«

»

Print this نوشته

داریوش همایون، لیبرالی اصولگرا / علی تیزقدم

داریوش همایون یک لیبرال بود ولی در عین حال اصولی داشت که خط قرمز او بود و به هیچ وجه از أنها گذر نکرد، از جمله مهمترین این اصول همان حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران بود. به همین واسطه اگر کسی از من نام یک اصولگرای واقعی را بپرسد من قطعا آقای داریوش همایون را یاد خواهم کرد که بر سر اصول خود حاضر یه هیچ سازشی نشد….

‌‌داریوش همایون، لیبرالی اصولگرا

دومین سالگرد در گذشت آقای داریوش همایون را پشت سر گذاشتیم. ممکن است با افکار داریوش همایون زاویه داشته باشیم و یا موافق عقاید سیاسی او نباشیم اما نمی توانیم انکار کنیم که:

۱) داریوش همایون نخستین شخصیت برجسته سیاسی بود که لیبرال دموکراسی را به شکل جدی به عنوان راه حلی مناسب برای ایران پیشنهاد کرد و آن را مجدانه پی گرفت، اپوزیسیون ایران در این زمینه بسیار وام دار او است. لطفا به روشنفکران محترم برنخورد، اینجا سخن از کنشگران سیاسی است.

۲) معیار جهت گیری های سیاسی داریوش همایون آن گونه که خود می گفت درست بودن آنها بود و نه خوش آمد دیگران، این را در مواجه با مخالفان گردن کلفت و مدعی بوضوخ نشان داد.

۳) داریوش همایون یک لیبرال بود ولی در عین حال اصولی داشت که خط قرمز او بود و به هیچ وجه از أنها گذر نکرد، از جمله مهمترین این اصول همان حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران بود. به همین واسطه اگر کسی از من نام یک اصولگرای واقعی را بپرسد من قطعا آقای داریوش همایون را یاد خواهم کرد که بر سر اصول خود حاضر یه هیچ سازشی نشد و تا آنجا رفت که اعلام کرد آمادگی دارد برای حفظ تمامیت ایران در کنار دشمن اصلی خود، جمهوری اسلامی، هم بایستد.

۴) داریوش همایون دشمن جدی فدرالیزم قومی و زبانی بود که این روزها بسیاری سعی دارند در قالب تئوری فدرالیزم واگرا آن را در جامعه ایرانی جا بیندازند. او بارها فریاد زد که لازمه این نوع فدرالیزم آن است که ابتدا ایران تجزیه شود و سپس واحدهای جدا با یکدیگر پیمان بسته و متحد شوند. به عبارت دیگر او فدرالیزم زبانی را مترادف با نقض خط قرمز جدی خود می دید، لذا هیچ گاه آن را به رسمیت ناشناخت.

۵) داریوش همایون به خوبی درک کرده بود که هر نوع راه حلی برای ایران باید از داخل ایران بیرون بیاید، لذا ضمن اینکه همواره باب گفتگو با گروه های سیاسی اپوزیسیون را باز نگه می داشت هیچ گاه به روشهایی که متکی بر کمک از نیروی خارجی و آلترناتیوسازی از بیرون بود تن نداد. در همین راستا بود که در بحبوحه جنبش سبز بر خلاف اغلب اپوزیسیون ضمن مرز بندی مشخص فکری با رهبران جنبش از حرکت آنان حمایت کرد.

۶) داریوش همایون بهای فراوانی به جوانان می داد و بارها دیده شد که حتی برای پاسخ به برخی پرسش های ارسالی از سوی جوانان داخل کشور مقالات مفصل می نوشت و یا سخنرانی های خاصی را وقف پاسخ به آن پرسش ها می کرد.

۷) داریوش همایون ضمن اقرار به اینکه ما تاریخ ناشادی (واژه ناشاد از خود اوست) داشته ایم این را درک کرده بود که به گواهی همان تاریخ خمیره مایه ای از انطباق پذیری فعال در میان این مردم هست که ایران را در طول هزاره ها همچنان سرپا نگاه داشته و او سعی داشت با تمسک به آن استراتژی گام به گامی را برای شنوندگان خود تدوین کند.

۸) داریوش همایون با اعتقاد راست به کار گروهی حزبی را بنیاد نهاد که به واسطه حضور او شخصیت خاصی در میان احزاب ریز و درشت خارج از کشور پیدا کرد، اساسنامه این حزب بر اساس تفکر لیبرال دموکراسی بنا شده بود و به عنوان حکومت مناسب برای ایران آینده پادشاهی مشروطه را مناسب می دید ولی قبل از همه اینها تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران بود و لذا تا زمانی که داریوش همایون زنده بود به هیچ وجه تمامیت ایران زیر پای پادشاهی و شاهزادگی و امثال آن ذبح نشد، برعکس آنجا که آقای پهلوی فرمان را به سمت فدرالیستها کج کرد داریوش همایون به صراحت ایستاد و اعلام کرد که بند مربوط به پادشاهی تنها قسمت بسیار کوچکی از اساسنامه ما است و به هیچ وجه منافع ایران را با آن عوض نمی کنیم، کاری که وارثان سیاسی او شهامت انجام آن را نداشتند.

۹) نگاهی به وضعیت فعلی حزب مشروطه ایران (لیبرال-دموکرات) نشان می دهد که داریوش همایون چه تاثیر شگرفی در حفظ هارمونی و استقلال این حزب داشته است. امروزه دیگر نشانی از صلابت گذشته این حزب نیست و شاهدیم که حزب به ارگان تبلیغاتی آقای پهلوی تبدیل شده است در حالی که جهت گیری های فعلی ایشان کاملا با خط فکری داریوش همایون که در اساسنامه این حزب هم خود را نمایان کرده بود منافات دارد. متاسفانه این حقیقت تلخ یادآور نکته تلخ تری هم هست، ما همچنان فرد محور هستیم حتی در سطح احزاب که ذاتا باید بر محور کار جمعی سامان یابند.