پشت پرده
گوشه ی جگرم!
آب گل آلود بود و
دود بود و
هر چه قطعه ها را کنار هم می چیدیم
مخروبه بزرگ تر می شد و
خاک تر می شد و
لای لای لای که تمام سیاهی ها از تو دور شوند
حالا
چطور عصرها
از خیابان های زیرو رو شده بگذرم
از گودال های زخم
واز تن زخمی آب بگذرم
مردن به زبان مادری سخت است
گوشه ی جگرم
مردن به زبان مادری… پشت به مخروبه
راحتم بگذارید
دستم به قطعه ها که بیفتند و
پرده ها که بیفتند و
درخت ها که به راه بیفتند و
لای لای لای که گردبادی شود میان گودال ها
می خواستم عصرها
همپای پای در به درم باشی
دیگر
حرفی نمی ماند
مگر هیس !
و اینکه می خواستم جگرم باشی .
روجا چمنکار