برانگیخته شدن خشمِ کسانی که، «جاهطلبیهای» خُرد و بیمقدار خود را در برابر پیکار ملت ایران، ارجح میدارند، پس از هشداری که دکتر طباطبایی دادند، دور از انتظار نبود. همچنین انتظار میرفت که کینهتوزی کسانی که روزشمار تجزیۀ ایران هستند، یا خود را متحد سیاسی، تاریخی و «طبیعی» سازمانهای تجزیهطلب میدانند، علیه دکتر طباطبایی اوج تازهای گیرد. نه آن خشم و نه این کینهورزی هیچکدام دور از انتظار نبود. اما شگفتیآور تنگ شدن خُلق دوستانی بود که مدعی دفاع از پیکار ملی ایرانیان هستند و آرزوی بیرون آمدن پیروزمندانۀ ایران از بند رژیم اسلامی را دارند.
قدردانی از تقویت پیکار ملی ایرانیان
فرخنده مدرّس
همانطور که دکترطباطبایی خود گفتهاند؛ شخصی به نام برنارـ آنری لوی «برای ما ایرانیان اهمیتی ندارد» همچنین «جاهطلبی» این یا آن هموطن نیز مهم نیست، زیرا جاهطلبیهای افراد را سلسلۀ حوادث و پیشامدها و دشواری لحظههای تصمیم، به نفع خود یا به سود پیکارملیست که میآزماید، مینماید و به داوری دیگران میگذارد. اما آنچه، در مورد جریان «واسطهگری» برنارد ـ آنری لوی، برای ایرانیان، مهم است، همان معنای هشداریست که دکترطباطبایی خواستهاند به گوشها برسانند؛ اینکه کسانی هستند که در «پادرمیانیهای» خود «شاید هدفهایی را دنبال میکنند که جوان ایرانی را از چاله درآورد و در چاه بیفکند.»
از قضا پروندۀ آشکار و قابل دسترس همین «لوی»، به ویژه در منطقه و همسایگی ما، معنا و واقعیتِ آن «شاید»ی را روشن میکند که دکتر طباطبایی در هشدار خود آوردهاند. این «شاید» در کشورهای همسایه و نه چندان دور از ما صورت عینی و واقعی به خود گرفته و نتایج بسیار هولناک و فاجعهباری را نیز پدید آورده است. به عنوان نمونه؛ کسانی که سرنوشت لیبی را دنبال کردهاند میدانند که مردم این کشور از سال ۲۰۱۱ تاکنون، با نقشآفرینی «لوی»، چه سرنوشت شومی را، بر این زمین سوخته، پشت سرگذاشته و میدانند که آیندۀ این مردمان همچنان هراسآورتر از گذشتهاشان است. زیرا «انقلاب» ۱۷ فوریه ۲۰۱۱ و ناتوانی نیروهای «انقلابی» و عدم تسلط آنان در کنترل اوضاع، به حضور و دخالت کشورهای بیگانه، از جمله فرانسه، با واسطهگری برنار ـ آنری لوی، انجامید. طبیعت منافع گوناگون و گاه آشتیناپذیر کشورهای مداخلهکننده، شکاف میان لیبیاییها را عمقتر و به جاهطلبیهای سران این کشور دامن زد و زمینۀ یک جنک داخلی تمام عیار و غیرقابل کنترل را فراهم و میدان تبهکاری گروههای مسلح و سازمانهای مافیایی رنگارنگ را، در سراسر لیبی گشود. دو سه سال بعد هم، هنگامی که روزنامهنگار هفتهنامۀ اشپیگل این روشنفکر فرانسوی را در برابر پرسشی انتقادی در بارۀ «چاه» مخوف و بیبنی که بعد از «چالۀ» قذافی در برابر مردمان لیبی دهان باز کرده بود، قرار داد، لوی پاسخ داد؛ حداقل دیگر خودِ لیبیاییها به شما پناهنده نمیشوند!
بسیاری از ما البته خواهند گفت که ایران لیبی، سوریه یا عراق و… نیست. ما نیز سخت بدین باور داشته و بدان عمیقاً امید داریم. به این دلیل که اولاً ایرانیان کشور خود را عزیزتر از جان میدارند. دوم اینکه در درون و در میان خود از اُلفت و پیوند گسستناپذیر تاریخی و طبیعی بهرهمندند. و سوم اینکه به درجهای از بلوغ رسیدهاند که شکیبا باشند تا تفاوت میان جاهطلبیهای حقیر با استواری اخلاقی در پیکار ملی ایران را در عمل مشاهده و داوری کنند، اولی را پس زنند و دومی را برگزیده و سپاس دارند. و اما مهمتر ازهمه آموختهاند که کشورها در عرصۀ جهانی «دوست و دشمن ندارند، بلکه تنها منافع دارند» و همچنین دریافتهاند که چهرههایی در عرصۀ بینالمللی همواره یافت میشوند که ممکن است مبنای عمل خود را خدمت به باورها و یا به منافع خاصی بدانند که با منافع ملت ایران و واقعیتهای کشور ما نخواند. مثلاً خدمتی را که برخی از سیاستمداران و روشنفکران غربی به افکار و اعتقادات یا منافع کشور خود، به هزینۀ ما میخواهند بکنند، میتواند به ضد ما تمام شده و به ما آسیب بزند. بنابراین روشنگری در این زمینهها و توجه دادن به افکار و به کارنامۀ چنین سیاستمداران و روشنفکرانی میتواند به دانستههای ما بیافزاید و هشیاری بیشتری در حفظ سلامت جنبش و انقلاب ما به همراه آورد. حال اگر ما به چنین نقاط قوتی در ملت ایران باور داشته و خواهان دانستهها و هشیاریهای بیشتری در خدمت پیکارملیمان باشیم، طبعاً نباید در برابر هشدار دکتر طباطبایی ناسپاس باشیم و از آن بیتاب شده و مهار قلم و زبان از دست بنهیم.
برانگیخته شدن خشمِ کسانی که، «جاهطلبیهای» خُرد و بیمقدار خود را در برابر پیکار ملت ایران، ارجح میدارند، از هشداری که دکتر طباطبایی دادند، دور از انتظار نبود. همچنین انتظار میرفت که کینهتوزی کسانی که روزشمار تجزیۀ ایران هستند، یا خود را متحد سیاسی، تاریخی و «طبیعی» سازمانهای تجزیهطلب میدانند، علیه دکتر طباطبایی اوج تازهای گیرد. نه آن خشم و نه این کینهورزی هیچکدام دور از انتظار نبود. اما شگفتیآور تنگ شدن خُلق دوستانی بود که مدعی دفاع از پیکار ملی ایرانیان هستند و آرزوی بیرون آمدن پیروزمندانۀ ایران از بند رژیم اسلامی را دارند، بدون سقوط در تجزیه یا جنگ داخلی به سرکردگی عوامل بیگانه. تجربۀ همسایگان دور و نزدیک ما نشان میدهند که چاههای به مراتب هولناکتری وجود دارند و در اثر غفلت، ندانمکاری، سادهاندیشی و خوشباوری میتوانند جلوی پای ما نیز باز شوند. در این میان عدهای نیز در بیتابی انقلابی خود حتا مدعیاند که «چاهی بدتر از رژیم اسلامی وجود ندارد»! اگر آنها منجلابها و گندابهای عمیقتر از رژیم اسلامی را، به یُمن خردمندی و شکیبایی حساب شدۀ ایرانیان، هنوز تجربه نکردهاند، و تفاوت میان چاله و چاه را به عینه لمس ننمودهاند، به آنها توصیه میکنیم، پیش از سر دادن سرود غفلت و شتابزدگی، سرنوشت شوم دیگران را، از آغاز تا امروز دنبال کنند و پروندۀ قابل دسترس همگانِ لوی و امثال وی را، بر بستر آن سرنوشتها، از نظر بگذرانند. ما حتماً نباید خود دست درآتش کنیم، از تجربههای دیگران نیز میتوانیم بسیار بیاموزیم.
پیکار مردم ایران را دکترطباطبایی با عنوان «انقلاب ملی» ذیل آگاهی ملی این ملت تدوین نمودهاند. و این همان تفاوت بزرگیست که میان این ملت مسلح شده به آگاهی ملی خویش و همسایگان نگونبخت دور و نزدیکش وجود دارد. ملتی که به لحظههای سرنوشتساز و دشواری حفظ بقای خود آگاه باشد، و در راه انقلاب خود هشیارانه و خردمندانه گام بردارد، به چاه نخواهد افتاد. یا همانطور که زندهیاد داریوش همایون گفته است: « اکثریت بسیار بزرگی از ایرانیان تا پای هر چه، در دفاع از یکپارچگی و یگانگی ملی خواهد ایستاد. بر این موضوع باید تأکید کرد که جای تردید برای کسی نماند، تا پای هر چه. این را تاریخ و روانشناسی این ملت میگوید. هر چه هم ملت ایران را قبول نداشته باشند تفاوت نمیکند. بارها در تاریخ ما روی داده است، تا همین اواخر، و باز روی خواهد داد.»