه‌های ‌سه‌گانة ‌فرمانروایی اثرهای «دو طبع مخالفی» هستند که در هر دولت‌ـ شهر و کشوری وجود دارد. بنابراین، اساس دولت‌ـ‌ شهر و کشور وحدت نیست، بلکه تنش یا شکاف میان دو طبع مخالف است، یعنی «جمعیتِ» دولت‌ـ شهر و کشور نیز او «پریشانی» است. وحدت، در دولت‌ـ شهر و کشور، اثر تنش‌هایی است که میان «دو طبع مخالف»، که نه هرگز از میان می‌رود و نه هیچ دولت‌ـ شهر و کشوری می‌تواند وجود داشته باشد که فاقد آن دو باشد، پیوسته وجود دارد و در هر دوره‌ای «اثر»ی پدید می‌آورد.
از این‌رو، ماکیاوللی، در رسالة شهریار، بویژه در فصل‌های نخست و نهم، که به نظریة شیوه‌های فرمانروایی اشاره می‌کند، متعرض نظریة کهن شیوه‌های سه‌گانة فرمانروایی‌های مطلوب و منحرف نمی‌شود، زیرا آن طبقه‌بندی شیوه‌های فرمانروایی، به تعبیری که از ماکیاوللی آوردم، با تکیه بر «خیالی از واقعیت» تدوین شده است و، بنابراین، «حقیقت مؤثر» مناسبات قدرت و رابطة نیروها را بازتاب نمی‌دهد. هر شیوة فرمانروایی «اثر» تنشی میان «دو طبع مخالف» و «اختلاف‌های» است که در هر اجتماعی وجود دارد و، از این‌رو، نظریه‌پردازی که بخواهد چیزی «سودمند» بیان کند، باید این «حقیقت مؤثر» را دنبال کند. ماکیاوللی از این حیث این صفت effettuale را بر حقیقت افزوده است که حقیقتِ واقع و نفس‌الامرِی که موضوع بحث اوست، واقعیتِ عینِ خارجی نیست، بلکه حقیقت مؤثر در مناسبات قدرت و رابطة نیروهاست، به این معنا که هر واقعیتی، در این مناسبات قدرت و رابطة نیروها، واقعیتی نیست که حقیقت داشته باشد، بلکه حقیقت مؤثر، به نظر ماکیاوللی، صِرفِ واقعیت نیست، بلکه ترکیبی از واقعیت و پنهانکاری و ظاهرسازی است. این «حقیقتِ مؤثرْ» صِرفِ «بود» نیز نیست، بلکه آمیزه‌ای از «بود» و «نمود» است، به این معنا که شهریار نوخاسته باید بر «اثرِ» گندم‌نماییِ خود تکیه کند، حتیû اگر، یا بویژه اگر، «جوفروش» بوده باشد. پیش از آن‌که در این استدلال پیش بروم، باید اشاره‌ای به ربط دو مطلبی بکنم که در آغاز از آن سخن گفتم. بنیاد شهریاری نوبنیاد بر «پنهانکاری و ظاهرسازی» است؛ از این‌رو، ماکیاوللی نمی‌توانست سیاستنامه در معنای رایج آن بنویسد. موضوع سیاستنامه‌های سده‌های میانه شاه عادل و پارسا بود؛ شاه می‌بایست برابر دستور اخلاق، که «گندم‌نمایی» را رذیلت می‌دانست، گندم‌فروشِ گندم‌نما باشد. از این‌رو، اصل در سیاستنامه‌نویسی واقعیت‌گرایی اخلاقی است و بی‌سبب نیست که ماکیاوللی، در نخستین سطرهای فصل پانزدهم، پیش از آن‌که از تلقّی خود از حقیقت سخن بگوید، با تأکید بر نوآئین بودن رسالة شهریار، می‌گوید می‌داند که در این باره بسیار نوشته‌اند، و عذر تقصیر می‌آورد تا کار او را گستاخی به شمار نیاورند، زیرا او «رأیی جز رأی دیگران دارد»، یعنی سیاستنامه نمی‌نویسد، بلکه، به تعبیری که چندین بار از او آوردم، می‌خواهد «راهی» را هموار کند که پیش از او کسی بر آن قدم نگذاشته بوده است.
موضوع فصل پانزدهم، چنان‌که در نخستین سطرهای آن آمده، شیوة رفتار شهریار با رعیت و دوستان اوست. این مطلب موضوع سیاستنامه‌ها نیز هست، و به همین دلیل عدالت شاه در کانون همة سیاستنامه‌ها قرار دارد، در حالی‌که ماکیاوللی هرگز از عدالت و حقّ سخنی به میان نمی‌آورد. از نظر ماکیاوللی، مناسبات قدرت مکان پدیدار شدن عدالت و حقّ نیست، بلکه حقیقت رابطة نیروهاست، و در چنین میدانی حقیقتِ مؤثرْ «بودِ» واقعیت نیست، بلکه «نمودنِ» قدرت است، زیرا چنان‌که ماکیاوللی می‌گوید، «بودِ» واقعیت را تنها می‌توان لمس کرد، اما «نمودنِ» حقیقت را می‌توان دید. واقعیتِ قدرت جایی قرار دارد که از دسترس همگان بیرون است و اینان نمی‌توانند آن را لمس کنند، اما «نمودنِ» حقیقت قدرت را می‌توانند ببیند و در میدان دید آنان قرار دارد. ماکیاوللی در جاهایی از رسالة خود به این تمایز میان «بود» و «نمود» اشاره کرده، اما این اشاره‌ها نیز از چشم مترجمان دور مانده است. ماکیاوللی، بویژه در فصل پانزدهم، پس از برشمردن صفات خوب و بدی که شهریار می‌تواند داشته باشد، به‌رغم این‌که می‌داند داشتن همة صفات خوب در توان انسان نیست، به شهریار توصیه می‌کند که کوشش کند خود را به بسیاری از آن صفات خوب آراسته کند، اما او بر آن است که داشتن برخی از صفاتی که خوب «می‌نمایند»، جز سبب نابودی شهریار نمی‌تواند «باشد»، در حالی‌که برخی از صفات بد «می‌نمایند»، اما می‌توانند موجب نجات شهریار «باشند». ماکیاوللی، در همین فصل، فعل «نمودن» را به عمد وارد می‌کند و آن را در تعارض با «بودن» قرار می‌دهد. در ترجمة آشوری آمده است : «چون نیک بنگریم، می‌بینیم که خیم‌هایی هست که فضیلت به شمار می‌آیند، اما به کاربستنِ شان سبب نابودی می‌شود؛ حال آن‌که خیم‌هایی دیگر هست که رذیلت به نظر می‌آیند اما ایمنی و کامروایی به بار می‌آورند.»  ماکیاوللی، در این واپسین سطرهای فصل پانزدهم، پس از آن‌که توضیحی دربارة صفات بد و خوب می‌آورد، و با بیان این‌که ضرورتی ندارد که شهریار پیوسته به صفات خوب عمل کند، در توضیحی عام، به عنوان قاعدة کلّی، می‌افزاید که «در واقع، با لحاظ همة امور، چیزی را می‌توان پیدا کرد که فضیلت می‌نماید (qualche cosa che parrà virtù)، اما اگر شهریار آن را دنبال کند، نابودی خود جسته است، در حالی‌که چیز دیگری رذیلت می‌نماید (qualche altra cosa che parrà vizio) و اگر شهریار آن را دنبال کند، از آن برای او امنیت و رفاه تولد خواهد یافت».
در فصل‌هایی که به دنبال می‌آید، ماکیاوللی، با باژگونه کردن نظام ارزش‌های اخلاقی، به وجوهی از نظریة مبتنی بر «نمودن» خود اشاره می‌کند. تأکید بر این‌که صفاتی فضیلت یا رذیلت «می‌نمایند»، این پی‌آمد مهم را دارد که مهم‌ترین وظیفة شهریاری که دولتی استوار دارد، آن است که تا می‌تواند به بهترین وجهی خود را چنان «بنماید» ‌که به واقع «نیست». یعنی این‌که حقیقت مؤثر قدرت واقعیت آن نیست، بلکه آن است که «نموده می‌شود». در ترجمة آشوری آمده است : «از اینرو، نیازی نیست که شهریار براستی همه‌یِ خیم‌هایی را که برشمردیم دارا باشد، اما ضروری است که به ظاهر بدان آراسته باشد. می‌خواهم دلیری ورزم و بگویم که داشتنِ آن خیم‌ها و پیوسته فراچشم داشتنِ شان زیانبار است، اما نمایش به داشتنِ شان سودمند است …»  عبارت ماکیاوللی در این مورد نیز دارای ظرافت‌هایی است که در ترجمة فارسی از قلم افتاده، او کوشش کرده است «نمودن» را در تعارض آن با «بودن» و نیز «داشتن» بیاورد. بحث ماکیاوللی به نمایش مربوط نمی‌شود، چنان‌که به هر حال هر درباری نمایش قدرت، و نمایش قدرت از الزامات قدرت است و این نمایش قدرت در سیاستنامه‌ها نیز منع نشده است. ماکیاوللی می‌گوید : «ضرورتی ندارد که شهریار همة صفاتی را که بالاتر برشمردیم، داشته باشد، اما ضروری است که چنین بنماید که داراست (necessario parere di averle) … اگر کسی همیشه آن صفات را داشته باشد و رعایت کند، آن صفات زیان می‌رسانند و اگر کسی بنمایاند که دارای آن صفات است، سودمند خواهند بود». ماکیاوللی در همة موارد فعل parere و دیگر صورت‌های صرفی آن را می‌آورد و این تنها به رسالة شهریار اختصاص ندارد، زیرا این نظریه‌ای است که او، به عنوان رایزن و فرستادة سیاسی، با ملاحظة مناسبات قدرت در دربارهای اروپایی، مبانی آن را دریافته و طرحی از آن را در گزارش‌های سیاسی، نوشته‌های اولیه و رساله‌های خود آورده است.
در اندیشة سیاسی ماکیاوللی، فعل parere صِرف یک فعل نیست، که بتوان به واژه‌های متفاوت، اما گاهی معادل، برگرداند، بلکه ناظر بر نظریه‌ای اساسی در سیاست جدید است. از این‌رو، نمی‌توان آن را به صورت‌های گوناگون ترجمه کرد و در موارد نیز به صورتی بیان کرد که تأکید بر مضمونی که فعل parere ناظر بر آن است، ظاهر نشود. پی‌آمد مهم این نظریة سیاست به عنوان «‌گندم‌نمایی» دو وجه از سرشت شهریار ــ بویژه نوخاسته ــ است که ماکیاوللی در فصل هیجدهم به آن اشاره است. او با اشاره به ضرورت این‌که شهریار باید بتواند به یکسان شیوة روباه و شیر را در پیش بگیرد، تا بتواند بر بدسرشتی آدمی فایق آید، می‌نویسد : «هرگز، هیچ شهریاری نبوده است که دلیلی مشروع برای پنهان کردن (cagioni legittime di colorire …) عدم وفای به عهد نداشته باشد» و می‌افزاید : «در این باره، مثال‌های جدید بسیاری می‌توان آورد و نشان داد که چگونه چندین [پیمان] صلح و عهد‌های بسیار به سبب بدعهدی شهریاران بی‌اعتبار و بی‌ارزش شده است، در حالی‌که آن‌که توانسته است از سرشت روباهی بهره بگیرد، بهتر موفق شده است. اما ضرورت دارد که بتوان این سرشت را به خوبی پنهان کرد (bene colorire) و در پنهان‌کاری و ظاهرسازی استاد بود (essere gran simulatore e dissimulatore) …»
در ترجمة فارسی همة نکته‌ها و اصطلاحات دقیق بیان ماکیاوللی، بویژه دو اصطلاح «پنهان‌کاری و ظاهرسازی»، حذف شده است. از این‌رو، این عبارت بیشتر از آن‌که ترجمه باشد، بازنویسی بدی از متن ماکیاوللی است. «از همین روزگار نمونه‌هایِ بی‌شمار می‌توان آورد و نشان داد که چه بسیار پیمان‌ها و عهدها که از بدعهدیِ شهریاران شکسته و بی‌پایه گشته است؛ و آنان که روباهی پیشه کرده‌اند از همه کامیاب،تر برآمده‌اند. اما می‌باید دانست که چه‌گونه ظاهرآرایی می‌باید کرد و با زیرکی دست به کار رنگ و ریا شد.»(۲)  مترجم، در ادامة بدفهمی‌های مکرر مفاهیم عمدة رسالة شهریار، بویژه با توجه به این‌که مترجم به اهمیت نظریة ضرورت گندم‌نماییِ شهریار جوفروش پی نبرده، در این مورد نیز متوجه نشده است که «پنهان‌کاری و ظاهرسازی» دو وجه از نظریة اصلی ماکیاوللی است و نمی‌توان آن دو اصطلاح را در عبارت مبهم زیر و با افزودن واژه‌هایی غیر ضروری ترجمه کرد : «چه‌گونه ظاهرآرایی می‌باید کرد و با زیرکی دست به کار رنگ و ریا شد». به مناسبت بحث دربارة نظریة ماکیاوللی در بیان ضرورتِ «نمودنِ» صفات خوب، باید به نکته‌ای برگردم که پیشتر، بی‌آن‌که به تفصیل توضیح دهم، به آن اشاره کرده‌ام. در بحث از نظریة «دو طبع» گفته بودم، که ماکیاوللی می‌گوید در مواردی که بزرگان یا مردم نتوانند در برابر قدرت «طبع مخالف» پایداری کنند، اگر بتوان گفت، یکی را «آوازه می‌دهند تا …» در همان‌جا گفته بودم که آشوری اصطلاح voltare la reputazione را یک بار به «یکی را از میان خود برکشند» و بار دیگر به «ایشان را ارجی بلند بخشند» ترجمه کرده است. این اصطلاح در پایان فصل هیجدهم بار دیگر نیز تکرار شده، و آشوری این بار آن را «نام» برگرانده است.  پیشتر، این اصطلاح را از این حیث توضیح ندادم که نیازمند مقدمه‌ای بود تا مضمون اصطلاح voltare la reputazione یا «آوازه دادن» روشن شود. آن مقدمه را در این بحث دربارة ضرورت «گندم‌نمایی» به اجمال آوردم : دلیل این‌که در مواردی مردم یا بزرگان نمی‌توانند در برابر قدرت «طبع مخالف» پایداری کنند، این است که در میان آنان کسی از چنان قدرتی برخوردار نیست تا آنان بتواند با تکیه بر قدرت او منافع «طبع» خود را تأمین کنند، یعنی «او را برکشند». ماکیاوللی از این حیث اصطلاح «آوازه دادن» را به کار می‌برد که، در نظریة او، قدرت بیشتر از آن‌که فرآوردة «بود» باشد، حقیقت مؤثری است که «نموده» می‌شود. بنابراین، از آن‌جا که چنان مرد سرنوشتی وجود ندارد تا مردم یا بزرگان «او را برکشند»، باید بتوانند مردی را «آوازه دهند» تا بر «اثر» قدرت او «در برابر طبع مخالف پایداری کنند».
چنان‌که از این توضیح دربارة برخی اصطلاحات می‌توان دریافت، مجموع مفاهیمی که ماکیاوللی برای بیان اندیشة سیاسی نوآئین خود تدوین کرده، پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند و ماکیاوللی آن‌ها را در نظامی منسجم آورده است. وانگهی، این مفاهیم بنیادین مضمونی متعیّن و مشخص دارند و بدیهی است که نمی‌توان این مفهوم واحد را به صورت‌های گوناگون و به مقتضای سجع و قافیه ترجمه کرد. این مفاهیم نه تنها «کهن‌شیوه» نیستند، و نسبتی نیز با مقولات اخلاق سیاستنامه‌نویسی ندارند، بلکه به لحاظ اندیشه‌ای که در آن بیان شده و زبان رساله به طور اساسی نوآئین است. اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که این زبان نوآئین، که بویژه برخی آشنایان به ادبیات ایتالیایی آن را برجسته کرده‌اند، ربطی «سخنوری» ــ که ترجمة نادرستی از خطابه در زبان‌های اروپایی است ــ ندارد. اجمال آن بحث، که درست فهمیده نشده، این است که در دهه‌های اخیر برخی مفسران کوشش کرده‌اند اندیشة سیاسی ماکیاوللی را مندرج در تحت بحث خطابه بدانند و به عنوان نظامی خطابی توضیح دهند. این مبنای تفسیری یکی از شیوه‌های فهم اندیشة سیاسی ماکیاوللی است و ربطی به شیوة ترجمة ندارد. اگرچه مترجم ناچار باید تفسیرها را برای فهم درست مطلب بشناسد، اما به هر حال، هر مبنایی را که پذیرفته باشد، نمی‌تواند نظام مفاهیم را نفهمد و لفاظی ادبی را جانشین ترجمة دقیق مفاهیم کند. گزینش مبنای تفسیری زمانی می‌تواند امکان‌پذیر باشد که متنی دقیق مانند شهریار درست ترجمه شده باشد. ذهن ایرانی بیش از آن به ادب فارسی خوگر شده است که بتواند به آسانی عمدة ظرافت‌های اندیشة جدید را بفهمد. تبدیل ــ یا بهتر بگویم، تقلیل ــ مبنای نظری تفسیر اندیشة سیاسی ماکیاوللی به «سخنوری» از پی‌آمدهای اسفناک این هبوط در ادبیات، بویژه در سطح نازل آن است که در میان اهل تتبعات ادبی رواج دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(۱) آشوری۲، ص. ۱۱۷؛ آشوری۳، ص. ۱۰۳٫ ترجمة این فقره حتیû با توجه به ترجمه‌های انگلیسی که در دسترس آشوری قرار داشته است، از دقت کافی برخوردار نیست و چنین می‌نماید که از مواردی است که مترجم در برابر نص تفسیر به رأی کرده است. ترجمة مارک موسا چنین است :


… to search after the effectual truth of the matter than its imagined one … p. 126.

در ترجمة ریچچی نیز آمده است :

… it appeats to me more proper to go to the real truth of matter than to its imagination … p. 56.

این فقره از مواردی است که پرایس و اسکینر به دقت متن را دنبال نکرده و اشتباه کرده‌اند. یاددآوری این نکته، که جای بحث آن این‌جا نیست، خالی از فایده نیست که خاستگاه اشکالات این ترجمه مبنای نظری تفسیر اسکینر است که کوشش می‌کند نوآوری‌های اندیشة سیاسی ماکیاوللی را در محدودة فن «خطابه» توضیح دهد. از این حیث، مفسران ایتالیایی و فرانسوی نقدهای جدّی بر این روش تفسیری وارد کرده‌اند.

(۲) آشوری۳، ص. ۱۱۲٫ جزءِ نخست این فقره حتیû با توجه به ترجمة مارک موسا نیز درست نیست. او نوشته بود :

a prince never lacks legitimate reasons to break his promises … (Musa, p. 134

که با متن مطابق است، اما واپسین جزءِ عبارت در این ترجمه نیز دقیق نیست :

… to know how to disguise this nature well and to be a great hypocrite and a liar … )Musa, p. 134)

بحث ماکیاوللی به «دروغزنی» و «ریاکاری» یا به «رنگ و ریا» مربوط نمی‌شود، که مقوله‌ای در اخلاق خصوصی است، دو اصطلاحی را که او به کار می‌برد، به گونه‌ای که در متن آورده‌ام، با توجه به مبنای نظری او می‌توان فهمید. ترجمة ریچچی از این حیث دقیق‌تر است. او جزءِ نخست چنین ترجمه کرده است :

… nor have legitimate grounds ever failed a prince who wished colourable excuse for non-fulfilment of his promise.. . )Ricci, p. 64)

مترجم واژة  را به قیاس cagioni legittime di colorire و bene colorire ایتالیایی آورده تا به تعبیر ماکیاوللی نزدیک شود، اما ترجمة واپسین جزءِ عبارت دقیق‌تر و با متن مطابق است. 

… be a great feigner and dissembler … )Ricci, p. 64)

این جزءِ اخیر در ترجمة پرایس و اسکینر، که bene colorire را به be well concealed انگلیسی برگرانده‌اند، دقیق‌تر از دیگر ترجمه‌هاست. (Price, Skinner, p. 62)