باید فصل رضاشاه را در کتاب تاریخ ایران فصل گلسرخ نام نهاد. فصلی که شادابی, زیبایی, طراوت, سرزندگی و بالندگی از خصوصیات آن است و مثل هر گلسرخی نیز خارهائی بر شاخه دارد. اما نباید فراموش کنیم که در نهایت خارها نیز برای حفاظت از شاخه لازم میباشد. .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
از حدود یکسال پیش در فکر انتشار شمارة ویژهای برای رضاشاه بودیم. ایده را با چند نفر از دوستان در میان گذاشتیم. همگی آنرا تأئید کردند. دستبرقضا نمرة ۲۰ تلاش به این ویژهنامه اختصاص پیدا کرد. برای آماده شدن، خواندنِ کتابهائی را باید در دستور کار میگذاشتیم. کتابخانه را جستجو کردیم، حدود پنجاه شصت جلد کتاب از خاطرات، تالیفات، تحقیقات, نطقها و تا اسناد را برای مطالعه انتخاب نمودیم. مدتی با کتابها سروکله زدیم، تا بتوانیم موضوعات را طبقهبندی کنیم. هر چه بیشتر با کتابها کل و کشتی میگرفتیم بیشتر درمییافتیم که با حریفی قدر و فوق سنگین طرفیم. کار بهاین سادگی که ما فکر میکردیم نبود. مسائل موجود در این دوران به یکی و دوتا و چند تا ختم نمیشود. فقط در عرصه امنیت بعنوان نمونه: شمال ایران را شورشیان جنگلی به آشوب کشیدهاند، جنوب ایران را شیخخزعل در کنترل دارد، غرب ایران در دست سمیتقو و شرق ایران در دست پلیس جنوب. بیشتر رئیس قبیلههای عشایر هر یک دارودستهای سازمان داده و برای خود جولانگاهی درست کردهاند. ناامنی چنان است که راهزنی و چپاول از پیشپاافتادهترین کارهاست. مرکز از عهده هیچ کاری بغیر از بیتصمیمی برنمیآید. مجلس هم چند صباحی به اینور و چند صباحی بهآنور میغلتد و آخرکار با تصویب قانونی “سست“ نه “تکلیف“ دولت را مشخص میکند و نه “تکلیف“ اشرار را و شاه مملکت هم در فکر فرنگ و چانهزنی برای خرج سفر با سفارتخانههای روس و انگلیس. اوضاع احوال مردم!؟ اصلاً اوضاع و احوالی باقی نیست که بتوان در مورد آن سخن گفت. در یک کلام کشوری با مردمانش “در حال انقراض“ !
بالاخره باید شروع میکردیم، اما از کجا؟ از قرادادهای ۱۹۰۷، ۱۹۱۹، ۱۹۲۱ یا اصلا از کار مجلس اول، از کودتای ۱۲۹۹ و آمدن سیدضیاء و رضاخان به صحنه، از شروع کار سردارسپهی رضاخان، از شروع اصلاحات رضاشاه، از وضعیت دربار احمدشاه و ولعیهدش محمدحسن میرزا، از پنجاهوچند کابینه بین سالهای ۱۲۸۵ تا ۱۲۹۹ و از اشغال ایران در جنگ جهانی اول، از امضاء فرمان مشروطه، اصلا از نقش دولتهای روس و انگلیس در ایران، از نیروهای شورشی و جدائی طلب در چهار گوشه ایران، و….؟
بههرحال جلسهای با دوستانی که قرار بود در این شماره ما را یاری دهند, تشکیل دادیم. و موضوعاتی را که توانسته بودیم در ذهن خود طبقهبندی کنیم و فکر میکردیم اهمیتشان از دیگر موضوعات بیشتر است و باید به بحث گذاشته شوند با آنها در میان گذاشتیم. بعد از هشت نه ساعت کلنجار تا حدودی شکل و شمایل کار برایمان مشخصتر و وظیفه هر یک از ما تقریباً روشن شد.
از اینجا تازه این سئوال را در پیش روی داشتیم که خوب موضوعات انتخاب شده را با چه کسانی به بحث بگذاریم و از کدام صاحبنظر چه موضوعی را بخواهیم. به هرحال خوشبختانه در این قسمت به مشکل چندانی برنخوردیم. با مشخص شدن چهارچوب اولیه، بر حسب موضوع و فردی که باید با وی در آن موضوع به بحث بنشینم کار را آغاز نمودیم. چرا که میدانستیم در پی چه باید باشیم .
طفلک سردبیر، کارش بیشتر از همه است. هم باید بخواند، هم باید بنویسد، هم باید سئوال تنظیم کند و هم باید مصاحبه کند و هم باید حواسش باشد که کارها در مسیر دلخواه پیش رود و از همه سختتر باید مدام با صاحب نظران سروکله بزند و ناز و غمزه آنها را بهجان بخرد که مبادا خدای نکرده به کسی برخورده و قهر کند و گوشهائی از کار ما پا در هوا بماند.
در این میان باز مرتب بین کتابها میپلکیدیم، تا اگر چیز جدید بدرد بخوری در این زمینه دیدیم در دستور مطالعه بگذاریم. روزی در حین چشمچرانی در میان کتابها، چشمم به تیتر کتابی خورد با عنوان “فرهنگ ستیزی در دوره رضاشاه / اسناد منتشر نشدة سازمان پرورش افکار/ ۱۳۲۰ ـ ۱۳۱۷ هجری شمسی ـ سازمان اسناد ملی ایران ـ پژوهشکده اسناد به کوشش : محمود دلفانی“ با خود فکر کردم باید کتاب جالبی باشد. راستش کتاب بسیار جالبی هم هست، فقط عنوان کتاب بیربط انتخاب شده است. شاید هم نه! شاید بیچاره محمود دلفانی بخاطر دریافت اجازه چاپ, این عنوان را انتخاب کرده. یا برایش انتخاب کردهاند. اللهاعلم، جمهوری اسلامی است و هزار راز و رمز!
یکی از کمکهای من به سردبیر این است که بعضی از کتابها را که فکر میکنم خوب است، ایشان هم بخواند، با صدای بلند میخوانم که او نیز در حین کار آنرا بشنود و اگر خوب تشخیص داد آنرا برای خواندن در دستور کار خود قرار دهد. از قضا اینبار وقتی این کتاب را با صدای بلند میخواندم که سردبیر را کنجکاو کنم تا شاید در دستور کار مطالعاتی خود قرار دهد، دوست عزیزی که در این شماره همکار ماست, حضور داشت. او نیز کنجکاو شد و با اصرار زیاد خواست گزارش مختصری از این کتاب در این شمارة ویژه آورده شود. گفتم: “راستش این کتاب را باید خواند. گزارش و معرفی پاسخگو نیست“. ولی، دستور آمد که اینکار را باید انجام دهی! من با اینکه به قول دوستی؛ بیشتر «شفاهی» هستم تا کتبی, اما چارهای جز انجام کار ندیده و لاجرم به شرح مختصری از مطالب این کتاب پرداخته و برای روشن شدن مفهوم واقعی «فرهنگ ستیزی» به برخی از فاکتهای تاریخی و فرهنگی کشورمان پیش از شروع اقدامات و اصلاحات رضاشاه نیز اشاره نمودهام.
کتاب در سال ۱۳۷۵ در تیراژ ۳۰۰۰ نسخه بهچاپ رسیده و اسناد “کانون پرورش افکار“ در دوران رضاشاه را مورد بررسی قرارداده است.
مطالب کتاب شامل:
یک پیشگفتار بهقلم سید حسن شهرستانی، رئیس سازمان اسناد ملی ایران،
یک مقدمه بهقلم محمود دلفانی پژوهشگر پژوهشکدة اسناد،
و ۲۳۶ صفحه شامل متن بازنویسی شده اسناد
وبعد از فهرست اعلام، دربخش پایانی کتاب تصاویری از اسناد, برگزیده و درج گردیده است.
طبق تقسیم بندی در صفحه فهرست، کتاب باید شامل ۳۰۳ صفحه باشد اما صفحه ۲۶۴ پایان کتاب را نشان میدهد!؟
جز دو بخش کوچک پیشگفتار و مقدمه، کتاب اساساً به اسناد “سازمان پرورش افکار“ اختصاص دارد. “سازمان پرورش افکار“ در دی ماه سال ۱۳۱۷ تاسیس شد. هدف از تاسیس این سازمان “پرورش و راهنمائی افکار عمومی“ بوده است. برای این منظور در این سازمان کمسیونهای ۶ گانه که عبارت بودند از: “۱ ـ کمیسیون سخنرانی ۲ ـ کمیسیون رادیو ۳ کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کلاسیک) ۴ ـ کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش) ۵ ـ کمیسیون موسیقی و ۶ ـ کمیسیون مطبوعات“ در نظر گرفته شده بودند.
با توجه به مقایسة اسناد مربوط به فعالیتهای این کانون, ظاهراً کمیسیون سخنرانی، با برگزاری سخنرانیهای مختلف در مورد موضوعات گوناگون در شهرستانها و استانها و کمیسیون نمایش هم با اجرای نمایشات گوناگون و متنوع در این مجالس از فعالترین کمیسیونهای این سازمان بودهاند. برای این منظور “سازمان پرورش افکار“ آموزشگاههائی در تهران و شهرستانها برای آموزگاران و دبیران تاسیس نموده و کلیه دبیرانی که کمتر از ۵۰ سال و آموزگارانی که کمتر از ۴۰ سال داشتند موظف بودند در این آموزشگاهها شرکت کرده و از برنامه آموزشی این آموزشگاهها با موضوعاتی که عناوینی از آنها به شرح زیر در این کتاب ذکر شدهاند, استفاده نمایند.
۱ ـ پرورش افـکار به وسیله تاریخ ۲ ـ پرورش افـکار بـوسیـله جغـرافیـا ۳ ـ ترجمه حال بزرگان ۴ ـ شرح بزرگترین آثار ملی ایران ۵ ـ آئین سخنوری ۶ ـ مبارزه با خرافات و عقاید سخیف ۷ ـ خدمات ایران به عالم تمدن ۸ ـ اوضاع ایران مقارن سوم اسفند ۱۲۹۹ ۹ ـ پیشرفت ایران در عصـر پهـلوی ۱۰ ـ مـلیت و وحـدت مـلی ۱۱ ـ بهداشت ۱۲ ـ اخلاق ۱۳ ـ اصول پرورش و آموزش ۱۴ ـ آداب مناظره ۱۵ ـ وظیفه و آرزوی ملی ۱۶ ـ اصول تربیت پیشاهنگی.
جمعاَ برای دبیران در موضوعات فوق ۸۷ جلسه و برای آموزگاران ۹۷ جلسه در نظر گرفته شده و در پایان هر دوره نیز از آموزگاران و دبیران امتحان بعمل و به کسانی که پذیرفته میشدند گواهینامه مخصوص داده میشد که در ترفیع و اخذ اضافه حقوق موثر بود.
بودجه “سازمان پرورش افکار“ ۱۰۰۰٫۰۰۰ ریال و بخشی از بودجة وزارت فرهنگ محسوب میشد, ولی چون این مبلغ برای اهداف فوق بسیار نا چیز بود, لذا سعی میشد این کسری بودجه از محلهای دیگر مانند شهرداری، انجمن تربیتبدنی، عوارض سینماها و کمکهای مردمی تامین گردد.
این سازمان با “تشویق مردم به انجام کارهای ذوقی از قبیل نویسندگی، سخنرانی، نمایش، موسیقی… و تشویق اهل هنر“ ـ با توجه به قانون پاداش پیشنهادهای سودمند ـ و همچنین “سعی در تشویق مردم به استفاده از کتاب و روزنامه و مجله از طریق تاسیس کتابخانهها و قرائتخانههای عمومی“ و همینطور ایجاد شرایط “نشاط عمومی“ سعی در عمومی کردن این اهداف و مورد استفاده قرار دادن عموم مینمود.
جلسات و سخنرانیهایی که این سازمان در مرکز و شهرستانها در اردیبهشت سال ۱۳۱۹ برگزار کرده، جمعاً بالغ بر ۸۷۳ جلسه و حدود تقریبی شنوندگان حاضر در این جلسات بالغ بر ۱۴۱۹۵۵ نفر بوده است. و فهرست سخنرانیهای عمومی پرورش افکار مرکز و شهرستانها در ماههای شهریور، مهر و آبان سال ۱۳۱۹ بالغ بر ۹۳۹ جلسه و ۲۴۸۰۰۰ نفر شرکت کننده در جلسه بوده است. و همچنین آمار جلسههای سخنرانیهای پرورش افکار مرکز و شهرستانها در مهرماه و آبانماه همین سال جمعاً ۱۴۱۱ جلسه و ۲۷۴۸۰۰ نفر یعنی بطور متوسط برای هر جلسه ۱۹۵ نفر بوده است. و آمار سخنرانیهای همین سازمان در فروردین و اردیبهشت ۱۳۲۰ جمعاً ۲۳۰۰ جلسه و بالغ بر ۳۹۱۴۰۰ نفر شرکت کننده را نشان میدهد. (طبق اسناد شمارههای ۴۱ ـ ۴۲ ـ ۴۳) باید توجه داشت که این برنامهها نه تنها در سطح شهر تهران یا سایر شهرهای بزرگ کشور, بلکه بطور عموم در سراسر کشور و در شهرستانهای کوچک با جمعیت کمتر نیز به اجرا گذاشته میشد. به عنوان نمونه در لیست محلهای برگزاری سخنرانیها در کنار تهران و اصفهان و تبریز همچنین به نام شهرستانهای شهرکرد, اردستان, دامغان و… بر میخوریم.
اما مهمتر، موضوعاتی است که در این جلسات به سخنرانی گذاشته شدهاند. عنوان سخنرانیها توضیح گویایی از فضای حاکم برجامعه و نشانگر دغدغه فکری مدیران و مسئولان کشورمان میباشد. بیش از ۱۰۰ موضوع در این جلسات به بحث و سخنرانی گذاشته شده است, که عبارتند از:
اهمیت تشکیل خانواده ـ آداب معاشرت ـ مقام زن در جامعه ـ ملیت و میهنپرستی ایرانیان ـ ورزش و تندرستی ـ صنعت و تاثیر آن در زندگی اجتماعی ـ قانون و احترام آن ـ تاثیر امنیت در ترقی کشور ـ پرورش کودک ـ معاضدت قضائی ـ پس انداز ملی ـ تربیت عواطف ـ احتیاج میهن به مادران لایق ـ جلوگیری از بیماریهای کودکان ـ وظائف زن در جامعه ـ بهداشت شخصی ـ چگونه پزشک خویش باشیم ـ طرز استفاده از اوقات بیکاری ـ بهداشت چشم ـ خانه داری ـ جرم و مقرارت جزائی ـ سخن و سخنسنجی ـ ترقیات عمومی کشور ـ وظیفه شناسی ـ انضباط ـ شاه پرستی و میهن دوستی ـ اعتماد به نفس ـ طرز تغذیه ـ عواقب بیماریهای واگیر ـ طرز جلوگیری از بیماریهای واگیر ـ زناشوئی ـ ازدیاد نفوس ـ راستی و دوستی ـ فوائد رادیو ـ وحدت ملی ـ اهمیت کشاورزی ـ فوائد اجتماعی نظام وظیفه ـ فوائد آموزش سالمندان ـ کمکهای نخستین قبل از رسیدن پزشک ـ زیان بیکاری ـ اهمیت ورزش از نظر بهداشت و اجتماعی ـ نظافت و استحمام ـ فوائد ماشینهای کشاورزی ـ بیماری مالاریا و طرز جلوگیری از آن ـ زیانهای بیماریهای واگیر ـ عواقب تبهکاری ـ خوشروئی و راستی در معاملات ـ اهمیت باشگاه هواپیمائی کشوری ـ گناه و کیفر ـ تفریحات اجتماعی ـ شناسائی کشور ـ نیکوکاری ـ استفاده از برق و خطرات آن ـ وظائف پدر و مادر در پرورش طفل ـ آداب و معاشرت ـ احترام حقوق دیگران ـ علاقه بهکار ـ بهداشت چشم و جلوگیری از تراخم ـ وظیفه افراد نسبت به آبادی کشور ـ مجرم کیست و کیفر چیست؟ ـ اهمیت آب در زندگانی ـ شهامت و روح سلحشوری ـ اهمیت راهآهن و راههای شوسه ـ اهمیت صنعت در ترقی کشور ـ زیان نوشابههای الکلی ـ همکاری پدر و مادر با آموزگار در تربیت طفل ـ اعتماد به نفس ـ بهداشت دهان و دندان ـ آبله ـ گیریپ و عوارض آن ـ وظیفه ما نسبت به آینده ـ پرورش نسل آینده ـ فواید سرشماری ـ استقامت در کار ـ شیرخورشید سرخ ایران ـ نظم و تربیت در کار ـ تکالیف اخلاقی فرد در جامعه ـ ثبت اسناد و املاک و فواید آن ـ بهداری و ایجاد بیمارستانها ـ فداکاری و وظیفه شانسی ـ نیروی ایمان ـ زیانهای یاس و فواید امید ـ پیدایش سینما و فواید آن ـ تاثیر عادات در تندرستی و بیماری ـ مبارزه با خرافات ـ بیماری حصبه و طرز جلوگیری از آن ـ هدف زندگی ـ محبت و احسان ـ پیشرفت و توسعه فرهنگ ـ اهمیت کودکستان در پرورش طفل ـ فواید مجلس سخنرانی ـ مبارزه بر ضد بیسوادی ـ مقایسه فرهنگ امروز و فرهنگ سابق در ایران ـ امنیت قضائی ـ تمدن ایران قدیم ـ وقت طلا است ـ محترم شمردن قول و امضا ـ همکاری مرد و زن در زندگانی ـ تفریحات خانوادگی ـ سعی و کوشش ـ مزایای تمدن جدید ـ مقام آموزگار در جامعه ـ اهمیت ورزش برای سالمندان ـ صنایع ایران باستان و خدمات ایرانیان به پیشه و هنر ـ تنفس و استفاده از هوای آزاد ـ ابنیه و آثار و اهمیت حفظ آنها ـ اهمیت ورزش و پرورش ـ نشاط در زندگی ـ نهضت صنعتی در ایران ـ کار و کوشش ـ مراعات حقوق دیگران ـ میهن دوستی ایرانیان قدیم (طبق سند شماره ۴۶).
بد نیست این لیست بلند و بالا را با جملهای از خود رضاشاه که در کتاب سفرنامه مازندران به رئیس دفترش فرجالله بهرامی دیکته کرده به پایان ببریم و بعد به پیشگفتار کتاب برگردم.
“همه چیز را میشود اصلاح کرد. هر زمینی را میشود اصلاح نمود. هرکارخانهای را میتوان ایجاد کرد. هر مؤسسهای را میتوان بکار انداخت. اما چه باید کرد با این اخلاق و فسادی که در اعماق قلب مردم ریشه دوانیده، و نسلاً بعد نسل برای آنها طبیعت ثانوی شده است؟ سالیان دراز و سنوات متمادی است که روی نعش این مملکت تاخت و تاز کردهاند. تمام سلولهای حیاتی آنرا غبار کرده، بههوا پراکندهاند و حالا، من گرفتار آن ذراتی هستم که اگر بتوانم، باید آنها را از هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها بذل توجه نمایم. اینهاست آن افکاری که تمام ایام تنهائی مرا بهخود مشغول، و یکساعت از ساعات خواب مرا هم اشغال کرده است….. هیچ چیز در این مملکت درست نیست. همه چیز باید درست شود. قرنها این مملکت را چه از حیث عادات و رسوم، و چه از لحاظ معنویات و مادیات خراب کردهاند. من مسئولیت یک اصلاح مهمی را، برروی یک تل خرابه و ویرانه برعهده گرفتهام. این کار شوخی نیست و سرمن در حین تنهائی، گاهی در اثر فشار فکر در حال ترکیدن است.“
قبلاَ اشاره شد باید این کتاب را خواند، معرفی کافی نیست، چرا که اگر قرار باشد معرفی کاملی از این کتاب صورت گیرد و به معنایِ عمیق و اثرگذارِ همة اقدامات انجام شده توسط این کانون اشاره شود باید همه اسناد مندرج در این کتاب را در این نوشته آورد.
و اما در پیشگفتار، به زعم سید حسن شهرستانی، رئیس سازمان اسناد ملی ایران: “ آنچه که پس از انقلاب مشروطه در جامعه ایران هویدا گردید، تلاشی همه جانبه در جهت مسخ فرهنگ خودی و کمرنگ کردن باورهای دینی و مذهبی بوده است. این سراشیبی سیاست براین افتاد که ریشة اندیشة مذهبی و تفکر دینی را از زندگی مردم بَرکَنند و جای آن را با نهالهای باورهایی که از بیرون این سرزمین وارده کرده بودند، پُرکنند. …. دوره رضاشاه، از آن جهت که در تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، به سوی همگرائی با غرب پیش میرفت نقطه عطفی حساس است، چه، آنچه پیش از این در جهت هموار نمودن تهاجم فرهنگی در ایران شکل گرفته بود، تکاپوی پراکندة برخی منورالفکرها و افراد سستآئینی بود که تنها راه رستگاری را در آویختن به ریسمان بیبنیاد و کژآویز فرهنگ غربی میدانستند ….. دوره رضاشاه از این جهت بهلحاظ فرهنگی دارای اهمیت است که این تکاپوها را سمت و سویی سازمان یافته داد. با پشتیبانی و دخالت مستقیم دولت در آموزش و پرورش، دانشگاه، مراکز فرهنگی، رادیو، مطـبوعات و… در جهت اجـرای سیاستهـای فرهنگی غربگرایانه، زمینه را
برای تحقق کامل این امر فراهم میکرد.“
حرف حساب جواب ندارد! و ای کاش ذرهای از این انصاف سید حسن شهرستانی را “روشنفکرانِ“ روشندلِ دورههای بعد و همچنین روشندلانِ امروزی داشتند و بهاین اقدامات “فرهنگی“ و “سیاستهای غربگرایانه“ رضاشاه که جملگی در جهت “همگرائی“ با ارزشهای غرب بود معترف بودند.
اما بد نیست در اینجا لیست فوق را ـ که فرهنگ نوینی را در ایران پایه گذاری مینمود ـ با “فرهنگ خودی“ و “باورهای دینی و مذهبی“ ـ اگر بتوان نام فرهنگ برآن نهاد ـ که توسط رضاشاه مسخ شده مقاسه کنیم تا ببینیم که این “فرهنگ خودی“ و “باورهای دینی و مذهبی“ چه بوده که با مسخ شدن آن راه رستگاری بَرکَنده و مردم در سراشیبی فرهنگ “بیبنیاد“ و “کژآویز“ غرب قرار گرفتهاند.
بد نیست ابتدا سری به دربار شاهان قاجار بزنیم و به احوال اندرون آنها تنها گوشه چشمی بیاندازیم، چرا که اگر از شاهان قاجار “سخن گفته نشود کلام ناقص“ و معلوم نخواهد شد که رضاشاه بهقصد “همگرائی با غرب“ در صدد “بَرکَندن“ چه چیزهائی بوده است.
نقل است, مظفرالدین شاه “روزی با یکی از درباریان محرم وجمعی از خواص خلوت بهعزم گردش بیرون شهر رفت. اتفاقاً هوا ابر شد و رعدوبرق فضای آسمان را بهمیدان جنگ مبدل ساخت. والاحضرت ولیعهد، یعنی شاهنشاه آینده ایران را وحشت عجیبی دست داد. بهطوری کار اضطراب و تزلزل او بالا گرفت که ملتزمین رکاب و درباری محرم چاره را بهآن منحصر دیدند که او را بهپناه آسیایی که در آن حوالی بود ببرند، و ولیعهد بهدرباری مزبور که خود را سید اوجاق صحیحالنسب نیز معرفی میکرد متوسلشد.
والاحضرت دست بهدامان سید درباری شده با عجز و الحاحی تمام از او میخواست که جریان کارخانه قضاوقدر را تغییر داده، رعدوبرق را موقوف و آسمان را صاف و ساده کند. سید شیاد که موقعی مناسب بهدست آورده بود و دست سفیه قابل استفادهای را بهدامان خودآویخته میدید، بهالتماس او وقعی نمیگذاشت و پیوسته دست بهسوی آسمان برمیداشت و از خدا هولناکی و شدت رعدوبرق را درخواست میکرد، از او عجز و التماس و از درباری خلافکاری و نافرمانی، عاقبت رو بهدرباری کرده علت مخالفت را پرسید. درباری گفت:
آخر فرزندی میخواهد عروسی کند و برای مخارج زناشویی معطل است.
والاحضرت کاغذ سفید را صحه کرده بهدرباری داد تا در شهر هر مبلغ که میخواهد، در آن سفید مهر بنویسد و وی را فیالحال از وحشت نجات بخشد. سید نیز دست انابت بهدرگاه باریتعالی برداشت و از آنجا که گفتهاند همیشه بعد از طوفان هوا صاف است، آسمان تیره نیز روشن گشت و سید بیچاره را روسیاهی حاصل نگردید.“
دوران کابوس و هذیان یعنی دوره قاجار را وقتی بهتر لمس خواهیم کرد که بدانیم، “محمدعلیمیرزا بهترین جانشین شاهسلطان حسین“ در موقع هجوم مجاهدین بهتهران برای هلاکت ایشان، زنان حرم را بهخواندن اوراد و اذکار بهگلولههای خمیر و دادن بهمرغها وا میداشت، و بهتر از این، تاکتیکی در مغز تهی خود فراهم نمیدید.“ درست همانند دوران هذیان انقلابی ما در سال ۵۷ که نقش “امام“ در ماه بهریشمان میخندید!
در توضیح آن “باورهای مذهبی“ که بهظن سیدحسن شهرستانی بهدلیل “فرهنگ ستیزی“ رضاشاه و “همگرائی“ با غرب در خطر “کمرنگ شدن“ قرارداشتند، ذکر روایتی از زبان مخبرالسلطنه (حاج مهدیقلیخان هدایت) خالی از لطف نیست. حتماً از نظر سیدحسن شهرستانی مخبرالسلطنه از “منورالفکرها و افراد سستآئینی بود که تنها راه رستگاری را در آویختن به ریسمان بیبنیاد و کژآویز فرهنگ غربی“ میدانست. زیرا هم از مشروطهخواهان بود و هم دو دوره رئیس کابینه و وزیر رضاشاه.
مخبرالسلطنه که پیش از “آویختن بهریسمان بیبنیاد کژآویز فرهنگ غرب“ از صاحبمنصبان دربار سلاطین قاجار بود در کتاب “خاطرات و خطرات“ خود حکایتی دارد از سفرش بهقصد کسب علم به برلن و ماجرای شب اول خود در برلن با سر پرشپشاش و واکنش “مادام“ صاحبخانة برلنی. او میگوید:
“در ایران معروف است که چند شپش در بدن مستحب است در برلن باین عقیده نبودند سر من موی بسیار داشت برخلاف این اوقات جنگل هم بیجانور نمیشود مادام شستوشوئی کامل با الکل کرد و لازم بود.“
وقتی وجود “چند شپش در بدن“ مخبرالسلطنة صاحب منصب دربار سلاطین قاجار مستحب بوده، حتماً عوام که جملگی رعیت قبله عالماند, باید برای صواب دنیوی و اخروی در شپش غرق باشند.
و برای درک بهتر برنامههای “کانون پرورش افکار“ بد نیست نگاهی به کتاب دیگر با عنوان “مجالس تعزیه“ که گوشههائی از شعائر مذهبی و باورهای دینی را نشان می دهد نگاهی گذرا داشته باشیم.
کتاب “مجالس تعزیه“ گوشههائی از شعائر مذهبی را فقط در یک گوشه کوچک با فاصله ۵۰ کیلومتری از تهران (سربند) نشان میدهد که چگونه بیش از ۲۰ نوع تعزیه، (فقط در ماه محرم)، از تعزیه شهادت حضرت حمزه تا شهادت مسلمبنعقیل، دوطفلان مسلم، شهادت قاسمبنحسن، شهادت حردلاور، وهبنصرانی تازه مسلمان، شهادت علی اکبر، شهادت حضرت ابوالفضل، شهادت حضرت امامحسین علیهالسلام، تعزیه حضرت رقیهخاتون علیهاالسلام، شهادت عبدالله بن عفیف، بازار شام، ورود به مدنیه، تعزیه حضرت زینب علیها السلام، شهادت عقیل نوه امام حسن، شهادت امام حسن مجتبی، شهادت حضرت رضا، شهادت موسی بن جعفر، خروج مختار، بهچاه انداختن یوسف و…
و یا مراسم شبیهگردانی، نخل برداری، طبقکشی، علم کشی، سینه زنی، زنجیرزنی، روضهخوانی قمهزنی و قفل و میخ برتن زدن در عاشورا، کفن پوشی در مراسم عاشورا، شام غریبان و….
و خلاصه کنیم: “کلیومعاشورا“ و “کلارضاً کربلا“
تنها با نیمنگاهی بهگوشههائی از“باورهای مذهبی“ مردم از درباری تا عوام میتوان به عمق “تلاش“های رضاشاه پیبرد و دریافت که، اصلاح چگونه کارهائی در آن مملکتِ در حال انقراض, خواب او را آشفته میساخت. رساندن “اهالی ممالک محروسه ایران“ ـ که جملگی رعیت قبله عالم بودند, ـ به جایگاه “اهالی فرنگ“ که جملگی دارای “حقوق بشر“ند باید خواب را هم آشفته کند.
حقیقتاً حق با سید حسن شهرستانی است، “منورالفکر“های آرمانخواه از خوف خشم عوام و پیشوایان مذهبی جرأت و قدرت چنین پایمردیهایی را نداشتند که ایران را از این قهقرا به بسوی “همگرائی“ با غرب راهبر شوند. بزرگمردی با همت بلند رضاشاه میتوانست از عهده این کار برآید، و با توجه به شرایط آنزمان، فقط دولتی با برنامههای روشن فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی میتوانست “سلولهای حیاتی“ کشوری را که طی سالیان دراز، توسط سلاطین قاجار، درباریان و پیشوایان دین “غبار“ شده و“ بههوا پراکنده“ شده بود. آنها را از “هوا گرفته و به ترکیب مجدد آنها“ پرداخته و “ملیتگرائی“ و “همبستگی ملی“ و باورهای نوین، باورهایی را که پاسخگوی زمانه باشند، بهباور عمومی بدل سازد.
از همین روست که باید فصل رضاشاه را در کتاب تاریخ ایران فصل گلسرخ نام نهاد. فصلی که شادابی, زیبایی, طراوت, سرزندگی و بالندگی از خصوصیات آن است و مثل هر گلسرخی نیز خارهائی بر شاخه دارد. اما نباید فراموش کنیم که در نهایت خارها نیز برای حفاظت از شاخه لازم میباشد. .