پیکار امروز ایرانیان، به سرکردگی جوانان، برای آزادی، برای حقوق برابر انسانی و برای ایران است. پیکاریست که نه تنها تمام موجودیت و هستی نظام اسلامی را به لرزه انداخته، بلکه تمام نفوذ و سلطۀ فرهنگ اسلامی آن را نیز در برابر پرسشهای اساسی و گذار ریشهای از آن قرار داده است.
اصلاحطلبان در نشئۀ فریب
فرخنده مدرّس
با بخت حملهاش را گویی توافق است / با فتح پویهاش را مانا تلازم است
قاآنی
نظام اسلامی، از آغاز و از بنیاد بحرانزا و تهدید بزرگی علیه بقای ایران بوده است. با تشخیص این امر مهم، ایرانیان، هر چند با تأخیر، اما با تجدید آگاهی ملی، با اتکا به وحدت سراسری خود و با رستاخیز ملی خویش، اینبار معادله را عکس و نظام اسلامی را در بحرانِ هستی آن گرفتار کردهاند. نه سرکوب و ارعاب و نه انتظارِ «انشاالله این هم فروخواهد خوابید»، هیچ یک اثری نبخشیدهاند. پااندازیهای دوبارۀ اصلاحطلبان، در خواباندن «جنبشی دیگر» آغاز شده و در نشئۀ فریبهای گذشته، اینبار برای «حل» بحرانی پا پیش گذاشتهاند، که ژرفای آن بس فراتر از قد و قوارۀ کوتاه آنان است. آنها حتا جرأت آن را ندارند که به ریشههای پدیداری بحران و علت رویش رستاخیز ملی جوانان نظری افکنند.
پیکار امروز ایرانیان، به سرکردگی جوانان، برای آزادی، برای حقوق برابر انسانی و برای ایران است. پیکاریست که نه تنها تمام موجودیت و هستی نظام اسلامی را به لرزه انداخته، بلکه تمام نفوذ و سلطۀ فرهنگ اسلامی آن را نیز در برابر پرسشهای اساسی و گذار ریشهای از آن قرار داده است. تجربۀ چهار دهۀ گذشته، در عمیقتر شدن ریشههای بحران، نشان میدهد؛ پیکار علیه جمهوری اسلامی، حتا اگر، تحت شرایط تحمیلی، ناگزیر به عقبنشینیهایی شود، تنها درنگی، برای تجدید قوا، خواهد بود. حتا اگر، البته به آرزو و خیالپروری مسئولان رژیم، سلطۀ سرکوب خونین بتواند همهجا را تسخیر کند و زیر سایۀ سکوت مرگ، فریاد آزادیخواهی از کف خیابانها به گوش نرسد، اما در همین سکوت هم صدای پنبه شدن همۀ رشتههای عنکبوتی نظام ارزشی، فکری و فرهنگی اسلامی از اعماق وجود جامعه و از زیر پوست آن به گوش خواهد رسید. جانهای تشنۀ آزادی، در فرصتی دیگر و با نفسی تازه، و توفندهتر، بپا خواهند خاست و هستی رژیم اسلامی را تا سرنگونی آن به چالش خواهند کشید. زیرا شور و شوق داشتن میهنی آباد و جامعهای آزاد و مردمانی صاحب حق و ملتی محترم در پهنۀ جهانی به جانها افتاده و تا به ثمر رسیدن دست بدست شده، اما از بین نمیروند. خاستگاه این شور و شوق آگاهیست و ریشه در تحولاتی دارد که در افکار آزادیخواهانۀ جوانان، در افق انتظاراتشان از یک زندگی شایسته، در عدالتخواهی ضدتبعض، در خواست حقوق انسانی، محق بودن در حق انتخاب آزاد، میل به داشتن میهنی آباد پدیدار شده است. این دگرگونی در آگاهی، بسیار گستردهتر و عمیقتر از آنست که گردانندگان و مسئولان نظام و کوتهفکری هواداران رژیم و سرسپردگان فرهنگ اسلامی حتا به نیموجبیِ ژرفای آن برسد. مدتهاست که صدای جارچیان «ایرانِ اسلامی»، در طنین فریادهای زندگیِ آزاد در میهنی آباد، گم شده و کوس رسوایی «فرهنگ اسلامی» به ناقوس مرگ سیاسی و اجتماعی دستهجمعی رژیم اسلامی و حافظان رنگارنگش بدل شده است. و چشمان هراسناک متولیان اسلام در ایران باید به بدرقۀ خفتآورِ «فرهنگِ ایران اسلامی »، این پدیدۀ هولانگیز سنگ شده در عصر حجر، عادت کنند. این متولیان باید خیلی زودتر از اینها چارۀ نجات دین خود و ایمان سوختۀ مردم را میاندیشیدند. آنها پیش از دیگران باید زیان درآمیختگی دیانت در سیاست را درمییافتند. حال باید بدانند که همگنانشان در قدرت یا باید سریر قدرت و سیاست را ترک کنند، یا از دیانتشان بگذرند. آتش تضاد آشتیناپذیر میان این دو را آنها بودند که به عیان افروختند.
خودکرده را علاج درد و راه درمان نیست. متولیان اسلام و «روشنفکران» سینهچاک حکومت اسلامی، در پس آن انقلاب تباهی، نه شومی سرنوشت خود و تباهی دین خویش را دیدند و نه آغاز چکامههای روشنگری در بارۀ تاریخ ملی ایران را دریافتند و نه نغمۀ از صدر به زیر کشیده شدن اسلام را شنیدند و نه بوی سوختن ایمان مؤمنان مشامشان را آزرد. وجد قدرت و دستافشانی برای زر و زورِ به چنگآمده نگذاشت بشنوند و ببویند. ولع قدرت و دست باز در سیاست سلطۀ حکومت اسلامی کور و کرشان کرده بود. حتا ندیدند و نفهمیدند که در چه کشوری به قدرت رسیده و قصد سلطه بر کدام مردمان را دارند. قوۀ فهم و قدِ و قوارۀ فکریشان نیز کوتاهتر از آن بود که بفهمند، آن آغاز نشنیدن و نفهمیدن را انجامیست. هماکنون، در پس آن چکامهها و نغمههای روشنگریهای تاریخی، در ایران میدان پیکاری با قد افراشته جوانان ایران گسترانده شده و در آن میدان، شومی آن سرنوشت به رخ زورمداران سوار بر دین سلطه کشیده میشود. در یکی دیگر از لحظههای شگفتآور تاریخ ایران، تجدید پیمان با ایران، شور به چنگ آوردن آزادی و بیزاری از تبعض، بیعدالتی و نابرابری اسلامی، به همآمیختهاند. پیکار برای ایران، برای آزادی و برای از میان برداشتن تبعیض دست در دست به پیش میروند.
برخلاف تبلیغات رژیم، رهبری این پیکار را، منحصراً کسانی در دست دارند که در ایران و در میانۀ میدان نبرد و در جنگ رودرو با دستگاه سرکوب آن ایستادهاند. برخلاف باورهای کهنه و پوسیدۀ گذشته، دیگر هیچ ایرانی منتظر نیست که «دستی از جایی بدر آید و کاری بکند.» این تخیلات پرتیست که رژیم با خود به گور تاریخ خواهد برد. حتا اگر دستهای ناپاکی، پیش از آنکه به نابکاری برآیند، همه به تیغ هشیاری ایرانیان و همبستگی ملیشان قطع خواهند شد. مبدأ و میدان مبارزات مردم ایران در ایران است. خاستگاه و نیروی «رهبری میدانی» آن نیز همانجاست و اهمیت و کارایی آن را باید در مختصات میدان و نبرد جاری در درون کشور، جستجو و در تحول فکری نسلهای تازۀ ایران یافت، که دیگر منتظر هیچ «دستی»، جز دست متحد خود نیستند.
خواست جوانان ایران آزادی، حقوق برابر، رفع تبعیض، برای خود و برای همۀ هموطنان در سراسر میهن است و بنیاد و شالودۀ استوار زیر پای آنان، دلبستگی به ایران و علقۀ وحدتیست که از اعماق خاک وطن و از درون تاریخ مشترک و بر بستر خوی روادارانه و صلحجویانه و در افقهای فکری گشاده به روی بهترینها و انسانیترینهای فرهنگهای جهان رسته است. زمان تجدید پیمان با آن شالودهها و احیای تک تک آن مبانی فرارسیده است. پیمان تجدید شده است. و نوبت و بخت احیا فراخواهد رسید.