«

»

Print this نوشته

مقدمه کتاب تقی زاده و نهضت مشروطه

حکایت تاریخ و روایت‌های چندگانۀ تجدد و مؤلفة برجسته و محرک آن ــ شرح کارنامة روشنفکری ایران ــ همواره با غرض‌ورزی، تحریف، و خصومت شگفت‌انگیزی روبه‌رو بوده است.

منوچهر بختیاری

مقدمه

مشروطگی و کارنامة روشنفکران و بنیان‌گذاران آن سرفصلی از تاریخ تجدد و نوآوری این سرزمین است. حکایت تاریخ و روایت‌های چندگانۀ تجدد و مؤلفة برجسته و محرک آن ــ شرح کارنامة روشنفکری ایران ــ همواره با غرض‌ورزی، تحریف، و خصومت شگفت‌انگیزی روبه‌رو بوده است. این امر به‌تدریج فضایی را آفریده که در مقابله با اندیشه‌ورزی و عنصر روشنگری و حاملان آن ــ روشنفکران ــ حالت غالب بوده است.

سنجش کارنامة روشنفکری ایران، زیست و بالندگی آنان بر بستر تحولات و تحرکات اجتماعی ـ  فرهنگی، و نحوۀ دریافت و بازپردازی بینش و برآیند کنشی آن، و نیز نحوة ارزیابی روشنفکران و رویارویی با آنان، جملگی بخش مهم و نیازمند پژوهش و کاوش از تاریخ تجدد ایرانیان به شمار می­آید. عامل مهمی در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما، چون نهادینه نشدن اندیشه‌ورزی و مهم‌تر از آن انتقال بی‌گسست‌ به نسل‌های پسین در روح این ضدیت و مقصریابی‌ها یافت می­شود که تمامی عوامل و مولفه‌های تأثیرگذارش به کاستی، کژفهمی و کژروی روشنفکران و عمدتاً معایب و نواقص شخصی‌ آنان فروکاسته شده است. غالب این منتقدان عیب‌جوی، خرسند از یافته‌های خویش، دستاوردهایی را که امروز خود از مواهب معنوی و مادی آن بهره‌مندند و حاصل بنیان‌گذاری و تلاش تحسین‌برانگیز آن پیشینیان بوده، به فراموشی سپرده یا کم‌رنگ جلوه داده­اند ونواقص و کاستی­ها و مهم‌تراز همه بار سنگین اشتباهات نسل خود را لاپوشانی می­کنند و بر دوش آن دیروزیان می‌افکنند. شخصیت‌های تاریخی و روشنفکری ما عامل معضلات کنونی ما نبوده و نیستند، بلکه خود حاصل فرایند اندیشه و کنش پیشینیان ما هستند. گسست‌های خصمانه و عامدانۀ اندیشه‌ورزی در این راستا نه تنها یاریگر کسب معرفت مطلوب و کارآمدتر نشده، بلکه سراشیب سقوط و انحطاط فرهنگی جامعه ما را مهیا کرده است. ره‌جویی و معرفت بر علل بدفهمی و کژروی‌های پیشین، از مسیر خودنگری و مسئولیت­پذیری فردی و جمعی گذر می‌کند نه از مقصریابی و حذف دگراندیشان.

ریشة معضلات در درون ما، هم به‌عنوان فرد و هم در مقام جمع، نهفته است. باید آن‌ را دریافت، کاوید و به‌رغم تلخی‌ و سختی‌ها بیرونش کشید. جداسازی‌های خصمانه و خردستیزی که خودی را اصلح، پاک، معصوم و همواره پیرو حقیقت یگانه، و «آن دیگری» را خطاکار ، شیطان­صفت و همواره کژبین و بزه‌کار می‌نمایاند، راه به شناسایی خاستگاه معضلات دیروز و جایگاه امروز ما نمی‌گشاید.

تاریخ روشنفکری و روایت بینان‌گذاران پیشگام را نباید پاره پاره، بی‌ساختار، نامنسجم و در انتزاع از بستر خاست و بالندگی، و گذار از پالایۀ آرمان و خواست‌های امروزی خویش به نقد و ارزیابی کشید. بدون ‌شناخت مجموعه شرایط، و مهم­تر از همه، بدون معرفت بر حافظه و هویت فرهنگی غالب، و شناخت خرده فرهنگ‌های پیرامونی که گاه بر سرشت اندیشه و بافت­ کردار آنان مؤثر یا بر آن تحمیل شده است، نمی­توان تصویر درخوری ترسیم کرد. دریافت عوامل پیچیده، چندگانه، چندسویه، در دوران شکوفایی و انحطاط تاریخی‌مان، فارغ از پیش­انگاره‌های سیاسی ـ ایدئولوژیکِ خردستیز، از مسیر و معبر مقصریابی و عیب‌جویی نمی‌گذرد. رویکردی که تاکنون نتوانسته پرتوی روشنی­بخش بر نوآوری، بنیان‌گذاری، شناخت موانع و ناکارآمدی­‌های فرهنگی سرزمین ما افکند.

برخی نکوهشگران روشنفکری ایران بر آن اند که مجموعۀ روشنفکران ایران در عصر مشروطه از تفاوت میان مدرنیته (تجدد) و مدرنیسم (تجددگرایی) آگاهی نداشته و می‌خواسته­اند مدرنیسم را بر اساس سنت‌های جامعه محقق سازند؛ از این رو با بنیان­های نظری مدرنیته آشنا نبوده­اند یا به آن اعتنایی نداشته­اند. این مطلق­انگاری و همسان‌سازی ناتاریخی، با شواهد و اسنادی که خود این منقدان ناچار به ابراز و ارائة آنها شده‌اند، هم‌خوانی ندارد. جمع‌بستن‌های یکسان‌بین و همسان‌خواه در این داوری‌ها مانع روشنگری مطلوب در مورد این گذشته شده است. در واقع، با ادامة همان گسست تاریخی پیشین، در فراموشی و گم‌شدنِ گاه عامدانه، و در فقدان انباشت فکری و تجربی جامعۀ پیشین اسیر خواهیم ماند. اگر برآیند و دستاورد روشنفکران بنیان‌گذارِ متهم به «ندانستن و بی­اعتنایی» را صرفاً گذر از فقه سنتی به حقوق جدید، و راه‌گشایی دولت ـ ملت‌ساز نوین و پی افکندن ایران نو بدانیم، باید از این منقدان مقصریاب پرسید کدام دستاوردی را سراغ دارند که بتواند با این تحول ارجمند تاریخ معاصر ایران هماوردی کند؟

ارزش و اعتبار این بنیان‌گذاری زمانی بارزتر می‌شود که بر پانصد سال افت‌ و خیز آشوبناک عوامل مؤثر در و متأثر از یک‌دیگر در تاریخ ایران که برخی آن‌ را «دوران انحطاط» خوانده‌اند، نظری منصفانه و عالمانه افکنیم.

موضوع این کتاب تأملی بر روایت‌های قانون‌خواهی، تجددطلبی، و نوآوری بنیان‌گذارانۀ عصر مشروطه است و تأکید اساسی و اصلی آن بیشتر به کارنامة سیدحسن تقی‌زاده ــ به عنوان یکی از منورالفکران برجستة آن زمان ــ متمرکز است. محدوده زمانی کاویده شده هم دورۀ خاصی است. بینش و کنش او را تنها تا سن ۳۵ سالگی و فرجام کار مجلس دوم مشروطه پی‌ گرفته‌ام.

     این کتاب حاصل چند سال مطالعه و اندیشیدن پیرامون آثار و زندگی سیدحسن تقی‌زاده است. تلاش کرد­ه­ام او را همان‌گونه که بود و توان و امکان من اجازه می­داد، بشناسم و بشناسانم.

کارنامۀ تقی‌زاده در مشروطه برای من در قالب زندگی، آرا، و اقدامات و کنش­های مردی معنا یافت که شور و شیدایی فراوانی برای بهتر زیستن داشت. انسانی که تحول و تغییر را طلب می­کرد و از همان اوان نوجوانی خستگی‌ناپذیر در کانون مهم­ترین و برجسته‌ترین رویدادهای زمانة خود ایستاد و بر آنها مؤثر بود. گرچه نه آن شور و شیدایی همواره راهبرَی مطلوب برای سرشت اندیشه و بافت کردارش شد و نه انگیزه و باور استوار او به ضرورت‌های نوآوری و تغییر، به تمامی پیامدهایی ­انجامید که او خواهانشان بود. اندیشیدن وعمل کردن در جامعه‌ای شکننده و نامتداوم و بی بهره از امنیت چندان راحت و نتیجه‌بخش و رو به تکامل نیست و نمی‌تواند باشد. بی‌تردید تقی‌زاده حاصل و بالیده حافظه تاریخی وشرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همین سرزمین است. نگاه جزمی و پیش‌داوری‌های فردی و گروهیِ ایدئولوژی‌محور و سیاست­زده،‌ هاله‌ای از ابهام وافسانة متأثر از گذشت زمان و آرمان‌خواهانه پیرامون نظر و عمل تقی‌زاده در جنبش مشروطه پدید آورده است. به‌استثنای معدود نوشته‌هایی که در متن کتاب­ از آنها بهره برده‌ام، هم ستایشگران و هم نکوهندگان، و حتی خود تقی‌زاده در خاطرات و برخی اسناد به ‌جا مانده‌اش، تلاش کرده‌اند این فصل برجستۀ حیات و کردار او را حتی‌الاامکان کم‌رنگ، تعدیل و یا وارونه کنند و مواردی دست‌چین شده و تک‌صدایی را به‌عنوان کل تصویر او در این برهه ارائه دهند.

تقی‌زاده به دلیل حضور انکارناپذیر ونقش مؤثر و فعالش در چند مرحلة متفاوت سده بیستم میلادی در تاریخ معاصر ایران، موافقان و مخالفان سرسختی یافته است.  بینش و کنش سیاسی و فرهنگی دوران مشروطه، رویدادهای جنگ بین‌الملل اول و نشر روزنامة کاوه، و روایت تجددخواهی آن، مشاغل و مناصب حکومتی و باورهای متفاوت او در مراحل بعدی، جملگی موجب شد تا طیف وسیعی از صاحبان قلم در حوزۀ تاریخ معاصر به کم‌رنگ جلوه‌دادن و یا حتی حذف او در روایت نهضت مشروطه برآیند .

جامعه‌ای که به­طور کلی آرمان‌خواه است و غالباً اختلاف و تناقضی را با اصول و بنیاد آرمان‌های خود نمی‌پذیرد و دگراندیشی را تحمل نمی­کند و شخصیت‌های مطلوبش را یک‌دست، یگانه، و برخوردار از خصوصیاتی همواره ثابت می‌انگارد، از حضور شخصیت‌هایی چون تقی‌زاده در صحنة تاریخ خود برمی‌آشوبد. افکار، آرا و کنش آنان را در عمر طولانی و پر تلاطم‌شان مطلوب نمی‌بیند و در پی نفی و تکفیر یا حذف ابعادی از کل تصویر آنان برمی‌آید. در چنین پیش­انگاره‌ای، شخصیت‌های تاریخی هرگز و در هیچ برهه‌ای باور و اقدام مطلوب نداشته‌اند یا اگر چنین نموده‌اند به‌قصد ریا، فریب و توطئه بوده است. بسیاری از فراموشکاری­ها و نادیده­انگاری­های تاریخ ما از این دست ماجراهایند.

ذهنیت غیرتاریخی که مبتنی است بر باور به یک امر مقدس و شک‌ناپذیر و اینکه گویا آدمی باید در سرتاسر عمر اجتماعی ـ سیاسی‌اش از یک‌ رشته اصول مشخص و ثابت پیروی کند، وقتی با شخصیت‌های ناکامل، زمینی و با خصوصیات متفاوت و بینش و کنش ناهمسان در مراحل و برهه‌های تاریخی مواجه می‌شود، ناچار آنها را محصول توطئه‌ای خارجی و غیرخودی می‌پندارد، یا فردی فاقد اصول و ارزش‌های متعارف، و از این رو مستوجب مجازات تکفیر یا حذف معرفی می‌کند.

گمان ندارم که قریب هفت دهه حیات سیاسی پر تلاطم تقی‌زاده را، که بحرانی‌ترین برهة تاریخ معاصر ما هم به شمار می­آید، بتوان در قالب یک کتاب گنجاند؛ این کار نه شدنی است و نه مطلوب، و از توان و امکان یک نفر هم خارج است.

تقی‌زاده و زندگی پر فراز و نشیبش را نمی‌توان با یک رشته احکام کلی و کلیشه‌ای متأثر از شرایط زمانی روزگار کنونی توصیف و تبیین کرد. وی نه صرفاً همان کسی بود که در مجلس اول مشروطه جلوه کرد و نه آن تصویری بود که مخالفان پابرجا و خستگی­ناپذیرش در نکوهش پناهندگی او به سفارت انگلیس در زمان سرکوب آزادی­خواهان به دست مستبدان می­نمایانند. همچنان‌که رویکرد او به تجدد و غرب در روزنامة کاوه یا مناصب دولتی­اش در دوران پهلوی، بیانگر منصفانۀ همه کارنامة او نمی‌تواند باشد.

تقی‌زاده خود در مقام و مناصب دولتی دهه‌های بعد، نه تنها از بازگویی بی‌پرده و شفاف نقش مؤثر و همه‌جانبه‌اش در مشروطه پرهیز می­کرد، بلکه می­کوشید رد هرگونه بینش و کنش رادیکال و سوسیال دموکراتیک خود را تا حد ممکن کم‌رنگ جلوه دهد. سایرین نیز، همان‌گونه که در بخش «تاریخ‌نگاری و تقی‌زاده» اشاره کرده‌ام، در این جهت کوشیده‌اند. این نوشته، تلاشی است مقدماتی برای شناخت این بخش کم‌رنگ شدۀ نهضت مشروطة ایران.

کتاب حاضر حاصل یک دهه پژوهش در پیش‌زمینه‌ها و تحولات مشروطه در ایران است. بخشی از تحقیقی است که روایت‌های چندگانۀ روشنفکران ایران در سده­های نوزدهم و بیستم، از تلاقی و رویارویی مدنیت جدید با جامعة ما را پی می‌گیرد. بازپردازی و سنجش روایت تجددخواهی تقی‌زاده از ایده­ای محوری برخوردار است و آن عبارت است از برون‌کشیدن و ترسیم چهره‌ای از این شخصیت مؤثر تاریخ معاصر ایران از ورای انبوه آثار و اسناد و روایت‌های ضد و نقیض، آن‌چنان که بیانگر کارنامۀ واقع­گرایانۀ او در مشروطیت و نیز تأثیر و تأثراتش بر روند تجدد‌خواهی ایران معاصر باشد. غرض اصلی نوشتة حاضر یافتن ردپای تفکر وعملکرد تقی‌زادۀ جوان، رادیکال، آزادی‌خواه و لائیک با گرایش سوسیال دموکراتیک در نهضت مشروطة ایران است.

ورود به عرصه و روزگار رویدادهای بعدی زندگی سیاسی و فرهنگی تقی‌زاده در حوصلۀ این کتاب نمی­گنجد. تلاش کردم به بررسی رویدادهایی بپردازم که با تقی­زاده تا ۳۵ سالگی مربوط و به حضورش در نهضت مشروطه محدود می­شوند.  این نوشته، با استثنا‌هایی  چند، و پیوسته و مرتبط با متن و موضوع کتاب، تقی‌زادۀ ملی‌گرا و ایران‌خواه کمیتة ملیّون هوادار آلمان در جنگ اول جهانی و مدیر روزنامه تجددخواه و پیشرو کاوه برلن، وزیر امور مالیه و  امضا­­­کننده قرار داد نفت، سناتور و دیپلمات دوران پهلوی یا حتی شخصیت فرهنگی مؤثر او در مراحل بعدی حیاتش را در نظر ندارد.  آنها حکایتی­اند که می‌ماند برای دفترهای دیگری.

تقی‌زاده‌ای که در مشروطه حضور داشت شخصیتی قابل تأمل است که با  کوشش همه‌جانبه و اعجازآور چه از طریق قلم خودش در مراحل بعدی زندگی و با باورهای متفاوت، و چه در تصویر مورخان و قلم‌زنان معاصر از احمد کسروی تا فریدون آدمیت، از تاریخ­نویسان سوویتیسی روسی و ایرانی تا تاریخ پردازان مکتبی دهه‌های اخیر  محو، کم‌رنگ، یا تحریف و تخطئه شده است.

این تقی‌زادۀ جوان از جملة شخصیت‌هایی است که تاریخ انصاف را در حق­اش روا نداشته است. به ‌دلیل تفاوت و تناقض افکار و اعمال مراحل بعدی زندگی‌اش با خواست‌ها و اهداف روایتگران، یا طرد و نفی شده و در نتیجه نقش مؤثر و لائیک­اندیش او در مشروطیت ایران بی‌رنگ یا کم‌رنگ ترسیم شده، یا با تصویری مخدوش و در مواردی نامستند و کاذب، از او شخصیتی یک‌دست برای تمام مراحل زندگی‌اش  عرضه شده است.

آرمان‌خواهانِ اسیر در چارچوب تفکر ایدئولوژیک، از چپ مارکسیستی تا باورمندان مذهبی، جملگی با رویکرد اول با تقی‌زاده عصر مشروطه روبه رو شده‌اند. تاریخ­نگارانی چون فریدون آدمیت و تا حدی احمد کسروی، از منظری متفاوت رویة دوم را پی گرفته­اند.  به آرای این دوتن در فصل مربوط پرداخته‌ام.  نکتة قابل تأمل دیگر این است که بسیاری از هواخواهان تقی‌زاده نیز در مقام توجیه عمل‌کرد و باورهای او در دوران مشروطه،  به نحوی در این بدفهمی­ها سهیم بوده‌اند. برخی او را قهرمان تجدد سدة بیستم ایران دانسته‌اند؛ قهرمانی که رادیکالیسیم مراحل اول زندگی‌اش صرفاً اشتباهی ناشی از ناپختگی بوده و بعدها با نقد کنش­های تندروانة دورة جوانی­اش به مسیر اصولی و همراه با متانت مطلوب افتاده است. اینان حیات پربار و مؤثر تقی‌زادۀ عصر مشروطه را به یکی دو موضع یا اقدام تندروانة ناشی از بی‌تجربگی و افراط تقلیل داده‌اند. برخی نیز که مشروطه را محصول وارداتیِ خارج، به‌ویژه دست‌پخت سیاست خارجی انگلیس، می‌شناسند، بر مبنای دیدگاه توطئه­نگر و تک‌بعدی خود، او را همراه ودست‌پرورده و حتی حقوق‌بگیر دولت انگلیس خوانده‌اند. در حالی که برجسته‌ترین و پرکارترین این دسته افراد، همچون ابراهیم صفایی یا اسماعیل رائین، هرگز نتوانسته‌اند سند و شاهدی معتبر برای اثبات این اتهام عرضه کنند. دنباله‌روهای تکرارگوی این رویه، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، کارنامه و اقدامات تقی‌زاده در مشروطه را از دریچۀ رقابت روس و انگلیس به تصویر می‌کشند. قانون‌خواهیِ ترقی‌جو و مشروطه‌طلبیِ لائیکِ او را نمادی از مناقشات بین‌المللی زمانه می‌پندارند و در نظر و عمل تقی‌زاده نشانه‌های پیش‌داوری و ذهنیت تقلیل‌گرای توطئه­نگر خود را می‌جویند و می‌یابند.

به‌رغم تفاوت در انگیزه توجیه و پیش‌انگاره‌های آرمان‌خواهان چپ، راست، مارکسیست، و مذهبی، در مجموع تقی‌زاده در طول حیاتش  شخصیتی یک­دست وانمود شده است.  او فرنگی‌مآبی هوادار دولت­های غربی به‌ویژه انگلیس و بعدها آلمان و آمریکا معرفی شده که با عضویت در مجامع فراماسونی و به اعتبار برخورداری از مشاغل و مسئولیت‌های سیاسی و رسمی در حکومت پهلوی، غیرمردمی و مطرود شده است.  غالب این افراد از دیدگاهی آرمان‌جو و غیرتاریخی به عصر مشروطه می‌نگرند و از ورود به مباحث فرهنگی یا توجه به تلاش مؤثر او در نهضت مشروطه و برپایی نظام نوین در ایران و تأسیس نهادهای مدنی جدید دورة قاجار دوری می‌ورزند و عمل‌کرد و آرای پیشین وی را صرفاً بر اساس جایگاه سیاسی بعدی‌اش در قدرت حاکمه می‌سنجند.  توجهی که برخی نویسندگان و مؤلفان مکتبی در دهه‌های اخیر به تقی‌زاده زمان مشروطه نشان می‌دهند، بیشتر از موضع ضدیت با او و تکفیرش  در رویکرد لائیک و رادیکال و بعضاً سوسیال دموکراتش در مقابلة جسورانه و قاطع با دخالت شریعت و روحانیون در سیاست و حکومت صورت می­گیرد.

بسیاری از آثاری که در این باره نوشته شده بیش از آنکه شخصیت و کارنامة تقی‌زاده و در عصر مشروطه را به تصویر کشد و تبیین کند، بیانگر مواضع سیاسی و شخصی نویسندگان آن است.[۱]

این کتاب صرفاً زندگی‌‌نامه شخصی یا سیاسی ـ  فرهنگی و همه­جانبة‌ تقی‌زاده نیست.  تاریخ‌نگاری سیر رویدادهای زمانۀ او هم نمی‌تواند باشد، هرچند از هر سه مورد تأثیر و نشان پذیرفته است.  تأکید و تکیۀ محوری در این نوشته بر زندگی تقی‌زاده در محدودة زمانی نهضت مشروطه نهاده شده است.  تلاش پی­گیر و مؤثر بنیان‌گذارانۀ او در تدوین نخستین قوانین لائیک و عرفی، به‌ویژه اصول متمم قانون اساسی، و هویت‌بخشی‌اش به نظام مشروطه، در تقابل با سنت و خودکامگی فردی، نه فراموش­شدنی است و نه محو شدنی.  امیدوارم در فرصت مناسب‌تر مجموعه یادداشت‌هایم را  پیرامون روایت تجددطلبی تقی‌زاده و هم‌دوره‌ای­های تجددخواهش و تلاش او در تسهیلِ ساختن ایرانی نو با تمامی ابعاد و پیامدهای مثبت و منفی‌اش، تنظیم و منتشر کنم.  امروزه گمان می­برم که روشنفکران پیشرو ایران و به‌ویژه تقی‌زاده درآغاز سدة بیستم مروّج عرفی­گری و نوگرایی در تقابل با جزمیت، واپس‌گرایی، و  سنت‌پرستی و هرگونه اصالت­جویی توهم­آمیز بودند.  آنان جهل، جزمیت، گذشته‌نگریِ ستایشگر، و ثبات جامعة سنتی ایران را عامل عقب‌ماندگی جامعه می‌شناختند. در راه برطرف‌کردن این موانع تا حد امکان و دانایی خود جویا، کوشا، و مبتکر بودند.

کتاب در یازده فصل ابعاد کارنامة تقی‌زاده و مشروطگی ایران را ‌می‌کاود.  برای ترسیم کلیتی تاریخی در سیر رویدادهایی که در کتاب بر آنها تأکید شده است، تقویم وقایع نسبتاً دقیقی را در پیوست آورده‌ام.  ضمناً برای روشن‌تر کردن مباحث، شرح  مختصری از زندگی تعدادی از شخصیت‌های تاریخی که در کتاب از آنها یاد شده در پیوست‌های کتاب آورده‌ام تا یاریگر خواننده در درک بهتر آرا و ادعاهای برشمرده باشد.

برای دریافت دقیق‌تر بینش و کنش تقی‌زاده، فصلی را به تحولات زادگاه او ــ تبریز ــ در طی سدۀ نوزدهم اختصاص داده‌ام.  این فصل در واقع چند سال پیش‌، در مسیر فهم آنچه در چند شهر مهم ایرانِ سدة نوزدهم و در دهة آغازین سدة بیستم در پیشبرد مشروطگی ایران فعال و مؤثر شدند، نگاشته شده بود.  غرض این بود تا علل و عواملی بررسی شوند که باعث شدند در دامن پنج شهر تهران، تبریز، اصفهان، رشت و کرمان، در حکم نمونه‌هایی برجسته‌، فرزندان تجددخواه و نوآوری پرورش یابند و بستر اندیشه‌های پیشرو و معطوف به مشروطیت ایران فراهم آیند. مورد تهران ، تبریز و کرمان را آماده کرده بودم که به  مسیر ارزیابی کارنامة تقی‌زاده در مشروطه درگیر شدم.  به‌هرحال، فشرده‌ای از مورد تبریز را، که به‌گمان من در بالندگی و آفرینش نسلی از تجددخواهان پیش‌گام و بینان‌گذار این سرزمین چون تقی‌زاده مؤثر بود، با اصلاحات و تغییراتی متناسب با حوزة مطالعه و حوصلۀ این کتاب تنظیم و در چهارچوب فصل اول آن آورده‌ام.

غالب نوشته­های تاریخی با ذکر مقدماتی مرثیه­وار به قرن نوزدهم و زمان قاجاریه می­پردازند. ایران در این تصویرسازی صرفاً  کشوری پرهرج و مرج و آشوبناک، سراپا فساد، ذلت، تباهی، سکون و عقب­ماندگی خوانده و نموده می‌شود که در بستر این نابسامانی­های  درونی و در برابر حضور و رقابت و مداخلۀ روزافزون روس و انگلیس توان تحرک و تحول چشمگیر و مطلوب از آن سلب شده است.

بنابر محتوای این ‌دسته کتاب­های تاریخی، نخبگان و روشنفکران زمانه صرفاً  چند نفری متوهم و حیرت‌زده و مقلدِ صرف فرهنگ و جوامع فرنگ، و مخالف فرهنگ و مصالح ملی، آداب و سنن و مقدسات مردم بوده‌اند، بی‌هیچ اراده و اندیشه‌ورزی و توان نوآوری، و عامل تمام معضلات نسل‌های بعدی، از جمله «بی­گناهان» و متفکران امروزی. تلاش بنیان‌گذارانۀ آنان برای فهم و ره‌جویی و کوشش در بیداری جامعه و اصلاح و ترقی امور در انبوهی بدفهمی، عیب‌جویی، و مقصریابیِ اسیر شرایط و مفاهیم زمانه، مدفون یا کم‌رنگ شده است. در فصل اول کتاب جز اینها ادعا شده است. به‌رغم جهل، واماندگی، تعصب، کژفهمی وکاستی‌ها،  و نیز چیرگی خودکامانه و بی­چون و چرای اولیای قدرت سیاسی و مذهب غالب، عناصری در پی نوجویی و چاره‌اندیشی جسورانه پای در کام خطر نهاده و بستر  اندیشۀ­ ترقی و تعالی را فراگسترده­اند.  شکست‌های ایران از روسیه در سه دهة آغازین این سده، برخی از ایرانیان را به خودنگری و مقایسه با «آن دیگریِ تواناتر و داناتر» برانگیخت. عوامل متنوع و متکثری در هشیاری و عبرت­آموزی آنان مؤثر افتاد که شایستة بازکاوی و بازنگاری است. مجموعۀ آرا و تجربه‌های عرضه شدة ناشی از این نگاه به خود و بیرون، حافظة تاریخی را شکل داد و مشروطگی ایران دردهة آغازین سده بیستم را امکان‌پذیر کرد. این فصل در پی پاسخ‌یابی به این پرسش محوری و مهم است: چه شد که جامعۀ عمدتاً سنتی ایران و اسیر عوامل در هم تنیدة برشمرده شده در بالا، توانست نهضتی مؤثر و تاریخ‌ساز و رها از سنت­های غالب  را برای برپایی ایران نو تحمل کند، پیش ببرد، و به ثمر برساند.

بی‌گمان، بر جامعه­ای صرفاً و سراسر ایستا، فاسد، تباه و عقب‌مانده و جاهل ــ چنان که در متن­های تاریخی مرثیه­وار دربارۀ سده نوزدهم ترسیم شده ــ نمی‌توانسته مشروطگیِ از این دست را در خود بپروراند. تحرک و هشیاری از دارالسلطنه تبریز آغاز شد.  در تأملی بر پیامد شکست از روسیه، جامعه دچار بحرانی همگانی، از جمله سرگشتگی هویتی، شد.  از یک‌سو عناصر روشن‌ضمیرِ دستگاه دیوان را به تأمل و پرسش دربارۀ علل و جستجوی چاره برای آن انداخت. از سوی دیگر و به تدریج، بستر اندیشه و آرای متفاوت در تقابل با فضای سنتی ـ مذهبی غالب را سبب شد.  در اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ آشفته کمرِ همت به نوجویی بستند. در فصل اول با نگاهی اجمالی به این تحولات و مؤلفه‌ها، در خصوص برآمدن آیین‌های نوین شیخی و بابی بحث می­شود. علاوه بر این، عامل خارجی هم از جملة محرک­های جامعه شد.  از یک سو، دولت‌های روس، انگلیس و فرانسه در پی منافع و اهداف خود به برقراری  رابطة سیاسی با حکومت ایران پرداختند و دامنۀ فعالیت مراکز دیپلماسی خود را گستراندند.  از سوی دیگر، حضور فعال و مؤثر هیئت‌های مذهبی مسیحی که در قالب مدرسه‌سازی و مراکز خدمات­ درمانی و پزشکی و تبلیغاتی تجسم یافت، نشان بذل توجه جدیدی به کشور ما بود.  فرنگ‌شناسی ما ایرانیان تا مدت‌ها عملاً در چارچوب شناسایی و تمایز مسیحی آنان محدود ماند و از تحولات و اندیشه‌های آن سامان کمتر خبر و توجه مؤثری در آن بروز یافت.

شناسایی تحول این ذهنیت هم‌زمان با حضور فرنگیان دیپلمات، بازرگان، و مبلّغ مذهبی، و بعضاً مستشرق و سیاح که تعدادی آموزگار، پزشک و فعال امور خیریه هم در میانشان یافت می­شد، از گفتارهای مهم این فصل محسوب می­شوند.  رابطۀ متقابل  تبریزیان با عنصر دستگاه و عامل خارجی، زبان‌دانی برخی تبریزیان را  موجب شد.  همة این عوامل به گشودن دریچه‌های جدیدی به فرهنگ و دستاوردهای مدنیت نوآیین یاری رساند، که چیستی و چگونگی آن را در حوزۀ های مؤثر  خارجی به اختصار به بحث گذارده‌ام.

تقی‌زاده در چنین جامعه و با حافظه تاریخی برآیند مجموعه مؤلفه‌های یاد شده در بالا به دنیا آمد و در فضایی که در بالندگی و ذهنیت منورالفکران تبریزی تأثیر نهاد، متحول شد. همین فضا موجب شد تقی‌زادۀ پرورش‌­یافته در مکتب تربیتیِ آمرانة پدر متشرع و اهل ایمانش، از همان نوجوانی مخفیانه با آرای شیخیه و بابیه آشنا شود،  زبان‌های بیگانه ــ فرانسه و انگلیسی ــ بیاموزد،  به نجوم و پزشکی جدید، در حکم دو شاخة مهم در سست‌کردن باورهای سنتی، علاقه­مند شود و آنها را  پی گیرد.  به مؤلفه‌های جدید متمایل و به واکنش عملی در سوی نوآوری ترغیب شود.  به نهضت مدرسه‌سازی بپیوندد و در تلاش ایجاد مدرسة تربیت با موانع بازدارندۀ تحول گلاویز شود و بیاموزد و بیاموزاند. تدریس در مدارس نوگرا را پیشه کند.  کتاب‌فروشی و قرائت‌خانه تأسیس کند.  نشریۀ محرک ترقی­جویی دایر کند. و سرانجام، برای تأسیس روزنامة آزاد، مستقل و روشنگر برای بیداری عمومی و انگیزاندن مشروطه‌خواهی پای در سفر به سرزمین­های دیگر نهد.

در سفر به ‌خارج، از قفقاز به استانبول، مصر، بیروت سرکشید.  در تعامل با عناصر بیدارگر و اندیشه‌ورز جدید آن سرزمین‌ها، و در بهره‌وری از تجربۀ آنها مهم‌ترین رسالۀ خود را در بازیابی علل وضعیت خودی و راه­­های بیرون رفت و رهسپاری به سوی ترقی و تعالی تألیف و در نشریه‌های مؤثر فارسی خارج از کشور منتشر کرد.  از تولد تا بازگشت تقی‌زاده از سفر خارج، موضوع فصل دوم کتاب را تشکیل می­دهد.  فصل بعدی به کارنامة مجلس اول به عنوان عمده‌ترین قسمت کتاب در شناسایی بینش و کنش تقی‌زاده اختصاص دارد.  کوشش دلیرانه، لائیک و اندیشیدۀ تقی‌زاده در تدوین برخی اصول عرفی متمم قانون اساسی، به عنوان نمونه‌ای رسا از تفکر و خواست‌های پیشرو او در عصر مشروطه، حکایت ناگفته‌ای در آثار مربوط به عصر مشروطه است که به‌تفصیل و براساس اسناد و شواهد تاریخی عرضه شده است.  سهم مهم و تأثیرگذار تقی‌زاده در مجلس موسسان و بنیان‌گذار مشروطه کم‌رنگ یا وارونه جلوه داده شده است، از این رو در گفتاری دربارة تاریخ‌نگاری و تقی‌زاده، به‌ این امر و رابطة  موجد آن پرداخته‌ام .

تقی‌زاده در مقام نمایندة مردم در مجلس اول، ناگزیر  به رعایت موازین و محدودیت‌های اجباری چنین موقعیتی بود.  بی­تردید نمی‌توانست حداکثر آرا و خواست‌های خویش را در چارچوب مجلس اول عرضه کند و پیش ببرد.  برای پی بردن به کنه اندیشه، خواست‌ها و عملکرد وی در بیرون مجلس، در فصل چهارم به بررسی و سنجش کارنامة سوسیال دموکراسی در نهضت مشروطه پرداخته‌ام.

در فصل پنجم از حکایت پناهندگی تقی‌زاده آغاز و به ماجرای تبعید او تا فتح تهران ‌پرداخته شده است. تبعیدی که از تهران به رشت، قفقاز، پاریس،  لندن و استانبول ره سپرد.  در این زمانه و فضاها، لحظه‌ای از تلاش برای احیای مشروطه و دفاع از مقاومت مجاهدان تبریز و مقابله با سلطنت غیرقانونی محمدعلی شاه دست نکشید.  به بانگ رسای مشروطگی در خارج از مرزها  بدل شد و در اولین فرصت به خواست مجاهدین، مخفیانه به کشور بازگشت و به مبارزان مقاومت تبریز پیوست.

فصل ششم حکایت فتح تهران تا التیماتوم روس و تعطیل مجلس دوم را بازمی­گوید.  با فتح تهران و بر پایی مجلس عالی، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد و پسر نوجوانش به سلطنت رسید. در این فصل به اعدام شیخ فضل‌الله نوری به عنوان یک رویداد شگفت در سرزمینی با  اکثریت قریب به اتفاق مسلمان و نقش عوامل و عناصر موثر در آن ماجرا پرداخته‌ام.  تشکیل هیئت مدیره موقت، ورود تقی‌زاده به تهران،  انتخابات و تشکیل مجلس دوم، جدل دموکرات­ها و اعتدالیون، کشاکش تقی‌زاده با روحانیون و عنصر شریعت بر سر جدایی دین از سیاست ودولت، به‌ویژه در حوزة قضایی، سرانجام با دخالت مستقیم مجتهدین عتبات و صدور حکم فساد مسلک سیاسی او، به خروجش از مجلس ــ  پس از هشت ماه نمایندگی ــ و از کشور و آغاز تبعیدی دوباره انجامید.

تأسیس نخستین حزب دموکراتیک و مدرن ایران که نطفة اولیۀ آن در تبریزِ  تحت محاصرة دوران استبداد صغیر با نقش محوری تقی‌زاده و یاری مؤثر و بی‌دریغ چند سوسیال دموکرات ایران‌خواه ارمنی بسته شد، در فصل هفتم نگاشته شده است.  پس از تأملاتی نظری در چیستی و چگونگی حزب و چگونگی پیدایش و تحقق اندیشه و تدارک سازمانی یک حزب فراگیر و دموکراتیک، به عنوان ابزار مهم و مؤثر مشارکت مردم در سیاست‌ورزی امروزی مورد بحث است.  به ‌دلیل اهمیت بنیانگذارانۀ نشریة ایران ‌نو، ارگان حزب دموکرات ایران، به‌منزلة نخستین روزنامة تراز نوین این سرزمین به سبک اروپایی و با آرا و باورهای سوسیال دموکراتیک، گفتاری را در این فصل به آن اختصاص داده­ام.

برخی صاحب‌نظران مشروطیت را گذر خشونت نامیده‌اند.  بسیاری در ترور و خشونت‌های سیاسی مشروطه پای تقی‌زاده را به جریان کشیده‌اند. نگارنده در مجموع مشروطه را نهضتی مسالمت‌آمیز در تحقق حکومت قانون و گذر از فقه سنتی به حقوق جدید و سرآغاز سیاست‌ورزی نوین ایران نو می‌شناسد. در فصل هشتم، پس از تأملاتی در باب خاستگاه و ریشه‌های خشونت سیاسی، نمونه‌های خشونت در مشروطیت و به‌ویژه سه نمونة مهم ـــ ترور اتابک، سوءقصد به محمدعلی شاه، و ترور سید عبدالله بهبهانی ــ که برخی تقی‌زاده را در آنها سهیم دانسته‌اند، بررسی شده است.

  بخش مهمی از این کتاب به آرای تاریخ­نگاران، به‌ویژه دو ستون برافراشتة مشروطه‌نگاری معاصر ــ احمد کسروی و فریدون آدمیت ــ اختصاص یافته است. سهم و نقش مؤثر تقی‌زاده در پیش‌برد مشروطه‌نگاری معاصر، نه تنها به نگارش در نیامده بلکه تحت تأثیر مخالفت­ها، ضدیت­ها، و تحریف­ها بسیار محو یا کم‌رنگ شده است.  او به‌عنوان مهم‌ترین و برجسته‌ترین روشنفکر مشروطگی ایران و نماد جسارت اندیشه‌ورزی  لائیک آن، در گذر جامعة سنتی به ایران نو، هدف عناد پردامنه­ای بوده است. بی‌دلیل نیست که باورمندان از هر گروه و مرام و با خاستگاه و انگیزه‌های متفاوت به ستیز با تجدد و محو عنصر  روشنفکریِ جسور زمانه، که توانست در شرایط دشوار روزگار بستر ساختن ایران نو را فراهم آورد ــ در هماهنگی اعلام نشده و شاید هم ناخواسته­ای در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، تقی‌زاده را به عنوان عامل مخرب، وابستگی، و غرب‌زدگی هدف حمله گستردۀ سیاسی ـ ایدئولوژیک و بعضاً غرض‌ورزانة شخصی قرار دادند.  نکتۀ دردآور اینکه مورخ عالِم و خردورزی چون آدمیت قریب ۳۰ سال انرژی و دانایی خود را به سرک کشیدن عیب‌جویانه در عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی شخصی تقی‌زاده صرف کرد.  آثار مهم او از فکر آزادی ـ مقدمه نهضت مشروطیت تا مجلس اول ـ بحران آزادی، حکایتی از این ادعاست. قابل تأمل است که آدمیت در دهة شصت شمسی و پس از آن‌ همه سال قلم زنی در تخطئه کارنامة تقی‌زاده، با  نوعی احساس گناه،  از دل­نگرانی همراهی کردنِ شاید ناخواستۀ خویش با تجددستیزان در «خصومت‌های ناموجه و بی‌دلیل» علیه تقی‌زاده می‌گوید: «این بزرگوارانه نیست که حالا بخواهد با این کسان دم‌ساز گردد و آب به آسیاب ایشان بریزد.»، و از نشر مقاله انتقادی علیه او در چاپ دوم «مقالات تاریخی» پرهیز می‌کند. اما به‌واقع مدت‌ها بود که این آب به آسیاب دشمنان عنصر روشنگری و روشنفکران پیشگام تاریخ معاصر ریخته شده بود. کتاب و رساله‌های متعدد این افراد سرشار از نقل قول‌ و یافته‌های آدمیت در ضدیت با و تخطئۀ کارنامه بنیان‌گذاران مشروطیت به‌ویژه تقی‌زاده در عرصة اجتماعی پراکنده شده و انتشار یافته بود. به دلیل اهمیت و وزنۀ ­گران کسروی و آدمیت در مشروطه‌نگاری و در ارتباط با موضوع این کتاب، به آرای این پیشگامان تاریخ‌نگاری معاصر در فصلی و گفتاری مجزا پرداخته‌ام.

در فصل دهم کتاب به آرا و اقدامات تقی‌زادة عصر مشروطه دربارة «مسئله زنان» اشاره‌هایی موجز کرده­ام. به رغم تاریخ‌نگاری مردانة مشروطه که عمدتاً در وصف جنگ‌آوری، دلاوری و مردانگی مردان بزرگ چه در قامت قهرمانان کسروی ــ ستارخان، باقرخان و یارمحمدخان ــ و چه در ترسیم مردان مسئول به وظیفة روشنفکری در آثار آدمیت ــ چون احتشام‌السلطنه، سعدالدوله، و عباس‌قلی‌خان آدمیت ــ زنان با نام و بی‌نام بسیاری در راه بیداری و تحرک مجموعة جامعه به‌ویژه هم‌جنسان خویش در عرصه‌های مختلف حضور داشته و مؤثر افتادند. گرچه آن حکایتی است مفصل که جای مطلوب و قلم‌زن تخصصی خود را می‌طلبد، اما در اینجا دست به کوششی مقدماتی زده­ام تا جوانبی از این حضور را هرچند به اختصار به‌عنوان بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران را مطرح کنم.

سرانجام در گفتار فشرده­ای رابطه و نقش عنصر فراماسون وتقی زاده در دوران مشروطه را به بحث گذاشته­ام. عضویت او در لژ بیداری ابزار اتهامات بسیاری بوده است. بر مبنای اسناد اصلی این محفل بطلان افسانه­پردازی­های معاصر را طرح کرده ام.

امیدوارم داده‌های این کتاب بتواند پرسش‌های درخور تأملی را برانگیزد و خوانندۀ جدی و کوشای تاریخ با مقایسه و نظر مستقل خود به پاسخ‌های فردی و شخصی خویش دست یابد. بر این باورم که هیچ ارزیابی و قضاوتی سخن و حکم نهایی نیست. هر روز که می‌گذرد جوانب جدید، اسناد و شواهد دقیق‌تر و یافته‌ها و حتی خوانش‌های متفاوت و نوگرایی در اختیار پژوهشگران قرار خواهد گرفت و ممکن است بسیاری از آنچه را امروز پاسخ فرض می‌کنیم دگرگون کند. به‌رغم تلاش چند ساله در گردآوری مواد اولیۀ این کتاب، بی‌شک هنوز منابع و مآخذی در صندوق‌خانه‌ها و آرشیوهای خصوصی و پنهان، از دسترس پژوهشگران و نگارنده دور مانده است. بگمانم انبوهی از اسناد و شواهد و رساله‌های خطی در صندوق­خانه‌های خصوصی هست که با دسترسی به آنها، امکان دگرگونیِ نگرش و معرفت تاریخی و پاسخ‌های مرسوم وجود خواهد داشت. بنا بر این، هرگونه صدور «حکم» تاریخی که مدعی شود تکلیف فرد، جریان، دیدگاه، و «حقیقت» رویدادی را برای همیشه روشن‌کرده، در پیشگاه خرد تاریخی سرافکنده خواهد شد. بی‌گمان با پیدایش، سنجش و بازنگری هرگونه اطلاعات و منبع قابل اتکا، و حتی خوانش متفاوت، جدید، و دربر گیرندۀ نکات و مضامین و ابعادی تازه در این مورد، توسط پژوهشگران تاریخ معاصر، می‌توان موضوع و نحوۀ طرح و بحث را روشن‌تر و بعضاً دیگرگون پیش ‌برد. عناصر اصلی روایت نگارنده و داده‌های عرضه شده در این کتاب از مجموعه آثار و نامه‌های خود تقی‌زاده و منابع مهمی چون مذاکرات مجلس، روزنامه‌های آن دوره و اسناد گزارش شاهدان رویدادها بر گرفته شده است. در سه سفری که در فرایند پروراندن موضوع کتاب به ایران کردم، به اغلب مراکز اسناد و کتابخانه‌هایی که گمان می‌رفت رد و سندی پیرامون موضوع بحث در آنها وجود داشته باشد، سر زدم و اسناد و جراید را تا حد امکان و سواد فارسی خویش مطالعه و ارزیابی کردم، اما متأسفانه همواره آن یاری و سهولت دسترسی که در کتابخانه‌ها و برخی آرشیوهای خارج از کشور وجود داشت، در داخل چهره ننمود و در برخی موارد به دلایل سیاسی یا شخصی در این تلاش ناکام شدم. این اشاره لازم بود تا تأکید کنم این کتاب همچون هر اثر تحقیقی و نوشته تاریخی دیگر نمی‌تواند مدعی شود که کارنامه و زندگی تقی‌زاده یا مشروطگی ایران را برای همیشه و به­طور کامل به رشته تحریر و تحلیل درآورده یا به بایگانی تاریخ سپرده است. توضیح چند نکته دیگر نیز در این راستا ضروری است.

آرا و عمل‌کرد تقی‌زاده دشمنان و منقدان فراوان آفریده است. از همان گرماگرم نهضت مشروطه و از ورای اسناد، روزنامه‌ها وشب‌نامه‌های بی‌نام و نشان می­توان به این واقعیت پی برد. هرچه از مشروطه دورتر شدیم، ابعاد و عمق آن گسترش شگفت‌آوری یافت. در دورة سیاست‌زده دهة بیست و غلبه تاریخ‌نگاری استالینی و رهروان وطنی‌شان، و نیز دورة متاخر اقتدار باورمندان اسلام سیاسی، در بازنگری منابع و مصلحت زمانه دامنۀ این دشمنی‌ها گسترده­تر شد. کشاکش جنگ سرد ــ دوران جنگ دوم جهانی به بعد ــ و دخالت همه‌جانبة قطب­بندی سیاسی ـ­ ایدئولوژیک در صحنه سیاست جهانی، بر دامنة تخطئۀ پیشینه هر ‌کسی که همر‌اه با طرف «حقه» نبود، افزود. آن که با جریانی همراه نبود که خود را نجات­دهندة بشریت می‌خواند، دشمن و حتی عامل امپریالیسم به ویژه دولت انگلیس و متحدان آمریکایی‌اش معرفی شد. تقی‌زاده نه تنها از این امر مستثنی نبود، بلکه به‌عنوان بهترین نمونة چنین متهمانی مورد حملة همه­جانبه و از همه سو قرار گرفت. گاه کارنامة دوران پهلوی او چنین امکان و بستری را فراهم آورده و گاه بهره‌گیری ماهرانه از ابزار و امکانات نظریۀ توطئه چنین زمینه‌ای را به ‌دست داده است. مورخان مکتبی دهه‌های اخیر برای بازپردازی گذشته در قالبی ایدئولوژیک و ساختن پروندۀ پر و پیمانی در میراث‌سازی ــ تبرئه و تخطئة «دوستان و دشمنان» با تکیه بر امکانات همه­جانبة دولتی، تأکید را برآرا و عمل‌کرد لائیک تقی‌زاده نهاده و او را به تأسی از جلال آل‌احمد، نمونة و نماد غرب‌زدگی و تهاجم مدنیت جدید به ارزش‌های سنتی و مذهبی معرفی کرده و برای یافتن و پردازش امروزی در راستای آرمان خویش به برجسته‌کردن افراد و جریان‌های مخالف او پرداختند.

تقی‌زاده بی‌تردید تحت تأثیر عمیق اندیشه‌ها و تجربه‌های پیشین خودی و فرنگی قرار داشت، امری که در گفتار اول کتاب بر برخی مؤلفه‌هایش تأکید ورزیده و آن را تصریح کرده­ام. اما با استقلال و فردیت کم­نظیر خود از آنها توانست آمیزه‌ای ویژة خود را بپرورد و عرضه کند. مهجور و مبهم ماندن کنه آرای او در ارتباط با مدرنیته و مفاهیم نوآیین موجب شد که طیف گسترده‌ای به نقد، نکوهش و حتی تکفیر او بپردازند. پرسش درخور تأملی که یکی از انگیزه‌های نوشتن این کتاب به شمار می­آید از این قرار است که راستی چرا و چگونه است که از چپ سنتی مارکسیست تا بنیادگرایان ایمان‌سالار مذهبیِ که در قامت اسلام سیاسی معاصر تجسم یافته­اند، از جهان‌وطنان تا ناسیونالیست‌های دو آتشه، از مدعیان لائیک تا حقانی­گرایان دینی، جملگی به‌نوعی و با تفاوت‌هایی صوری بر تقی‌زاده عصر مشروطه تاخته‌اند؟

چگونه است که نماد فرنگی‌مآبی، غرب زدگی، وابستگی به بیگانه در زمان مشروطه، نام و آرای اوست؟ به‌گونه‌ای که در مجلس اول از جانب مشروعه‌خواهان و مشروطه‌خواهان مسلمان و هم از جانب دربار و شاه خودکامه تحمل نشد. در مجلس دوم و در فقدان شاه و مشروعه‌طلبان، «مجتهدین مشروطه‌خواه» تاب حضور او را نیاوردند و حکم بر فساد مسلک سیاسی­اش دادند؟ مهم‌تر از آن، در یک دهه پیش از نهضتِ همگانی اصالت­خواهانه و اسلامی سال‌های ۵۷- ۵۶، به‌عنوان نشان و حضور بیماری ِجامعه ایران در کتاب جلال آل‌احمد و آثار علی شریعتی روی می‌نماید؟ نکتۀ قابل تأمل‌تر اینکه چگونه بود که هم‌زمان در دهة چهل و پنجاه روشنفکر و مورخ غیرمذهبی نامدار ایران ــ فریدون آدمیت ــ در شرح و روایت خود از مشروطه و طرح و تبیین پیش زمینه‌های آن تیغ برندة نقد و نکوهش خود را متوجه شخص تقی‌زاده و کارنامة او در مشروطه می‌کند؟ چگونه است تقی‌زاده به‌سان گرهی در ارزیابی جریان‌های پیرو مارکسیسم روسی بعد از دهة بیست شمسی، در آثاری متعدد جلوه‌گر می‌شود و بی‌هیچ سند و مآخذی نوکر وابسته به امپریالیسم خوانده می‌شود؟ چرا در تمامی بازآفرینی‌‌های مکتبی از مشروطه در دورۀ پس از انقلاب‌ ۱۳۵۷، تقی­زاده حضوری منفی و پلید می‌یابد؟ گرچه پاسخ را هرگونه که عرضه کنیم، سند و شاهدی برای پروندة مثبت و نشان‌گیری از شخصیت ارزندة تقی‌زاده نمی‌تواند باشد، اما درخور تأمل است که چگونه شد که جامعه چنین همخوان و همراه در کلام و ارزیابی، بر نماد جسارت لائیک مشروطه می‌تازد؟ پرسشی که قریب یک دهه ذهنم را درگیر خود کرده همین است: چرا هیچ‌یک از این جریان‌ها وگروه‌های با خاستگاه و انگیزه‌های متفاوت، هیچ‌گونه هم‌سویی با بینش و کنش تقی‌زاده عصر مشروطه نمی‌یابند؟

با شناخت آنچه در مشروطه روی داد، می‌توان پاسخ‌های درخوری یافت. وقتی جامعه‌ای در یک هم‌آهنگی و هم‌سانی کم نظیر ــ گرچه در لوای عبارات و واژه‌ها و انگیزه‌های متفاوت ــ بیماری‌اش را غرب‌زدگی یا وابستگی به غرب تشخیص می‌دهد، و نماد و نمونة بیماری را کسانی از تبار تقی‌زاده می شناسد، به چگونه ارزیابی و سرانجام چاره و ره‌جویی می‌توانست برسد؟ کما اینکه رسیدیم و در یک اصالت‌خواهی و بازگشت به خویشتن همه‌گیر، به همخوانی و هم‌سانی کم‌نظیر در تاریخ بشریت همت گماشتیم و خود و دنیا را شگفت‌زده کردیم.

جملۀ این نکوهشگران، به‌رغم تفاوت در خاستگاه، انگیزه و نحوۀ عرضة آرای  خود، به نظر می‌رسد در یک امر مشخص و مؤثر در تحرک اجتماعی مشترک بوده‌اند. اشتراکی که شاید بتوان آن را روحی و درونی دانست. اشتراکی روحی که جامعه ما در قلم، زبان و عمل اجتماعی ـ سیاسی خود تحت نام مقابله و مبارزه با دشمن مهیب و هیولاگونه‌ای ــ کلی‌بین و غیرخودی ــ به نام غرب نیاز داشت. نیازی که بتواند مسئولیت‌پذیری و در خود نگری دردآور و طاقت‌فرسا را از ما دور کند و مسبب همة معضلات را عامل خارجی وانمود کند. در این خصوص که این هیولای ترسناک و مهاجم ــ شیطان و کافر و دشمن ــ چیست و چه خصوصیاتی دارد، کمتر تأمل و کاوش شده است. اما همگی بر غیرخودی، بیگانه و دشمن بودن، و ضرورت ضدیت و مبارزه با آن به هر وسیله، روش و با هر هزینه، پیامد و عوارض متفق‌القول بوده‌اند. غرب در این ذهنیت به معنای یک جامعۀ واحد و یک‌دست تعریف و تعیین شده، که در واقع به جای موجود حیرت‌آور و شگفت‌آفرین فرنگ مسیحی در باور ایرانیانِ سده‌های پیشین نشست. همان‌گونه که اولین دغدغة ما بیماری سیفلیس فرنگی و حفظ و پاکیزه نگه داشتن خود در مقابله با آن بود، آن‌چنان که در فصل اول کتاب آورده‌ام ــ مفهومی جدید با همان بار معنایی و روش مقابله ــ در حفظ و بازگشت به خویش ــ دریافت شد.

درآن ذهنیت خویش فرو رفتیم و مبانی مدنیت نوین نوپای فرنگیِ پس از رنسانس را نشناختیم و پی نبردیم چرا و چگونه در عرصة دیپلماسی و نظام نوین و اندیشه‌های مؤسس‌اش، ملعبه و بازیچه‌ای شدیم و با ردیه‌نویسی بر «باورهای مسیحی» آن «بیگانگان کافرمسلک و فاسد» و برکشیدن حقانیت مقدر خود دل ‌خوش کردیم. این‌بار هم به‌جای ارزیابی آن مدنیت در اجزای متفاوت و همخوانش، با کلی‌نگری و کلی­گویی خود را از شناخت دستاوردهای مطلوب انسانی در سرزمین‌های دیگر محروم کردیم و هرکس را هم در این زمینه سخنی گفت، نوشت، و دست به تلاشی زد، تکفیر و محکوم کردیم، تا شاید در ارکان آرامش و توازن سنتی ا‌مان رخنه وارد نشود. در اولین فرنگ‌شناسی‌مان آن را صرفاً مسیحیت باطل و جاهل خواندیم، لذا ضرورتی به شناسایی مدنیت و دستاوردهای غیر مذهبی‌شان احساس نکردیم. این‌بار هم با عمده‌کردن رویة استعماری مدنیت نوین به ناله و زاری و مظلوم‌نمایی دست یازیدیم. ندانستیم ــ شاید راحت‌تر بودیم ندانیم ــ که رویه استعماری این مدنیت زمانی بٌرنده‌تر و مؤثر بوده که ما از معرفت، امکان و توان لازم در خودنگری و اصلاح و ترقی و تطبیق خود با عصر جدید برخوردار نباشیم. فرنگ وغرب را به عنوان واحدی یک‌دست، نماد فساد و تباهی اخلاقی شمردیم و این‌بار هم خود را از معرفت لازم کنش اجتماعی سالم و کارآمد محروم کردیم.

بی‌آنکه بخواهم مداخلات و تجاوز استعماری دولت‌های غربی در عرصة جهانی را نادیده انگارم یا عوارض بعضاً ویرانگر وابستگی دو سدة اخیر در ارکان‌ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه‌مان را توجیه و تطهیر کنم، باید تأکید ورزم که انگیزة اصلی مقابله گروه‌ها و جریان‌های سیاسی و اجتماعی با حکومت پهلوی، بیش از هرچیز ستیزه با غربی ‌شدن جامعه بود. این فرایند غربی شدن بر نظام ارزشی متعارف تأثیر نهاده و بنیان‌های سنتی و دینی پیشین را لرزان کرده بود. در آستانه انقلاب ۵۷ غرب و غرب­زده مفاهیم منفی و ناسزاگونه­ای بود و عناصر و جریان‌های غیرمذهبی و فعال آن ‌زمان هم تلاش پردامنه­ای دست زدند تا خود را از هرگونه شائبۀ وابستگی به این جلوة اهریمنی، هم‌سان و همراه فضای عمومی، مبرا کنند. اهمیت و اساس درخور تحسین تلاش روشنفکرانی چون تقی‌زاده در دوران مشروطه ــ به‌رغم تمامی کاستی‌ها و خطاها ــ در این نکتة مهم و سرنوشت‌ساز نهفته است که او به درستی پی برده بود که  موازین سنتی و شرعی حقوقی مسلط بر سرنوشت جامعه در عصر نوین جهانی، باید به نظام حقوقی و عرفی جدید تبدیل شود و در مسیری افتد که امر مقدس پرسش‌ناپذیر جای خود را به قوانین قابل تغییر و اصلاحِ متکی بر اختیار و ارادة شهروندان جامعه، و مطابق با الزامات زمانه بسپارد. امری که به گمان من در تاریخ‌نگاری معاصر در خصوص مشروطه، مجلس اول، و نقش تقی‌زاده از آن غفلت شده و عمدتاً سیاست‌زده و به پیروی از بدفهمی‌های ایدئولوژیک به ارزیابی آسان‌جو و تقلیل‌گرای غیرتاریخی دست زده‌اند. غالب این تاریخ‌پردازی‌ها از منظری آرمان‌خواه و امروزی، بدون ‌شناخت لازم و کافی از جامعة دیروز و ضرورت‌های زمانه به صدور حکم پرداخته‌اند. این آثار بیش از آنکه به مشروطه و مسائل آن مربوط باشد، بیانگر خواست، آرمان و آمال امروزی نویسندگانشان­اند. رویکردی متأثر از زمان حال و ناهم‌زمان که نه تنها این گره‌گاه مهم تاریخ معاصر ایران در ورود به عرصه جهان نو را نمی‌شناسد، بلکه با کژاندیشی و اصالت‌جویی بر پیچیده‌گی‌های نظری و عملی نسل حاضر افزوده است.

یادداشت‌ها

    ۱ –  سهم برجسته و ارزشمند ایرج افشار در انتشار و ارائة شواهد بینش و کنش تقی‌زاده در مشروطه، همچون بسیاری از نمونه‌های مشابه تاریخ معاصر ایران، یک مورد استثنایی است و در قالب سخن نمی‌گنجد. در بندبند فصل­های این کتاب، وام‌دار این تاریخ‌دان، پژوهشگر و دانش‌پژوه خستگی­ناپذیرم. عمر پربارش درازتر باد.

۲ – سابقة نقد و نکوهش چپ سنتی ایران به کارنامة تقی‌زاده تا آنجا که من یافتم اگر از مقابلة برخی جریان‌های سوسیال دموکرات درعصر مشروطه بگذریم، به «فرقه جمهوری انقلابی ایران» برمی­گردد که علوی و ارانی در زمان رضاشاه تأسیس کردند،. نشریۀ بیرق انقلاب ناشر افکار آن تشکل به نکوهش تقی‌زاده در عصر پهلوی در کنار محمد مصدق به‌عنوان منورالفکرانی که با شرکت در نظام حکومتی شریک رضا شاه شده‌اند، پرداخت .(بیرق انقلاب، شماره ،۲ سال اول چاپ اروپا ژوئیه ۱۹۲۸).

این نشریه با اشاره به انتخاب‌نشدن منورالفکرانی چون تقی‌زاده و مصدق در مجلس هفتم می‌نویسد: «تقی‌زاده امروز به مکافات اعمال خود رسیده و چهارسال سیاست طرفداری از رضاخان او را رسوای خاص و عام کرده است. حسن تقی‌زاده که در زمان انقلاب ایران [قائد؟] وعلم‌دار مبارزه بر ضد استبداد محمدعلی میرزا بود، امروزه در مقابل رب‌النوع استبداد و رضاخان مانند غلام حلقه‌به‌گوش سر تعظیم فرود آورده.»

(خسرو شاکری، «تقی ارانی در آینه تاریخ»، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۷ ص ۳۰۴)

۳ – مجلة ارزشمند و پژوهشی ایران‌نامه دو شماره از سال ۲۱ خود را در حجمی بیش از ۲۰۰ صفحه به مقاله‌هایی پیرامون تقی‌زاده اختصاص داده است. از این انبوه مطالب قابل تأمل و مفید کمتر از ۵ صفحه به تقی­زاده تا ۳۵ سالگی پرداخته و تنها می‌شود در یک جملة کلی از زبان همایون کاتوزیان تاریخ‌دان و پژوهشگر پرکار معاصر بخوانیم:

«تقی‌زاده جوان و انقلابی برجسته‌ترین و مهم‌ترین روشنفکر مجلس اول و سخنگوی حزب دموکرات در آن مجلس بود.»

(ایران‌نامه سال ۲۱ شماره‌های اول و دوم بهار و تابستان ۱۳۸۲ ص ۳۰۴)

اگر بخواهیم کارنامة تقی‌زادۀ جوان و مترقی مشروطه را فهرست‌وار هم نام ببریم، بیش از این ۵ صفحه می‌طلبد. خوانندة پیگیر و جدیِ علاقه­مندی که در پی دانستن این نکته است که «برجسته‌ترین و مهم‌ترین روشنفکر مجلس اول» چه بینش و کنشی داشته که لایق چنین صفاتی شده، کمتر می‌یابد. در همین مقالۀ مفصل حتی سیاهة آرا و کنش تقی‌زاده عصر مشروطه نیز ثبت نشده است. اگر به ‌واقع او را مهم‌ترین روشنفکر مشروطه می‌شناسیم، اهمیت بررسی افکار و اقدامات او در این نهضت سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر دوچندان می­شود، در حالی‌که تأکید مطالب بر دوره‌های بعدیِ کارنامة اوست.

۴ – از تأثیر تقی‌زاده در مشروطه همین بس که مورخ پیشکسوت و ارجمندی چون فریدون آدمیت به‌رغم ضدیت و عصبیت خصمانه­اش نسبت به او، یکی از مؤلفه‌های اصلی تحقیقاتی خود را در بررسی مشروطه برخورد و بررسی نظر و عملکرد تقی زاده قرار داده است. به‌رغم ادعاهای مکرر آدمیت در بی‌اهمیت بودن تقی‌زاده در مشروطه، هر جا فرصتی می‌یابد، مربوط یا نامربوط، به افکار و اقداماتش می‌تازد. در گفتاری مفصل در همین کتاب به این موارد اشاره کرده‌ام.