«

»

Print this نوشته

دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / نهم/ دکتر جواد طباطبایی

‌کسی که به مناسبت پژوهشی به ترجمه‌های فارسی متن‌های اساسی اندیشة اروپایی مراجعه کند و فقراتی از آن‌ها را با متن اصلی بسنجد، به نکته‌هایی شگفت‌انگیز برخورد خواهد کرد. در هر سه ترجمة فارسی رسالة شهریار ماکیاوللی نیز چنین شگفتی‌هایی اندک نیست. مفسران ایتالیایی و فرانسوی، که به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای در فهم ظرافت‌های اندیشة سیاسی ماکیاوللی دست یافته‌اند، و بویژه با توجه به آشنایی نزدیک آنان به زبان او، توانسته‌اند پرتوی بی‌سابقه بر نکته‌هایی که در نوشته‌های او وجود دارد، و تاکنون از نظر‌ها پنهان مانده بود، بیفکنند.

دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید

 

مورد شهریار ماکیاوللی

 

نهم

کسی که به مناسبت پژوهشی به ترجمه‌های فارسی متن‌های اساسی اندیشة اروپایی مراجعه کند و فقراتی از آن‌ها را با متن اصلی بسنجد، به نکته‌هایی شگفت‌انگیز برخورد خواهد کرد. در هر سه ترجمة فارسی رسالة شهریار ماکیاوللی نیز چنین شگفتی‌هایی اندک نیست. مفسران ایتالیایی و فرانسوی، که به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای در فهم ظرافت‌های اندیشة سیاسی ماکیاوللی دست یافته‌اند، و بویژه با توجه به آشنایی نزدیک آنان به زبان او، توانسته‌اند پرتوی بی‌سابقه بر نکته‌هایی که در نوشته‌های او وجود دارد، و تاکنون از نظر‌ها پنهان مانده بود، بیفکنند. چاپ‌های انتقادی مجموعة آثار ماکیاوللی، و نیز چاپ انتقادی موسوم به «ویراست ملّی»، منابع اساسی پژوهش در اندیشة سیاسی ماکیاوللی را در اختیار مفسران قرار داده و پیشرفت داده‌پردازی رایانه‌ای نیز موجب شده است که مفسران فهمی دقیق‌تر از نکته‌های نوشتاری پیدا کنند که ماکیاوللی در نوشتن رساله‌های خود رعایت می‌کرده است. پیش‌تر نیز گفته‌ام که نخست لئو اشتراوس بود که، در تفسیری از اندیشة سیاسی ماکیاوللی، روش تفسیری خود مبنی بر توضیح «شیوة نوشتن در زمانة عسرت خفقان» را به کار برد و تفسیری جامع از رساله‌های ماکیاوللی عرضه کرد. مفسران اخیر اگرچه از بسیاری جهات در برخی از سخنان اشتراوس پیچیده‌اند، اما نگاه دقیق او در میان سطرهای رساله‌های ماکیاوللی و کوشش برای پی بردن به رازهایی که در آن‌ها نهفته، بیش از پیش، نظر مفسران را جلب کرده است. دقت‌های اشتراوس در منطق و شیوة نوشتاری رساله‌های مهم اندیشة سیاسی، از افلاطون تا هابز، لاک و روسو، ملاحظاتی که او در هر یک از نوشته‌های خود دربارة صورت‌های نوشتاری آنان آورده، برای کسی که بخواهد از ظاهر متن‌های اساسی فرا‌تر رود، و آن‌ها را از سر بازیچه نخواند، از چنان اهمیتی برخوردار است که در دهه‌های اخیر هیچ تاریخ‌نویس اندیشة سیاسی نتوانسته است در بی‌اعتنایی به این دقت‌ها و ملاحظات آن متن‌ها را بخواند و تفسیر کند.

وانگهی، در مطالعات مربوط به نظریة جمهوری‌خواهی فلورانس، در نیم‌سدة گذشته، اگر از آن‌چه گاهی آن را «مکتب کیمبریج» خوانده‌اند صرف نظر کنیم، که در بخش‌های گذشته اشاره‌هایی به آن را آورده‌ام، یک اتفاق مهم دیگر نیز افتاده است. این اتفاق، که به سبب سرشت دانشگاهی و بسیار تخصصی آن، کمتر شناخته شده است، مهاجرت گروهی از پژوهشگران آلمانی دورة نوزایش ایتالیا و «اومانیسم شهروندی» فلورانس به ایالات متحده است که نوشته‌های بسیار اساسی آنان بیشتر در مجموعة انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر شده است. این تاریخ‌نویسان بخش بزرگی از پژوهش‌های خود را در بایگانی‌های ایتالیا انجام داده و با استفاده از داده‌های جدید استخراج شده از اسناد تاریخی، چنان پرتوی بر زوایای تاریک نوزایش و «اومانیسم شهروندی» فلورانس انداخته‌اند که امروزه هیچ مفسر و تاریخ‌نویسی نمی‌تواند بدون آشنایی با آن تحقیقات سخن معناداری دربارة نویسندگان دورة نوزایش بگوید. به خلاف رساله‌های نویسندگان این جریان مهم در تاریخ‌نویسی دورة نوزایش، که برای عامة کتابخوان قابل استفاده نیستند، پژوهش‌های «مکتب کیمبریج»، که نمایندة مهم آن، افزون بر پوکاک، کوئنتین اسکینر است که پیش‌تر به پژوهش‌های هر دو اشاره کرده‌ام، از اقبال بیشتری برخوردار بوده است. امروزه، برخی از این نوشته‌ها، که همة آن‌ها در چند مجموعه در سلسلة انتشارات دانشگاه کیمبریج به چاپ رسیده‌اند، به خلاف پژوهش‌های حوزة پرینستون، که برخی از آن‌ها تنها به زبان ایتالیایی ترجمه شده‌اند، به دیگر زبان‌های اروپایی ترجمه شده و در دسترس خوانندگان بیشتری قرار گرفته‌اند. مفسران تاریخ اندیشه و تاریخ‌نویسان «اومانیسم شهروندی» فلورانس، در ایتالیا و فرانسه، که از دیدگاه متفاوتی، بویژه در جزئیات و ظرافت‌های نوشته‌های ایتالیایی، نظر می‌کنند، در نتایج پژوهش‌های «مکتب کیمبریج» پیچیده و ایرادهای مهمی بر آن تحقیقات گرفته‌اند، که البته موضوع بحث من نیست، اما همین قدر به این مطالب اشاره می‌کنم که بگویم تحقیقات حوزة پرینستون و نیز مفسران ایتالیایی و فرانسوی در فهم «اومانیسم شهروندی» فلورانس و نویسندگان آن از ساوُنارولا تا گوئیچچاردینی و ماکیاوللی از اهمیت بسیاری برخوردار هستند و نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. تحقیقات پیروان «مکتب کیمبریج» یک ایراد مهم دیگر نیز دارد و آن این‌که اگر از کتاب پوکاک، که پیش‌تر به آن اشاره کرده‌ام، صرف نظر کنیم، که فصلی نیز به ساوُنارولا و گوئیچچاردینی اختصاص داده است، می‌توان گفت که اکثر آنان اعتنایی به این دو، بویژه گوئیچچاردینی، که رجل سیاسی، سردار نظامی، فرستادة سیاسی و نویسنده‌ای بزرگ بود، نکرده‌اند، در حالی‌که در ایتالیا و فرانسه پژوهش‌های بنیادینی دربارة ساوُنارولا و گوئیچچاردینی صورت گرفته است و چند مرکز تحقیقاتی مطالعه در این باره را دنبال می‌کنند.

باری، چنان‌که گفتم، یکی از دستاوردهای این پژوهشگران چاپ انتقادی نوشته‌های ساوُنارولا، ماکیاوللی و گوئیچچاردینی است. بر مبنای همین تحقیقات، یک نرم‌افزار پژوهشی نیز عرضه شده است که می‌توان بسامد واژه‌های نویسندگان ایتالیایی را مورد بررسی قرار داد و این امر موجب شده است که پژوهشگران به نتایج جالب توجهی دست پیدا کنند. به عنوان مثال، در رسالة شهریار، قید sempre یا «همیشه» هشتاد و شش بار و قید mai یا «هرگز» شصت و هفت بار استعمال شده، در حالی‌که forse یا «شاید» تنها یک بار به کار رفته، اما probabile و ترکیبات آن حتیû یک بار هم به کار نرفته است. خواننده‌ای که در نکته‌های ظریف دقت کرده باشد، و بخواهد به ترجمه‌های فارسی مراجعه کند، می‌تواند از خود بپرسد که تا چه درجه‌ای مترجمان فارسی به متن وفادار مانده‌اند؟ من به دنبال یافتن پاسخی به این پرسش در ترجمه‌های فارسی بود که در نگاهی گذرا متوجه شدم که در ترجمة آشوری «چه بسا» بیش از بیست و پنج بار استعمال شده است. هر فارسی‌زبانی، بی‌آن‌که نیازی به مراجعه به کتاب لغت داشته باشد، این ترکیب را به کار می‌برد و معنای آن را نیز در جمله‌ای که می‌شنود یا می‌خواند، می‌فهمد. بدیهی است که فهم آن در عبارت‌هایی که در ترجمة فارسی رسالة شهریار آمده اشکالی ندارد، اگرچه در مواردی خالی از اشکال نیز نیست. برای فهم این اشکال، باید نخست به یکی از کتاب‌های لغت فارسی مراجعه کرد، اگرچه هیچ فارسی‌زبانی را نمی‌توان یافت که معنای آن را نداند. در برهان قاطع، از کتاب‌های لغت قدیم، آمده است: بسا یعنی‌ای بسا، یعنی بسیار باشد؛‌ای بس یعنی بسیار. در فرهنگ معین نیز ذیل «بسا» آمده است: بسا یعنی بسیار، بسا کسان یعنی کسان بسیار، چه بسا یعنی چه بسیار! لغت‌نامة دهخدا نیز چه بسا را به معنای چه بسیار ضبط کرده و دو مثال زیر را به عنوان شاهد آورده است: چه بسا نیرو که هدر شد! چه بسا گفتم و نشنید! که در هر دو مورد باید به معنای بسیار آمده باشد، یعنی نیروهای بسیاری هدر شد و بسیار گفتم، اما نشنید. با این توضیح اجمالی می‌توان به ترجمة آشوری، که گاهی در یک صفحه سه بار «چه بسا» تکرار شده است، مراجعه کرد و معادل‌های آن را در متن ماکیاوللی جست.

متن ترجمه با «چه بسا» آغاز می‌شود؛ آن نخستین عبارت در ترجمة فارسی آشوری چنین است: «چه بسا رسم بر آن است که بهرِ خوشایندِ خاطر شهریار، هرکس آنچه را که به گمان‌اش گرانبها‌ترین است یا مایهٔ خشنودی خاطرِ شهریار، به پیشگاه آوَرَد.» ماکیاوللی آن‌گاه می‌افزاید: «از این‌رو، همواره اسب و… پیشکش می‌کنند…» همین نخستین عبارت، در ترجمة محمود محمود، «شهریارا! عادت بر اینجاری است کسانی که…» و در ترجمة زرکش به صورت «رسم بر این است که کسانی که مایل به جلب عنایت شهریاران هستند می‌کوشند… به حکمرانان غالباً اسب…» ترجمه شده است. ماکیاوللی، در متن ایتالیایی، می‌نویسد:

Sogliono el più delle volte coloro… donde si vede molte volte…

در نخستین جزء از عبارت در ترجمة پرایس و اسکینر هیچ قیدی در ترجمة el più نیامده، اما مترجمان در جزءِ دوم قید often انگلیسی را آورده‌اند که با molte volte مطابق است. اگر ترجمة آغاز نخستین عبارت را درست بدانیم، باید نتیجه بگیریم که مترجم «چه بسا» را به معنای «اغلب» گرفته است، اما همین «چه بسا»، در دو بند متوالی از فصل سوم، هر بار در معنایی متفاوت نیز تکرار شده است: ماکیاوللی دربارة پادشاه فرانسه، لوئی دوازدهم، می‌نویسد که او مرتکب پنج خطا شد و می‌افزاید: «این خطا‌ها چه بسا تا زمانی که زنده بود بدو زیانی نمی‌رساند، اگر…» در متن رسالة شهریار قیدی وجود ندارد، اما هر دو فعل در وجه شرطی آمده است. ترجمة اسکینر و پرایس، که عبارت دقیق ماکیاوللی را به انگلیسی برگردانده‌اند، چنین است:

Neverthless، theses mistakes need not have damaged… if he had not committed a sixth…

در عبارتی که در بند بعدی دربارة به تأخیر انداختن جنگ آمده، و پیش‌تر به برخی از مشکلات ترجمة آن اشاره کرده‌ام، ماکیاوللی نظر خود دربارة این‌که وقت‌کشی همیشه می‌تواند به سود دشمن باشد، می‌نویسد: «پرهیز از جنگ هرگز نمی‌باید مایهٔ گسستنِ رشتهٔ کار‌ها شود، زیرا گریز از جنگ چه بسا واپس انداختنِ آن به سود حریف باشد.» چنان‌که پیش‌تر نیز به تأکید گفته‌ام، دیدگاه ماکیاوللی در آن‌چه به جنگ، جنگ‌افزار‌ها و دفاع از میهن می‌شود، با دقت تمام بیان شده است و خود او، که اهمیت مطلب را می‌دانست، کوشش کرده است با تکرار مطلب نظر خواننده، و بویژه سرداری را که باید به دفاع از میهن برخیزد، جلب کند. عبارت او این است: «… هرگز نباید برای فرار از جنگ اجازه داد تا نابسامانی ایجاد شود، زیرا نمی‌توان از جنگ فرار ‌کرد، بلکه تو آن را به ضرر خود به تأخیر می‌اندازی». آغاز عبارت، قاعده‌ای کلّی است، و ماکیاوللی، با وارد کردن التفات از غایب به حاضر، از آن قاعدة کلّی نتیجه‌ای برای حال می‌گیرد تا سرداری که باید قیام کند، جنگ را به تأخیر نیندازد! هم‌چنان‌که آن قاعده نخست کلّیت دارد، و آوردن «هرگز» نیز از این حیث ضرورت داشت، نمی‌توان در نتیجه‌ای که از آن قاعدة کلّی گرفته می‌شود، با آوردن «چه بسا» از کلّیت آن کاست، بویژه این‌که جعل مترجم است و معادلی در متن برای آن نمی‌توان پیدا کرد. وانگهی، این عبارت از مواردی است که التفات دارای اهمیت است. در این مورد، ترجمة آشوری که می‌نویسد: «زیرا گریز از جنگ چه بسا واپس انداختنِ آن به سود حریف باشد»، ــ متن: «همیشه» ــ حتی در مقایسه با برگردان زرکش از دقت کمتری برخوردار است.

در نخستین سطر از فصل چهارم به تعبیر «برخی چه بسا» برمی‌خوریم، که در دو ترجمة دیگر معادلی ندارد. در ترجمة آشوری آمده است که «با در نظر داشتنِ دشواری‌های نگاهداری از یک کشورِ نوبنیاد، برخی چه بسا از این در شگفت باشند که…» در حالی‌که در متن ماکیاوللی و نیز ترجمة پرایس و اسکینر چنین قیدی وجود ندارد. آن‌ها نوشته‌اند:

… the following facts may cause surprise…

این‌جا، خلاف آن‌چه در موارد پیش دیده شد، «چه بسا» معادلی در متن ندارد، بلکه مترجم عبارت شرطی متن: «… کسی می‌توانست در شگفت شده و از خود بپرسد چگونه…»، یعنی جزءِ

… potre» alcuno maravigliarsi donde naque che…

از عبارت را به این صورت برگردانده است. مورد جالب توجه دیگر، کاربرد «چه بسا» در فصل نهم به معنای «اغلب» است. ماکیاوللی می‌نویسد: «اگر شهروندی ساده پایهٔ کارِ خود را بر مردم گذارد و… چنین کسی چه بسا، سرانجام، روزی… به خطای خویش پی بَرَد». در این مورد «چه بسا» معادلی در متن دارد و ترجمة spesso ایتالیایی و often انگلیسی است. اندکی پائین‌تر، در فصل دهم، معادل «چه بسا» بار دیگر در متن وجود ندارد و مترجم تصرفی در جمله کرده و «چه بسا» را نیز بر آن افزوده است. عبارت ماکیاوللی، که نوشته بود: «به کسی که بگوید که… پاسخ می‌دهم که…»، در ترجمة فارسی چنین برگردانده شده است: «و امّا، چه بسا بگویند که… پاسخ من این است…» در بند نخست از فصل یازدهم نیز بار دیگر عبارتی که با «اگر کسی از من بپرسد که…» شروع می‌شود، «امّا چه بسا» افزوده شده و به این صورت درآمده است: «امّا چه بسا کسی از من بپرسد…» در فصل چهاردهم، نخست، «چه بسیار» در معنای «در موارد بسیاری» (molte volte) و، بار دیگر، «بسا» به کار رفته که معادلی در متن ندارد و مترجم با آوردن بی‌جای آن تصرفی در بیان نویسنده کرده و از عموم عبارت ماکیاوللی کاسته است. در‌‌ همان فصل، بار دیگر، «چه بسا» به عنوان معادلی برای «اغلب» به کار رفته، اما، در فصل شانزدهم، در جملة «و نیز چه بسا کسی بگوید: بسا شهریاران که…»، بار نخست، معادلی در متن ندارد و فعل شرطی را به این صورت ترجمه کرده، در حالی‌که «بسا» را به معنای «بسیار» آورده که اشکالی ندارد. در آغاز فصل هیجدهم، بار دیگر، «چه بسا» به معنای اغلب آمده، اما در صفحات بعد نیز چند بار به معناهای متفاوت به کار رفته است. نخست، به عنوان معادلی برای «چندین» ــ یا quante ایتالیایی ــ به صورت «چه بسیار» و، اندکی پائین‌تر، در‌‌ همان فصل و نیز در فصل نوزدهم، یک بار، به معنای «اغلب»، و یک بار دیگر به معنای «شاید» (forse) تکرار شده است. مورد استعمال «چه بسا»، در فصل بیستم، موردی جالب توجه است، زیرا مترجم آن را به عنوان معادلی برای in uno certo modo یعنی «بدون تردید» آورده و نوشته است: «این کار تا زمانی که قدرت‌ها در ایتالیا کمابیش همتراز بودند، چه بسا سودمند بود…»

در فصل بیست و یکم، در یک بند از متن، «چه بسا» سه بار تکرار شده است؛ دو بارِ نخستْ به معنای «در بیشتر موارد»، اما در سومین مورد معادلی در متن ندارد و برای بیان جزئی از عبارت آمده است که می‌گوید: «که می‌تواند… (… che può…)» در فصل بیست و پنجم، «چه بسا» ــ و این واپسین موردی است که من در ترجمة فارسی پیدا کرده‌ام ــ در ترجمة جزئی از عبارتی آمده است که نه تنها به هیچ وجه «بسیاری» را القاء نمی‌کند، بلکه عبارت، با توجه به عدم قطعیتی که در تأثیر عامل بخت در کارهای آدمی دارد، به صورتی بیان شده است که مبین داوری ــ فعل iudico در ایتالیایی، «ارزیابی من این است که…» ــ ماکیاوللی در این باره باشد. در این فصل، ماکیاوللی به جایگاه و اهمیت بخت در کارهای آدمیان اشاره می‌کند و از این نظر دفاع می‌کند که آدمی یکسره در چنگ بخت اسیر نیست و، دست‌کم، اختیار نیمی از کارهای خود را به دست دارد. او می‌نویسد: «برای این‌که آزادی ارادة ما یکسره از میان نرود، گمان می‌کنم که درست باشد که بگوییم که بختْ عاملِ نیمی از کارهای ماست…» متن، که دارای ظرافت‌های بسیاری است، چنین است:

… perché il nostro libero arbitrio non sia spento، iudico potere essere vero che la fortuna ne lasci governare l» altra metà…

در ترجمة اسکینر و پرایس آمده I am supposed to hold that که کمابیش با متن مطابق است، در حالی‌که آشوری می‌نویسد: «… برای آنکه آزادی اراده‌مان یکسره از دست نشده باشد، من بر آن ‌ام که چه بسا نیمی از کار‌ها به دستِ بخت باشد، اما…»

مواردی نیز در ترجمة آشوری وجود دارد که «چه بسا» در عبارتی به کار رفته که، افزون بر این‌که معادلی در متن اصلی ندارد، مترجم با وارد کردن عنصری اضافی نظم و معنای عبارت ماکیاوللی را نیز بر هم زده است. در فصل سوم، ماکیاوللی از شهریاری سخن می‌گوید که در ولایتی مستقر است که تفاوت‌هایی با مناطق همجوار خود دارد و از او می‌خواهد که در این صورت رهبر و مدافع مناطق همجوار باشد، در ضعیف کردن قدرتمندان آن مناطق بکوشد و اجازه ندهد که بیگانه‌ای که قدرتی همانند او دارد، در آن ولایت وارد شود، زیرا «پیوسته امکان دارد که او را کسانی از ناراضیان، از سر ترس یا به سائقة جاه‌طلبی بسیار، در آن وارد کرده باشند…» جزءِ اخیر عبارت، در ترجمة آشوری، چنین است: «… و به هیچ روی نگذارد که قدرت بیگانه‌ای همتراز با او پای به آن ناحیه بگشاید، زیرا چه بسا ناخشنودان، از سرِ جاه‌طلبی بسیار یا از سرِ ترس، راهگشای آن قدرت به درون شوند…» ماکیاوللی، به دلایلی روشن، از «بیگانه‌ای» سخن می‌گوید که «قدرتی همتراز» با شهریار دارد و نه از «قدرت بیگانه»، زیرا موضوع بحث او رویارویی میان شهریاری در شرایط مشکل ولایتی دارای ناهنجاری یا una provincia disforme با بیگانه‌ای است که می‌تواند به یاری گروه‌های ناخرسند در قلمرو او وارد شود و آشوبی ایجاد کند. وانگهی، در متن، از «چه بسا» یی سخن گفته نشده، بلکه ورود چنین بیگانه‌ای «همیشه» به تحریک گروه‌های ناخرسند صورت می‌گیرد و این قاعده‌ای کلّی در اندیشة سیاسی ماکیاوللی است. او در جاهای دیگری از شهریار نیز گفته است که بی‌اعتنایی به قدرت یافتن دیگران هلاک خود جستن است. پیش‌تر نیز اشاره کرده بودم که در‌‌ همان فصل یک بار دیگر «چه بسا» به جای «همیشه» به کار رفته و، بدین سان، مترجم تصرفی در قاعدة کلّی ماکیاوللی کرده و از عمومیت آن کاسته است. در فصل ششم، ماکیاوللی، پس از یادآوری این نکتة تاریخی که لازم بود بنی‌اسرائیل در مصر در اسارت باشد تا آمادگی پیروی از موسی را پیدا کند و… می‌نویسد که آنان که «از راه‌های توأم بافضیلت» یا per vie vertuose به شهریاری می‌رسند، در رسیدن به شهریاری سختی می‌کشند، اما نگاه‌داشت قدرت برای آنان به آسانی انجام می‌شود. تعبیر «با هنرِ خویش» در ترجمة آشوری درست نیست، زیرا منظور ماکیاوللی در این مورد «هنر» در معنای رایج در نزد او نیست، بلکه او ترکیب «از راه‌های توأم بافضیلت» را در مورد موسی، کورش، تسئوس و رُمُلوس در تعارض آن با ارتکاب جنایت و اعمال خشونت به کار برده است. [۱] او آن‌گاه از دشواری ایجاد نهادهای جدید سخن می‌گوید، زیرا کسانی که از نهادهای نظام کهن بهره‌مند می‌شدند، «به دشمن بنیادگذار نهاد‌ها و شیوه‌های جدید» (nuovi ordini e modi) تبدیل خواهند شد، در حالی‌که آنان که می‌توانند از نهادهای جدید بهره‌مند شوند، دفاع چندانی از او نخواهند کرد. اصطلاح «نهاد‌ها و شیوه‌های جدید»] از مفاهیمی است که ماکیاوللی در اندیشة سیاسی وارد کرده و منظور او نهادهایی است که هر دولتی بر پایة آن‌ها استوار و پایدار می‌ماند. آن‌جا که آشوری برای ساده کردن مطلب پیچیدة ماکیاوللی تعبیر «نظم نوین» را به کار می‌برد، که با انقلاب فرانسه وارد واژگان اندیشة سیاسی شد و از آن پس نیز در جنبش‌های توده‌ای‌ـ فاشیستی رواج پیدا کرد، نشان می‌دهد که دریافت روشنی از تحول مفاهیم و مضمون آن‌ها ندارد. هم‌چنان‌که ماکیاوللی به تکرار در هر دو رسالة شهریار و گفتار‌ها گفته است، او بر آن بود که در عالم تحت قمر هیچ امر نویی وجود ندارد، و باید از کارهای گذشتگان تقلید کرد. بدیهی است که او اعتقادی به نو شدن امور، به صورتی که با انقلاب فرانسه رواج پیدا کرد، و در سرود آن نیز بازتاب پیدا کرد که باید با گذشته تصفیة حساب کرد (du passé faisons table rase!) نمی‌توانست داشته باشد. او از «نهاد‌ها» ــ به صیغة جمع ــ سخن می‌گوید نه از «نظم نوین» یعنی ordine nuovo که از آن پس در ایدئولوژی‌های جدید رواج پیدا کرد، و ترکیب nuovi ordini e modi او ربطی به new order انقلاب‌های جدید ندارد، زیرا موضوع بحث او ترتیباتی است که موسیû، کورش، تسئوس و رُمُلوس برقرار کردند. در‌‌ همان عبارت از متن، ماکیاوللی از «قانون‌هایی» نیز سخن می‌گوید که به نفع مخالفان نهادهای جدید است، که من در ترجمة فارسی نمی‌توانم معادل آن را پیدا کنم، اما با شگفتی «پس از بساویدنِ از نزدیک» را می‌بینم که گویا ترجمة «باور کردن چیزهای نو پس از پیدا کردن تجربه‌ای پایدار از آن‌ها» است، ضمن این‌که چیزهای نو یا le cose nuove را «چیزی» ترجمه کرده و «رسم‌ـ وـ راه‌های کنونی» را نیز به متن افزوده است که معلوم نیست چیست! این‌جا، ماکیاوللی می‌افزاید: ــ ترجمة آشوری ــ «از این‌رو،، دشمنان چون فرصت یابند یورشی سخت خواهند آورد، حال آنکه هواداران سخت به پشتیبانی برنخواهند خاست، تا بدانجا که چه بسا خود و بنیانگذارِ نظم تازه را در خطر افکنند.» ماکیاوللی نوشته بود: «از این‌رو، هر بار که دشمنان فرصت پیدا کنند، به شدت حمله می‌کنند، در حالی‌که دیگران دفاع چندانی از خود نمی‌کنند، به گونه‌ای که همه را دستخوش مخاطره کنند.» چنان‌که ملاحظه می‌شود، این‌جا نیز وارد کردن «چه بسا» موردی ندارد و معلوم نیست چرا مترجم آن را افزوده است!

در فصل هفتم، ماکیاوللی با شرحی از کارهای چزاره بورجا، فرزند نامشروع پاپ الکساندر، به نظر خود دربارة کارهای او اشاره می‌کند، به آغاز سخن خود بازمی‌گردد و می‌نویسد: «من می‌گویم که امیر چون خود را بسیار قدرتمند می‌یافت، و در برابر خطرهای موجود خود را در امان می‌دید، زیرا با شیوه‌های ویژة خود جنگ‌افزارهای خود را به دست آورده بود و بخش بزرگی از جنگ‌افزارهایی را که به او نزدیک بودند و می‌توانستند تهدیدی برای او باشند، از میان برداشته بود…» این عبارت از نمونه‌های جالب توجه شیوة نوشتاری گفتگو (dialogique) در رساله‌های ماکیاوللی است. پیش‌تر گفته بودم که در دو رسالة شهریار و گفتار‌ها التفات جایگاه ویژه‌ای دارد، یعنی ماکیاوللی در اثنای سخن از غایب به حاضر برمی‌گردد و با آوردن ضمیر «تو» به خواننده‌ای فرضی روی برمی‌گرداند و گویی با او سخن می‌گوید. وانگهی، در بسیاری عبارت‌ها نیز از خود با ضمیر متکلم وحده یاد می‌کند، چنان‌که گویی گفتگویی میان نویسندة رساله و خواننده‌ای فرضی در جریان است. در چنین عبارت‌هایی، تأکیدی بر شخصیت نظریه‌پردازی که سخنی نو می‌گوید و طرحی نو در اندیشة سیاسی درافکنده وجود دارد و همین «من» با «تو» ی سرداری در گفتگوست که باید برای رهایی ایتالیا قیام کند. با این توضیح کوتاه می‌توان به ترجمة فارسی آشوری بازگشت. مترجم، در موارد بسیاری، فعل‌هایی که به صیغة متکلم وحده بیان شده از قلم انداخته و به صورت غیر شخصی ترجمه کرده است. از سوی دیگر، چنان‌که پیش‌تر نیز گفته‌ام، در مواردی که ماکیاوللی از ضمیر «تو» استفاده کرده، مترجم فارسی آن را به سه صورت «تو»، «شما»، و نیز با حذف ضمیر، ترجمه کرده است. ترجمة فارسی فقره‌ای که بالا‌تر از فصل هفتم آوردم در برگردان آشوری چنین است: «و اما بازگردیم به اصلِ سخنِ خود. باری، امیر اکنون خود را چندانکه باید قدرتمند می‌یافت و خطری رویاروی خویش نمی‌دید، چرا که سپاهی از آنِ خویش داشت و بسی از آنانی که بدو نزدیک بودند و می‌توانستند گزندی برسانند از میان برداشته بود…» در متن ایتالیایی رساله، ماکیاوللی، پس از شرحی از ماجرای چزاره بورجا و عبارت‌های معترضه، نوشته بود که «اما به جایی بازگردیم که آغاز کرده بودیم!» این جملهْ معترضه‌ای میان شرح ماجراهایی از تاریخ معاصر فلورانس و ایتالیا و بیان نظر شخصی خود نویسندة رساله است.

در واقع، ماکیاوللی خواننده را دعوت می‌کند که با او به نتایجی التفات پیدا کند که نظریه‌پرداز و اهل عمل می‌تواند از آن مقدمات بگیرد. جملة بعدی با «من می‌گویم که…» (dico che…) آغاز می‌شود که خطابی است به خواننده‌ای که ماکیاوللی او را دعوت کرده بود تا با او به آغاز سخن بازگردد و معنای واقعة تاریخی را، به گونه‌ای که ماکیاوللی نظریه‌پرداز توضیح می‌دهد، دریابد. مترجم فارسی این جزءِ مهم از عبارت را با «باری» جانشین کرده که در متن معادلی ندارد. آن‌گاه ماکیاوللی می‌گوید که امیر خود را بسیار قدرتمند می‌یافت، و در برابر خطرهای موجود خود را در امان می‌دید، نه این‌که ــ ترجمة آشوری ــ «سپاهی از آنِ خویش داشت»، بلکه از این حیث که «با شیوه‌های ویژة خود جنگ‌افزارهای (یا سپاهیان) خود را به دست آورده (per essersi armato a suo modo) و بخش بزرگی از (in buona parte) جنگ‌افزارهایی را که در نزدیکی او قرار داشتند، و می‌توانستند تهدیدی برای او باشند، نابود کرده بود…» در ترجمة فارسی جزءِ «با شیوه‌هایی ویژة او بود»، که ماکیاوللی به عمد دربارة آن شیوه‌ها توضیحی نداده، از قلم افتاده و «بسی» جانشین «بخش بزرگی از» شده ــ که ‌به ظاهر می‌تواند قابل دفاع باشد ــ و «آنانی» را نیز بر آن افزوده است که اگر مرجعی داشته باشد، تشخیص آن ممکن نیست. در عبارت ماکیاوللی «بخش بزرگی از آن‌ها» آمده که مرجع آن جنگ‌افزار‌ها و جمع است، اما آشوری که آن واژه را «سپاه» و مفرد ترجمه کرده، بنابراین، نمی‌توانسته است ضمیر جمع «آنان» را بیاورد. البته، می‌توان مرجع ضمیر «آنان» را گروه‌هایی از دشمنان نابوده شدة امیر دانست که در این صورت ترجمه با متن مطابقت نخواهد داشت. یک نکتة نهایی نیز می‌ماند و آن سرنوشت دو قید «همیشه» و «هرگز» در ترجمة فارسی است که در متن ایتالیایی در مجموع حدود صد و پنجاه بار تکرار شده است. همة قراین بر این دلالت می‌کنند که ماکیاوللی باید به عمد آن‌ها را تکرار کرده باشد و، با دقتی در او سراغ داریم، تردیدی نیست که همة آن قید‌ها، مانند همة واژگان رساله‌های او، آگاهانه انتخاب و در جای خود تعبیه شده‌اند. در ترجمة فارسی آشوری، من توانستم حدود بیست و پنج مورد «همیشه» یا «همواره» پیدا کنم، که گویا نزدیک به یک چهارم موارد به کار رفته در متن باشد، اما شمار «هرگز» از آن نیز کمتر بود. البته، برخی از این «همیشه»‌ها خود نیازمند توجهی ویژه و نمونه‌ای از ترجمة ادبی صوری است که معنا فدای لفظ شده، به گونه‌ای که نه تنها «همیشه» همواره به معنای همیشه نیست، بلکه، دست‌کم در یک مورد، به معنای ترکیبی جالب توجهی از «همیشه‌ـ هرگز» نیز آمده است. ماکیاوللی می‌نویسد: «هیچ دولتی هرگز (mai) نباید گمان کند که همواره (sempre) راه حل‌های مطئمن را انتخاب می‌کند…» این جزءِ از عبارت، در ترجمة فارسی آشوری، چنین است: «هیچ دولت نمی‌باید گمان کند که همیشه راهِ ایمنی را برمی‌گزیند…»

‌‌

۱ ترجمة این فقره یکی از موارد ترجمة مکانیکی و بدون فهم اندیشه است. به خلاف آن‌که مفسرانی مانند اسکینر گفته‌اند، و من در بخش آتی بار دیگر به این بحث باز خواهم گشت، ماکیاوللی واژة virtù را به معناهای متفاوتی به کار برده است. البته، می‌توان آن اصطلاح را ترجمه نکرد و در ترجمة رساله‌های ماکیاوللی به صورت ایتالیایی حفظ کرد، چنان‌که برخی از مترجمان در انگلیسی و فرانسه عمل کرده‌اند، اما اگر مترجم یا مفسری بخواهد آن را ترجمه کند، نمی‌تواند به صورت مکانیکی به صورت واحدی ترجمه کند. آشوری، در ویراست نخست فصل ششم، به پیروی از ترجمه‌های انگلیسی این واژه را به صورت‌های متفاوت ترجمه کرده بود. او نوشته بود: «… در میان آنانی که با تکیه بر توانائی خویش نه به یاری بخت…» (آشوری۲، ص. ۶۴) اندکی پائین‌تر نیز دربارة تسئوس آمده است: «تسئوس اگر آتنیان را بی‌سر و سامان نیافته بود کجا می‌توانست توانائی ذاتی خود را…» در ادامة‌‌ همان مطلب نیز مترجم می‌نویسد: «مردانی که پادشاهی را به زورِ بازوی خود به دست می‌آورند…» (آشوری۲، ص. ۶۵) در همة این موارد، «توانائی خویش»، «توانائی ذاتی» و «به زور بازوی خود» در ترجمة virtù آورده شده است. در فاصلة دو ویراست، مترجم با خواندن آن‌چه در ترجمة فارسی رسالة کوتاه اسکینر در این باره آمده بود، به این نتیجه رسیده است که واژة virtù معادل و به معنای «هنر» در فارسی است. بدین سان، در ویراست دوم، همه جا «هنر» را به جای virtù آورده است. بدیهی است که در مواردی «هنر» را می‌توان به عنوان معادل virtù آورد و اشکالی ندارد، اما این اشکال در توضیح اسکینر و مکتب کیمبریج وجود دارد که آنان بسیاری واژه‌های ماکیاوللی به صورت مفاهیم «جامد» فهمیده و کوشش کرده‌اند تنها یک معادل برای آن‌ها پیشنهاد کنند. بدیهی است که برخی از این پیشنهاد‌ها در زبان‌های اروپایی اشکال چندانی ایجاد نمی‌کند، زیرا حتیû درزبان‌هایی مانند انگلیسی و آلمانی، که از زبان‌های مشتق از لاتینی نیستند، واژگان لاتینی بسیاری وارد شده، زبان لاتینی زبان دانشگاهی بوده و کسانی که به زبان‌های اروپایی سخن می‌گویند ریشه و معنای آغازین واژگان علمی لاتینی را می‌دانند. عزت‌الله فولادوند، در مقدمه‌ای بر ترجمة فارسی رسالة اسکینر توضیح داده است که او نیز مانند اسکینر در برابر این مشکل «سپر انداخته» و «صلاح دیده است برای پرهیز از بدفهمی و سوءِ تعبیر‌‌ همان اصل ایتالیایی واژة» virtù را به کار ببرد. (اسکینر، ماکیاولی، ترجمة فولادوند، مقدمة مترجم، ص. دو) پیروی از پیشنهاد اسکینر در زبان انگلیسی، به‌رغم ایرادهایی که بر آن گرفته‌اند، کمابیش اشکالی ندارد، اما اگر مترجمی توجهی به اندیشه نداشته باشد، و سخن مفسر انگلیسی را وحی مُنْزَل تصور کند، عبارت‌هایی خنده‌دار از قلم او صادر خواهد شد. در همین فصل ششم، ماکیاوللی از بنیادگذاران جهان باستان سخن می‌گوید و، چنان‌که در متن توضیح داده شد، می‌نویسد که آنان با «فضیلت‌های» خود به چنان مقامی رسیدند. این‌جا، ماکیاوللی فضیلت موسیû را در تضاد با برادرکشی رُمُلوس آورده است و نمی‌توان گفت که موسیû و تسئوس «با هنرِ خویش» ــ اگر آن را معادلی برای واژة virtù در تداول ماکیاوللی بدانیم ــ به شهریاری رسیدند. (آشوری۳، ص. ۳ـ۶۲) مورد بی‌معنا‌تر آن‌جایی است که ماکیاوللی از «virtùی کمان» سخن می‌گوید، که به معنای این است که کماندار چیره‌دست بُرد کمان خود را می‌داند و برای این‌که تیر بر هدف فرود آید، بالا‌تر از هدف را نشانه می‌گیرد. آشوری، در ویراست نخست، در ترجمة این فقره به درستی نوشته بود که «… کماندارِ چیره‌دستی… که بُردِ کمانِ خویش را می‌داند…» (آشوری۲، ص. ۶۳) اما در ویراست دوم، با بدفهمی توضیح اسکینر، ترجمة درست «برد کمان» را به «هنرِ کمانِ خویش» تبدیل کرده که معلوم نیست چیست؟ اگر آشوری ترجمة صوری و مکانیکی را ترجیح نداده بود، و اگر اندکی در معنای عبارت‌های متن و ترجمة خود تأمل می‌کرد، می‌توانست بداند که حتیû خود اسکینر، که در رسالة کوچک خود کوشش کرده است قواعدی کلّی را دنبال کند، اما در جزئیات همیشه همة آن قواعد را به کار نبرده است. کافی بود مترجم فارسی نگاهی به ترجمة اسکینر و پرایس می‌انداخت تا بداند که‌‌ همان مترجمان quanto va la virtù del loro arco ــ یعنی «کماندار چیره‌دستی که می‌داند برد کمان او تا کجاست» ــ را به knowing well the power of their bow ترجمه کرده‌اند، که البته، در این مورد، ترکیب «برد گمان» امکان می‌دهد که ترجمة عبارت ایتالیایی دقیق‌تر از انگلیسی باشد. The prince، Skinner & Price، p. ۱۹

۲ یادآوری می‌کنم که در ترجمة انگلیسی جدید پرایس و اسکینر new institutions and laws آمده است (The prince، Price & Skinner، p. ۲۰) که استعمال laws به عنوان معادل modi دقیق نیست. ماکیاوللی واژة «قانون‌ها» را می‌شناخت و بسیار به کار برده است. این‌جا، منظور او از modi که من، با اقتدای به مفسران و نیز مترجمان فرانسوی، به «شیوه‌ها» ترجمه می‌کنم، بیشتر وارد کردن اخلاقیات جدید است که شالودة قانون‌های خوب هستند.