روی سخن ما با ایرانیانی است که در جبهه مبارزه با حکومت دینی ایستاده اند و با این حمله نیز مخالفند، اما خیره گی آنان در حقانیت مبارزه تردید ناپذیرشان با حکومت اسلامی که هدف اصلی این حمله قلمداد می شود، مانع از آن شده است که سهمگینی وابعاد خطر را به جد گرفته و از این مخالفت لفظی به سیاستی عملی دست یازند.
نقش لحظه ها در تعیین سیاست/ فرخنده مدرس
در ادامه پافشاری بر تلاشهای هسته ای وبه موازات اوج گیری فشار و سرکوب حکومت اسلامی، حمله نظامی به ایران به عنوان «تنها راه حل» مشکل رژیم اسلامی در افکار عمومی جهان و همچنین درسخنان پنهان و آشکار بخشهائی از تبعیدیان بیان صریحتری بخود می گیرد. صرف نظر از احزاب و سازمانها جدائی طلب که آشکارا آمریکا را دعوت به حمله به ایران کرده و به آنها وعده حمایت مسلحانه می دهند، هستند کسانی که سعی می کنند حمله نظامی به ایران را در پوشش کمک غرب به مبارزات دمکراتیک مردم ایران توجیه نموده و آن را در پرده دشمنی با رژیم و تنها به قصد سرنگون ساختن آن بپوشانند. با هر توجیه و پرده پوشی، همه می دانند و ما هم باید بدانیم که حمله نظامی آمریکا و متحدین آن به ایران مقدمه و آغاز پایان کار ما خواهد بود.
این حمله، هرقدر هم که محدود باشد، به منظور درهم شکستن همه توان مقاومت رژیم و همزمان نابود کردن هر امکان دوباره بپاخاستنی برای مدتها خواهد بود و همه چیز را در هم خواهد شکست. خطوط ارتباطی، راهها، لوله های نفت و گاز، مراکز صنعتی، انبان خورد و خوراک مردم و در مقدمه همه اینها مراکز و تجهییزات نظامی، نیروی دفاعی و حافظ امنیت درونی و مرزهای کشور را. در کنار خون زنان و کودکان و انسانهای بی دفاع بسیار، خاک کشور بار دیگر فرش پوش خون جوانانمان خواهد شد. و ناگفته روشن است که حاصل تلاشهای دو دهه و نیمه ما برای آزادی وامید به استقرار دمکراسی و التزام به حقوق بشر نیز تا آینده ای بس نامعلوم نابود خواهد شد. خیال خامیست که بپنداریم بر زمین جنگ زده ایران تخم دمکراسی و حقوق بشر و آزادی و عدالت کاشته و روئیده و برداشت خواهد شد.
از پیامدهای این حمله تجزیه کشور و تکه پاره شدن ملت است. نزدیک به سه دهه حکومت فساد و ظلم و تبعیض دینی ـ ایدئولوژیک و وارد شدن آسیب های سهمگین بر پیکر و احساس همبستگی ملت ایران، بستر مناسب کشت و پرورش کینه و نفاق و شورش و ناامنی و جداسری در کشور فراهم شده است. در کارزار حمله به ایران و در سایه غرش بمب افکن های حمایتی قدرتهای خارجی و سکوت تأئید آمیز یا یاری فعال بسیاری از دولتهای منطقه و همسایگانمان، داس درو بدست احزاب و سازمانهای جدائی طلب خواهد افتاد، و ـ اینبار نیز ـ جدائی بخشهای بزرگی از خاک میهن اجتناب ناپذیر، و چون روی دهد، بازگشت ناپذیر خواهد شد. و آن چه خواهد ماند ـ اگر اساساً چیزی باقی بماند وهمه چیز در خون و خونریزی جنگ داخلی و پاکشویی های قومی درهم فرونریزد ـ جز آه حسرت و افسوس و بیش از آن رنج شرم «وهنی» دوباره بر روان و جان نسلها و نسلهای دیگر نخواهد بود.
در برابر چنین تصویر هراس انگیزی، روی سخن ما با ایرانیانی است که در جبهه مبارزه با حکومت دینی ایستاده اند و با این حمله نیز مخالفند، اما خیره گی آنان در حقانیت مبارزه تردید ناپذیرشان با حکومت اسلامی که هدف اصلی این حمله قلمداد می شود، مانع از آن شده است که سهمگینی وابعاد خطر را به جد گرفته و از این مخالفت لفظی به سیاستی عملی دست یازند.
آنها از این نتیجه گیری حرکت می کنند که این رژیم اسلامی و سیاستهای نزدیک به سه دهه ای آنست که ما را به پرتگاه نابودی سوق داده است. تردیدی نیست که چنین تشخیصی درست است. همچنین در درستی این تشخیص آنان نیز تردیدی نیست که تحریکات حکومت اسلامی در منطقه و پافشاری آن بر دستیابی به سلاح هسته ای ما را به سوی درگیر شدن درجنگی نابرابر می کشاند. با وجود این هیچ یک از این نتیجه گیری ها و تشخیص های درست هنوز الزاماً به انتخاب درست مضمون مبارزه لحظه کنونی ـ که لحظه خطر است ـ و اتخاذ تصمیم عملی و راههای پیش برد آن نمی انجامد. نتیجه گیری های درست اگر به یک سیاست عملی نیانجامند در حیطه شعار باقی خواهند ماند. همانگونه که شعار دائمی پیروی از سیاست «خط سوم» که عبارت ابداعی برخی از نیروهای چپ مخالف حکومت اسلامی و مخالف حمله نظامی است، همچنان در محدوده شعار و تنها بر کاغذ باقی مانده است.
«خط سوم» که بنا به ماهیت خطری که وجود دارد ـ یعنی خطر حمله نظامی به ایران و پیامدهای آن که بدون هیچ تردیدی موجودیت ما را به معنای تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی برباد خواهد داد ـ عنوان «جبهه دفاع از ملت و کشور ایران» بر آن بسیار گویاتر است، برای لحظه کنونی شعار درستی است و باید به تشکیل عملی و به حرکت درآوردن آن یاری رساند. کاری که متأسفانه کمتر از سوی خود مبتکرین این عبارت صورت می گیرد. نا گفته آشکار است که این تردید در عمل و در نتیجه بی تحرکی ناشی از آن، ریشه دروحشت از لحظه ای دارد، که اگر پیش آید، «خط سومی ها» باید به ناگزیر میان دو جبهه انتخاب کنند، چون در عمل دیگر جبهه سومی معنا نخواهد داشت. و آن لحظه، لحظه وقوع خطر است. خطری که واقع شود دیگر خطر نیست، حادثه جاری و عینی است. در لحظه حادث شدن حمله نظامی به ایران دو جبهه بیشتر قابل تصور نیست، یا در مخالفت با ادامه جنگ که در اصل به معنای فشار بر آغاز کننده حمله و نیروی برتر یعنی آمریکا و متحدین آن می باشد که در عمل هر شکلی که داشته باشد به معنای قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی است. و یا، فشار بر جمهوری اسلامی برای تسلیم به آنچه که حمله کنندگان می خواهند. اگر قرار است در آن زمان تلاشی هم برای برقراری آتش بس و صلح شود، صلح میان طرفهای درگیر در جنگ است، یعنی جمهوری اسلامی از یکسو و آمریکا و متحدینش از سوی دیگر. دوستان مدافع خط سوم که دامنه آن را به زمان جنگ نیز می کشند، بهتر است، حداقل برای خود، روشن کنند که در هنگام قرار گرفتن در برابر تصاویر دردآور خانه های ویران مردم و اجساد به خاک و خون آلوده کودکان در آغوش مادران دردمند ایرانی ، در کدام صف خواهند ایستاد؟
اما باز هم باید تکرار کرد که لحظه وجود خطر، لحظه وقوع آن نیست. این تفکیک در تعیین سیاستها و سمت وسوی مبارزه امروز ما اهمیت بسیار دارد. « استراتژی جنگ» از سوی هر دو طرف درگیر بشدت دنبال می شود و نشست و برخاستهائی که به عمد از هر دوسو به بی نتیجگی می انجامند و این گونه نیز جلوه داده می شوند، بیانگر این پیگیری است، اما هنوز تا حمله نظامی فرصتی باقی است، و می توانیم و باید کاری که از دستمان بر می آید انجام دهیم.
تردیدی نیست که تعیین مضمون و فعالیت های «خط سوم» از اهمیت بسیاری برخوردار است، اما در این لحظه نشان دادن یکزبانی و همسوئی در مخالفت با بکارگیری اسلحه در برابر ایران یعنی تلاش در مسیر موجودیت بخشیدن به این «خط» در میان نیروهای روشنفکری و سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از هر دیدگاه و خانواده ای مهمترین اقدام است. گفتارها و نوشتارهای افراد پراکنده هرقدر هم که گسترده باشند، هر چند مفید است، اما برای نشان دادن چنین جبهه ای کافی نیست. نظر این یا آن فرد، این یا آن سازمان و حزب است، جای تأثیر فشار و مبارزه همزمان و هماهنگ و بهترین و بیشترین استفاده از همه امکانات مشترک را نخواهد گرفت.
در صورت پراکندگی و ناتوانی و نبود یک جبهه هماهنگ از سوی ایرانیان مدافع آزادی، دمکراسی و صلح در ایران و برجسته نشدن مواضع و هدف این جبهه در استقرار همزیستی در صلح و امنیت استوار در منطقه و جهان، زمینه پذیرش «گزینه نظامی» در افکار عمومی جهان گسترده تر و آماده تر خواهد شد. احساس ناامنی جهان از وجود رژیم اسلامی و سیاست های آتش افروزانه آن در منطقه و بویژه تلاش بدون وقفه آن برای دستیابی به سلاح اتمی که پذیرش آن برای جهان ناممکن است، را باید بجد گرفت. در صورت بی حرکتی و صدای ضعیف و پراکنده ما بر علیه جمهوری اسلامی و تنش آفرینی های آن، و بدتر از آن مخالفت! ما با فشار بر حکومت از طریق تصمیمات سازمانهای بین المللی، نظیر تحریمهای مؤثر اقتصادی و سیاسی، این احزاب و نیروهای قدرت طلب و جدائی طلب هستند که در پیروی از هدف «کسب قدرت به هر قیمت» ـ برخلاف ما آنها امروز همه در یک جبهه ایستاده اند و سرکردگان آنها را همه می شناسیم ـ خود را به عنوان آلترناتیو حکومت اسلامی به اذهان جهان تحمیل و خدمت خود را در کارگزاری سیاست دولتهای حمله کننده به ایران ارائه خواهند داد و تا آن لحظه برطبل ضرورت حمله نظامی به ایران خواهند کوفت.
جمهوری اسلامی اعلام می دارد به تلاشهای خود برای دستیابی سلاح هسته ای ادامه خواهد داد، در اوج خطر به بازی گرفته شدن امنیت جهان و رشد روزافزون تروریسم اسلامی و بنیادگرائی اسلامی به ویژه در کشورهای غربی، جهان تن به تحقق این هدف حکومت در ایران نخواهد داد. اما جهان قدرتمند هنوز همه توان خود را در بکارگیری بیشترین فشارهای سیاسی و اقتصادی بر حکومت اسلامی بکار نگرفته است. از این امکان و توان و در فرصتهای باقی باید بهره گرفت. طرفداران خط سوم باید بر این امکان و بر این توان بنا کنند و برای بهره گیری از فرصت های باقی مانده از یک سو از بیشترین فشارهای سیاسی و اقتصادی برای متوقف ساختن حکومت اسلامی و پروژه اتمی آن حمایت کنند و از سوی دیگر باید با هدف دفاع از یکپارچگی ملت و سرزمین ایران و در عین پایبندی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن در جبهه ای مشترک و هماهنگ برای گسترش آگاهی عمومی و مقابله با تبلیغات جنگ طلبانه و تجزیه طلبانه و نتایج زیان اور آن برای آینده کشور و دمکراسی در ایران در هر جا و از هر سو باشد به یک پیکار مشترک ملی دامن بزنند. در چنین مبارزه ای که ضرورت لحظه پرخطر کنونی است که خط سوم معنای واقعی خود را می یابد!
شهریور ۲۰, ۱۳۸۶
http://talashonline.net/1386/06/نقش-لحظه-ها-در-تعیین-سیاست-فرخنده-مدرس/