بهراستی «سیاستنامه»نویسان و مسئولین این نشریۀ تازه باید به خود بالیده و از خود راضی باشند که توانستهاند، در ادامۀ حضور و تلاشهای فکری خویش در میدان بحث سیاست ایران، «نظارت» و «راهبری» دکتر جواد طباطبایی را پشتوانۀ اقدام تازۀ خویش، یعنی پایهگذاری «سیاستنامه» سازند.
خواننده و «سیاستنامه»
در میدان کارزار بسط آگاهی ملی
بخش نخست
فرخنده مدرّس
چهرهای که با دانش و نظر و به یاری قلم به عرصۀ کارزار سیاست ایران گام نهاده و از طریق گفتار و جدالهای خود ـ به تعبیر آمده در مقالۀ «راه چهارم» ـ سیاستنامه، سال اول شماره ۱ دیماه ۱۳۹۴ـ «در حوزۀ اندیشۀ سیاسی…فصلی از تاریخ تفکر در ایران معاصر را رقم زده» است، شخصیتی نیست که بتوان از واژگان بکار گرفته در ارائه نظریهها و دیدگاههایش، بی برانگیخته شدن حساسیت و بینیاز به تأمل عمیقتر، عبور کرد، تا چه رسد به حضوری فعال و اقدامی از سوی وی، حتا اگر تنها در مقام نظارت و مشاورت باشد. بهراستی «سیاستنامه»نویسان و مسئولین این نشریۀ تازه باید به خود بالیده و از خود راضی باشند که توانستهاند، در ادامۀ حضور و تلاشهای فکری خویش در میدان بحث سیاست ایران، «نظارت» و «راهبری» دکتر جواد طباطبایی را پشتوانۀ اقدام تازۀ خویش، یعنی پایهگذاری «سیاستنامه» سازند.
بیتردید، بخش قابل توجهی از خوانندگان و کسانی که بهطور ویژه به بحث سیاست در رسانهها و نشریات درون کشور توجه دارند، میدانند که این پشتیبانی آسان بدست نیامده است. آشنایی با سابقه، پشتکار و سختکوشی مسئولین «سیاستنامه»، در انتشار و ادارۀ برخی نشریههای دیگر در دهۀ گذشته و در شرایط دشوار درون کشور، و همچنین آشنایی با نوشتههای آنان، در رسانههای نظری و سیاسی پیشین و قدیمیتر و همینطور مأنوس بودن خوانندگان، هر یک به سهم و در دایرۀ مطالعات خود، با نامها و نوشتههای نویسندگان دیگرِ نخستین شمارۀ «سیاستنامه»، فرد منصف را از حضور و پشتیبانی دکتر طباطبایی از «سیاستنامه» خرسند میسازد. به عبارت دیگر در «سیاستنامه» آن میزان از مایه، اعم از تجربه و توانایی و استعدادِ درخورِ اعتنا و امید فراهم آمده است که، البته، جلب نظارت، مشاورت و یا ریاست دکتر طباطبایی، «فیلسوف معاصر ایرانی که در چهار دهه اخیر ایران توفیق تأمل فلسفی در بارۀ ایران را پیدا کرده است» به اعتبار «سیاستنامه» افزوده و در خوانندگان ایجاد اعتماد کند. امید به این که «سیاستنامه» در چهارچوب محک و معیارهایی بماند که خود برای خویش قائل شده و آنها را در آغاز این شماره آورده است و اعتماد به این که در مسیر چشماندازهایی که در «مانیفست سیاستنامه» وعده داده حرکت نماید.
صرفنظر از این که اساساً اعتماد در حوزۀ سیاست و خاصه در حوزۀ «اندیشه» مسئلهای حساس و بحثانگیز است و پرسشهایی با خود میآورد؛ از جمله این که آیا اساساً اندیشیدن آدمی جایی برای اعتماد میگذارد؟ اما اعتمادی که مقدمتاً به واسطۀ حضور دکتر طباطبایی نسبت به «سیاستنامه» برانگیخته شده و خاستگاهش بعضاً در «مانیفست» این نشریه، به قلم خودشان، نیز بازتاب پررنگی یافته، مبتنی بر نتایج حاصله و برداشتهای بدستآمده از دههها پژوهشهای نظری دکتر طباطبایی در بارۀ ایران است. ایشان در آثار خود به افکندن پرتوی بر «نظام سنت اندیشیدن ایرانی» و بر ارکان و عناصر فکری و فرهنگی آن به تفکیک فایق آمده و به تمیز نشان داده است که هر یک از این عناصر و ارکان این «نظام» در کدام نقطهای از تحولات تاریخی و نظری و در پاسخ به کدام نیازها به این «سنت اندیشیدن» پیوسته، بدان اضافه شده و هر بار وضع آن را پیچیدهتر کرده است. دکتر طباطبایی در عین حال با استناد به تاریخ ایران و به متون اندیشۀ آن، به روشنی تصویر کرده است که در فقدان بحث و جدال نظری پیوسته، در سقط نقد مبانی و بریدن راه تجدید آن و در فقدان دلیری و آزادی عقلِ مستقل از اسطوره، دین و ایدئولوژی، این کشور از بحرانی به بحرانی دیگر، و هر بار پایینتر، در غلتیده است. این خدمت بس بزرگیست. و اما توفیق دکتر طباطبایی در بجا آوردن خدمت بزرگتر، قرار دادن ایران به مثابۀ مسئله اصلی در مرکز توجه ایرانیان خاصه نسل جوان، و تعیین بقا، دوام و رونق و شکوفایی آن به عنوان محور چالش همۀ نگرشها و دیدگاهها و همۀ تلاشهای نظری و عملی بوده است. به زبان دیگر دکتر طباطبایی ایران را به ضمیر آگاه ایرانیان دلبسته به این مرز و بوم بازگردانده است. معنای این سخن را در مصداق دیگری از این جابجایی و انتقال، حامد زارع ـ صاحب امتیاز و مدیر مسئول «سیاستنامه» ـ در نوشتۀ خود تحت عنوان «در بارۀ رسالت سیاستنامه ـ بازگشت به ایرانشهر» چنین بیان کرده است:
«جواد طباطبایی در حالی نظارت بر انتشار سیاستنامه را پذیرفته که به تنهایی بار طراحی مسئلهمحورترین و اساسیترین پروژۀ فکری زنده و زاینده در سپهر فکری کشور را بر عهده دارد. او که با پشتکار خود و با پشتوانهای فلسفی توانسته است چند طرح پژوهشی را به صورت همزمان و البته با آهنگی موزون و معطوف به منطق بسط آگاهی ملی ایران به پیش برد و تأمل در باره ایران را که کموبیش در انحصار اپوزیسیون علمی خارج از کشور بود به ایران انتقال دهد.»
بنابراین مسئولین سیاستنامه نیز با روشنضمیری میدانند؛ خوانندگانی که با انتظارات بسیار، و همراه با پشتوانهای از اعتماد، سیاستنامه را بدست میگیرند، با نگاه از منظرگاهی که دکتر طباطبایی بر سیاستنامه میگشاید بدان مینگرند؛ و آن را در مقیاس با آن تکلیفی میسنجند که او را به حضور در این «کار بزرگ» واداشته و در بارهاش در پیام انتهایی «مانیفست» مینویسد:
«به نوبۀ خود این واپسین نکته را نیز میافزایم که تکلیف به حضور در این کار بزرگ را از باب واجب کفایی پذیرفتهام. امیدوارم با استوار شدن شالودۀ بنا جوانانی که در راهاند دنبال کار را بگیرند و با نیرویی بیشتر بهتر از این از عهدۀ کار برآیند. بیش از هر زمان دیگری، اندیشیدن در این کشور به امری خطیر و پرمخاطره تبدیل شده است، اما بیش از هر زمان دیگری نیز به خطر کردن در اندیشیدن نیاز داریم. از سر گذراندن بحران که از دهههای پیش آغاز شده بود و اینک ژرفایی پیدا کرده نیازمند کوششی اساسی و بیسابقه است. موانع بسیاری، در داخل و خارج، بر سر راه آیندۀ درخشان این کشور موجود است، اما مقتضیات بیشتر از همیشه مفقود است. بقای سرزمینی که به ما میراث رسیده کاری سترگ است و اینک هیچ امری سترگتر، و البته پرمخاطرهتر، از حفظ وحدت سرزمینی، همدلی مردمان آن، اعتلای فرهنگی و فراهم آوردن زمینههای شکوفایی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن نیست.»
«سیاستنامه» بیتردید به امید دادن پاسخی درخور به گوشهای از آن «مقتضیات مفقود» در حل بحران سراسری که ریشه در «بحران آگاهی ایرانیان» دارد، پایهگذاری شده است. «آگاهی ملی» اگر «منطق بسط» را دنبال کند نیازمند نظم و نهاد و پشتیبانیست. تکرار و توصیف آشفتگی وضع ایران از این نظر و بسته بودن دست اهل نظر کشور و تنگناها و موانع بزرگ بر سر راه آنان، به طول کلام میافزاید. کیست که انتقادهای مداوم، صریح و روشن دکتر طباطبایی به تضعیف نهاد دانشگاه و به وارد آوردن آسیب به مراکزی که باید در خدمت تولید علم و آگاهی و در خدمت گسترش آن قرار گیرند، از چشمش پوشیده مانده باشد. در چنین بساط آشفته و در این تنگنای عمل، اما آن کس که حفظ و بقای سرزمینی ایران، وحدت آن و همدلی مردمانش را سترگترین کار و اعتلای فرهنگی آن را ـ در فقدان مقتضیات ـ بزرگترین میدان کارزار میشمارد، و خود دست به کارِ گشایشِ این میدان به روی جوانترها شده و تا آنجا میرود که اعتبار خویش را زمینۀ تشویق و وسیلۀ برانگیختن شوق و انگیزۀ بیشتر آنان و در عین حال پاداشی گرانقدر در ارتقاء توجه و سطح تلاشهایشان در تحقیق و تولید علم و آگاهی میکند، تهمتنیست که خود نه تنها پیکارگر اصلی کارزار تولید علم و گسترش آگاهی ملیست بلکه فرزانهایست که از شگفتیهای غریب و پر دریغ سرنوشتِ برخاسته از «کمبودهای سراسری» ما ناچار شده است، به قول داریوش همایون، «خود نیز میدان را هم بسازد».
و این امر کارِ دستدرکاران «سیاستنامه» و «سیاستنامه»نویسان را دشوار میکند. زیرا اعتمادی که از کورۀ دشوار فهم دیدگاههای طباطبایی بدر آمده، خواننده را، به عنوان خواننده، همچنان در بند مسئولیت فهم و استقلال سنجش خویش نگه میدارد. بدیهیست در برابر چنین خوانندهای سیاستنامه در ادامه و روند کار خود باید، به استقلال، مکان تجدید آن اعتماد و یا مَطَلع اعتمادی به همان درجه باشد. چنین انتظاری البته از نظر دور نمیدارد که «سیاستنامه» مکان درج نوشتهها از افراد گوناگون و محل بازتاب دیدگاههای مختلف است. ناگزیر هر نوشتهای به اعتبار سخن خود و روش استدلال و منطق درونی خویش قابل بررسی و نقد یا سنجش است، اما طبعاً شمار هر چه بیشتر نوشتههای مستدل و معتبر در ادامۀ کار به اعتبار سیاستنامه خواهد افزود.
پایهگذاری «سیاستنامه» کاری در این شرایط ایران درخور تمجید است و حضور طباطبایی در آن احترام و اعتماد برانگیخته و هیبت آن را در همان آغاز بزرگ نموده است و بزرگی آن نیز با بزرگی تکلیفی که در پیش پای خود قرار داده، در عمل و در ادامۀ کار، سنجیده میشود. کار تازه آغاز شده است و هنوز برای هر قضاوتی بسیار زود است. هر نقد و ایرادی در آغاز هر کار پرارجی کوچک بوده و کوچک خواهند ماند. اما خوانندگانی که حضور این نشریه را جدی گرفتهاند در طرح نظرات و نقدها به نوشتههای جداگانه و متعلق به افراد گوناگون نباید منتظر زمان بمانند. آنها نیز با نگاه حساس و نقاد و با طرح نظرات، تأکیدها، نقدها و پرسشهای خویش، خود را پا به پای سیاستنامهنویسان ارتقا خواهند داد.
با استفاده از این فرصت و با گشودن باب موضوع نقدِ نوشتههای سیاستنامه و با علم و احترام به قدرِ کاری که پایهگذاری شده، نقد و پرسشهایی را که از خواندن دو نوشته این شمارۀ سیاستنامه پیش آمده با دوستان نویسنده مطرح میکنم. نخست در بارۀ نوشتۀ محمد قوچانی سردبیر «سیاستنامه» با نام «راه چهارم» با عنوان فرعی «سیاستنامه در کجای تاریخ روشنفکری ایران ایستاده است؟» و سپس نوشتۀ محمد ایمانی ـ پژوهشگر اندیشه سیاسی ـ با عنوان «اولویت تأسیس دولت مدرن بر تحقق آزادی» در ادامه خواهد آمد.