چنانکه گذشت، تداوم تاریخی ایران، از ایرانشهرِ دوران باستان تا ایران دورۀ اسلامی، یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ این کشور است. فهم تاریخ کشوری که بهرغم دگرگونهای بسیار بیش از بیست و پنج سده تداوم پیدا کرده و توانسته است وحدت سرزمینی، فرهنگ ملّی و ویژگیهای تمدنی خود را حفظ کند نیازمند مفاهیم و مقولاتی در تاریخنویسی است.
بخشی از رسالۀ دربارۀ ایرانشهر
ایرانشهر: مقولهای برای رمزگشایی از تداوم ایران
چنانکه گذشت، تداوم تاریخی ایران، از ایرانشهرِ دوران باستان تا ایران دورۀ اسلامی، یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ این کشور است. فهم تاریخ کشوری که بهرغم دگرگونهای بسیار بیش از بیست و پنج سده تداوم پیدا کرده و توانسته است وحدت سرزمینی، فرهنگ ملّی و ویژگیهای تمدنی خود را حفظ کند نیازمند مفاهیم و مقولاتی در تاریخنویسی است. چنین مینماید که بهرغم کوششهای ایرانشناسان اروپایی، از دو سده پیش تا کنون، و به دنبال یک سده تاریخنویسی ایرانیان، از نامۀ خسروان جلالالدین میرزا و آئینۀ سکندری میرزا آقا خان کرمانی تا تاریخنویسان معاصر، در داخل و خارج از کشور، هنوز چنان نظامی از مفاهیم و مقولات تدوین نشده است که بتوان معنای دگرگونیهای تاریخ ایران را توضیح داد. نیازی به گفتن نیست که ایرانشناسان اروپایی، که با آگاهی تاریخی اروپایی تاریخ مینوشتند، نمیتوانستهاند چنین هدفی را دنبال کنند. تاریخنویسی جز از درون تاریخ یک کشور و با تکیه بر آگاهی تاریخی ملّی ممکن نیست. از اینرو، ایرانشناسان تاریخنویسان کشورهای خود هستند و آنجا نیز که تاریخ ایران را مینویسند، در واقع، هدفی جز تدوین تاریخ ناحیهای از کشور خود دنبال نمیکنند. (۱) اینکه اُسوالد اشپنگلر گفته بود که «ایران به امان لغتشناسان رها شده است» بر این واقعیت تاریخنویسان اروپایی نظر داشت که اینان چیزی از تاریخ دیگران برمیگزینند که در فهم تاریخ اروپا آنان را به کار میآید. خاستگاه توجه پژوهشگران آلمانی به جنبههای لغتشناسی زبانهای باستانی ایران، نویسندگان اسکاندیناوی به تاریخ شاهی آرمانی و دینهای باستانی ایران پیوندهایی است که زبانهای باستانی ایران با زبانهای ژرمنی، شاهی آرمانی و دینهای ایران با نظریۀ شاهی و دینهای باستانی در شمال اروپا دارد. بدیهی است که همۀ آن پژوهشها بسیار مهم و برای مطالعات ایرانی مغتنم هستند، اما با این همه حاصل این پژوهشها را نمیتوان تاریخ ایران خواند. تدوین تاریخ ایران، در دوران جدید، به تکوین آگاهی تاریخی از درون نیاز دارد و تکوین این آگاهی جز برای ایرانیان ممکن نیست. نخستین تاریخنویسان ایران، جلالالدین میرزا و میرزا آقا خان کرمانی به نوعی آگاهی از ضرورت تکوین چنین آگاهی رسیده بودند. میتوان گفت که نخست در میان نخبگان عصر ناصری بود که نطفۀ آگاهی تاریخی تکوین پیدا کرد. خاستگاه تاریخنویسی آنان نیز همین آگاهی است که نطفۀ آن در عصر ناصری تکوین پیدا کرد. نوعی از تاریخنویسی ایرانی تا عصر ناصری ادامه پیدا کرده بود که یکی از مهمترین نمونههای آن ناسخالتواریخ بود، اما حتیٰ در همان زمان هم روشن بود که آن شیوۀ تاریخنویسی با گذشت زمان منسوخ شده است. این نوع تاریخنویسی، چنانکه در آغاز کتاب یکی از منشیان همان زمان آمده، هرگز «خالی از خرافات منشیانه و جزافات مترسلانه» نبود.(۲) این تاریخنویسی بخشی از ادبیات به شمار میآمد و ایرانیان هنوز تصوری از تاریخ در معنای دقیق و جدید آن نداشتند. تاریخنویسی روشنفکران در همین دوره در واکنش به این شیوۀ منسوخ آغاز شد. به احتمال بسیار، نخستین نویسندهای که اشارهای به تمایز میان ادبیات و تاریخ آورد میرزا آقا خان کرمانی بود. او در آغاز آئینۀ سکندری میگوید کتابی در آئین سخنوری نوشته و آن را به نظر یکی از بزرگان رسانده بود. میرزا مینویسد: «پس از تمجید و تحسین بسیار فرمودند: ”بسیار خوب، ولی ما امروز مهمتر و لازمتر از لیتراتور (littérature) چیزی دیگر لازم داریم و آن هیستوار (Histoire) یعنی تاریخ است، اما نه تاریخی که در مشرق معمول و متداول است، به طوری که خوانندگان را از آن جز استماع قصه و افسانه و مجرد گذرانیدن وقت، و نویسنده را نیز منظوری غیر از ریشخند و خوشامدگویی و بیهودهسرایی نمیباشد، بلکه تاریخ حقیقی که مشتمل بر وقایع جوهری و امورِ نَفْسالامری بود تا سائِقِ غیرتِ مُحرِّکِ ترقی و موجب تربیت ملّت بتواند شد.“»(۳)
این عبارتِ میرزا آقا خان آغازِ تاریخنویسی جدید ایرانی است و او «هیستوار (Histoire) یعنی تاریخ» را از این حیث به فرانسه آورده است که تاریخ خود را ادامۀ تاریخنویسان کهن ایران نمیدانست. در نظر میرزا، تاریخ، از سویی، تاریخ وقایع (histoire événementielle) یا به تعبیر او تاریخ «وقایع جوهری و امور نفسالامری» است و، از سوی دیگر، این تاریخ، اگر بتوان گفت، «تاریخ ملّی» است. این دو وجه از تاریخنویسی جدید تا آن زمان «در مشرق متداول و معمول» نبود و میرزا آقا خان را میتوان یکی از نخستین نمایندگان این شیوۀ جدید به شمار آورد. با این شیوۀ نوآئین، که میرزا آن را از منابع فرانسوی گرفته، تاریخنویسی «ملّی» ایران آغاز میشود و، مانند اصل فرانسوی آن، «تاریخ ملّیگرا» است. میرزا، تا جایی که امکانات او اجازه میداد، برخی از مفاهیم و مقولات تاریخنویسی ملّیگرا را به کار برده و، بدین سان، گسستی از تاریخنویسی «معمول و متداول در مشرق» ایجاد کرده است. این شیوۀ تاریخنویسی، تا تأسیس دانشگاه تهران و نخستین گروه تاریخ در کشور، پیشرفت چندانی نداشت و آنچه در ادامۀ نامۀ خسروان و آئینۀ سکندری نوشته شد از اهمیت چندانی برخوردار نیست. با شروع به کار گروه تاریخ دانشگاه تهران، و اعزام برخی از دانشآموختگان همین رشته، اگرچه اهل تاریخ ایرانی آشناییهایی با اسلوب تاریخنویسی جدید پیدا کردند، اما در شیوۀ تاریخنویسی ایرانیان تحول چندانی صورت نگرفت. به اجمال، میتوان گفت که تاریخنویسی ایران، در بهترین حالت، ملّیگرا ماند و حتیٰ این شمار اندک دانشآموختگان دانشگاههای اروپایی نیز با مکتبهای جدید تاریخنویسی اروپایی آشنایی چندانی پیدا نکردند، بویژه اینکه هرگز نتوانستند با موضوعهای (object) جدید تاریخنویسی آشنایی پیدا کنند.(۴) آنچه بر تاریخنویسی کهن افزوده شد تاریخ سیاسی بود. از اینرو، نوشتههای تاریخی نخستین عبدالحسین زرینکوب را میتوان از بهترین نمونههای همین تاریخ ملّیگرا دانست،(۵) در حالیکه تشکیل شاهنشاهی صفویه: احیاءِ دولت ملّی مجیرالدین شیبانی نوع سطحیتری از این نوع تاریخنویسی است. (۶) یک شیوۀ تاریخنویسی دیگر نوعی از تاریخ سیاسی است که بیشتر فعالان سیاسی برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی خود نوشتهاند. بدیهی است که این نوشتهها را نمیتوان تاریخ در معنای دقیق آن دانست. این شیوۀ تاریخنویسی، در دهههای اخیر، که گروههای بیشتری از ایرانیان فعال سیاسی جایی در دانشگاههای اروپایی و امریکایی پیدا کردهاند، بیش از پیش رواج پیدا کرده و اگرچه ظاهری علمی دارد، اما روایتی خاصّ ــ بهتر بگویم: یک روایت یگانه ــ را در تحلیل تاریخی دنبال میکند. از نمونههای جالب توجه این نوع تاریخنویسی نوشتههای یرواند آبراهامیان است که در ادامۀ تاریخنویسان چپ اروپایی کوشش کرده روایت سیاسی چپی از تاریخ معاصر ایران عرضه کند. این اثر او، مانند بسیاری از تاریخهای سیاسی با گرایش جامعهشناسی سیاسی، از زمانی آغاز میشود که روایت تاریخی قصد توضیح تاریخ با تکیه بر آن را دارد. از اینرو، تاریخِ دو انقلاب ایران ناچار باید با ظهور طبقۀ کارگر و آرایش جدید در مناسبات طبقاتی آغاز شود.
یادداشتها:
(۱) بیآنکه بخواهم به تفصیل وارد این بحث شوم باید به این نکتۀ مهم اشاره کنم که رمزی از بیشتر ــ اگر نه همۀ ــ نوشتههای تاریخی ایرانشناسان ایرانی اروپا و امریکا در همین نکته نهفته است. این ایرانیان، که بیشتر تاریخنویسان سدههای اخیر هستند، نه آگاهی تاریخی ایرانی و نه تصور درستی از آگاهی تاریخنویسان اروپایی و امریکایی دارند که بتوانند تاریخ ایران را در محدودۀ دانش تاریخی آنان بنویسند. بیشتر اینان، اگر هم زبان کشور مقصد خود را میدانند، اما در مقیاس وسیعی زبان کشور مبدأ را فراموش کرده، اگر یاد گرفته بودند! و گاهی نیز به اجتهادهایی دست میزنند که رابطۀ نوشتۀ آنان با فارسی زبان را به نسبت «من خواب دیده و عالمِ تمام کر» تبدیل میکند.
(۲) محمد جعفر خورموجی، حقایقالاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، زوار ۱۳۴۴، ص. ۲٫
(۳) میرزا آقا خان کرمانی، آئینۀ سکندری، تهران ۱۹۰۶، ص. ۸٫
(۴) منظور از موضوعهای جدید یا nouveaux objets مباحث جدید در تاریخنویسی به عنوان موضوعهای تاریخی است که تاریخنویسان جدید در میدان معرفتشناختی تاریخ وارد کردهاند، مانند بیماری، آشپزی، هواشناسی، افکار و عقاید و … برای تحلیل تاریخی نمونههایی از این موضوعهای جدید ر.ک.
Faire de l’histoire, sous la direction de Jacques Le Goff et Pierre Nora, vol. III: nouveaux objets, Paris, Gallimard 1974.
(۵) اثر مهم زرینکوب تحقیق دو جلدی او با نشانههای کتابشناسی زیر است: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران، تهران، امیرکبیر ۱۳۴۲، دو جلد. یکی از واپسین نوشتههای زرینکوب اثر زیر است که نوشتهای فاقد اهمیت و از برخی جهات در موضعگیریهای جدید نوشتهای بد است: عبدالحسین زرینکوب، روزگاران: تاریخ ایران، انتشارات سخن ۱۳۹۳٫
(۶) نظامالدین مجیر شیبانی، تشکیل شاهنشاهی صفویه: احیاءِ دولت ملّی، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۴۶٫
لطفا بدون اجازه منتشر نکنید