«

»

Print this نوشته

ملت تنها یگان فراگیر بخش‌های جامعه

ملت تنها یگان فراگیر بخش‌های جامعه

فرهاد یزدی

دی ۱۳۸۷

 ‌

ــ در بسیاری از نوشته‌های شما تکیه بر حفظ منافع ملی پررنگ است، تا جائی که می‌توان گفت نقطه عزیمت و هدف هر دوست. در مصاحبه‌ای با تلاش شما معادله مستقیم میان منافع ملی و توان ملی را مطرح کردید. ظاهراً این فرمول بسیار ساده به نظر می‌رسد. در صورتی که هرکس و هر جریان سیاسی می‌تواند برداشت خود را از آن داشته باشد. به عنوان نمونه برخی جناح‌های حکومت اسلامی چند دهه‌ای است که از افزایش توان ملی، حضور نظامی قوی در منطقه و هدف آن یعنی دستیابی به سلاح اتمی را می‌فهمند. جناح‌هائی دیگر برعکس برقراری رابطه حسنه با غرب و آمریکا را کلید حل مشکلات و تسلط بر اوضاع کشور می‌دانند. در میان نیروهای مخالف حکومت اسلامی نیز همین نظرات به اشکال مختلف وجود دارد و آن‌ها نیز به فراخور دستگاه فکری خود زوایای دیگری در بحث باز می‌کنند. وجود نظرات و برداشت‌های گوناگون از این معادله و راه‌های بیشمار حل آن، فرد را دوباره به اصل فرمول باز می‌گرداند و برای وی این پرسش‌ها مطرح می‌کند که اساساً منافع ملی را چه کسی تعریف می‌کند و بالا‌ترین چهارچوب‌های حفظ آن چیست؟ توان ملی یک کشور به وسیله کدام معیار‌ها اندازه‌گیری می‌شود و ارکان اصلی که باید تقویت شوند کدام‌ها هستند که با تقویت آن‌ها مخرج مشترک آن‌ها یعنی توان ملی نیز افزایش می‌یابد؟

 ‌

فرهاد یزدی ـ منافع ملی چیزی جز گام برداشتن در راه هدف‌های ملی نیست. بالا‌ترین هدف ملی، پاسداری از یکپارچگی سرزمینی، ایجاد ثبات در داخل کشور و برقراری صلح در جهان است تا دست‌یابی به سطح بالاتری از زندگی اجتماعی ممکن گردد. اقتصاد و سیاست دو ابزاری است که انسان برای رسیدن به توسعه از آن استفاده می‌کند. نظم سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه، تعیین کننده ساختار قدرت و در نتیجه تعریف کننده هدف‌هایی است که دنبال می‌گردد.

در جامعه آزاد که بر پایة دمکراسی لیبرال(۱) بنا می‌شود، تعریف و تعیین کننده هدف‌ها «اراده ملی» است که وسیلة دولت منتخب مردم اعمال می‌گردد. بر پایة این نظم، مشروعیت دولت از آن ملت است. در چنین جامعه‌ای منافع ملی و نظام حاکم در یک راستا حرکت کرده و تضادی با یکدیگر ندارند. سازوکار اصلاح خودکار که در سرشت نظام مردم‌سالار قرار دارد (به صورت انتخابات آزاد و رقابتی)، تضمینی است که در درازمدت سیاست بهینه گزیده خواهد شد و اشتباه‌های کوتاه‌مدت جبران خواهند گردید. در نظام سیاسی غیردمکراتیک تعیین کننده، منافع نظام حاکم و نه منافع درازمدت ملی است. گرچه در بسیار از موارد، نظام حاکم کوشش می‌کند یکسان بودن هردو را توجیه کند. رژیمی که مشروعیتی در نزد ملت ندارد، بنا بر طبیعت خود به دنبال منافع کوتاه‌مدت که در صدر آن حفظ حاکمیت رژیم قرار دارد، می‌گردد. منافع رژیم و منافع ملی، اجباری ندارد که با یکدیگر همخوان باشند که در این صورت، منافع ملی همیشه قربانی خواهد شد. تنها در مواقعی ممکن است که منافع ملی و منافع نظام، هر دو با هم به‌طور موازی حرکت کنند.

با وجودی که الزام به رعایت ارزش‌های جهانی، جهانگرایی اقتصادی و ارتباطی بر حاکمیت مطلق دولت‌ها (به‌ویژه حکومت‌های خودکامه) در داخل کشور، اثر گذارده و از قدرت عمل مطلق آنان کاسته است، جهان هنوز بر پایة کشور‌ها اداره می‌گردد. منافع درازمدت هرکشور و یا به سخن دیگر منافع ملت و نسل آینده است که باید روشن کننده مسیر حرکت آن کشور باشد و نه منافع نظام حاکم و یا بخش کوچکی از ملت و یا گروهی ویژه. داور نهایی، منافعی است که مشروعیت ملت را همراه داشته باشد. گرچه منافع کشور‌ها در رقابت دایم با یکدیگر می‌باشند، این امر بدین معنا نیست که هر امتیاز به دست آمده وسیلة یک کشور، باید به زیان کشور دیگر باشد و یا رقابت، بی‌ثباتی سیاسی را به واقعیت حاکم بر جهان مبدل کند. دانش، ثروت، بهداشت، امکان دسترسی به سطح بالا‌تر زندگی، هر روزه در سطح جهانی افزایش یافته و هر روز انسان‌های بیشتر به زندگی بهتری دست می‌یابند بدون اینکه سطح زندگی دیگران با کاستی روبرو گردد.

منافع ملی را مرزی نیست. عامل محدود کننده که خواست‌های هر جامعه را به واقعیت می‌رساند، توان هر جامعه در هر برهه برای دست‌یابی به آن خواسته‌هاست. توان ملی، سرجمع ظرفیت تولیدی هر ملت با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و شرایط زمانی در مقایسه با دیگر کشورهاست. توان ملی، به رشد وابستگی دارد. از این‌رو تنها در سایة رشد انسانی (بهداشت، آموزش)، اقتصادی (توان تولیدی)، اجتماعی ـ سیاسی (همبستگی ملی و ثبات) و توان پدافندی است که قدر مطلق توان ملی افزایش می‌یابد. در مقایسه با عملکرد دیگر کشورهاست که ارزش نسبی رشد جامعه روشن می‌گردد.

رشد، بیش از اینکه به عوامل طبیعی مربوط باشد به نظام سیاسی ـ اقتصادی حاکم وابسته است. همبستگی و ثبات رابطة مستقیم با کاهش تنش در جامعه دارد. مردم‌سالاری تضمین کننده حقوق همة افراد و گروه‌ها و به‌ویژه اقلیت‌ها (مذهبی، قومی و زبانی) و برقراری حاکمیت قانون است. از این‌رو، تنش در جامعه به کمترین سطح و همبستگی ملی به بالا‌ترین سطح ممکن، می‌رسند. در چنین شرایطی، براثر رشد جامعه مدنی می‌توان امیدوار بود که رشد همراه با عدالت اجتماعی ادامه یابد. رشد توان ملی، فرایشی است که باید با هماهنگی انجام گیرد و هیچ‌یک از اجزای تشکیل دهنده به تنهایی، نمی‌توانند در درازمدت بر توان ملی بیافزاید. البته، بنا به شرایط ویژه، ملت بر بخشی بیش از بخش‌های دیگر، تاکید می‌نماید. به عنوان نمونه در دوران جنگ، گسترش کارآیی نیروهای نظامی اولویت ویژه پیدا می‌کند. در هرحال، جامعه باز با داشتن حق ابراز عقیده و جامعه مدنی نیرومند، دارای اهرم‌های نیرومندی بر مهار تندروی، خواست بیش از ظرفیت و جلوگیری از اشتباه محاسبه می‌باشند.

نظام‌های غیردمکرات، چون مشروعیت از جانب ملت را همراه ندارند، مجبورند که بر نیروهای نظامی برای ادامه حکومت تکیه کنند. از این‌رو، رشد دراین گونه نظام‌ها همیشه ناهماهنگ می‌باشد و در حالی که نیروهای نظامی گسترش یافته‌اند، از نظر سیاسی و اجتماعی عقب‌افتاده و سرشار از تناقض می‌باشند. در بسیاری از مواقع، از نظر اقتصادی نیز آمادگی گسترش را نخواهند داشت که عامل موثر دیگریست بر کاستن سریع مشروعیت نظام. در این نظم سیاسی، مهاری بر زیاده‌خواهی‌های رژیم وجود ندارد و در نتیجه گستردگی بیش از توان، به وجود می‌آید که سقوط آن حکومت را تضمین می‌کند. تمام این عوامل در امپراتوری شوروی، و به مقیاس کوچک‌تر در حکومت صدام و هم اکنون در جمهوری اسلامی خود را نشان داد و می‌دهند.

 ‌

ــ در باره هدف‌های ملی سخن گفتید که بالا‌ترین آن‌ها حفظ تمامیت ارضی، تأمین ثبات و امنیت کشور است. اما به کسانی که این اهداف را بالا‌ترین اولویت شمرده و هر امر دیگری در خدمت انسان را در سایه و در بستر آن ممکن می‌دانند، مهر راست‌گرائی ناسیونالیستی زده می‌شود. از آن‌ها به عنوان کسانی یاد می‌شود که انسان‌ها را قربانی خاک‌پرستی و ملت‌پرستی می‌کنند؛ بحث‌هائی که امروز بار دیگر به شدت در میان ایرانیان جریان دارد. از خلال این بحث‌ها ناروشنی رابطه میان کشور، ثبات، امنیت و انسجام درونی مردمان ساکن آن از یکسو و بهروزی‌‌ همان مردمان که شما سیاست و اقتصاد را ابزاری در خدمتش می‌شناسید، آشکار شده و باز هم این پرسش به ظاهر ساده را مطرح می‌کند که چرا هنوز هم تنها در چهارچوب مرزهای ملی بسامان تأمین «بالا‌ترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» ممکن است؟

 ‌

فرهاد یزدی ـ امنیت، برای هر اجتماعی، هر اندازه که باشند مانند کشور، شهر، روستا، اقلیت‌های قومی، مذهبی و هر گروه‌بندی که در نظر گرفته شود، پیش‌شرط رشد و توسعه است. بدون امنیت، هدف در حد آرزو درجا می‌زند. چنانچه اشاره شد، امنیت ملی بهینه در درازمدت نمی‌تواند تنها در سایة نیروی نظامی به دست آید و به شدت و ضعف همبستگی ملی (که مردم‌سالاری ارایه کننده بالا‌ترین درجة آن می‌باشد) و توان اقتصادی، وابسته است. در جهانی که بر پایه کشورهای مستقل با مرزهای جغرافیایی مشخص بنا شده، یعنی بر اثر تحول تاریخی، تقسیم‌بندی انسان‌ها به صورت ملت انجام گرفته، امنیت ملی به خودی خود به بالا‌ترین هدف و نخستین وظیفة دولت، بدل می‌گردد.

مردمانی با تیره‌های گوناگون، در درازای تاریخ با داشتن منافع مشترک و سرنوشتی که بهم گره خورده، همبستگی لازم برای ایجاد ملت را فراهم کرده‌اند. ملت، واحدی است که گروه‌های گوناگون، بر اثر تجربه تاریخی، دسترسی به هدف‌های مشترک را در سایة یکپارچگی آن واحد، ممکن و عملی می‌دانند تا به تنهایی و جدایی. این احساس همبستگی است که سبب می‌گردد تهدید بر بخشی، به تهدید به همه ملت بدل می‌گردد. همبستگی ملی به عنوان یک عامل روانی، آسیب‌پذیر است. به‌ویژه از سوی حکومت‌های خودکامه که با اولویت بخشیدن بر منافع گروهی، مذهبی، قومی و قطبی کردن جامعه، برآن ضربه می‌زنند.

ملت تنها یگانی است که همة بخش‌های جامعه را می‌پوشاند. هر واحدی کوچک‌تر از ملت، اجبار دارد که بخشی از جامعه را به زیان بخش‌های دیگر کنار بگذارد. ملت چون همة بخش‌ها و تیره‌ها را می‌پوشاند، در مقایسه با هر نوع تقسیم‌بندی دیگر، به تنها کانونی بدل می‌شود که دارای استعداد بالقوه تامین «بالا‌ترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» است. در کانون ملت است که دولت ملی می‌تواند شکل گیرد. ملت، بستر طبیعی ایجاد دولت ملی است. دولت، مشروعیت را از ملت به دست می‌آورد و باید در خدمت تمامی ملت به عنوان یک مجموعة همبسته باشد. روشن است که یک واحد همبسته، همیشه دارای توانی بیش از جمع بخش‌های آن می‌باشد و مانند زنجیر، توان پدافندی آن به ضعیف‌ترین حلقه، مربوط می‌گردد. هرچند منافع هر کشور چند بعدی است و صلح جهانی یکی از هدف‌های مهم می‌باشد، اما قدرت‌های جهانی و رقیب (به‌ویژه در همسایگی) همیشه به دنبال گسستن واحد ملت و تقسیم آن به واحدهای کوچک‌تر و ناتوان‌تر هستند تا با آسودگی بیشتر به توانند منافع خود را دنبال کنند.(۲) تلاش برای جدا کردن بخشی از سرزمین و تقسیم غیرطبیعی ملت به چند پارچه، همیشه پاره‌ای از این برنامه بوده و تازگی ندارد.

منافع مشترک عامل مهمی در همبستگی ملی است. حتا در سرزمین‌هایی که وسیلة استعمارگران در دوردست‌ها به وجود آمد و مردمانی با زبان، مذهب،‌ نژاد و سابقة تاریخی گوناگون به تشکیل جامعه مشترک‌المنافع دست زدند (مانند آمریکای شمالی)، به زودی دریافتند که هدف‌های مشترک آنان تنها در سایة همبستگی ممکن می‌گردد. از جنگ‌های استقلال آمریکا گرفته تا جنگ داخلی که با هدف یکپارچگی سرزمینی به صورت اجرای قانون در تمام ایالت‌ها (همراه با هدف‌های دیگر) تا شرکت در جنگ اول و دوم جهانی و پس از آن مبارزه برعلیه شوروی تا ایجاد بزرگ‌ترین اقتصاد جهانی، همه در راه استواری ریشه‌گیری واحد «ملت» به کار گرفته شد(۳). هر روز که می‌گذرد، جامعه آمریکا و کانادا به «ملت» شباهت بیشتری پیدا می‌کنند تا جمعی انسان با منافع مشترک. با وجودی که جنبش جدایی‌خواهی میان فرانسه زبانان کانادا، قدرتمند است، مشگل به توان تصور کرد که «شهروندان کبک آزاد» به توانند بیش از آنچه به عنوان «شهروند کانادا» تا کنون به دست آورده‌اند، به دست آورند. تنها تفاوت آن خواهد بود که در معادلات جهانی از موضع ضعیف‌تر سخن خواهند گفت و از بازار داخلی بزرگ‌تر محروم خواهند شد.

این وضعیت کنونی جهان است. حال هر «مهری» بر آن زده شود، تغییری در قوانین جهانی نمی‌دهد. تجربه چند هزار ساله تاریخی ایران، سبب ایجاد همبستگی ملی در اندازه‌ای گردیده است که توانسته فراز و فرودهای بسیار را پشت سر گذارد. همبستگی ملی ایران، سرمایه‌ایست برای شتاب بخشیدن به رشد و توسعه. بسیاری از کشورهای جهان بر اثر ضعف همبستگی، با بی‌ثباتی و آشوب دست به گریبان هستند. این همبستگی، استوار‌ترین ستونی است که ایران می‌تواند برآن تکیه کند. به ‌ویژه در منطقه‌ای که هر روزه کشور با چالش‌های سترگ روبروست. حکومت‌های خودکامه و جنبش‌هایی که تلاش در بخشی کردن ایران دارند، هردو با اولویت بخشیدن بر منافع خود، این همبستگی را هدف قرار داده و برآن آسیب می‌رسانند.

وضعیت در جهان آینده. با ریشه‌گیری ارزش‌های لیبرال دمکراسی که در غرب بیش از هر نقطه از جهان استوار‌تر بوده است، از یک‌سو خطر جنگ میان آنان از میان برداشته شده و از سوی دیگر شکل‌گیری اتحادهای موفق پابرجا، چه نظامی مانند ناتو و چه اقتصادی ـ سیاسی مانند اتحادیه اروپا، امکان‌پذیر گردیده است. باید توجه کرد که تمامی این اتحاد‌ها از «کشور‌ها» تشکیل شده‌اند و هنوز اصل استقلال ملی، با ساختار سیاسی ویژه خود، اصل غالب است. تیره‌های نژادی، قومی و اقلیت‌ها، با برخورداری از تمامی حقوق شهروندی، بخشی از کشور مربوط به خود می‌باشند. با وجودی که این اتحاد‌ها به دست آوردهای غیرقابل تصور دست یافته‌اند، چون دوران پیدایش این پدیده کوتاه مدت بوده است، هنوز نمی‌توان به طور قاطع درباره سرنوشت آنان قضاوت کرد. نمی‌دانیم که این تجربه به ادغام ژرف‌تر سیاسی میان آن کشور‌ها خواهد انجامید و تا چه درجه و آیا بقیة جهان از این الگو تقلید خواهد کرد یا خیر؟ یا در برابر یک بحران شدید اقتصادی و سیاسی، اعضا این کشور‌ها به سوی دفاع از منافع کشورهای خود به زیان اتحادیه دست خواهند زند.

در هر حال تا روزی که جهان بر پایة «کشور» و «ملت» برجاست، اگر ایران می‌خواهد زنده بماند و به تواند در رقابت با بقیة جهان به توسعه و رشدی که شایسته آن است دست یابد، راهی به جز دنبال کردن هدف‌های ملی ندارد.

 ‌

ــ یکی دیگر از مشکلات ما در این بحث رابطه میان ملت و دولت است. هرچند شما در پاسخ به پرسش نخست بر این نکته تکیه کرده‌اید که منافع ملی الزاماً و همواره با منافع نیروی حاکم یکی نیست، اما با وجود این دفاع از امنیت ملی، حفظ یکپارچگی سرزمینی در لحظه، خواه ناخواه، موجب تقویت حکومتگرانی می‌شود که فاقد مشروعیت در میان ملت هستند. در جهانی که به گفته شما هنوز برپایه کشور و ملت تقسیم شده است، در هرصورت دولت‌های موجود هستند که به عنوان نماینده منافع آن کشور و ملت به رسمیت شناخته می‌شوند، چگونه می‌توان به پرسش تعارض و تناقض فقدان مشروعیت ملی حکومت کنندگان در درون کشور و رسمیت داشتن آن‌ها از نگاه جهانی پاسخ داد؟ عده‌ئی برای حل این مشکل اساساً مفهوم ملت را از دولت جدا کرده و به ملت‌های بدون دولت می‌رسند. گروه‌هائی هم زیر سایه حمایت از بیرون به تدریج به صرافت تشکیل دولت در بیرون افتاده‌اند و در تصور خود، نارضایتی شدید درونی از حکومتگران را به پای مشروعیت بالقوه خود می‌نویسند و همه‌جا از طرف ملت ایران سخن می‌گویند. سازمان‌های قومگرا نیز سال‌هاست که به دنبال تشکیل دولت‌های خود هستند و برای رسیدن به آن هدف ابتدا ملت ایران را به ملت‌هائی کوچک‌تر و برپایه قومی ـ زبانی تقسیم می‌کنند. در چنین بازار آشفته فکری، با شگفتی تمام برخی نظرات با تمام مخالفت و ضدیتی که با حکومت‌کنندگان دارند، در دفاع خود از حضور دولت ـ ملت ایران و در دفاع از هستی ایران به عنوان یک واحد جغرافیای سیاسی و در دفاع از استقلال کشور، همسوی‌‌ همان حکومتگران قرار می‌گیرند و یا از سوی کسانی که ژست «مبارز آشتی ناپذیر با حکومت حاضر» را با خود حمل می‌کنند، در این جایگاه قرار داده می‌شوند. برای رفع این آشفتگی از کجا باید آغاز کرد؟ و اساساً از ادامه این آشفتگی چه کسانی بیشترین بهره را می‌برند و خسران و صدمات برای چه کسانی باقی خواهد ماند؟

 ‌

فرهاد یزدی ـ – ملت مفهومی است فراگیر. ملت تمامی تیره‌ها، مذهب‌ها و گروه‌های زبانی را در بر می‌گیرد. ملت بنا به سرشت خود که در درازای تاریخ آبدیده شده و همبستگی ملی را ایجاد کرده، رواداری و چندگرایی را به عنوان اصل پذیرفته است. ملت قدرت خود را منشعب از کل دانسته و نه از بخشی از آن. این فراگیری و در نظر گرفتن کل، امکان شکل‌گیری دولت ـ که ابزار سیاسی اداره جامعه می‌باشد ـ را ساده‌تر فراهم می‌کند. ملت نیاز به آفرینش دولت داشته و حکومت بدون مشروعیت از ملت، پدیده‌ایست غیرطبیعی که راهی به جز ویرانی و کشتار و بی‌ثباتی، در پیش ندارد. حکومتی که بر خاسته از ملت و مشروعیت خود را از آن کسب می‌کند، در مقایسه با دیگر اشکال حکومت، از امکان بالقوه بیشتری برای حفظ حقوق همه، اعمال قانون، اجرای عدالت و اتخاذ سیاست‌هایی که بالا‌ترین دست‌آورد، برای بیشترین افراد را تامین کند، برخوردار است.

تقسیم ملت به بخش‌های کوچک‌تر بر مبنای قوم، زبان مذهب و یا هرنوع تقسیم‌بندی دیگر، بر‌تر قراردادن بخشی بر دیگر تیره‌ها می‌باشد(۴). این ضربة بسیار سنگین بر همبستگی ملی است که منجر به بی‌ثباتی، شورش و در موارد شدید‌تر، به جنگ داخلی خواهد شد. پس از پایان جنگ سرد در جهان، جنگ‌های داخلی سیاسی جای خود را به جنگ‌های داخلی قومی و مذهبی داده‌اند. از دهه ۹۰ سده پیشین تا کنون، بیشترین جنگ‌های در آسیا، آفریقا و حتا اروپا براین پایه بوده است. در همسایگی ایران، در افغانستان و عراق جنگ داخلی قومی و مذهبی سال‌هاست که ادامه دارد و پایان آن در دیدرس نیست. در افغانستان، هیچ‌گاه «دولت» وجود نداشته و در عراق مشگل به توان از «ملت» عراق صحبت کرد. با این حال به نفع همة تیره‌هاست اگر یکپارچگی سرزمینی در هر دو واحد سیاسی حفظ شود. در پاکستان، رقابت‌های قومی با یکدیگر و با دولت مرکزی همراه با وضع خراب اقتصادی که به سود تندروهای مذهبی تمام شده، آن سرزمین را به سوی بی‌ثباتی، چندپاره شدن، شورش و جنگ داخلی در ابعاد بسیار گسترده‌تر از افغانستان، می‌راند. کمی دور‌تر، در کشمیر جنگ مذهبی که به دیگر نقاط هندوستان سرایت کرده، توسعه اقتصادی ـ اجتماعی را با مشگل جدی روبرو کرده است. در جنوب هندوستان، در سیرالانکا، سال‌هاست که جنگ داخلی ادامه دارد. آرامش در چچنستان، بسته به توان دولت مرکزی در مسکو دارد و با یک بحران می‌تواند دوباره با شدت به آتش کشیده شود.

این سیاهه در خاورمیانه، در آفریقا (سودان، سومالی، کنگو، روندا و…) با نسل کشی و پاکسازی قومی همچنان ادامه دارد. در اروپا، در حالی که اتحادیه اروپا توانست به اتحاد قابل ملاحظة سیاسی و اقتصادی دست یابد و جنگ را به پدیده‌ای که در تاریخ باید آن را جستجو کرد، تبدیل کند، در واحد سیاسی که با زور به نام یوگسلاوی به وجود آمده بود دست به نسل کشی و پاکسازی قومی در ابعاد آفریقا زدند.

آیا ما خواستار چنین وضعیتی در ایران هستیم؟ در این سرزمین، در درازای هزاران سال «ملت ایران» ریشه دوانده است. «همبستگی ملی» ما، بیش از هرسلاح دیگر، تضمین کننده موجودیت ما و سد پرتوانی در راه بدل شدن این کشور به شرایط به مشابه در بالکان است. این سرمایه را باید با تمام توان حفظ کرد و بر استواری هرچه بیشتر آن کوشید. دیکتاتوری، بخش بخش کردن ملت، تبعیض قومی، مذهبی و زبانی، همه و همه به این همبستگی آسیب می‌رسانند. چه نظام اسلامی و چه گروه‌های خواستار دولت جداگانه و چه گروه‌هایی که برای حل مساله ایران دست به دامن مداخلة نظامی خارجی می‌گردنند، همگی آسیب رسانان بر «ملت ایران» که نسل‌های آینده را نیز در بر می‌گیرد، هستند. ایران ضعیف و بخش شده به چند ایرانستان، تنها در راه منافع قدرت‌های کوچک و بزرگ خارجی و منافع حقیر همدستان به اصطلاح «ایرانی» آنان می‌باشد(۵).

امکان ایجاد حکومت‌هایی که دارای مشروعیت در میان ملت نیستند، همیشه وجود داشته و دارد. در این مورد حکومت‌هایی که بر اثر تقسیم کشور به چند بخش ایجاد شده‌اند، حتا بیشتر آسیب پذیرند. نخستین اقدام چنین حکومت‌هایی پاکسازی تیره‌های دیگر و یا مخالفین وضعیت به وجود آمده، انشعاب و تقسیم به شاخه‌های کوچک‌تر قومی ـ مذهبی و جنگ بر سر تقسیم زری که دزیده‌اند خواهد بود. چون در شرایط بی‌ثباتی و براثر شورش و یا جنگ داخلی به قدرت رسیده‌اند، همة وعده‌هایی که برای اجرای دمکراسی داده‌اند، از یاد خواهد رفت. در آن هنگام از دید آنان دفاع از «امنیت ملی»، به اولویت نخست تبدیل خواهد شد و سرکوب مخالفان زیر این شعار با درنده خویی دنبال خواهد شد. از نگاه جهانی، تا جایی که منافع هر کشور خارجی ایجاب کند آن را به رسمیت می‌شناسند. آمریکا، برای مخالفت با ویتنام شمالی، حکومت پل‌پت را که بیش از ۲۰ درصد جمعیت کامبوج را از میان برداشت، به رسمیت شناخت. روسیه، با رساندن اسلحه و کمک مالی، به صرب‌ها از کشتار در بوسنی حمایت کرد.

راه ایران روشن است. ایران یکپارچه همراه با مردم‌سالاری استوار در سایة هبستگی ملی تاریخی، تنها راهی است که پایه‌های لازم برای زنده ماندن و رشد در منطقه‌ای که به نظر می‌رسد هر روزه با چالش‌های بسیار جدی‌تری روبرو خواهد شد، را می‌تواند فراهم نماید.

 ‌

ــ هدف‌هائی چون امنیت و ثبات در بلندمدت به همبستگی ملی و توان اقتصادی یک کشور وابسته است و این دو در بهترین صورت و با بالا‌ترین بازدهی از طریق مشارکت همگانی آحاد و بخش‌های مختلف ملت قابل دسترسی هستند. از طریق سهیم بودن و احساس سهم داشتن است که احساس از آن خود بودن بوجود می‌آید و به تقویت احساس همبستگی می‌انجامد.

در این پروسه بغرنجی‌هائی وجود دارد که به نظر می‌رسد ما را در فهم کل پروسه دچار مشکل کرده و موجب پراکندگی و تعارضات نظری شدیدی شده است: مشکل تنظیم رابطه و برقراری توازن و همسوئی میان انگیزه‌های فردی و سود شخصی و منافع گروهی و جمعی بخش‌های مختلف ملت از یک‌سو و منافع ملی از سوی دیگر. به ویژه موضوع مطالبات تیره‌ها و تبارهای قومی، زبانی و مذهبی ـ صرف نظر از اینکه چه کسانی، رژیم با سیاست‌های تبعیض‌آمیز و روش‌های سرکوبگرانه خود و یا سیاست‌های گروه‌ها و سازمان‌های قومگرا و جدائی‌طلبان همراه با برخی سیاست‌های خارجی، به این مشکل دامن می‌زنند ـ به یکی از مسائل پیچیده کشورمان بدل شده است. لطفاً بفرمائید در کشوری که به احساس همبستگی و ملت بودنش ضربات و صدمات شدیدی وارد آمده و تجربه‌های گسترده‌ و آگاهانة ـ با تکیه بر این آگاهی ـ چندانی هم در حوزه مشارکت همگانی ندارد، چگونه می‌توان تفهیم کرد که هم منافع و مطالبات فردی و هم منافع و مطالبات بخش‌های مختلف ملت، در بالا‌ترین درجه در حفظ روحیه همبستگی ملی و فداکاری در راه اهداف ملی تأمین خواهد شد؟ در زیر سایه صدمات شدید به حقوق فردی و مطالبات قومی، گروه‌هائی به این نظر رسیده‌اند که منافع گروهی آن‌ها بصورت جداگانه بهتر تأمین می‌شود، همانگونه که نفع‌پرستی فردی مبتذل گریبان جامعه ما را گرفته است و کم نیستند کسانی که به بالا رفتن از روی لاشه دیگران خو کرده‌اند.

 ‌

فرهاد یزدی ـ مطالبات فردی در خلاء تامین نمی‌شوند. برای برآوردن نیاز‌ها و مطالبات فردی، انسان‌ها از سال‌های بسیار دور به دور یکدیگر گرد آمده و اجتماع را تشکیل داده‌اند. اجتماع‌های گوناگون، در سال‌های بسیار برای پدافند در برابر طبیعت و دیگر گروه‌های رقیب، دست به ایجاد یگان‌های بزرگ‌تر زده‌اند. آنان دریافتند که زنده ماندن، تامین منافع فردی و منافع گروه‌های کوچک‌تر، تنها در گرو پاسداری از منافع همگان ممکن می‌باشد. توانایی آن یگان، از جمع توانایی‌های فردی و گروهی فزونی گرفت. آنانی که به چنین درکی دست یافتند، به عنوان ملت زنده ماندند. ملت‌ها، بسته به استواری و یا ضعف پایه‌های همبستگی ملی، در درازمدت دوران فراز و فرود را گذراندند. آنانی که نتوانستند به چنین درکی دست یابند، راهی به جز نابودی نداشتند. جهان، با تمام تجربة تاریخی که انباشته و دست‌آوردهایی که در تضمین حقوق فردی، دانش، هنر، فلسفه و وضع قوانین به‌دست آورده است، هنوز بر پایة ملت ـ کشور می‌چرخد. این قدرت‌های بزرگ و جوامع دارا بودند که بیشترین دست‌آورد را در این زمینه‌ها داشتند و هنوز هم دارند. این قدرت‌های بزرگ بودند که بر سرنوشت دیگران تاثیر گذار بودند و هنوز هم هستند.

این موقعیت تا به امروز نیز ادامه دارد. تنها تفاوت شتاب رو به افزایش تغییرات است در جهان که حتا چند سال پیش نیز قابل پیش‌بینی نبود. پس از جنگ دوم جهانی، آمریکا و شوروی به دو ابرقدرت جهان تبدیل شدند. آنان سرنوشت جنگ و صلح در جهان را تا پای نابودی بشر، در دست داشتند. بسیاری از کشورهای جهان، با درجات مختلف، زیر سلطة مستقیم و یا نفوذ گسترده آنان بودند. اروپای غربی، با تشکیل بازار مشترک در دهه ۵۰ و تبدیل آن به اتحادیه اروپا، به تلاشی برای رسیدن به برابری در برابر شوروی و آمریکا، دست زد. کشورهای اروپای غربی درک کردند که با وجود دارا بودن سطح بسیار بالای دانش، هیچ یک به تنهایی وزنه‌ای در برابر دو ابرقدرت، نخواهند بود. بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا به یگانه ابر قدرت جهان تبدیل شد. امروز آمریکا و اتحادیه اروپا دوابر قدرت سیاسی و اقتصادی جهان هستند و چین با سرعت در حال بدل شدن به سومین ضلع این مثلث، می‌باشد. هر چه کشورهای جهان کوچک و پراکنده باشند، برای ابر قدرت‌ها ساده‌تر خواهد بود که نظم سیاسی ـ اقتصادی برگزیده خود را بر جهان حاکم کنند و کشورهای همسایه بر نفوذ خود بی‌افزایند. باقی کشور‌ها نیز بنا بر وضعیت سیاسی، جغرافیایی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی خود در جهان و موازنة قدرت‌ها، مکان خود را در جهان به دست می‌آورند. هرچه کوچک‌تر و پراکنده‌تر، آسیب پذیر‌تر خواهند بود.

تنها وزنة ابر قدرت‌ها نخواهد بود که بر کشورهای کوچک‌تر سنگینی می‌کند. افزایش شورش و بی‌ثباتی و به ویژه تروریسم در سطح بسیار گسترده، جهان را با چالش‌های جدی و نوینی روبرو کرده است که تجربه زیادی برای مبارزه با آن در کوتاه‌مدت وجود ندارد. کشورهایی که آمادگی بیشتری در رویارویی با این چالش‌ها خواهند داشت، آنانی هستند که از همبستگی ملی بالاتری برخوردار باشند. به سخن دیگر، منافع فردی، گروهی، قومی و… در گرو منافع ملی باشد.

این همبستگی در سال‌های دراز در ایران ریشه گرفته.(۶) با ایجاد حکومت اسلامی، بدون تردید بر این همبستگی، آسیب‌های زیاد وارد آمده. تنها با برقراری دمکراسی ـ نه بخش بخش کردن ـ است که می‌توان، احساس مشارکت و سهیم بودن را در میان افراد، تیره‌ها، اقوام و گروه‌های زبانی، زنده نگاه داشت. ایران، تیره‌های ایرانی و تک تک ما، برای ماندن در جهان، به استواری این همبستگی نیاز داریم.

 ‌

زیرنویس‌ها:

۱ ـ در این گفتار دمکراسی و مردم‌سالاری مترادف است با لیبرال دمکراسی.

۲ ـ از احتمال درگیری جنگ میان قدرت‌های بزرگ پس از پایان جنگ سرد بسیار کاسته شده است. اما از سوی دیگر در سراسر گیتی از آمریکای جنوبی گرفته تا اروپا، آفریقا و آسیا، بر تعداد جنگ‌های داخلی و شورش‌های مسلحانه افزوده شده. هم اکنون در همسایگی ایران در ترکیه، عراق، افغانستان، پاکستان درگیری مسلحانه به شدت جریان دارد. اگر دولت مرکزی پاکستان ناتوان‌تر گردد، امری که در حال وقوع است، بر تعداد و شدت درگیری‌های مسلحانه، خون ریزِی، خرابکاری و مداخله دیگر نیروهای منطقه و فرا منطقه، به شدت افزوده خواهد شد.

۳ ـ با انتخاب باراک اوباما، یک گام بزرگ در راه گسترش همبستگی ملی برداشته شد. بخش بزرگی از جمعیت (کمابیش ۱۲ درصد) که مدت‌ها از روند تصمیم‌گیری بدور بودند، امروز به بالا‌ترین مقام اجرایی کشور، وسیلة مردم برگزیده شده است.

۴ ـ این امر می‌تواند ابعاد بسیار وحشتناکی تا از میان بردن کامل تیره‌های دیگر، را همراه آورد. اگر در عراق دوران صدام، رووندا و یا بوسنی ابعاد نسل کشی نتوانست به اندازه آلمان نازی برسد، بر اثر کمبود خواست آنان برای پاکسازی نبود، بلکه کمبود انضباط سیستامتیک، پخش سریع اخبار در جهان و مداخله نیروهای خارجی عامل موثر بودند.

۵ ـ حتا حکومت بی‌ثبات جمهوری اسلامی، امروز که شوروی به پانزده جمهوری تقسیم شده، برای مداخله در روسیه از توان بیشتری برخوردار است تا در با ثبات‌ترین دوران حکومت پهلوی.

۶ ـ جنگ هشت ساله با عراق، به طور آشکار این همبستگی را نشان داد.