«

»

Print this نوشته

هشداری که به جد گرفته نشد!

هشداری که به جد گرفته نشد!

اشاره:

در طول چند هفته گذشته «تلاش» بار دیگر صحنه‌ روشنگری و نبرد نظری و قلمی با دیدگاه‌ها و گرایش‌های سیاسی بوده است که نشان داده‌اند، به نام مبارزه با حکومت اسلامی و به منظور گردآوری نیروها و برقرار ساختن اتحادها، آماده‌اند در توافقنامه‌های خود تا در هم شکستن یگانگی ملی، تجزیه ملت ایران به «ملیت‌های دارای حق تعیین سرنوشت»  رفته و در عمل به دشمنی با کشوری یاری رسانند که «برای اکثریت مردمانش از همه چیز گرامی‌تر است.»

شرکت در نشست کالیفرنیای جنوبی و امضای توافقنامه شاهزاده رضا پهلوی با کنگره ملی کردهای شمال آمریکا در اصل رضایت‌نامه ایشان در تقسیم ایران، دست کم به شش ملت در شش منطقه «ملی» برپایه قوم و زبان است.

امضای توافقنامه با احزاب و سازمانهای ملت‌سازی که به صراحت و بدون پرده‌پوشی در منشور و برنامه خود از هدف رسیدن به «سرزمین مستقل و آزاد کردستان» سخن می‌گویند، در عمل دست در کار فراهم ساختن مقدمات تجزیه و از هم‌پاشی کشور در آینده‌ایست که ایران در بدترین شرایط قرار گرفته و ملت قادر به دفاع از خود و سرزمین خویش نباشد.

این هشداری بود که حدود پنج سال پیش نیز در جلسه‌ای با حضور شاهزاده و همچنین با شرکت افرادی مخالف هرگونه همکاری با سازمانهائی که برنامه هایشان در ضدیت با هستی ایران بود، داده شد، هنگامی که شاهزاده در پوشش رفتاری دمکرات منشانه و زیر شعار ظاهرپسندِ ضرورت نشستن و «دیالوگ داشتن» با هر نیروئی که مخالف جمهوری اسلامی است، در آغاز راه اتحاد و دوستی با سازمانها و احزاب ملت‌ساز و سرهم نمودن «الترناتیو آبرومندی» در چشم محافل خارجی مخالف حکومت اسلامی ایستاده بود.

 در آن جلسه به ایشان نسبت به مسیری که برگزیده بودند و نسبت به پیامدهائی که چنین اتحادهائی می‌توانست به دنبال آورد، هشدار داده شد. در آن نشست تلاش گردید بر پایه تجربه‌های انجام شده و شناخت از سازمانهای قوم‌گرا و تجزیه‌طلب، تصویر دقیق و روشنی از آینده چنین سیاست‌هائی ارائه گردد.

دست در کاران تلاش که آن روز در آن جلسه و در صف هشدار دهندگان حضور داشتند، امروز پس از اطلاع از توافقنامه شاهزاده رضا پهلوی با کنگره ملی کردهای شمال آمریکا و با سازمانهای جدائی‌طلب کرد و سایر ملت سازان، برآن شدند آن هشدارها را که آن روز و در آغاز راه به جد گرفته نشد و امروز در نهایت تأسف صورت واقعیت یافته است، جهت اطلاع افکار عمومی منتشر نمایند.

متن زیر تنها حاوی آن بخش از سخنان افرادیست که در آن نشست به موضوع مورد توجه بالا پرداختند. این بخش از سخنان از آرشیو «تلاش» به صورت گفتاری پیاده و با کمترین اصلاح در ساختمان جملات آورده شده‌اند.

 

*****

شاهزاده رضا پهلوی:

با درود به دوستان. مایل هستم در مورد یک نکته‌ای که اخیراً سروصدائی پیچیده، توضیحاتی بدهم، جهت روشن شدن حداقل موضع خودم در ارتباط با بعضی از جریاناتی که مطرح شده. قطعاً دوستان می‌دانید که فلسفه کلی من و موضعی که برای خودم تشخیص می‌دهم این است که هرگز در موقعیت موضع‌گیری‌های سیاسی قرار نگیرم. هدف من یک موضع‌گیری ملی است. و مهمترین وظیفه من ارتباط داشتن با کلیه شهروندان ایران است. آزادی عمل و حق ارتباط داشتن با هر ایرانی که وظیفه من است. در واقع برای بعضی از دوستانی که به خصوص در ارتباط با مسئله اقوام سئوالاتی داشتند لازم می‌بینم که یک نکته حساسی را تذکر بدهم. اولاً فکر نمی‌کنم صحیح باشد در جائی که به شکلی قاطع مواضع بعضی از این جریانات ارتباط با مسئله ایران و تمامیت ارضی ایران و یا به قول بعضی‌ها که اتهام استقلال طلبی را به بعضی‌ها می‌زنند، در جائی که چنین موضوعی برای من محرز نیست، دادن این اتهامات ضرر می‌زند به کل حرکت. و ما در واقع هدف بسیار بالاتری داریم در این لحظه و آن هم این است که در مقابل یک دشمن واحد قرار بگیریم. از دید من تنها مرزبندی که وجود دارد، مرزبندی کلیه ایران دوستان و آزادیخواهان و طرفداران دمکراسی و حقوق بشر است با یک رژیم مذهبی که اساس گرفتاری کشور ما را تشکیل می‌دهد.

در ارتباط با مسئله اقوام تا جائی که من فکر می‌کنم، راجع به آن مسئله می‌توانم این را به صورت قاطع به شما بگویم ، می‌دانم زمانی که هر شهروند ایرانی، چه کُرد، چه لر، چه بلوچ و چه از هر مذهبی که داشته باشد، تحت لوای یک قانون اساسی که تمام حقوق افراد را در نظر می‌گیرد، بخصوص اگر مبتنی بر حقوق بشر باشد، بسیاری از این مسائل یا سئوالاتی که مطرح هست در قالب آن موضوع حل شده است. اگر احیاناً بحث‌هائی در ارتباط با دِ سنترالیزاسیون یا عدم تمرکز به تعداد زیادی حکومت‌های محلی و مسئولیت‌های محلی مطرح هست؛ این‌ها بحث‌های مفصلی است که سردوستان را با آن درد نمی‌آورم و خودتان می‌دانید مسئله بغرنج و پیچیده‌ایست.

تازه هیچ کدام ما امروز هیچ وکالتی از جانب مردم نداریم که بخواهیم از حالا قانونگزاری کنیم یا تصمیماتی بگیریم که مربوط می‌شود به مسئولیتی که فرض بفرمائید در ارتباط با مجلس مؤسسان است که دقیقاً باید به این مسائل بپردازد، در زمان خودش. بنابراین من در جائی که حفظ حقوق کلیه مردم ایران مطرح هست، البته که در ارتباط با دو موضوع غیرقابل گذشت، یکی حاکمیت ملی، حاکمیت ملت ایران و مسئله تمامیت ارضی ایران هیچ بحثی در آنجا نیست. اما برای حل این مسئله من اعتقاد دارم که ارتباط و دیالوگ داشتن بیشتر کمک خواهد کرد به حفظ یک پارچگی ایران و حل این مسائل تا بایکوت کردن کسانی و خارج از بحث قرار دادنشان. در آن شرایط قطعاً هیچ راهی را برای خودشان نخواهند دید، به غیر از این که راه دیگری را در نظر بگیرند. اگر ما به دست خودمان زمینه این کار را فراهم کنیم در واقع آب به آسیاب دشمن ریخته‌ایم و هیچ کمکی به خودمان نکرده‌ایم.

بنابراین من از دوستان خواهش می‌کنم که به جای زدن این گونه انگ‌ها بپردازیم به اصل وظیفه‌مان؛ ایجاد یکپارچگی، همصدائی ملی در حد ممکن در میان تمام جریانات که بر سر یک اصول مشترک هم‌عقیده هستند. زیرا ما تا زمانی که نتوانیم در ارتباط با هم‌میهنان بخصوص توده‌های مردم وسایل کار، راه‌کار و سازماندهی و تشکل در داخل را کمک کنیم، هر چقدر اینجا، بیرون بنشینیم و کنفرانس بگذاریم، جلسه بگذاریم، فرض کنید که حتا یک مجلس را تشکیل دهیم، هیچ کمکی به اصل قضیه نخواهد کرد. کار اصلی‌مان آن است. منتها ما باید از این فاز هرچه زودتر عبور کنیم تا صحنه خالی نماند، چه از دید مردم خودمان و چه از نظر صحنه بین‌المللی، که همانطور که دوستان می‌دانید، امروز دارند به دقت به این قضیه نگاه می‌کنند. اگر ما این فرمول را ارائه ندهیم تنها راهی که دنیا دارد، بسنده کردن به همان کارهائی است که تا حال کرده‌اند که به نتیجه نرسیده، یک مشت مذاکرات بی‌فایده و لایتنهاهی خواهد بود که تنها کمک خواهد کرد به زمان خریدنِ نظام. از سوی دیگر شاید طرح‌های دیگری که مطرح می‌کنند، مانند عملیات نظامی ‌که قطعاً هیچکدام از ما خواهان آن نیستیم. پس در واقع به زبان ساده به شما بگویم، توپ امروز در میدان ماست. بنابراین، این با ماست که از خودمان این شهامت و این دورنمائی را نشان دهیم و از این گرفتاری‌های موضعی و بحث‌های فرعی خارج شویم و نگذاریم خللی ایجاد شود در این همبستگی که همه باید داشته باشیم. این پوزیسیون کلی من است و امیدوارم که این توضیحات تا حدی روشن کننده مسئله برای دوستان باشد. باز تکرار می‌کنم ؛ موضع من یک موضع ملی است و من موضع‌گیری سیاسی هرگز نخواهم کرد. سپاسگزارم.

*****

بهرام رحیمی:

درود دارم خدمت شاهزاده رضا پهلوی گرامی ‌و تک تک دوستان. من متأسفانه جلسه پیش به دلیل این که هر یکشنبه اطاق پالتاکی داریم و میهمان سخنران داشتیم تمام جلسه را نماندم. ولی بعداً به صحبتهائی که میان دوستان ردوبدل شد گوش کردم. امروز هم شاهزاده در واقع همان صحبتها را فرمودند و ادامه دادند.

من خوشحالم از این که شاهزاده قاطعانه به مسئله تمامیت ارضی ایران اهمیت می‌دهند. با وجود این من فکر نمی‌کنم کافی باشد. درست است که شاهزاده در یک موضع سیاسی خاص نیست،  و طرف یک حزب سیاسی، گروه یا یک سازمان و جریان خاصی را نمی‌گیرد، ولی کاش مسئله به همین سادگی‌ها بود! و من در وحله اول به عنوان یک مشروطه‌خواه و در مرحله دوم به عنوان یکی از افرادی که در جنبش رفراندوم فعال است می‌توانستم به همین راحتی این توضیحات را به بقیه دوستان هم بدهم. مسئله برای خود من شخصاً کاملاً حل شده است. از این بابت هیچگونه تردیدی ندارم. ولی این به تنهائی کافی نیست. به چه دلیل؟ به این دلیل ساده…و ابتدا بگویم که من هیچ کدورتی به آقای آهی ندارم، خیلی هم به ایشان احترام می‌گذارم. مخصوصاً همیشه هم گفته‌ام آقای آهی پلی هستند برای این که احزاب، سازمانها و حتا افراد منفرد بتوانند به شکلی به هم وصل شده وهمکاری کنند. ولی نقشی که ایشان بازی می‌کند، درست است که ایشان یکی از مشاوران شاهزاده رضا پهلوی هستند، ولی به عنوان این که رئیس دفتر یا مسئول دفتر ایشان هستند، در هر جائی، هر نقشی که بازی می‌کنند، به هر حال پای شاهزاده رضا پهلوی به میان خواهد آمد. و اما این که ما نباید انگی به دیگر سازمان‌ها یا گروه‌ها بزنیم من هم کاملاً موافقم. اما موضوع به این سادگی نیست. شما اسناد کنگره سیزدهم حزب دمکرات کردستان ایران و منشور این حزب را بخوانید. آنها در منشور خود گفته‌اند ملت کردستان، ملت کرد اینها آورده و تقسیم کرده‌اند بین ایران و جاهای دیگر. حزب یا گروهی که منشورش به این صراحت همچون مسئله‌ای را می‌گوید و اظهار می‌کند، من فکر می‌کنم، برای تمامی‌ایران ‌دوستان در مقابل آن نظر، اعلام نظر مخالف کردن، بسیار چیز ساده‌ای باشد. ولی زمانی که خود نماینده دفتر شاهزاده رضا پهلوی حتا به عنوان یک فرد منفرد در جائی حق ویژه (دادن حقوق سیاسی به اقوام) می‌دهند و بعد می‌فرمایند؛ در توضیحی که داده‌اند، و من بعداً گوش کردم، که گویا موضوع کتبی را برای بقیه دوستان نشست برلین فرستاده‌اند، برای من این سئوال مطرح می‌شود؛ چرا این نامه باز نمی‌شود، تا موضع طرفداران طیف راست حداقل اینجا مشخص شود که با همچون افرادی در این رابطه هیچ‌گونه دیالوگی نخواهند داشت. در مورد مسائل حقوق بشر بله، حقوق اقوام بله، ولی در مورد بخصوص این نامه، من فکر می‌کنم الان جایش است، مخصوصاً با شرایطی که امروز مطرح شده، کاملاً جایش است باز شود. سپاسگزارم.

*****

شاهزاده رضا پهلوی:

دوستان اجازه دهید، بار دیگر مسائلی را برایتان روشن کنم، در ارتباط با آقای آهی، همان طوری که دوستان اشاره کردند، آقای آهی یکی از کسانی هستند که البته با من مشورت می‌کنند. کما این که خیلی دیگران هم هستند که با آنها مشورت می‌کنم. اما اجازه دهید به صورت صریح بگویم که آقای آهی نه نماینده دفتر من هستند و نه مسئول دفتر من. کسی که مسئول دبیرخانه من است، سرهنگ اویسی هستند. بعضی از دوستان حتا با ایشان تماس دارند و می‌شناسند. آقای آهی به هیچ عنوان با سمتی از طرف من در این جلسات شرکت نمی‌کنند. ایشان به شکل مستقل شرکت می‌کنند و طبعاً به عنوان یک مشروطه خواه هستند و هر توضیح بیشتری باشد، خواهش خواهم کرد که خودشان بدهند. ولی خواستم این را کاملاً روشن کنم که این گونه تحریفات نشود. برای این که جای این کار نیست. متشکرم.

*****

شهریار آهی:

آقای رحیمی ‌شما که ول نمی‌کنید ماشاالله. بار پیش در همین جلسه من گفتم که من در دفتر شاهزاده سمتی ندارم، بعد می‌بینم باز شما می‌آئید و این را مطرح می‌کنید. در نشست سیاتل حزب مشروطه من را به عنوان نماینده شاهزاده رضا پهلوی معرفی کردند. آنجا خیلی روشن گفتم که شاهزاده هیچ نماینده‌ای ندارد همین. همیشه این را فرموده‌اند. و من یک مشاور ایشان هستم. و اینجا هم همین در کنفرانس سیاتل حزب مشروطه هم مشاوران دیگری هستند. باز خانم طبیب‌زاده که در آن پشت بودند، همان سخنرانی مرا گوش کردند، باز پیش آمدند و گفتند که ایشان که نماینده شاهزاده رضا پهلوی هستند. آقای حشمت رئیسی چند روز پیش با آقای مهری مصاحبه کردند. آقای مهری راجع به نشست لندن سئوال کردند، به محض این که سئوال تمام می‌شود، آقای رئیسی شروع می‌کنند راجع به شاهزاده صحبت کردن که چرا از نشست لندن پشتیبانی می‌کنند. آقای مهری می‌پرسند که آیا شاهزاده در نشست لندن شرکت خواهند کرد؟ ایشان مکثی می‌کنند، مثل این که فکرش را قبلاً نکرده بودند، می‌گویند؛ نمی‌دانم. ولی به هر حال آقای آهی رئیس دفتر ویژه شاهزاده رضا پهلوی هستند و تدارکات نشست لندن را انجام می‌دهند. باز سرتاپا دروغ. آن هم پای رادیو. نه من رئیس دفتر ویژه ایشان هستم، نمی‌دانم چند بار باید این را گفت، و نه من جزو گروه تدارکات نشست برلن [لندن] هستم. نشست برلن [لندن] یک کمیته تدارکات دارد که رئیس آن آقای دکتر دوشوکی است. ایشان را می‌شناسید. تلفن کنید و اسامی ‌اعضای آن کمیته را بهتون می‌دهند. می‌دانید که من در آن کمیته نیستم.

بعد ایشان می‌گویند که ایرادشان راجع به نشست لندن این است که تجزیه‌طلبان آنجا هستند. حال چرا کارهای، این اسلامیست‌ها را ما می‌کنیم؛ روی افراد اسامی ‌را می‌گذاریم که خود آن افراد هرگز حاضر نیستند این اسامی ‌را قبول بکنند. کاری ندارم بگوئید تجزیه‌طلب هستند. آیا این تجزیه‌طلبان که اعضای کنگره ملل ایران فدرال هستند، به گفته آقای حشمت رئیسی، در کنگره بروکسل نبودند؟ آقای ابوکریمی‌ به نمایندگی از حزب دمکرات کردستان، آقای جوما برش از ترکمن‌ها، آقای شجاعی از بختیاری‌ها، آقای دوشوکی از جبهه متحد بلوچستان. من تعهدی به نشست برلن ندارم. اصلاً منتخب‌شان نیستم و نخواهم بود. ولی نهایتاً آقای حشمت رئیسی منتخب کنگره بروکسل هستند. چرا این ایراد را به دیگری می‌گیرند که به خودشان بیشتر وارد شده تا به من، آن هم راجع به شخصی که هیچوقت ندیده و نمی‌شناسدش. من نمی‌خواهم وارد مطلبی شوم که مربوط به من نیست، اوضاع داخل شما و کنگره بروکسل. ولی از اتهاماتی که به شخص من می‌زنید که باعث پرتنش‌ترین دو جلسه آخر هیئت اجرائی‌تان شده که سر آن کار هیئت اجرائی بهم خورده و دیگر هم نشستی نداشته‌اند. باز به علت این که همش حمله متوجه من بوده. واقعاً خسته شدم و فکر می‌کنم شما به خودتان و به جنبش دمکراسی‌خواهی و پشتیبانی از حقوق بشر در ایران دارید لطمه می‌زنید. بجای این که پل سازی کنید، حمله به دیگری می‌کنید. و واقعاً مجبور بودم این را بگویم. چون دیگر تحمل این قدر حمله شخصی را ندارم. خیلی متشکرم.

*****

بهرام رحیمی:

جناب دکتر آهی، من فکر می‌کنم خود شما متوجه باشید که من چقدر به شما در رابطه با مسائل میهنمان احترام می‌گذارم. من ابداً همچون قصدی ندارم که چیزی را بگیرم و ول نکنم. اما تمامیت ارضی ایران برای من خیلی مهم است. شما اگر در مورد تمامیت ارضی ایران صحبت کنید، بشما توهین کرده و می‌گویند شوونیست فارس. که معنائی هم ندارد. به من در خیلی موارد «جاش» گفته می‌شود. حتا تهدید جانی شدم. بخاطر این که به عنوان یک کرد از مواضعی که حزب دمکرات کردستان ایران دارد، دفاع نمی‌کنم. در کنگره بروکسل هم همین اتفاق افتاد. من رودرروی دوستی قرار گرفتم که حدود ۳۵ سال است که می‌شناسمش، معلمم بود. باهم پیش مرگه و همسنگر بودیم. در یک جا با هم می‌جنگیدیم و تاریخ طولانی داریم باهم، تا دوستی‌مان که با هم در یک خانه زندگی می‌کردیم، همان آقای عبدالرضا کریمی. روی این اصل برای من این موضوع بهای خیلی بالائی دارد. در ضمن درست است که هم آقای عبدالرضا کریمی ‌و هم آقای برش و هم آقای دوشوکی در آن کنگره بروکسل بودند، ولی سندی با ایندوستان امضا نشد، به آنها حق ویژه (حقوق سیاسی به اقوام) داده نشد و این موضوع خیلی مهم است. این را من ول کن نیستم! این «حق ویژه» باید به کلی از بین برود. باید کاملاً روی سایتها بیاید که همچون حق ویژه‌ای وجود ندارد. در اتاق جنبش رفراندوم هم در این مورد زیاد صحبت شده است. ابداً قصد این نیست که شما را زیر فشار بگذاریم، یا موضوع شما باشید. موضوع تمامیت ارضی ایران است و نه چیز دیگری. و اما من امروز برای اولین بار است که شنیدم شما رئیس دفتر شاهزاده رضا پهلوی نیستید. ببخشید و خوشحالم از این بابت. نه این که شایستگی شما را زیر سئوال ببرم، ابداً. فقط به خاطر آن «حق ویژه‌ای» است که داده شده و شما یکی از شرکت کنندگان آنجا بودید. من این را اولین بار است که می‌شنوم. اگر زودتر شنیده بودم، مطمئن باشید آن را قید نمی‌کردم. سپاسگزارم.

*****

حشمت رئیسی:

سپاسگزارم از شما و سلام خدمت بزرگوارانی که در اتاق هستند، عرض می‌کنم. جناب آقای آهی که ظاهراً گفتند که بنده ـ انتسابی که ایشان دادند ـ دروغ گفتم. در ادبیات سیاسی این دروغ نیست. در ادبیات سیاسی کسانی که خودشان شائبه پخش می‌کنند یا طوری وانمود می‌کنند یا در اذهان عمومی ‌این گونه تصویری از خودشان ارائه می‌دهند تا جائی که حتا افراد حزب مشروطه خواه هم دچار مشکل می‌شوند. بنده نه عضو حزب مشروطه‌خواه هستم و نه در کنگره بروکسل شرکت کردم و لذا طبیعی است که بنده هم تحت تأثیر فضای عمومی ‌شما را رئیس دفتر ویژه بدانم. تا کنون نیز شما اقدامی ‌برای رفع این سوءفرض، این سوءتفاهم یا نامش را هرچه بگذاریم از خود بروز نداده بودید. الان هم ممکن است ده‌ها هزار نفر دیگر هم مثل من فکر کنند. چرا که آنها که این حرف شما را نشنیده‌اند. امیدوارم در یک رسانه رسمی ‌و بزرگ این شائبه و این مسئله را خودتان بر طرف کنید که مجبور نشوید دیگران را به دروغ متهم کنید. این یک.

و دو ـ جناب آقای پهلوی، رضا پهلوی، که البته من عذر می‌خواهم از شما که نمی‌توانم با ادبیات شما صحبت کنم. چون من از یک فرهنگ دیگر آمده‌ام و با ادبیات دیگری صحبت می‌کنم، مسئله جدائی طلبی را یک اتهام و یک انگ زدن معرفی کردند. من به تاریخ ۵۷ سال حکومت پهلوی‌ها مراجعه‌تان می‌دهم، جناب شاهزاده، شعار حق تعیین سرنوشتی که نیروهای چپ در ایران می‌دادند، آیا هزاران هزار مطلب، مقاله و سخنرانی در این زمینه صورت نگرفت که این شعار به معنی جدائی‌طلبی است؟ این شعار به معنای تجزیه کشور است؟ و به اعتقاد من عناصری از حقیقت هم در آن هست، وقتی که آقایان می‌آیند و قوم را تبدیل به ملت می‌کنند. خودتان در ادبیات سیاسی بخوبی آشنا هستید که قوم، عشیره، طایفه و ملت و ملیت، اینها مفاهیم متفاوتی هستند و چهارچوب حقوقی متفاوتی دارند. وقتی هم که حق تعیین سرنوشت تا حد جدائی در برنامه آنها گفته می‌شود و هم مسئله ملت سازی صورت می‌گیرد و شش ملت از ملت ایران در می‌آید، دیگر من باید خیلی آدم خوشبینی باشم، باید خیلی آدم منعطفی باشم که بگویم «انشاالله گربه است»! و چنین چیزی وجود ندارد، اتهام است!

برای جدائی اول زمینه‌های ذهنی‌اش فراهم می‌شود. اول به قول معروف یک جایگاه ویژه‌ای برای آن قوم در حد ملت قائل می‌شوند و بعدش دیگر منتظر فرصت مناسب هستند تا تناسب قوا چگونه اجازه بدهد که آقایان این را متحقق کنند. و به همین دلیل هم شعار حق تعیین سرنوشت با حفظ این خواسته که حتا هر قومی‌ حزب خودش را داشته باشد، برای من معنائی جز این باقی نمی‌گذارد.

اگر در کشورهای سوسیالیستی سابق حق تعیین سرنوشت در قانون اساسی بود ولی به هیچ وجه به هیچ قومی‌به هیچ ملتی در شوروی سابق اجازه تشکیل حزب قومی‌نمی‌دادند. یک حزب سرتاسری وجود داشت به نام حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و هیچ بورژوازی، هیچ قومی ‌حق نداشت حزب بزند و از مرکز هم کنترل می‌شد. در نتیجه این شعار همانجا باقی ماند. ولی به مجرد این که قدرت مرکزی دچار ضعف شد در زمان گورباچف، ما دیدیم از همین حق اعلام شده تمام شوروی فروپاشید. یوگسلاوی هم در حقیقت همین بود.

پس بنابراین، این اتهام نیست. این یک واقعیت تلخ است. و کسانی که حداقل کارشناس مسائل بین‌المللی هستند، می‌دانند؛ بعد از به هم خوردن توازن قوا و به هم خوردن و فروپاشی شوروی و ایجاد نظم جدید جهانی، دو عنصر را از هم تفکیک ناپذیر می‌دانند، یکی این است که منافع فروملی با منافع فراملی گره خورده است. یعنی به یک معنا الان حزب دمکرات کردستان خودش را یک دولت می‌داند و الان هم بالاخره دولت است، با وزارت امور خارجه آمریکا یا با هر جای دیگری که خودش خواست مذاکره می‌کند و وارد عمل می‌شود، دارد ارتش می‌سازد. حال من بگویم انشاالله گربه است؟! در اربیل چند هزار پیشمرگه دارند تربیت می‌کنند، بگوئیم انشاالله گربه است؟! همین یک هفته پیش همین پدیده در خیابان‌های تبریز اتفاق افتاد، در آنجا مرگ بر فارس می‌‌گفتند. فارس ستیزی را دامن زدند، دانشجویان را در آسایشگاه مورد حمله قرار دادند، ماشین‌های نمره تهران را آتش می‌زدند. اینها را می‌گویند سؤتفاهم و اتهام؟! در نقده ده نفر کشته شدند، اینها خیالات بنده است؟!

بنابراین و به اعتقاد من این دوستان دارند برمی‌گردند به ماقبل رضاشاه، یعنی جناب آقای شیخ خزعل و دیگر اعلام وفاداری با دولت مرکز نمی‌کند. خودش را تابع دولت ایران نمی‌داند، بلکه با انگلیس خودش را تنظیم می‌کند. حالا هم انگلیس رفته و آمریکا آمده. به همین دلیل هم «شیخ خزعل» خوزستان در حال حاضر خودش را با آمریکا تنظیم می‌کند. آقای حزب دمکرات کردستان خودش را با آمریکا تنظیم می‌کند. و اینجا اگر فردا شما بیائید سرکار، دیگر حاکمیت ملی نیست، دولت ملی نیست، ارتش ملی نخواهیم داشت. از همین حالا آماده‌اند که خلأ قدرت بشود و هزاران نیروی مسلح وارد گود کنند. دارند تمرین می‌بینند. پس طبیعی است اگر شما مثلاً با مجاهد بروید متحد شوید، بنده اتهام نمی‌زنم، وقتی می‌گویم؛ با توجه به سوابق جناب آقای مجاهد این اتحاد، اتحاد خوش‌آیندی نیست.

به اعتقاد من در حال حاضر با تخریب قدرت مرکزی، بالقوه و بدون جایگزین کردن منبع قابل اعتماد جدیدی که هم اقتدار داشته باشد و هم مسئولیت که بتواند تمامیت کشور را حفظ کند، امنیت فراگیر را فراهم کند، باید بگویم، اپوزیسیونی که با چنین نیروهائی دولت سایه تشکیل می‌دهند، اعتماد برانگیز نیستند و مشکلات متعددی را بوجود می‌آورند. بجای این که اطمینان به آینده را نوید دهند، بیشتر وحشت و هراس از جنگ داخلی را نوید می‌دهند. بنده در جنگهای کردستان شرکت کردم. در جنگ گنبد، در جنگهای خوزستان در بنیانگزاری اینها شرکت داشتم و می‌دانم آنجا چگونه است که در عرض یک هفته حزب مرده و منفعلی مانند حزب دمکرات ۳۰ هزار پیشمرگه به صحنه می‌آورد. می‌دانم چرا و چگونه وقتی پادگان مهاباد فروپاشید.. اسلحه‌ها سرازیر شد و یک حزب را تبدیل به ارتش کرد.

من فکر می‌کنم، دوستان عزیز وقتی که چنین سیاست اتحادی را پیش می‌برند و مقبولیت به آن می‌دهند و حقوق قومی ‌را به حقوق ملی و فراملی تبدیل می‌کنند، به اعتقاد من، به چهارچوب جغرافیای ایران باور ندارند. و بیشتر مسئله کسب قدرت و حفظ قدرت برایشان مطرح است. ….

 رادیوهای شما در لس‌آنجلس از یک جنایتکار حرفه‌ای به نام عبدالرحمان ریگی می‌خواهد قهرمان درست کنند! چه تفاوتی بین این و خلخالی است. اعدام ۵ دقیقه‌ای، بیست نفر را اعدام می‌کند. من یاد کشتارهای سران ارتش افتادم. خوب این چه معنائی دارد؟ این باید قهرمان شود؟ جندالله آلترناتیو شماست؟ شما آیا اقتدار فکری و شخصیتی ندارید تا آقای …. را وادار کنید که این کار را نکند؟ اگر همین قدرت تأثیرگزاری روی نزدیک‌ترین یارانتان را ندارید، چگونه می‌خواهید، روی حزب دمکرات کردستان روی کومله تأثیر داشته باشید؟ کومله و افرادی که من می‌شناسم، تمامی‌رهبرانش در زندان دوستان من بودند. در آنجا گوش شصت پاسدار را بریده و با آن تسبیح درست کرده بود. بنابراین اگر این قوم‌گرائی فوران کند، دیگر کسی نمی‌تواند آن را کنترل کند.

به همین دلیل به اعتقاد من اگر در کنفرانس بروکسل هم دوستان عزیزی که در آنجا شرکت کردند، که بنده آنجا نبودم و منتخب آنها هم نیستم، و اگر هم بودم و این دوستان می‌خواستند خودشان را با جریانات قوم‌گرا تطبیق بدهند و هماهنگ کنند، یعنی مطابق آنها بشوند، و اینها همه بخاطر این باشد که جلب نیرو از طرف آنها بکند، و اگر از اصول و پرسیب‌های خودشان عدول می‌کردند، طبیعتاً بنده در این بازی اصلاً جلو نمی‌آمدم. چرا که نیات آنها را می‌دانم. الان حزب دمکرات کردستان اعضای خودش را با روحیه ضد ایرانی تربیت می‌کند. در آلمان هیچیک از آنها نمی‌گویند که ما ایرانی هستیم، می‌گویند ما کُردیم. بروید نگاه کنید، یکی از آنها نمی‌گوید، ما ایرانی هستیم. فارسی ستیزی آموزش دائمی‌شان است.

این ها مسائلی هستند که نشان می‌دهند که ما متأسفانه، از یک طرف با یک فاشیسم اسلامی ‌خطرناک روبرو هستیم که ابتدائی ترین اصول انسانی و حقوق بشر را زیرپا می‌گذارد و از یک طرف دیگر هم با یک اپوزیسیون طرف هستیم که در هر صورت رسالت تاریخی خود را نمی‌بیند و دچار یک نوع پراگماتیسم و لحظه‌گرائی شده و فاقد آینده فکری است و نمی‌داند پیامدهای هر حرکتش در آینده می‌تواند چگونگی خودش را نشان بدهد. من با خیلی از عزیزان در اینجا رودرروئی نداشته‌ام. اگر در کلامم مقداری تندی هست، این حساسیت ناشی از حس مسئولیتی است که در قبال مملکتم دارم. در هر صورت آقای پهلوی، همانطور که عرض کردم، قبل از این که میراث‌دار تاج و تخت پهلوی باشد، میراث‌دار تمدنی است که پهلوی‌ها درست کردند. میراث‌دار تمدن ملت ـ دولتی است که درست کردند، به ویژه پهلوی اول. و ایشان در هر صورت افتخارش این است که قوم‌گرائی، قبیله گرائی، عشیره‌گرائی را که ساختارهائی ماقبل مدرن است را حالا اقتدارگرایانه برخورد کردند، جامعه را به جلو بردند. در هر صورت من فکر می‌کنم، میراث پهلوی، میراث بسیار عمیقی است. مهمتر از میراث پهلوی‌ها، همانطور که عرض کردم، میراث ایرانی است که سه هزار سال تاریخ دارد. در هر صورت ما میراث‌خوار این ارث نشویم! بلکه میراث‌دار آن بشویم و به نسل آینده یک چیز درست و حسابی تحویل بدهیم. نه یک ایران آشوب‌زده، جنگ‌زده، قوم گرا و عقب‌گرا. فئودالیسم را دوستان با فدرالیسم اشتباه گرفته‌اند. هیچ جای دنیا قدرت را بر اساس قومیت تقسیم نمی‌کنند. هیچ‌جای دنیا با تضعیف کردن پیش نمی‌روند. افتخار رضاشاه هم در همین است که پیش از آن که به فکر تقسیم قدرت باشد، تولید قدرت می‌کرد. انباشت قدرت می‌کرد و بعد مصرف آن. علت شکست انقلاب مشروطه هم این بود که تولید قدرت نتوانست بکند. به این دلیل که قدرتی را که نداشت تقسیم کرد. در نتیجه در حیطه عمل و اقتدارش آشوب بوجود آورد. آشوب‌هائی که بعد از انقلاب مشروطه بوجود آمد ناشی از همین بود. رضا شاه این را فهمید که ابتدا و قبل از تقسیم قدرت، باید تولید قدرت بکند و تولید قدرت هم کرد. متشکرم.

*****

علی کشگر:

با سلام خدمت همه دوستان و با سلام ویژه خدمت شاهزاده عزیز! من قبل از ‌اینکه صحبت‌هایم را شروع کنم، دو نکته را اشاره کنم. امیدوارم اندکی احاطه داشته باشیم بر اعصاب و از واژه‌هایی استفاده نکنیم که به نظر من دور از شأن ‌این جلسه است.‌ اینجا نه منبر است و نه ما پامنبری! آقای آهی عزیز!

 و اما در رابطه با کنگره بروکسل اشاره کردید. عرض کنم خدمتتان ما در کنگره بروکسل پیش‌شرط گذاشته بودیم همانطور که پیش‌شرط‌ خود را به نشست لندن ارائه دادیم و تا کنون پاسخی از آنان دریافت نکردیم. در کنگره بروکسل، بیانیه فراخوان رفراندوم پیش‌شرطی بود که مطرح کردیم. در آن بیانیه به صراحت از تمامیت ارضی ‌ایران و یکپارچگی ملی و ملت‌ ایران دفاع شده بود. ‌این پیش‌شرط را همین امروز اگر دوستان لندن بپذیرند، جنبش رفراندوم فکر می‌کنم با کمال میل در آن نشست حضور خواهد داشت.‌ این در رابطه با‌ این نکته!

و اما یک نکته را هم اضافه کنم. با توجه به اشاره‌ای که شاهزاده کردند که به نظر من بدرستی اشاره کردند که نباید اتهام زد و نباید واقعیت‌ها را واژگونه نشان داد. برای روشن شدن موضوع من به صحبت‌های مصطفی هجری دبیر کل حزب دمکرات کردستان‌ ایران در کنفرانس استقلال کرد اشاره می‌کنم. گفته‌ ایشان سیاه روی سفید است. و ما‌ این گفته را در نشریه تلاش شماره ۲۵ آوردیم و در مصاحبه‌ای که با عبدالرضا کریمی ‌هم داشته‌ایم ‌این مسئله را به میان گذاشتیم. حزب دمکرات کردستان از زبان دبیر کل‌ش، دبیر کل یعنی موضع رسمی‌حزب! او می‌گوید:

«پس حزب دمکرات کردستان ‌ایران تعیین سرنوشت در همه اشکال آن منجمله کسب یکپارچگی همه بخش‌های کردستان و ‌ایجاد دولت مستقل کردی در خاورمیانه را حق مسلم کرد دانسته و سوای آن براین باور است که همه بخش‌های کردستان نیز حق تشکیل دولت مستقل در شمال، جنوب، شرق و غرب کردستان را دارا می‌باشند. اما علیرغم اعتقاد راسخ حزب دمکرات کردستان ‌ایران به ‌این حقوق، تا کنون ‌این حزب مبارز، شعار کردستان مستقل را مطرح نساخته است.»

از‌این به بعد را شاهزاده عزیر لطفاً دقت کنید!

«مطرح نساختن‌ این شعار از سوی حزب دمکرات کردستان ‌ایران به‌ این مفهوم نیست که ‌این حزب مبارز استقلال کردستان را حق ملت کرد نمی‌داند، بلکه چنین شعاری از سوی حزب دمکرات کردستان ‌ایران با توجه به فاکتورهای بین‌المللی و داخلی و هم چنین مد نظر قرار دادن وضعیت ژئوپولتیکی خاورمیانه و کردستان بوده و با وجود ‌این عوامل، حزب دمکرات شعار استقلال طلبی را برای مردم کردستان و بویژه مردم کردستان ‌ایران متناسب نداسته است.»

شاهزاده عزیر، اگر حزب دمکرات کردستان ‌ایران امروز استقلال کردستان را مطرح نمی‌کند توازن قوا به او اجازه نمی‌دهد، اگر توازن قوا اجازه بدهد به صراحت دبیر کل‌ش مطرح کرده چه اهدافی را این حزب دنبال می کند. و ‌این بمعنای واقعی ابدا انگ نیست! و‌این عین واقعیت است! علی‌الخصوص که ما از آن خانواده سیاسی می‌آئیم و بدرستی می‌دانیم آنها دارند چه می‌کنند.

و اما اجازه دهید به اصل صحبت‌هایم بپردازم.

من خیلی خوشحالم که شاهزاده در ابتدای صحبت‌هایش اشاره کردند که موضع‌گیری سیاسی نمی‌کند. در پوزیسیونی قرار دارند که موضع‌گیری‌هایشان، موضع‌گیری‌های ملی است. بعبارتی بعنوان نماد پادشاهی حامی ‌و حافظ ارزش‌های مشترک و ستون‌های قوام بخش ‌ایران و جامعه‌ ایرانی است. ‌این جای بسی خوشحالی است. و اما ‌این ارزش‌های مشترک کدامند؟ که شاهزاده حامی ‌و حافظ‌ آن‌هاست و مطرح می‌کنند که موضع‌گیری ملی می‌کنند. ارزش‌های مشترک ملت ‌ایران، حفظ تمامیت ارضی ‌ایران، حفظ یکپارچگی و همبستگی ملی ‌ایران و امروز به آن اضافه شده است، دمکراسی، تاسیس آزادی، حقوق شهروندی و در کنار همه‌ اینها رشد و ترقی جامعه و بهروزی مردم‌ ایران. ‌اینها ارزش‌های مشترکی است که امروز نهاد پادشاهی علی‌الخصوص نماد‌ این نهاد موظف است در تمام عملکرد خودش، رفتار خودش مدام حافظ و نگهبان‌ این ارزش‌ها باشد. چرا اصلا ‌این ارزش ها‌ اینقدر مهم‌اند؟ چرا باید از آنها نگهبانی و حراست کرد؟ برای ‌اینکه‌ استقرار این ارزش‌ها در جامعه احساس امنیت ملی را در دل هر‌ایرانی بوجود می‌آورد! از همین‌رو به نظر من باید نهاد پادشاهی بالاترین و با اتوریته‌ترین مقام اخلاقی و معنوی در حفظ ‌این احساس ملی باشد و نماد پادشاهی برای ‌اینکه بتواند در ‌این مرحله تقش خود را بطور احسن به نمایش بگذارد باید مستقل از جریانات سیاسی و مستقل از طرف‌گیری‌های سیاسی و فرای جریان‌های سیاسی موضع‌گیری وعمل کند وعلاوه بر این با پایبندی به ‌این ارزش‌ها میزان دمکرات بودن خود را نشان ‌دهد.

و اما تفاوت نماد پادشاهی با یک سیاستگر در چیست؟ امیدوارم روزی جامعه ما به جایی برسد که سیاستگران‌مان هم تماما در چارچوب ‌این ارزش‌های مشترک حرکت کنند هرچند که متاسفانه در جامعه ما فعلا‌ اینگونه نیست. ما هنوز نتوانسته‌ایم ارزش‌های مشترک را در جامعه جا بیاندازیم. ولی بهرحال یک سیاستگر ملی باید در چارچوب ‌این ارزش‌های ملی و مشترک حرکت کند و در یک رقابت سالم با دیگر جریان‌های سیاسی برنامه‌های سیاسی و اجتماعی خود را در یک رقابت سالم به انتخاب مردم بگذارد. به ‌این اعتبار یک سیاستگر مدام خودش را در معرض انتخاب قرار می‌دهد و مهمترین عامل که مشروعیت یک سیاستگر را بیان می‌کند، توانائی‌ها، دانش، تسلط و احاطه سیاستگر به مسائل و مشکلات و معضلات جامعه است و دوری و نزدیکی سیاست‌هایی که یک سیاستگر اتخاذ می‌کند نسبت به ارزش‌‌های مشترک سنجشی است برای انتخاب او.

بهرحال متاسفم، آقای آهی عزیز، ‌اینگونه حداقل تا جلسه قبل در اذهان شکل گرفته بود که آقای آهی رئیس دفتر شاهزاده هستند و سیاست‌های شاهزاده و نقطه نظرات ایشان از طریق مشاور مخصوص‌شان و رئیس دفتر‌شان که آقای آهی باشد به افکار عمومی ‌ارائه داده می‌شود و البته خوشحالم شاهزاده الان ‌این مسئله را روشن کردند و شما نیز ‌این مسئله را روشن کردید. امیدوارم همانگونه که آقای حشمت رئیسی در صحبتهایشان اشاره کردند ‌این امر فقط خلاصه به‌ این پالتاک نشود و علنی شود و افکار عمومی‌ کاملا متوجه ‌این قضیه باشند و بتوانند مسایل درست را تشخیص بدهند.

بهرحال امروز شاهزاده گرامی، اجازه دهید با توجه به عملکرد یکساله شما صحبت‌های من خطاب به یک شخصیت سیاسی باشد. در امر سیاست شفافیت، صراحت در بیان مطالب از اهمیت والایی برخوردار می‌باشد. باید زبان برنده و صریح داشت! امروز در جامعه ما سه آلترناتیو یا بعبارتی سه استراتژی در مقابل هم صف آرایی کرده‌اند.

۱ ـ استراتژی اصلاحات از درون حکومت. در ساختار جمهوری اسلامی ‌و در چارچوب جمهوری اسلامی. نمایندگان ‌این استراتژی دوم خردادی‌ها، اصلاح‌طلبان درون حکومتی هستند و طبیعی است که براساس هر استراتژی یارگیری‌ها شکل می‌گیرد، صفبندی‌ها شکل می‌گیرد. خوب نیروهای اصلاح‌طلب در درون خودشان یارگیری‌های خودشان را براساس استراتژیشان اتخاذ می‌کنند.

۲ ـ دومین الترناتیو، آلترناتیوی است که اولویت خود را سرنگونی جمهوری اسلامی ‌قرار می‌دهد. سرنگونی جمهوری اسلامی ‌اولویت‌ش است و بر اساس این استراتژی‌ با هرکس و هر نیرویی که خواهان سرنگونی است خود بخود در یک صف و در یک اتحاد قرار می‌گیرد.‌ در این استراتژی نیروهایی که خواهان حمله نظامی ‌به‌ایران هستند، از مجاهدین، حزب دمکرات کردستان، ریگی «قهرمان ملی»، جندالله، پان ترکیست‌ها، تجزیه‌طلبان بلوچ و کشورهای شیخ‌نشین که ادعای ارضی نسبت به ‌ایران دارند گرفته تا تمام سرنگون‌طلبان که در طیف‌های دیگر از خانواده سیاسی ‌ایران، قرار دارند.‌ و این مجموعه از آن جایی که هدف اولیه خود را سرنگونی جمهوری اسلامی ‌قرار داده‌اند ‌این یارگیری‌ها را می‌کنند.

۳ ـ در مقابل ‌این دو استراتژی، استراتژیی است که اولویت خود را استقرار دمکراسی، تاسیس آزادی در‌ ایران در چارچوب آن ارزش‌هایی که ابتدا عرض کردم خدمتتان قرار داده و بر اساس آن یارگیری‌های خود را می‌کند و برای رسیدن به هدفش، یعنی استقرار آن ارزش‌ها در جامعه، طبیعی است که یکی از اساسی‌ترین و عمده‌ترین موانع را برای رسیدن به هدف خودش جمهوری اسلامی ‌می‌داند. برای برداشتن ‌این مانع از سر راه، طبیعی است که رویکردش به درون جامعه است. به جامعه مدنی است، به نهادهای مدنی است، به نافرمانی‌های مدنی است و به احزاب و تشکل‌های در درون ‌ایران است و به همین خاطر روی سخنش بیشتر با احزاب و تشکل‌های سیاسی است.

 شاهزاده عزیز، چون به من علامت می‌دهند، سعی می‌کنم صحبت‌هایم را خلاصه کنم. من فکر می‌کنم امروز شما بعنوان نماد نهاد پادشاهی وظیفه دارید مواضع خودتان را صریح و روشن برای افکار عمومی‌ روشن کنید. روشن کنید در مقابل ‌این سه استراتژی از کدام از آن‌ها دفاع می‌کنید.‌ آیا دغدغه فکری نماد پادشاهی، استقرار و تاسیس آزادی در ‌ایران است بعنوان یک استراتژی و مانع را سر راهش جمهوری اسلامی ‌می‌داند یا ‌اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی ‌اولویتش است و بعد از سرنگونی می‌خواهد با نیروها در ‌ایران دمکراسی را پیاده کنند. شما می‌دانید که اگر ‌اینگونه حرکت کنید، توازن قوا (نیروی اسلحه) تعیین خواهد کرد. آن موقع در کردستان حرف آخر را حزب دمکرات کردستان می‌زند و در بلوچستان، نیروهای تجزیه‌طلب بلوچ خواهند زد و در خوزستان فرستنده تلویزیونی الجزیره و شیخ نشین‌ها خواهند زد و در آذربایجان پان ترکیست‌ها. سپاسگزارم.

*****

شهریار آهی:

خیلی متشکرم. توضیح مختصری جناب کشگر گرامی، آقای رئیسی که فرمودند که امیدوارم که از طریق رسانه‌ها جایی اعلام شود که بنده مسئولیتی در دفتر شاهزاده رضا پهلوی ندارم. البته بارها  در مصاحبه‌های پای رادیو با آقای مهری من ‌این را گفته‌ام ولی چَشم، بازهم ‌این را خواهم گفت. همیشه‌ این را گفـته‌ام، حالا

دوستان نشنیده‌اند و تکرار می‌کنم.

 راجع به اقوام، بالاخص حزب دمکرات کردستان، تمام ‌این مطالبی که فرمودید راجع به موضع حزب دمکرات کردستان، تضادش با حاکمیت ملی ‌ایران، ‌اینها همه‌ش درست است! توجه‌تان را معطوف می‌کنم باز به صحبتی با آقای مهری بعد از همین سخنرانی اقای مصطفی هجری که آقای کشگر به آن اشاره کردند. از من سئوال شد و بنده گفتم و الان هم دقیقا آنچه را با رادیو گفتم تکرار می‌کنم. گفتم ‌این اعلان جنگ هست به‌ ایران! نه به جمهوری اسلامی! به ‌ایران! آقای مهری گفتند اعلان جنگ؟ گفتم بله! وقتیکه می‌گویند چیزی بعنوان کردستان یک پارچه وجود دارد که بخشی از آن در ‌ایران هست،‌ این یعنی بخشی از خاک ‌ایران مال چیز دیگری است. در قانون بین‌الملل ‌این یکی از موارد casus belli که کسی بیاید بگوید بخشی از خاک شما مال من است. من فقط یک مسئله قانون بین‌المللی را دارم ‌اینجا مطرح می‌کنم.

اشاره به اعلیحضرت رضاشاه شد و رُل ‌ایشان در حفظ یکپارچگی ‌ایران. بزرگترین خدمتی که در میان خدمات بسیار بزرگی که اعلیحضرت رضاشاه کردند. امروز هم من شکی ندارم که بالاترین هدف در دل شاهزاده رضا پهلوی، نوه آن پادشاه بزرگ همین است. با در نظر گفتن‌ اینکه دنیا امروز دنیای آنروز نیست و خیلی کارها که آنروز از طریق لشگر کشی انجام می‌شد امروز باید از راه دیالوگ انجام شود. با شما هم عقیده‌ام ولی امیدوارم بتوانم شما را قانع کنم که ‌این کلام نافذتان را در قانع کردن اون دوستان بکار ببرید، نه‌ اینکه تلف شود صحبت کردن با هم عقیده‌گان. متشکرم

*****

شاهزاده رضا پهلوی:

خواستم یادآور شوم به دوستان که فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی ‌هم‌چنان سعی دارد با شعله‌ور کردن بحث‌های فرعی اصل قضیه را اجازه نمی‌دهد که به وجود بیاید که همان همبستگی است. یا مسئله ۲۸ مرداد را پیش می‌کشد یا جنگ بین جمهوری‌خواه و سلطنت‌طلب را بکار می‌کشد و ‌این قبیل مسائل. خوشحالم که ما امروز داریم ‌این صحبت‌ها را می‌کنیم که خیلی مسائل روشن شود ولی در ضمن دوستان در نظر داشته باشند که فقط ما نیستیم که استراتژی داریم برای نحوه برخورد با رژیم. مطمئن باشید که دشمن هم از سمت خودش تلاش خودش را می‌کند. وسط حرف‌هایم یک نکته‌ای اشاره شد که اجازه دهید دوباره توضیح دهم. اولا واضح بهتون بگم من با هیجکدام از رسانه‌های موجود در صحنه چه کتبی، چه تلویزیونی، چه رادیویی هیچ‌گونه برخورد کنترلی ندارم. آنها بشکل مستقل عمل می‌کنند اگر پشت آرم‌شان یک پرچم شیر و خورشیدی هست که همه تلقی می‌کنند‌ اینها را بعنوان تلویزیون‌های من، بهتون بگم هیچ‌کدام از ‌این‌ها رسانه‌های من نیستند. بنده هم می‌روم در ‌این رادیوها و تلویزیون‌ها صحبت می‌کنم بعنوان یک فردی که از او دعوت می‌شود. به هیچ عنوان نه مدیریتی نه مسئولیتی نه کنترلی و نه وابستگی بین ‌این رادیوها با من است. تعجب می‌کنم که هم چنان بعضی از دوستان‌ این مسئله را باز دوباره تکرار می‌کنند.‌ اینکه ‌این تلویزیون‌ها در اختیار من هستند، ابدا چنین چیزی نیست و خواهش می‌کنم‌ این نوع مسائل را تکرار نکنید چون واقعا دارید قالی را چاق می‌کنید که به هیچ منظوری مشکلات ما را حل نمی‌کند و بارها و بارها به هم‌میهنانم گفته‌ام اگر سئوالی دارید یا شکی دارید یا مسئله‌ای می‌شنوید قبل از‌ اینکه به ‌این شایع بپردازید یا حرف غلطی را تکرار کنید، کافی است که با دبیرخانه من تماس بگیرید و صحت یا عدم صحت خبر یا شایعه‌ای را چک کنید. دیگر چندبار بهتون بگم ‌این کار آسانی است با شماره دفتر من یا از طریق سایتم‌ ایمیل دفترم را بدست بیاورید و تماس بگیرید. خواهش می‌کنم دوستان ‌این نکته بسیار ساده را یک کمی ‌بخودتان زحمت بدهید که ‌اینقدر دچار ابهامات و شک و تردیدها نباشید. متشکرم

*****

حشمت رئیسی:

با سلام مجدد به بزرگوارانی که در اطاق هستند. من فکر می‌کنم که جناب آقای آهی متوجه ‌این امر هستند که سرسختی در اصول و پرنسیب‌ها به انضمام انعطاف‌پذیری در سیاست می‌تواند راهگشا باشد. ‌اینگونه اگر بنای کار قرار گیرد و دیالوگ برقرار شود کار به جایی خواهد رسید. ولی اگر در پرنسیب‌ها و ارزش‌ها و اصول انعطاف‌پذیری صورت بگیرد من فکر می‌کنم همه چیز بهم خواهد خورد. ‌اینجا دیگر دیالوگی برقرار نخواهد شد. مثلا تمامیت ارضی کشور مورد مذاکره نباید قرار گیرد که حالا کردها یا لرها یا بلوچ‌ها بگویند ‌اینقدر و ما بگوئیم آنقدر! ‌اینها صحبت پذیر نیست! یا در رابطه با دمکراسی، فقط در نحوه اجرایش می‌شود ولی در مورد ‌اینکه ‌این یک اصل جهانی است دیگر صحبت نمی‌کنند و دیالوک برقرار نمی‌کنند. آن را طرفین باید بپذیرند به مثابه یک سری اصول عام. در ‌این چارچوب دیالوگ صورت می‌گیرد و آن موقع آدم بخاطر‌ اینکه کار پیش برود در اجرائیات انعظاف‌پذیری نشان می‌دهد. ماکزیمال نخواهد بود، حداکثرخواه نخواهد بود بلکه انعطاف نشان می‌دهد. صحبت ما دقیقا بر همین پرنسیب‌هاست. چرا که من دقیقا هم افکار ‌این‌ها را می‌شناسم و هم نظرات رسمی‌شان و هم نظرات غیررسمی‌شان را. سیاست هم دو نوع است. سیاست اعلامی ‌و سیاست اعمالی. حزب دمکرات کردستان، کومله، «الاحواز» یا بلوچ یا امثالهم ممکن است بنا به مصلحت و بنا به ضرورت یا بنا به دلایل دیگر در دیالوگ یک سری حرف‌هایی بزند. مثلاَ آقای عبدالرضا ابوکریمی ‌در همین اطاق انجمن سخن، وقتی که مکث می‌کردیم روی مسئله «ملت کرد» چه پدیده‌ای است؟ هی می‌گفت حُسن نیت داشته باشید. حُسن نیت داشته باشید. طبیعتا ‌این مسائل با حسن نیت پیش نمی‌رود. با حُسن نیت آدم تا جهنم هم می‌رود.‌ اینجا صحبت از پرنسیب‌ها و اصول و مسائل خدشه ناپذیر است. در‌ این چهارچوب آن موقع سیاست اتحادها صورت می‌گیرد.‌ اینجا یک نیرویی می‌تواند متحد استراتژیک تو باشد، هم در جنبه سلبی و هم در جنبه‌ ایجابی. یعنی هم در سرنگون کردن حکومت و هم در جنبه ‌ایجاد نیرویی که باید جایگزین شود. خوب در‌ این روند یک جریان ممکن است یک متحد استراتژیک داشته باشد، متحد تاکتیکی داشته باشد، متحد موقت داشته باشد، متحد متزلزل داشته باشد، متحد پایدار داشته باشد.‌ اینها همه در امر سیاست صورت می‌گیرد و اتفاقا در همین جاست و در عرصه تاکتیک‌هاست که انعطاف‌پذیری در سیاست لازم است و مطرح است و باید هم صورت بگیرد. به نظر من جناب آقای آهی ‌این دو را با هم قاطی می‌کنند. بنده بعنوان یک‌ ایرانی، یک چپ گرای ‌ایرانی روی اصول و پرنسیب‌ها با کسی مذاکره نمی‌کنم. یعنی در مورد فرهنک‌ ایران، تاریخ ‌ایران، تمامیت ارضی ‌ایران، حاکمیت ملی و امثالهم با کسی مذاکره نمی‌کنم که ‌ایا‌ این را قبول دارند یا ندارند. بلکه می‌گویم شما هم جز ملت ‌ایران هستید، حقوق شما هم ضایع شده و ‌این حقوق شهروندی باید تامین‌پذیر شود.

تقسیم قدرت را بر پایه قومی ‌من قبول ندارم با صراحت هم می‌گویم. خودمختاری هم اگر داده شود، خودمختاری فرهنگی است و بیشتر از آن نخواهد بود و تقسیم قدرت هم بر پایه مدرنیته بر پایه شکل گرفتن جامعه مدنی شکل می‌گیرد. قدرت سیاسی را با جامعه مدنی تقسیم می‌کنند و به همین دلیل هم حافظ و پاسدار دمکراسی فلان عشریه نیست و بهمان قبیله نیست، طبقه متوسط‌ ایران است. ‌این طبقه متوسط کرد هست، لر هست، تهرانی، اصفهانی و… هست. یک طبقه اجتماعی مدرن پاسدار دمکراسی است و قدرت بین ‌اینها تقسیم می‌شود که ‌این طبقه متوسط از یک طرف با رادیکالیسم بنده چپ بتواند مرزبندی داشته باشد که مملکت را به آشوب نکشم و با محافظه کاری جناب آقای پهلوی که بنا به موقعیت‌ش باید محافظه کار باشد، چرا که حافظ یکسری ارزش‌ها و سنت‌هایی باید باشد مثل پادشاه انگلستان، مثل پادشاه بلژیک. او که دیگر حق ندارد مثل من رادیکال باشد. آنموقع آن طبقه متوسط بالانس ‌ایجاد می‌کند بین‌ اینها. ولی وقتی بنده بیایم و بنشینم با آقای حزب دمکرات کردستان و‌ایشان هم ۳۰ هزار پیشمرگه را بیاورد پشت در بگذارد، بنده هم در تهران لشگری ندارم و بازی هم بر اساس حسن نیت و اخلاق نیست، بازی قدرت و بازی سیاست است و اگر بازی بر اساس حسن نیت و اخلاق است بنابراین ارتش محلی چه صیغه‌ای است؟ یا ارتش سراسر باید داشته باشیم، یعنی کاری که رضا شاه کرد و از‌این زاویه هیچ انتقادی هم نمی‌شود به او کرد. حالا بعد از ‌این مراحل براساس خلاء قدرت که ما‌ این را تجربه کردیم. عزیزان ‌این تئوری نیست. بررسی انقلابات دیگر نیست. بنده در جزء به جزء شکل گیری بسیار از ‌این پدیده‌ها در کشور حضور فعال داشتم. بنده جریان خلق عرب را درست کردم. البته نیتم‌ این نبود که درگیری شود. بنده رفتم خلق عرب را درست کردم و اونجا یک کمیسیون پنج نفره را دعوت می‌کرد و سه نفرش هم فدائیان ما بودند و دو نفرش هم منفرد بودند و بعدش هم که جنگ شروع شد متوجه شدیم‌ اینها جاسوسان عراق بودند. در جزیره مینو حداقل ده هزار سلاح سبک و نیم سبک آورده بودند، آنجا، هشت صد کلت، صدام حسین به سازمان ما هدیه کرد. همه‌ش هم مارک ریاست جمهوری به آن خورد بود و از ما می‌خواست که ‌این شعار را که آورده بودند، «خوزستان را کردستان دیگر می‌کنیم» جا بیاندازیم. خوزستان را کردستان دیگر می‌کنیم یعنی چه؟ یعنی‌ اینکه آشوب به پا کنید که ما به قیمت جان شما، می‌خواهیم لشگر کشی کنیم. خلاء قدرت است در مملکت، ارتش ‌ایران سرندارد. ‌این شعارش بود. پس بنابراین با توجه به تجارب است که بارها من در گفتگوهایم گفته‌ام که در کشور نباید خلاء قدرت بوجود بیاید. با خلاء قدرت در جامعه ما فاجعه خواهد  شد. وقتی محمدرضا شاه پهلوی رفت ارتش قوی بجای گذاشت، ده میلیارد ذخیره ارزی. مردم ثروتمند بودند، ذخیره شخصی داشتند، تعداد زندانیان بیست و دو، سه هزار نفر بود. زندانیان عادی را می‌گویم. الان بیش از پانصدهزار زندانی در زندانهاست. درهر ۵۲ ثانیه یک نفر زندان می‌رود. فاجعه است. در کشور اخلاق فروپاشیده و به همین دلیل خلاء قدرت در مملکت فاجعه ‌ایجاد می‌کند. قوم‌گرایان از یک طرف، معتادان از یک طرف، قاتل‌ها از طرف دیگر.‌ این خلاء قدرت را باید پر کنیم. به همین دلیل هم من اعتقادم‌ این است بدون جذب وفاداری ارتش و پاسداران خلاء قدرت خواهد شد. به همین دلیل هم سیاست شما بجای‌ اینکه جذب کردها باشد باید در جهت جذب‌ اینها باشد. سیاست شما باید شکاف ‌ایجاد کند در حاکمیت نه‌ اینکه حاکمیت را متحد کند. تو وقتی مجاهد را می‌آوری کنار خودت می‌گذاری، اون می‌داند که اگر مجاهد بیاید سرکار، آخونده که بردار خواهد رفت. می‌ترسد، ارتش می‌ترسد، سپاه می‌ترسد چرا که ‌اینها سال‌ها با کردها جنگیدند و می‌دانند چه اتفاقی در آنجا خواهد افتاد و به همین دلیل نزدیک شدن به آنها، بجای ‌اینکه ‌اینها را متفرق کند، متحد می‌کند. یکپارچه می‌کند. بجای ‌اینکه ارتش و سپاه را از حکومت دور کند ‌اینها را به هم نزدیک می‌کند. به همین دلیل به اعتقاد من سیاستی که کل مجموعه جامعه و کل ساختار قدرت را هدف خودش قرار ندهد مقداری اشکال دارد و به همین دلیل از‌ این زاویه معتقدم که در شرایط کنونی در کشور ما بهترین حالت برای اپوزیسیون است و بدترین حالت برای حکومت. چرا که از وقتی احمدی نژاد آمده سیستم دیپلماسی مملکت را فلج کرده، سیستم امنیتی قبلی را فلج کرده چرا که تمام نیروهای وابسته به خودش را آورده و تمام کادرهای سیستم را کنار گذاشته، تمام استانداران را کنار گذاشته یک بخشی از بلواها‌ این است. ….شکاف در حکومت هم بشدت بالاست و یک بخشی از دعواهای آذربایجان که من اطلاع پیدا کردم و از درون به من گفته‌اند‌ این است که برنامه حذف آقای خامنه‌ای بوده و‌ ایشان بخاطر آذری بودنش روی عنصر آذری گرایی مکث کرده و تحریک کرده تا اعلام خطر کند که اگر من بروم کنار، آذربایجان جدا می‌شود. یا هم چون وضعیتی بوجود می‌آید. یک نوع تهدید بوده که بگذریم.

جناب آقای آهی من اولین بار است که با شما دیالوگ مستقیم دارم، دوست دارم من را بفهمید. من نه رقابت شخصی با شما دارم، نه درگیری شخصی با شما دارم و نه علاقه‌ای دارم در‌ این بازیها بروم. ولی تک تک شما در ‌این بازی و فراتر از شما نخبگان قومی، نخبگان‌ ایران، نخبگان سیاسی، فرهنگی مسئولیت تاریخی داریم. هیچگاه کشور ما‌ اینقدر شکننده نبود، در صد سال اخیر منظورم است. و ‌این می‌تواند فرو بپاشد. به همین دلیل هم دوستان عزیز تاکید می‌کنم روی نیروهایی سرمایه‌گذاری کنید که اتحاد استراتژیک داشته باشند. جنبش رفراندوم از دیدگاه من اتحاد استراتژیک بین لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی را شکل می‌دهد.‌ اینها نیروهای سازنده جامعه مدنی هستند. ‌اینها دغدغه‌شان تقسیم قدرت در جامعه مدنی است، دغدغه‌شان، تنها قدرت سیاسی نیست. از قدرت سیاسی انتظار دارند که فضای مناسبی برای شکل‌گیری مسئله ملت بوجود بیاید. چرا که یکی از شکاف‌ها، شکاف ملت، دولت در کشور ماست. پهلوی اول و دوم با بکار بردن خلاق تفکر ابزاری ملت ـ دولت سازی کردند. دولت مدرن را ساختند ولی با بها ندادن یا کم بها دادن به تفکر نقاد، یعنی تفکری که فرهنگ ساز است، تفکری که ملت ساز است، تفکری که جامعه مدنی را شکل می‌دهد، شکاف ‌ایجاد شد و در نتیجه پروسه تکوین ملت ـ دولت در کشور ما اگر نگویم متوقف حداقل آسیب دید. رسالت نسل شما آقای پهلوی در حال حاضر ‌این است که کسب قدرت را در جهت فعال کردن تفکر انتقادی در کشور یعنی تفکر فرهنگ ساز، تفکر ملت ساز، تفکر جامعه مدنی، بدانید، آنموقع  پروسه تکوین ملت ـ دولت در ‌ایران تکمیل می‌شود و یک ملت بلوغ یافته خواهد شد که تمام استعدادهای خودش را می‌تواند بدرستی به عرصه جهانی ارائه دهد. با ‌این دیگـاه به اعتقاد مـن دلنگرانی شـدیـدی که وجـود دارد در مـورد جنبش‌های قومی‌برطرف خواهد شد.

 من از منافع طبقه کارگر دفاع می‌کنم و هرکس هم که سرکار بیاید در‌ این قسمت خواهم بود و هیچ نگرانی ندارم طبقه کارگر‌ ایران تجزیه‌طلب نمی‌شود، به هیچ وجه! من مطمئنم جنبش دانشجویان ما تجریه‌طلب نخواهد شد. زنان ما تجریه‌طلب نخواهند شد، ولی تنها دلنگرانی‌های شدید جنبش‌های قومی ‌در ‌ایران است. تجزیه یوگسلاوی، تجزیه روسیه  و تجارب دیگر در همین دو دهه اخیر است. بنابراین با حساسیت کامل بروی آنها تکیه کنید!

اما جناب آقای آهی جنبش آذربایجان، نمایندگان مختلف دارد، یا کردستان. در آذربایجان پان ترکیست داریم، که مغول و تیمور را جز مفاخر ملی‌شان می‌داند، در آذربایجان جدایی‌طلب داریم که وحدت دو آذربایجان را می‌خواهد، در جنبش آذربایجان بسیاری از فرهیختگان هم هستند که در چهارچوب ‌ایران از حقوق دمکراتیک خودشان دفاع می‌کنند. شما وظیفه دارید دوست عزیز ‌این جریان را تقویت کنید! در کردستان هم چنین تفکرانی هست. طرفدار کردستان بزرگ است تا نخبه کرد و روشنفکر کردی که می‌خواهد در چهارچوب‌ ایران مسئله را حل کند! نماینده آن حزب دمکرات کردستان یا کومله نیست عزیزم! برو نمایندگان واقعی ‌این تفکر را پیدا کن با آنها متحد شو و متحد استراتژیک هم شو! در بلوچستان جندالله نمایندگی نمی‌کند، ‌اینها فرزندان طالبان‌اند!‌ اینها دست آموختگان بن لادن هستند! برو نخبگان و روشنفکران بلوچ را پیدا کن و متحد شو!…….

جنبش عرب اهواز را تمام بچه‌های ما هستند، رفتند اونور. بچه‌های چپ هستند‌ اینها. همه ‌اینها را من می‌شناسم. به همین دلیل می‌دانم با جزئیات، شب‌ها و روزها. بنده را هم می‌خواستند بکشند توی ‌این بازی و خیلی هم علاقمند بودند بقول معروف بعنوان فعال آنها حرکت کنم. طرفدار جمهوری فدرال هم بودم، ولی دیدم‌ اینها جمهوری فدرال را با فئودالیسم اشتباه گرفته‌اند. ‌اینها قهرمانشان شیخ خزعل است. از شیخ خزعل در مقال رضاشاه دفاع می‌کنند. ‌اینها از اسماعیل آقا سیمتقو در مقابل رضاشاه دفاع می‌کنند. بهشون می‌گویم برادر به رضاشاه که از زاویه ارتجاع انتقاد ندارم، از زاویه ترقی‌خواهی انتقاد دارم. از زاویه ملک الشعرای بهار به رضاشاه انتقاد می‌کنم نه از زاویه شیخ خزعل و نه از زاویه سیمتقو یا ‌ایلخانها!‌ این‌ها قهرمانشان ‌اینها هستند! ‌اینها تخم تفرقه نژادی را پخش می‌کنند، ‌اینها با اعلان مکررشان روی شوونیسم فارس در همه‌جا فارس‌ها را به مثابه یک پدیده منفور بوجود می‌اورند تا بعدش فارس کشی را به فضلیت تبدیل کنند. وقتی من دائم بعنوان مثال شما را آقای آهی خدای نکرده فاشیسم خطاب کنم و دائما هم تکرار کنم، فاشیست، فاشیست، تکرار ‌این امر‌این ذهنیت را در اطرافیان‌ ایجاد می‌کند که اگر بعد من شما را بکشم، کار ثوابی کرده‌ام. کار خوبی کرده‌ام. ‌اینها با تکرار مداوم و بدنام کردن فردوسی، ‌این «نخبگان آذری» خارج از کشوری کتاب فارسی سوزان را تبلیغ می‌کنند. شاهنامه فارسی را می‌گویند بسوزانید. مثل هیتلر که می‌گفت فرهنگ را بسوزانید.‌ اینها را در پالتاک‌هایشان اعلام کرده‌اند. بنده چه مناسبتی با‌ اینها دارم که نزدیکی اعلام کنم. در هر صورت من قصد برخورد منفی با هیچ شخصیتی را ندارم. بویژه عزیزانی که در ‌این جا وجه مشترک عمیق با آنها دارم. بخصوص با آقای همایون. از دو نظر وجه مشترک شدید دارم. یکی در‌ایران خواهی‌اش و دوم‌ اینکه باورم شده براساس نوشته‌هایش و گفتارش که واقعا می‌خواهد جامعه مدنی را در ‌ایران درست کند. ‌این فضا برای کارگران هم خوب است برای طبقه متوسط هم خوب است و برای بورژوازی ما هم خوب است. برای همه طبقات مدرن جامعه خوب است. ما باید با طبقات ماقبل مدرن مرزبندی کنیم و دنبال آنها نرویم، دنبای سنت نرویم و بتوانیم ‌این طبقه مدرن را و طبقات مدرن را دست به دست هم پیش ببریم. در هر صورت‌ ایران دچار بحران است. یک نیروی آرمانی داریم، یک نیروی ‌ایمانی داریم و یک نیروی عقلانی داریم. نیروی آرمانی ما باستانگرایان هستند که من سرسخت طرفدار آنان هستم. نیروی ‌ایمانی ما اسلام گرایان هستند که‌ اینها دو دسته هستند، همه را با یک چوب نزنیم. ‌ایمانگرایانی هستند که عناصر عقلانی در کارشان است.‌ اینها را باید جذب کنیم. و نیروهای مدرن و عقل گرا هستند ‌این تضاد بین این سه بخش تا حالا بحران زا بوده است. رسالت تاریخی شما‌ این است که ‌این سه پدید را مثل ژاپن به هم نزدیک کنید. هنر ژاپن ‌این است که‌ این سه پدیده را توانست با هم ادغام کند. بقول معروف افسار آرمان و ‌ایمان را به دست عقل داد و جلو برد و نه ‌اینکه حذف کرد. ‌این می‌شود از بحران هویت در می‌آئیم و جامعه می‌رود جلو و انسجام پیدا می‌کند. نیروی گسترده اجتماعی در‌ این طیف است.‌ این نیرو وجود دارد، بالقوه وجود دارد. بالفعل بصورت منفرد وجود دارد. پرچم‌ این طیف را بردارید و پیش ببرید.

از آقای رضا پهلوی سپاسگزارم، ‌این را آرزو می‌کردم که شما اتوریته می‌داشتید روی رسانه‌ها. اتوریته معنوی داشتن، اتوریته فکری داشتن خیلی خوب است. ‌این بمعنای دخالت روزمره در کار آنها نیست. حق با شماست نباید در امر رسانه‌ها دخالت کرد. بله اتوریته شخصی بد است. اما اتوریته فکری و معنوی خیر. تبلیغات باید منسجم و هم آهنگ و هدفدار باشد و در عین حال منطقی و متناسب با روان شناسی هر لایه اجتماعی. من خیلی از رسانه‌های لوس‌آنجلس را مخرب می‌دانم. و متاسفانه باید با صراحت بگویم که خیلی از ‌اینها در ‌ایران مضحکه هستند، بجای ‌اینکه خط سیاسی بدهند یا اتوریته بوجود بیاورند یا اعتماد بوجود بیاورند. ‌این مشگل را باید حل کنند. اگر یک کمیته هماهنگی درست کنید و در ‌این کمیته همفکری و هماهنگی کنید تبلیغات منسجم را سازمان بدهید بمراتب بهتر است تا‌ این هرج و مرجی که هرکس دلش می‌خواهد یک استراتژی بگیرد و استراتژی تبلیغاتی بگیرند. هیچ جای دنیا ‌اینجوری نیست. نه در آمریکا‌ اینجوری است، نه در اروپا ‌اینجوری است. همه جا ‌این هماهنگی را دارند و امیدوارم روزی برسد که شما و مشاورین شما حداقل در عرصه فکری و نظری تاثیرپذیر باشید و اتفاقا من ضد اتوریته نیستم، ضد تشکیلات هم نیستم بسیار چیز خوبی هم است اتوریته و تشکیلات! متشکرم.

*****

داریوش همایون:

درود به همه دوستان، درود به شاهزاده، سلام عرض می‌کنم. ‌این بحث‌ها صرف‌نظر از‌اینکه مقداری تند شد و شاید مثلا جنبه‌های نامناسبی به خودش گرفت، لحظه‌هایی. ولی بسیار بسیار بحث‌های اساسی مطرح شد. و من پیشنهاد می‌کنم دوستان حاضر با ‌این نگاه به قضیه و بحث بنگرند که ما توانستیم امشب پاره‌ای مسایل بسیار اساسی را بصراحت بیان کنیم و مطمئن هستم که وقتی ‌این جلسه را ترک گفتیم همه تصویر روشن‌تری از دشواری کاری که در پیش داریم خواهیم داشت.

 به نظر من  اولین نتیجه‌ این بحث‌ها تا کنون ‌این بوده است که همه ما متوجه حساسیت بسیار زیادی که در مسئله یگانگی ملی و یکپارچگی ارضی ‌ایران هست شده‌ایم. مسائلی است که به روان ‌ایرانی بستگی دارد، ارتباط دارد و هیچ مصالحه‌ای در باره‌اش جایز نیست. البته‌ این بدین معنا نیست که نباید مذاکره کرد نباید در جلسات شرکت کرد. حتما باید رفت و حتما باید صحبت کرد ولی همانطوری که اشاره شد در عین حفظ اصول و پابرجایی اصول است و روش‌هاست. و خیلی خوب است که ما متوجه بشویم و پاره‌ای غفلت‌های گذشته تکرار نشود چون گرفتاری‌های فوق‌العاده بزرگ پیش خواهد آمد و شانس‌های بسیار مهمی ‌از دست خواهد رفت.

دومین نتیجه‌ای که من فکر می‌کنم از‌این بحث‌ها توانسته‌ایم تا ‌اینجا بگیریم‌ این است که توافق‌های کلی مثل سخنان کلی، مثل رد شدن از روی مسائل با زبان‌آوری به هیچ وجه کافی نیست و بجایی نخواهد رسید. من توجه دوستان را به تحلیلی که آقای رئیسی از وضع کنونی‌ ایران کردند جلب می‌کنم. بسیار تحلیل عمیقی است و مبتنی است بر اطلاعات روشن. نقش خامنه‌ای در جریانات آذربایجان، دعواهایی که بین جناح‌های مختلف رژیم هست و دارد کشور را پیش از پیش به خطر می‌اندازد. تحریکات از بیرون ‌ایران که حتی منتظر فروپاشی جمهوری اسلامی ‌نخواهند شد و از همین حالا دارد‌ ایران را با یک خطر محیلی روبرو می‌کند.‌ این تحلیلی که‌ ایشان کردند باید ما را متوجه بکند که با‌ این زبان‌آوری‌ها با کلمات ملایم، با صحبت‌های کلی رد شدن از روی مسائل نمی‌شود کسانی را که بطور جدی به ‌این مسائل می‌اندیشند جلب بکنیم و اعتماد آنها را بدست بیاوریم. ما باید به مقابله مسایل برویم و آن گرفتاری‌هایی را که هست بشناسیم و چاره بیاندیشیم. هیچ ملاحظه‌ای از جمله اتحاد، همکاری نباید روبرو شدن با‌ این واقعیات را تحت شعاع قرار بدهیم.

 سومین ‌این است که به هیچ‌وجه نباید نه در فکر ‌این باشیم که همه را می‌توانیم متحد کنیم. با همه می‌توانیم کار کنیم. نباید اصلا ‌اینطور باشد. نه‌ اینکه عملی نیست. عملی که نیست. ولی اصلا لازم نیست و مضرر است. ما باید دنبال یک جریان اصلی باشیم. در سیاست ‌ایران آن جریان ترقی‌خواه، جریان آزادیخواه و جریان ملی است.‌ این است که بخت پیروزی دارد در ‌ایران. هر روز در ‌ایران‌ این گرایش بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعهد به ناسیونالیسم ‌ایرانی قوی‌تر می‌شود. هرچه ‌این تحریکات از درون و بیرون قوی‌تر می‌شود ما روی ‌این دو عامل می‌بینیم که تاکید بیشتر می‌کنند. امروز یکی از دوستان توجه مرا جلب به یک مقاله‌ای که یک آخوند متنفذی نوشته است و‌ این آخوند متنفذ پیام‌ش ‌این است که خطر بنیادگرایی اسلامی‌ از نوع طالبان حالا دارد خود جمهوری اسلامی ‌را تهدید می‌کند. یعنی ‌اینها در اسلام‌گرایی به جایی رسیده‌اند که راه باز کرده‌اند برای تغییراتی شدیدتر و یک سویه‌تری، خشن‌تری از اسلام. و‌ اینها الان خطر وهابیسم را روبرو هستند و برای مقابله با وهابیسم دوباره به اسلحه ‌ایران‌گری متوسل شده‌اند. دوباره پیشنهاد می‌کنند که ما با تاکید بر عنصر ‌ایرانی می‌توانیم جلوی ‌این خطر را بگیریم. ملاحظه می‌کنید چه تضادهایی در ‌این رژیم دارد پیدا می‌شود. حالا بحران خارجی به جای خود. در نتیجه نباید از حول حلیم در دیگ بیفتیم. هیچ احتیاجی نداریم که عناصر مشکوک، عناصر خطرناک را باهاشون وارد بحث بشویم. پاره‌ای را من واقعا توصیه می‌کنم که حتی وارد بحث نشوند. حالا هرکه هست ولی با سازمان‌های قومی ‌دلشون می‌خواهد صحبت کنند، بسیار خوب بفرمائید. اما بعضی از سازمانها هستند که من هشدار می‌دهم که مطلقا مبادا، مبادا اصلا تماس گرفته شود که هر شانسی را از دست خواهید داد. دنبال اتحاد با همه هم نباشید. دنبال یکی کردن آن جریان اصلی باشید که وجود دارد و آن جریان اصلی بسیار نیرومندی هم هست.

آخرین توصیه‌ام ‌این است که رنجش‌های شخصی که در هرکار مداومی ‌بین یک گروه پیش می‌اید و بین ‌ایرانی‌ها بیش از بسیاری از ملت‌های دیگر، نباید مانع بشود که ما حرف حساب همدیگر را هم رد بکنیم. ما نباید مسایل را روی احساسات که روی اشخاص داریم قضاوت کنیم. ‌این بدترین و عقب‌افتاده‌ترین شیوه است. من با فلان کس خوب نیستم، هرچه بگوید بد است. من با فلان کس خوبم هرچه بگوید خوب است. ‌این را بگذارید کنار. مسائل بقدری حساس است و وظیفه ما بقدری مهم است و خطیر است که باید از خودمان باید کمی ‌فراتر برویم…. بسیار همه جا تاکید می‌کنند بر ضرورت اتحاد بر ضرورت همراهی، ضرورت یک پیام داشتن. من ‌این را تحسین می‌کنم روحیه بسیار خوبی است ولی باز هم توصیه می‌کنم متوجه ‌این حساسیت‌هایی که در گروه‌های سیاسی مختلف هست باشید. و با در نظر گرفتن‌ این حساسیت‌ها البته بکوشید که همه را یکی بکنید ما هم به سهم خودمان کمک خواهیم کرد. ولی نباید انتظار داشته باشیم که بصرف ‌اینکه جمهوری اسلامی‌ بد است و ما در برابر جمهوری اسلامی ‌ایستاده‌ایم فقط مبارزه با جمهوری اسلامی‌ مهم است و از مسائل دیگر غافل بمانیم. غافل نخواهند ماند، ما هم اگر غافل بمانیم، عده بسیار زیادی غافل نخواهند ماند. باید آنها را هم در نظر گرفت باید به عمق مسائل رفت. بهترین راه رسیدن به همرایی ‌این است که ما به عمق مسائل برویم. تشکر می‌کنم.