«

»

Print this نوشته

پگاه احمدی

‌‌‌‌

به غلظتِ غلیظِ قل وُ انقلاب در تبّتِ تن ات

پگاه احمدی

 

 


این روزهای از طاقت گذشته تا عصب از عصب گذشته تا طنبور از طنبور تا طنین تا کودتای تن بر

ذهن، ذهن بر جان، جان بر جدال، این روزها که جمجمه جِر می خورَد وَ جای جُرم ام را در

جمهوری ِ جناغ وُ جایزه پیدا نمی کنم، این روزها که هیچ … هیچ  نداریم جز دوره ی دروغ ِ

 عکس های شبِ دیر وُ پیر … سفیدتر از زخم، فوتی برای چل چلی ِ باد وُ یاد هم … باشد برای جمعه ی ناشاد.

در تبّتِ تن ات

مدام در تو تِلو رفتن وُ

در این قرنطینه

طنین ِ تن به تنِ توو به  توو

هوا، انا العشق وُ

خدا همین تَننا

که پشتِ ترتیلِ دو تیغ، تذکره

ترکم می دهد

تَرَک بخور تا تاک

وَ تیکِ زخمم را به تکّه های شقایق ببند

شبی که شاعرانه تر از شن شدیم

شعورِ شلّیک وُ شیار شعبده وُ شیهه بود

وَ شام آخر

زیر شالِ ابریشم

که شاهرگم را

به شیشه ات بزنم

 دوباره شاعرانه ترم کن

که شعرم از شدّت

چنان گذشت که دیگر، شلوغ و عربده ام!

هوا انا العشق وُ

اگر به شط بزنیم

دوباره شرط ، به رگ می زند

وَ شیدایی

شیارمان را

به شطح فرو می برد

تو ای شروع کرده مرا در شَراع

پشتِ سُرمه وُ ساطور،

سُرب وُ سِیل ،

کاری کن از هوای قیصریّه وُ زندان قصر

به سال سُرفه ام نرسم وَ سوتِ آخرم را باز،

روی کلیدِ ” سُل ” بگذارم

سال، سالِ سیمان است

صدای ضالّه ام را کجا ببرم ؟

زلزله است وُ ظهور، مردّد!

دستم به انقلاب ِ ضریح ات!

تو را به گورِ اینهمه گمنام

شَر را بکن!

سال، سالِ دق است

در این قُرُق، درها …

درد را نمی بندند … دیوانه می کنند.